در میان اصولگرایان نظرات متفاوتی وجود داشت. بعضی معتقد بودند که باید از روحانی حمایت کرد زیرا روحانی اصلاحطلب نیست و نباید او را بهسوی اصلاحطلبان راند. گروهی معتقد بودند که قالیباف بهترین گزینه است زیرا پتانسیلهای مدیریتی و رای خوبی دارد. گروهی هم به آقای رئیسی رسیدند.
رئیسی ظرفیتهای خوبی داشت ولی دو مشکل عمده داشت؛ نخست فقدان تجربه اجرایی موثر و دوم عدم شهرت لازم. در کار سیاسی، کاندیدا باید واجد دو فاکتور باشد؛ اول شهرت، دوم محبوبیت. ایجاد شهرت کار سادهای نیست ولی شهرت هم کفایت نمیکند، زیرا گاهی شهرت بار منفی دارد، لذا باید شهرت را با محبوبیت قرین کرد.
آقای رئیسی شهرت کمی داشت و فرصت زمانی لازم برای مشهورسازی وجود نداشت. ضمن آنکه در همین فاصله رقبا عمدتا غیر منصفانه به تخریب وی دست زدند و شهرت او را با بار منفی همراه کردند. آقای رئیسی هر چند در رقابتها متین برخورد کرد ولی پتانسیل لازم برای ایجاد جاذبه اجتماعی را نداشت.
عملکرد آقای قالیباف از لحاظ منطق سیاسی اصلا قابل درک نیست. قالیباف از شهرت برخوردار بود، حسن شهرت نسبی هم از لحاظ مدیریتی داشت، ۲۲ درصد رای پایه در نظرسنجیها داشت. اگر وارد فضای دوقطبی نمیشد و هواداران رقیب را که در فضای دوقطبی تهییج میشوند، تحریک نمیکرد، با توجه به ریزش رای روحانی، ولو اینکه روحانی رکورد قبل را تکرار میکرد، انتخابات، با توجه به نیاز بیش از بیست میلیون رای، به دور دوم میرفت. در دور دوم اصولگرایان قهرا به وحدت میرسیدند و میان او و روحانی عقلا و عملا به سمت او میآمدند. در آن حالت چهل درصد امکان پیروزی برای او بود، ولی او فضایی ایجاد کرد که تماما به ضررش تمام شد و متاسفم بگویم کاملا درون استراتژی رقیب و به نفع آن عمل کرد.
- 18
- 5