بونژاک دستیار مجاری زنده یاد پورحیدری در استقلال شد تا آبیها برای نخستین بار در ایران ۲-۵-۳ بازی کنند. اصطلاح «پیستون» از جام جهانی ۱۹۹۰ به ادبیات فوتبالی ایران وارد شده بود و تیمهای ملی انگلیس و آلمان با این روش به جام جهانی آمده بودند. استقلال هم با پورحیدری و بونژاک و با همین ۲-۵-۳ به قهرمانی ایران و آسیا رسید.
بعد نوبت به خارجیهایی شد که نفر اول نیمکت باشند؛ ایوگنی سکوموروخوف در استقلال، یورگن گده در کشاورز، آصف نمازاف در پورا. و بعد استانکو پوکله پوویچ که اول برای تیم ملی آمد و رسانههای ایرانی که هنوز به اسمهای اروپای شرقی عادت نداشتند، خودشان تصمیم گرفتند نام خانوادگیاش را به «پابلوکوویچ» تغییر دهند که تلفظش راحتتر باشد!
در آن دوره، مربیهای خارجی تنها میآمدند. بیخدم و حشم و با دستیارانی ایرانی. تومیسلاو ایویچ احتمالاً نخستین مربی خارجی بود که همراه خودش «دستیار» به ایران آورد؛ ژلکو میاچ که بعد از آن شکست پرحرف و حدیث تیم ملی مقابل آث رم، همراه ایویچ ایران را ترک کرد و بعدها دستیار علی دایی در پرسپولیس شد. میروسلاو بلاژویچ وقتی به مربیگری تیم ملی ایران رسید مثل ایویچ، همراه خودش یک دستیار به ایران آورد؛ برانکو ایوانکوویچ. اساساً بلاژویچ بود که برای نخستین بار لقب «پروفسور» را برای دستیارش به کار برد و اگرچه در راه صعود به جام جهانی ۲۰۰۲ ناکام ماند اما دستیارش دو دوره طولانی و پرماجرا در ایران داشت.
هرچه جلوتر آمدیم، مربیان خارجی دستیاران غیربومی بیشتری وارد فوتبال ایران کردند. کارلوس کیروش، پرچمدار این مکتب بود و آنقدر در این کار افراط کرد که برای نخستین بار حتی مدیر رسانهای تیم ملی هم خارجی شد. در کادرفنی کیروش، دستیار اول و دوم، مربی بدنساز، مربی دروازهبانها و فیزیوتراپ، همگی از نیروهای غیربومی انتخاب میشدند. در دوره ۸ ساله حضور کیروش در تیم ملی، به جز مجید صالح، جواد نکونام و علی کریمی که برای مدتی بسیار کوتاه در کادرفنی تیم ملی حاضر شدند، فقط مارکار آقاجانیان بود که نخستین و آخرین ایرانی این کادر محسوب میشد.
برانکو هم در مدت ۴ سال حضور در ایران همین رویه را پیش گرفت، یک تیم مربیگری کامل از کشور کرواسی به اضافه کریم باقری. برانکو هم همچون کیروش از ورود دستیاران ایرانی به حلقه اول کادرفنی استقبال نمیکرد و وینفرد شفر هم در نخستین سالی که مربیگری استقلال را پذیرفت از همین الگو پیروی کرد و فقط بیژن طاهری را در کادرفنی خود داشت تا اینکه در میانههای سال دوم، ناگزیر به پذیرش فرهاد مجیدی شد. شاید اگر تیم شفر در کورس قهرمانی بود، تن به چنین اجباری نمیداد اما جایگاه تضعیف شدهاش، باعث شد شفر هر شرطی را برای ادامه کار بپذیرد.
و حالا تازهترین مربی وارداتی به فوتبال ایران، آندرهآ استراماچونی همان راهی را میرود که کیروش و برانکو رفته بودند؛ یک تیم هماهنگ و هموطن. این همان تاکتیکی است که باعث شد عمر حضور پیروز قربانی در کادرفنی استقلال از ۲۴ ساعت تجاوز نکند. پیروز میخواست «دستیار واقعی» باشد اما خیلی زود فهمید صرفاً برای خالی نبودن عریضه به استقلال دعوت شده.
مربیان خارجی عموماً مایل نیستند غریبهای در حریم امن آنها حضور داشته باشد و مدیران باشگاههای ایران هم معمولاً در این حوزه از متقاعد کردن مربیانی که با زور و زحمت به خدمت گرفتهاند، ناتوان هستند. نتیجه همین است که میبینیم؛ یک کادرفنی غیربومی با چاشنی یکی، دو دستیار کماهمیت ایرانی.
علی مغانی
- 15
- 1