جراحتی که غلبه تفکر سازهای در مدیریت آب کشور بر رابطه بین اقوام ایرانی نهاده را نميتوانيم فراموش کنیم.
تاكنون درگيريهاي بسياري بر سر آب در كشور رخ داده است اما اتفاقي كه در ورزنه رخ داد، زنگ خطري براي مسئولان كشور است.
فلات مركزي ايران تشنه است و عطشي تمامنشدني براي بلعيدن آب سرشاخههاي كارون دارد. در اين سالها هرچه خواسته، به او آب دادهاند.
تا زمانيكه درك نكنيم آن موردي كه در اين كشور بحران آفرين است تنگناهاي اقليمي نيست بلكه نگاه غلط مديريتي براي توليد پول است،همچنان شاهد وقوع چنين ماجراهايي خواهيم بود.
جمعه سياه اصفهان و درگيري ميان كشاورزان شرق اين استان با نيروي انتظامي بهدليل شكستن خط لوله انتقال آب اصفهان به يزد و قطع آب در يزد، تنها نمونه كوچكي از شروع جنگ آب در ايران است.
ناقوس جنگ آبي، مارش جنگ آبی زیر گوش وزارت خارجه ، مرگ كارون با «ونك»، جولان صنايع آببر در فلات مركزي، خطر خزركشي، انتقال آب از كارون با فشار سياست، توهم آبي در فلات مركزي و ... عنوان گزارشهايي است كه بارها در آنها نسبت آغاز جنگ آبي در ايران هشدار داده بوديم. هشدارهايي كه هيچگاه گوش شنوايي براي آنها وجود نداشت.
آب، مايه حياتي است كه در ايران كمياب شده و حالوروز كشور را ناخوش كرده است. بحران در مديريت منابع آبي كشور علاوهبر فجايع زيست محيطي به امنيت ملي كشور و رابطه بین اقوام ایراني خسارتهاي بزرگي وارد آورد. جمعه سياه اصفهان و درگيري ميان كشاورزان شرق اصفهان با نيروي انتظامي بهدليل شكستن خط لوله انتقال آب اصفهان به يزد و قطع آب در يزد، تنها نمونه كوچكي از اين لكنت ميان اقوام ايراني يا هشدار شروع جنگ آب در ايران است.
داستان پرغصه آب در ایران زمین به چندین دهه قبل باز میگردد. از ۶ دهه پیش تاکنون مدیریت آب کشور بر پایه یک الگوی ناسازگار با بومشناخت کشور بنا شده است که انتقال آب، ساخت و ساز بتنی و سدسازی را تنها شیوه مدیریت آب میداند؛ پروژههاي آبي كه تنها سبب خشک شدن رودها و سفرههای زیرزمینی شده اند. امروز تا حدوددي تمامي رودخانهها، تالابها و دریاچههای مهم کشور خاموش و خشکیدهاند. هشدارهای کارشناسان و دلسوزان این آب و خاک، کری مصلحتی کارگزاران دولتی و بخش خصوصی، اجازه شنیدن به هشدارها را نداده و هماکنون درست در بطن فاجعه قرار داریم . جوامع بومی مولد با مشقت و مصائب فراوان دست به گریبان هستند و بخش بزرگی از کشاورزان ارزشمند و مولدان خوراک و تامینکنندگان امنیت خوراک، آواره و بیکارشدهاند. سفرههای زیرزمینی افت شدید داشتهاند؛ گاه تا۲۰متر و بیشتر که به طور تقریبی در بسیاری از نقاط به فرونشست زمین انجامیده و بنابراین دیگر قابل جبران نیست یا جبران آن بسیار دشوار خواهد بود.
اقوام ايراني زخمي پروژههاي انتقال آب
بيش از ۵۰ درصد مساحت و ۳۷ میلیون نفر از جمعیت کشور در معرض تنش آبی قرار دارند. بهگزارش ناسا، ايران سه دهه خشكسالي شديد را پيشروي دارد. براساس آمار سازمان محيط زيست، سالانه بيش از ۹۰ درصد از منابع آبي كشور مصرف ميشود كه از اين ميزان تنها ۴۰ درصد جايگزين خواهد شد. براساس آمار وزارت نيرو، شاخص پایش منابع آب کشور در نیمه نخست سال آبی نشان دهنده آن است كه ۱۳ استان کشور در دسته مناطق دارای «تنش آبی شدید» قرار دارند. محمد درويش، كارشناس محيطزيست با اشاره به اينكه حتی اگر خسارتهای جبرانناپذیر پروژههاي انتقال آب و سدسازی به توان اکولوژیک کشور را در نظر نگیریم، جراحتی که غلبه تفکر سازهای در مدیریت آب کشور بر رابطه بین اقوام ایرانی نهاده را نميتوانيم فراموش کنیم.
او ميگويد:« خوزستان با اصفهانیها درگیر شده و در پیامد خشکی نخلستانها در اروند کنار، جریانهای پانعربیسم فرصت ظهور یافتهاند؟ مگر کینه بهوجود آمده بین مردمان الیگودرز و قم انکارپذیر است؟ مگر حادثه تلخ در ورزنه و کدورت بین یزدیها و اصفهانیها را فراموش کردهایم؟ مگر نمیبینیم که در ماجرای گلاب ۲، بین کاشانیها و چهارمحالیها جنگی اعلام نشده آغاز شده؟ مگر بهشتآباد اصفهانیها برای بختیاریها تعبیر به جهنم نمیشود؟ مگر ماجرای طرح انتقال آب زرین گل در علیآباد کتول به استان سمنان، مردم معترض را به مقابل استانداری گلستان نکشیده؟ مگر بر سر طرح انتقال آب سبزکوه چندین نفر به زندان نیفتادند و رابطه مردم در ناغان و بروجن تیره نشده است؟ مگر اطلاع نداریم که نیریزیها و استهبانیها با کام فیروزیها و سعادت شهریها بر سر بختگان به مجادله رسیدهاند و مگر طغیان جریانات خطرناک پان ترکیسم را از پس احداث ۷۲ سد بر حوضه آبخیز دریاچه ارومی را از یاد بردهایم؟ این در حالی است که ماجرای غمانگیز سد داریان و کانی بل، احداث سدهای متعدد روی اترک و خشک شدن تالابها در بخش ترکمننشین استان گلستان، ماجرای زاب و قصه پرغصه دزدی آب از جازموریان و هورالعظیم و شادگان و حله و تالاب شور و شیرین میناب و خصومت مینابیها با اهالی بندرعباس بر سر سد استقلال و دهها مورد دیگر مثل انتقال آب از زنجان به همدان از طریق سد تالوار یا ماجرای سد مراش و آلودگیهای ناشی از معادن انگوران یا سد خوانسار که بهزودی بر دامنه اختلافات بین یزد و فارس میافزاید؛ همچنین سد خرسان سه یا شفارود که هماکنون هم در لردگان و گیلان اعتراضهایی را رقم زده و ... همچنان داغ داغ دارد بر وحدت ایرانیان خنجر میزند».
بذر نفاقي كه در ورزنه كاشته شد
هنگاميكه از بحران آبي و خشكسالي سخن ميگوييم، ناخداگاه بهياد فلات مركزي ايران ميافتيم. در اين سالها پروژههاي انتقال آب در كشور از سرشاخههاي كارون بزرگ در حالي با نام آب شرب اجرا ميشوند كه بهكام صنايع و كشاورزي هستند. مسئولان از يك سوي، مردم را به صرفهجويي در مصرف آب دعوت ميكنند و از سوي ديگر با فريبكاري و تحت فشار لابيهاي سياسي، تيشه به ريشه منابع آبي كشور ميزنند. فلات مركزي ايران تشنه است و عطشي تمامنشدني براي بلعيدن آب سرشاخههاي كارون دارد. هرچه خواسته در اين سالها به او آب دادهاند؛ يك روز كوهرنگ دو و روز ديگر كوهرنگ ۳ و چندين پروژه ديگر. براساس آمار درگذشته حجم آب در رودخانه كارون ۲۰ میلیارد مترمکعب بوده اما در سالهای اخیر به ۱۴ میلیارد مترمکعب کاهش پیدا کرده است.
تاكنون درگيريهاي بسياري بر سر آب در كشور رخ داده است اما اتفاقي كه در ورزنه رخ داد، زنگ خطري براي مسئولان كشور است. كشاورزاني كه بهدليل فقر و مشكلات معيشتي ناشي از كمآبي و خشكسالي به تنگ آمده و تنها راهحل برونرفت از اين تنگنا را پس گرفتن حقابه خود ميدانند. حقابهاي كه موجب درگيري در اصفهان و قطعي آب در يزد و از همه مهمتر كاشته شدن بذر نفاق ميان مردم اصفهان و يزد شد.
سريال تكراري انتقال آب در فلات
انتقال آب به فلات مركزي، سريال تكراري وزارت نيرو براي تامين آب در اين منطقه است. در چند دهه اخير فلات مركزي توسعهاي اشتباه در بخشهاي كشاورزي و صنايع داشته و توهم آب را در اين منطقه بهوجود آورده است. نماينده مردم مهريز و بافق در مجلس درباره شكسته شدن لوله انتقال آب از اصفهان به يزد ميگويد:« ايران سرزميني است كه منابع بسيار متنوع دارد و تمامي كشور از اين منابع بهرهمند ميشوند. بهعنوان نمونه نفت خوزستان، آهن يزد و آب رودخانههاي زاگرس. براي مديريت منابع كشور بايد نگاه ملي داشته باشيم و البته از مشكلات مناطق نيز غافل نشويم. برخي سخنان درباره عدم انتقال آب به يزد به اعتقاد من اشتباه است؛چرا كه اگر آب به يزد منتقل نشود، اين استان نابود ميشود و راه ديگري براي حيات ندارد. اما بايد تدبيري انديشيد تا بحثهاي منطقهاي و محلي كمرنگ شده و به منافع ملي انديشيده شود».
انتقال بهنام شرب!
محمدرضا صباغيان بافقي درپاسخ به اين پرسش كه هيچ مسئول و كارشناسي با انتقال آب براي شرب مخالف نيست اما پروژههاي انتقال آب در سالهاي اخير بهنام شرب اما بهكام صنايع اجرا شدهاند، ميگويد:« انتقال آب براي شرب است. آبي كه در حال حاضر در صنايع فولاد استفاده ميشود، فاضلاب شهري تصويه شده است. كارخانه فولاد، فاضلاب شهر را پيشخريد كرده و در صنعت از آن استفاده ميكند».
حقابه مهمترين دليل اعتراض كشاورزان اصفهان است، حقابهاي كه به گفته آنها اسناد حقوقي محكمي براي آن وجود دارد. صباغيان در اينباره ميگويد:« در بحث حقابهاي كه مطرح شده، حق و حقوق كشاورزان بايد محقق شود و دولت بايد آن را پرداخت كند. اما مساله مهم اين است كه يزد آب ندارد و نبايد اين موضوع تحت تاثير ديگر مسائل قرار گيرد. نبايد چنين ديدگاهي وجود داشته باشد كه اجازه انتقال آب را نميدهيم. در صورت وجود چنين ديدگاهي نبايد آب از كوهرنگ در استان چهارمحال بختياري به اصفهان يا خوزستان منتقل شود. با چنين ديدگاهي اجازه انتقال نفت از خوزستان به ديگر نقاط كشور نيز نبايد صادر شود. به اعتقاد من بايد سهم هر منطقهاي ديده شود».
تصميمات احساسي ممنوع
توسعه صنايع آببر در فلات مركزي ايران تاكنون سرانجامي جزو توهم آبي براي اين مناطق درپي نداشته است. بسياري از كارشناسان توسعه اين مناطق براساس ظرفيتهاي خدادادي مانند گردشگري را پيشنهاد ميدهند. نماينده مردم بافق در اينباره ميگويد:« برخي كارشناسان از گردشگري و درآمدزا بودن آن سخن ميگويند. براي اين كار بايد به زيرساختهاي گردشگري توجه كرد. چه ميزان براي ظرفيتهاي گردشگري سرمايهگذاري شده است. مواردي كه بايد روي آنها مطالعات كارشناسي صورت گيرد. نبايد احساسي و آني براي آنها تصميمگيري كرد. بايد براي آب بدون تعصبات محلي برنامهريزي و تصميمگيري شود. نميتوان منابعي مانند آب، نفت، سنگ، آهن را قطع كرد. بايد نگاهي ملي به اين مساله داشت».
جنگ آب آغاز شده است
در پروژههاي انتقال آب اتفاقي كه رخ ميدهد زيرپا گذاشتن قانون است. اين پروژهها با لابي و فشارهاي سياسي انجام ميشود و هيچگاه منتظر ارزيابي سازمان محيط زيست نميمانند.محمد درويش با تاكيد براينكه اتفاقي كه در ورزنه روي داد، قابل پيشبيني بود، ميگويد:«همه انتظار اين مساله را ميكشيدند و اتفاق شگفتآوري نبود. همچنين براي نخستين بار نيز رخ نداده است. هنگاميكه بهجاي درنظر گرفتن واقعيتهاي اقليمي و جغرافيايي اين سرزمين همچنان براساس غره شدن بر توان مهندسي و رفع نيازهاي اجتماعي برنامهريزي و تصميمگيري انجام ميشود، متاسفانه دوباره چنين اتفاقاتي رخ خواهد داد. تا زمانيكه درك نكنيم آن موردي كه در اين كشور بحران آفرين است تنگناهاي اقليمي نيست بلكه نگاه غلطهاي مديريتي براي توليد پول است، همچنان شاهد وقوع چنين ماجراهايي خواهيم بود. اما ماجراي ورزنه از اينجا شروع ميشود كه به استقرار صنايع و خدماتي در مناطق ميپردازيم كه دولت توان مديريت آن را ندارد. مشكل بحران در يزد، اصفهان، كرمان و سمنان از اينجا شروع شد كه ما بدون توجه به حقايق جغرافيايي و بوم شناختي اقدام به استقرار صنايعي كرديم كه توان هيدرولوژيكي منطقه جوابگوي به اين صنايع نبود. پس از آن براي حل مشكلات بهوجود آمده مجبور به اجراي طرحهاي انتقال آب شديم. اگر مشكل كمبود آب يا بحران خشكسالي در استان يزد وجود دارد، حال چندين پرسش مطرح است؛ چرا يزد ۶۵ درصد سفال و كاشي اين كشور را توليد ميكند؟ چرا اين استان يكي از پنج استان توليد كننده گوشت قرمز كشور است؟ چرا يزد صادر كننده خيار است؟ چرا در اين استان كارخانه يزد تاير وجود دارد؟»
فريبي بهنام اشتغالزايي
درويش ادامه ميدهد:« توسعه صنايع آببر يا كشاورزي براي اشتغال دروغ بزرگي است. چراكه يزد ۴۰ درصد نيروي كار خود را از خارج استان وارد ميكند چون به اندازه كافي نيروي كار نداشته است. يعني صنايعي در يزد مستقر شده كه تناسب با جمعيت اين استان نداشته و اين مساله بحران ايجاد ميكند. ما براي تامين آبي كه مورد نياز يزد نبوده، مجبور به انتقال حدود ۱۰۰ ميليون مترمكعب از سرشاخههاي زاينده رود شدهايم. انتقال آبي كه ميان اقوام ايراني لكنت ايجاد كرده است.
يزد ميتواند با بسترسازي مناسب در حوزه گردشگري تاريخي فرهنگي و طبيعي با توريسم پزشكي و علمي حرفي براي گفتن داشته باشد. ميليونها گردشگر در ايران و جهان مشتاق كاريزهاي ارزشمند و منحصر به فرد يزد هستند. گردشگران بسياري ميخواهند پايتخت گل و خشت جهان را تماشا و چشماندازهاي ناب بياباني يزد را نگاه كنند. براي اشتغالزايي ميتوان براي احداث بزرگترين نيروگاه خورشيدي جهان در يزد برنامهريزي انجام داد يا صدها پروژهاي كه سازگار با اقليم اين استان هستند».
پروژههايي كه بلاي جان اصفهان شد
در اين سالها پروژههاي انتقال آب بسياري براي اصفهان اجرا شده است. يكي از اين پروژهها تونل انتقال آب گلاب بود. پروژهاي كه مسئولان اصفهان در آن زمان مدعي تامين نياز آبي جمعیت اصفهان بزرگ براي پنج میلیون نفر تا افق ۱۴۲۰ بودند. هنگامیکه بحث آب شرب مطرح میشود، این توجیه منطقی است ولی وقتی پروژه بهشتآباد را به بهانه آب شرب اجرا میکنند و آنگاهپروژههای دیگری در قالب انتقال یک میلیارد متر مکعب آب به اصفهان را در فریدن اصفهان از سرشاخههای دز اجرامیکنند، صورت مساله فرق میکند. رودخانه دز از لرستان سرچشمه میگیرد و پس از عبور از منطقهای که در مرز اصفهان و چهارمحال و بختیاری قرار دارد، وارد کارون بزرگ در خوزستان میشود. یعنی بخشهایی از حوضه آبریز این رودخانه در لرستان، اصفهان و چهارمحال قرار دارد. تمامی این پروژهها بهبهانه انتقال آب شرب رخ میدهد؛ اغلب هنگامی که پروژههای انتقال آب را تعریف میکنند، یک درصد ناچیزی به عنوان مثال پنج درصد را برای آب شرب اختصاص میدهند؛ چراکه آنها نمیخواهندمخالفسیاست دولت یعنی اجرای تنها پروژههای انتقال آب شرب، حرکت کنند. مسالهای که در تحقیق و تفحص باید به آن توجه کرد، توسعه صنایع آببری مانند فولادی و کشاورزی در فلات مرکزی ایران است. توسعهای که تنها توهم آب در این استان بهوجود آورده و در آینده مردم این استان را با بحران زندگی مواجه میکند. استان اصفهان بهدلیل توسعه صنایعی مانند فولاد، رتبه بالایی در تولید ناخالصملی در کشور قرار دارد که همین مساله موجب افزایش نرخ مهاجرت به این استان شده است. فرونشست زمین در مناطقی که صنایع مستقر شدهاند و توسعه بخشکشاورزی، یکی از پیامدهای منفی این توسعه صنعت است. حال سوال اينجاست كه چرا تاکنون دولت فریبکاریکرده و به بهانه شرب این همه پروژه برای توسعه صنایع تعریف کرده است. تامین آب شرب را میتوان تنها با یکی از این پروژهها برای همیشه حلکرد.
حقابه اصفهان دوبرابر شد اما مشكلات صدبرابر
كشاورزان اصفهاني درحالي اقدام به شكستن خط لوله انتقال آب اصفهان به يزد كردهاند كه سالهاست مردم ديار چهارمحال و بختياري و خوزستان به آنها به عنوان دزد حقابه مينگرند. درويش در اين باره بيان ميكند:« قصه اصفهان درست همان قصه يزد است و تكرار ميشود. روزگاري حقابه اصفهان ۸۰۰ ميليون مترمكعب از سرشاخههاي زاگرس بود، حال و روز زايندهرود خوش بود، آب به گاوخوني وارد ميشد و اصفهان با خشكسالي و بحران آبي دست و پنجه نرم نميكرد. اما زمانيكه حقابه اصفهان دو برابر شد، حتي آب به خود اين شهر نيز نميرسد. چرا كه به ازاي هر يك ليتر آبي كه انتقال داده شد، ۶ ليتر بارگزاري انجام شد. اگر از همان ابتدا طرح انتقال آب اجرا نميشد، هرگز ذوب آهن و فولاد مباركه در اصفهان مستقر نميشدند و دوام نميآوردند.
همچنين وسعت اراضي كشاورزي در اصفهان پنج برابر افزايش نمييافت و محصولات آببري مانند برنج در اين استان جولان نميدادند. نكته قابل توجه درباره اصفهان اينجاست كه مسئولان اشتغالزايي را بهانه توسعه صنايع و كشاورزي اصفهان اعلام ميكنند اين درحالي است كه در چند دهه اخير به گردشگري اين استان آنگونه كه بايد توجه نشده است. گردشگري در اولويت آنها نبود؛ چرا كه بسياري از مسئولان اين استان بر اين باورند كه گردشگري خارجي فرهنگ و ارزشهاي ديني مردم اصفهان را به خطر مياندازد.
در شمال شرق اصفهان الگوي خوبي براي توسعه گردشگري وجود دارد. مناطقي مانند بيابانك، جندق و مصر در دورهاي خالي از سكنه شدند اما با اجراي طرحهاي گردشگري دوباره رونق پيدا كرده و شاهد رشد جمعيت در اين مناطق هستيم. هماكنون نيروگاه ۲۸۰ مگابايتي انرژي خورشيدي در اصفهان درحال احداث است.اينگونه پروژهها مزيتهاي واقعي اصفهان هستند.
براي نجات فلات مركزي ايران نيازمند مديران و مردمي هستيم كه شجاعت اعتراف به اشتباهات گذشته را داشته باشند و آماده جبران آن خطاها نيز باشند».
بارگذاريهاي غلط
از یکسو بارگذاریهای غلط در فلات مرکزی چه به بهانه صنعت یا کشاورزی و از سوی دیگر احداث چندین سد بر کارون تیشه به ریشه منابع آبی ایران زده است. در حال حاضر پنج سد غرقابی که ظرفیت ذخیره ۱۴ میلیارد مترمکعب آب را دارد روی کارون احداثشده این در حالی است که کل آورده آب کارون بزرگ در شرایط نرمال ۱۴ میلیارد مترمکعب بوده است. ما با سدهایی مواجه هستیم که آب در آنها نیست و سرمایهگذاری روی آنها انجامشده و این سدها ۵۰۰ میلیون مترمکعب در سال تبخیر دارند یعنی بهاندازه سد کرج تبخیر آب داریم. همچنین وزارت نیرو در اقدام جالبي احداث ۱۶ سد دیگر روی کارون بزرگ را در دست مطالعه و اجرا دارد. آیندهای که در آن نابودی کارون و در پی آن خوزستان و ایران رخ خواهد داد. در ميان اين بحران آبي، مديري در سازمان محيط زيست روي كار آمد كه از همان روزهاي نخست اميد كارشناسان و فعالان محيطزيست را با سخنان خود نا اميد كرد. با انتخاب كلانتري به عنوان رييس سازمان حفاظت محيط زيست شاهد صدور مجوزهاي انتقال آب در كشور هستيم. پروژههايي كه امنيت ملي ايرانيان را نشانه رفته است. درويش در اينباره ميگويد:«موافقت با اجراي پروژههاي انتقال آب، تكرار تجربه تلخ اروميه در تمام كشور است. در حوضه آبخيز درياچه اروميه ميانگين ريزشهاي آسماني دو برابر متوسط كشور است اما با مديريت غلط بزرگترين بحران بيابانزايي جهان را پديد آورديم كه قصه آن در كتابهاي درسي كودكان استراليايي بهعنوان درس عبرت، روايت ميشود. متاسفانه كشور در حوزه منابع آبي از مسئولاني شجاع برخودار نيست تا اين واقعيت را بپذيرند و براساس واقعيتهاي حاكم بر سرزمين ايران آن نوع چيدماني را در دستور كار قرار دهند كه كمترين نياز را به آسمان داشته باشد».
سخن آخر
هميشه پاي آب در بسياري از جنگهاي تاريخ درميان بوده است. كم نيستند كشورهايي كه بهخاطر آب با همسايه خود درگير يا دچار جنگهاي داخلي در ميان اقوام خود شدهاند. مردم كشور ما از نزديك جنگ بهبهانه آب را با گوشت و خون خود لمس كردهاند؛ هشت سال جنگ تحميلي بارزترين نمونه آن است. جنگي كه بهبهانه ادعاي مالكيت عراق بر رودخانه اروندرود رخ داد و بيش از يك ميليون نفر در آن كشته شد. در اين سالها كه كشورهاي همسايه مانند تركيه و افغانستان با اجراي پروژههاي آبي موجب تشديد بحران خشكسالي و كم آبي در ايران شدهاند، مديريت اشتباه در منابع آبي كشور نيز به معضل ديگري براي اين سرزمين تبديل شده است. در چند ماه اخير دولت ايران به دولت تركيه درخصوص پروژههاي سدسازي همچون آتاتورك و ايليسو اعتراضهاي فراواني داشته اما نكته قابل توجه پاسخ دولت تركيه اين اعتراضها بوده است. آنها به مسئولان ايراني گفتهاند كدام دولت مسئول خشك شدن اروميه، بختگان، گاوخوني و صدها تالاب و رودخانه ديگر در ايران است؟ در ميان حراج آب در ايران حال چه انتظاري از كشورهاي همسايه براي به اشتراك گذاشتن منابع آبيشان با ايران ميرود؟
نجمه جمشيدي
- 15
- 2