در شرایطی که امروز صبح اخباری عجیب و غریب و سازمان یافته مبنی بر برنامه باشگاه استقلال برای تماس با وریا غفوری از طریق برخی رسانههای هماهنگ با مدیران باشگاه استقلال منتشر شده بود، اما پیگیریها نشان می دهد باشگاه استقلال و البته در راس آن گویا آجورلو و همکارانش برنامهای برای صحبت با کاپیتان تیمشان ندارند.
در نهایت هم وریا غفوری لحظاتی پیش تصمیم قطعیاش را گرفت و از استقلال جدا شد. همانطور که پیش از این نوشته بودیم، وریا برای ماندن در استقلال به مدیران این تیم چراغ سبز نشان داده بود و حتی پیش شرطی هم نداشت اما در نهایت با بیتفاوتی باشگاه استقلال مواجه شد. از طرف دیگر او به تیمهای خواهانش گفته بود که تا دوشنبه – سهشنبه برای استقلال صبر خواهد کرد.
البته که مقصد او مشخص است و طی چند روز گذشته، بارها و بارها به نام آن اشاره شده و حالا باید دید چه زمانی عکس وریا با پیراهن تیم جدیدش منتشر خواهد شد.
مهدی یزدانیخرم، نویسنده و روزنامهنگار در واکنش به حذف وریا غفوری از استقلال یادداشتی را منتشر کرد:
ای ناخدا، ناخدای من... تکهی آغازینِ شعر درخشان والت ویتمن که در فیلمِ کمنظیرِ «انجمن شاعرانِ مُرده» بسیار متواتر شد بین همهگان اشاره دارد به شکوهِ مردی که کشتیاش را به ساحل رسانده و حالا همهگان منتظرش هستند اما... وریا غفوری چه در این چند ساعت با استقلال تمدید کند، چه بهخاطر فشار رجالهها ناچار شود از تیم برود «ناخدای» ماست.
مردِ پرتوانی که بهسهمِ خود سر در برف نکرد و دیدیم که هزاران نفر چهگونه در «آزادی» و با آزادی ناماش را فریاد کشیدند.در این چند ماه سایتهای بویناک که دشمنانِ ایران هستند برای او پروندهسازی کردند، دستاش انداختند حتا تهمت زدند «جداییطلب» است و چند سفله هم پیشنهاد دادند بیاید فلان جا بیلوکلنگ دست بگیرد و کار جهادی کند!
یکی از اقداماتِ لُمپنیسمِ هار و دریده همین است که سوژه را به چیزی تقلیل دهد که اصلن از او دور است. وریا میتوانست مثل صدها گوشِ راست کلاسیک سالها بازی کند و روز خوب و بد داشته باشد و بعد برود پیِ روزگارش و کُری بخواند و در زبالهدانیِ تلویزیون ولو باشد و... اما قبلتر هم نوشتم او راهی را انتخاب کرده که منشِ «شهروندی»اش را به نمایش میگذارد و حالا به دلایلِ غیرفوتبالی میخواهند به تیمی دیگر برود و بیش از این «نماد» نشود.
حشرات مذکور گمان میکنند حافظهی فوتبالیها مثل سیاسیون است، نه. آنها «نمادها»، «یاغیها» و «شجاعدلها» را فراموش نمیکنند. وقتی بازیگرِ مملکت میگوید سیاسی نیست و از احوالات خبر نداشته چرا باید یک فوتبالیست که بهراحتی میتوانند با دستور نیمکت، سکو و خانهنشیناش کنند پایِ حرفاش بایستد؟ و غفوری ایستاد. بازنشست نشد تا معترض شود بلکه وسطِ میدان و در اوج چنین کرد. رُک و بیپرده و بعدش هم نیامد عذر بخواهد که «اشتباه» به او رسانده بودند! فشاری که او تحمل میکند بسیار فراتر از چیزیست که فکرش را میکنید.
فقط بازیای را که با او راه انداختند مرور کنید تا ببینید قصهای و دقی که برای ناصر حجازی رقم زدند تمام نشده. امیدوارم مدیر نظامی و منتخبِ باشگاه استقلال بداند چه میکند. قهرمانیها مهم هستند اما آنچه مهمتر است رویاییست که نمادها رقم میزنند. اعتراض غفوری شاید چیزی را عوض نکند اما نشان میدهد هنوز میشود در یک ساختار کاملن فاسد اقتصادی مانند فوتبال ایران «تن» نداد به روزمرهگی و تاریخِ از پیشتعیینشده. چیزی که کیتینگ در«انجمن شاعران مُرده» به یادمان میآورد. زدن زیر میز و ایستادن و اعتراضکردن... وریا کاپیتان من است تا همیشه. مثل حجازی. این کشتی همیشه به راهاش ادامه میدهد، «ای کاپیتان من».
- 15
- 2
کاربر مهمان
۱۴۰۱/۴/۸ - ۰:۰۰
Permalink