به گزارش ایسنا، "آنجلینا گونسالوِز" ۸۹ ساله که در "ووبرنِ" ماساچوست زندگی میکند ماه پیش در مصاحبه با روزنامه "نیویورکتایمز" گفت که پستچی بستهای حاوی نامهای از حدود یک قرن پیش برای او آورده است.
ماجرا از این قرار است که:
"پستچی می پرسد: سلام، آیا شوهر شما سرباز بوده؟
خانم گونسالوِز پاسخ میدهد: بله، سرباز بود؛ اما آن موقع هنوز با او آشنا نشده بودم.
پستچی میگوید: خب، من تقریبا مطمئنم چیزی که همراه دارم برایتان بسیار ارزشمند است.
و سپس بستهای به او تحویل میدهد. داخل بسته یک نامه دستنویس به تاریخ ۶ دسامبر ۱۹۴۵ (۱۰ آذر ۱۳۲۴) بود.
نامه اینچنین شروع میشد: مادر عزیزم، امروز نامه دیگری از شما دریافت کردم و از شنیدن اینکه همهچیز روبهراه است خوشحال شدم."
به گزارش روزنامه ایندیپندنت، فرستنده این نامه "جان گونسالوز" همسر آنجلینا گونسالوز بود که در سال ۱۹۴۵ و در سن ۲۲ سالگی گروهبان ارتش ایالاتمتحده بود. جنگ به تازگی به پایان رسیده بود و جان گونسالوز در "باد اُرب" آلمان، نزدیک اردوگاه اسیران جنگی متعلق به ارتش نازی مستقر بود که آمریکاییها اسیران آن را آزاد کرده بودند.
در ادامه نامه آمده است: "اگر از حال من جویا باشی، خوبم و همهچیز روبهراه است اما در مورد غذا نپرس که تقریبا همیشه افتضاح است. پسرت جانی. پینوشت: امیدوارم خیلی زود شما را ببینم."
اکنون سالها است که از مرگ مادر جان گونسالوز میگذرد اما او موفق شد قبل از مرگ، دوباره فرزندش را ببیند. پسرش پس از جنگ به خانهاش نزد خانواده و دوستانش در ووبرن بازگشت و در سال ۱۹۴۹ با آنجلینا آشنا شد. آنها در سال ۱۹۵۳ ازدواج کردند، صاحب پنج پسر شدند و تا سال ۲۰۱۵ که آقای گونسالوز در ۹۲ سالگی درگذشت، در کنار هم زندگی کردند.
اما نامه به دلایلی در پست گم شد. در بستهای که آنجلینا گونسالوز دریافت کرد یادداشتی از سازمان خدمات پستی ایالاتمتحده هم بود و در آن سعی کردهاند علت این تاخیر طولانی را توضیح دهند.
به گزارش شبکه تلویزیونی دابلیوافاکستی (WFXT-TV)، مرکز توزیع مرسولههای پستی یواسپیاس (USPS) در پیتسبورگ به آنجلینا گفت: نمیدانیم این نامه در۷۰ سال گذشته کجا بوده است اما تقریبا شش هفته پیش به مرکز ما رسید. با توجه به قدمت و اهمیت تاریخی آن برای خانواده شما... تحویل سریع این نامه برای ما اهمیت بسیار زیادی داشت.
آنجلینا، پس از گذشت شش سال از فوت همسرش، از خواندن حرفهای او در نامه بسیار خوشحال شد.
او گفت: باورش برایم خیلی سخت بود! دیدن دستخط همسرم و کلا همهچیز. خیلی شگفتانگیز بود... انگار دوباره پیش من برگشته بود.
- 17
- 4