از سال ۱۳۲۹ تا نيمه دوم سال ۱۳۳۱، سالهاي همگرايي کاشاني و مصدق است که اوج آن اعلاميه کاشاني مبني بر استعفاي قوام و بازگشت دوباره مصدق و حادثه ۳۰ تير ۱۳۳۱ است که امروز در آستانه سالگرد آن قرار داريم. با وجود اين مجموعه علل و عواملي در نيمه دوم سال ۱۳۳۱ و نيمه اول ۱۳۳۲ سبب شد اين همگرايي به واگرايي تبديل شود که اين اختلاف و افتراق قطعا در موفقيت کودتاي ۲۸ مرداد نقش داشت. در اين مجال به برخي از اين اختلافها اشاره ميشود.
۱. پس از شکلگيري مجلس هفدهم، کاشاني با ۴۷ رأي به رياست مجلس شوراي ملي انتخاب شد و رقيبش دکتر معظمي ۱۰ رأي آورد. بخشي از اختلافهای بهوجودآمده ميان مصدق و کاشاني ناشي از همين موضوع بود. رئيس قوه مقننه از منظر خود به موضوعات نگاه ميکرد و رياست قوه مجريه هم از جايگاه خويش به تدبير و تمشيت مملکت ميپرداخت. موضوعي که اگر خوب تدبير نشود ميتواند سطح نزاع ميان دو قوه را بالا ببرد که اتفاقا اين مورد در قضيه کاشاني و مصدق اتفاق افتاد.
مجلس هم با نهايت همکاري به مدت شش ماه با پيشنهاد مصدق موافقت کرد، اما پس از شش ماه و بعد از درخواست مجدد مصدق مبنيبر تجديد اين دوره براي شش ماه ديگر کاشاني بهطور علني موضع گرفت. او در ۲۸ دي ۱۳۳۱ با نوشتن نامه سرگشادهاي نوشت: «درخواست چنين اختياراتي مباين مصالح مملکت و دولت است و فاقد ارزش قانوني است.
در گذشته هم نمايندگان اشتباه کردهاند و اين اشتباه مجوزي براي تکرار نيست». با وجود مخالفت کاشاني با درخواست دولت، مجلس هفدهم با ۵۹ رأي از ۶۷ نماينده حاضر، به پيشنهاد مصدق مبني بر تجديد لايحه اختيارات ويژه رأي داد.
۲. در مرداد ۱۳۳۱ و پس از شکلگيري مجلس هفدهم مصدق با توجه به حساسيت اوضاع از مجلس خواهان اختيارات ويژه در امر قانونگذاري در مواردي مشخص شد.
۳. در ارديبهشت سال ۳۲ سرلشکر زاهدي براي تحقيق درباره ربودهشدن و قتل افشارطوس، رئيس شهرباني، احضار شد؛ اما او در مجلس شوراي ملي تحصن کرد. پس از تحصن سرلشکر زاهدي در مجلس، کاشاني برخلاف تصور همگان با اين قضيه موافقت بيش از حد انتظار نشان داد و بر دامنه اختلافهای قبلي افزود. کاشاني به ديدار زاهدي شتافت و از او پذيرايي خوبي هم شد.
۴. سرانجام کاشاني در مخالفت با انحلال مجلس هفدهم، مخالفت همهجانبه خود با مصدق را علني کرد. او در اول مرداد ۱۳۳۲ گفت: «دکتر مصدق از اين نهضت استفاده کرده و هماهنگي با آن نشان داده تا بهوسيله آن حريفهاي خود را از حکومت دور سازد و خودش بر مسند صدارت بنشيند و در عرض اين ۲۷ ماه يک قدم مفيد هم برنداشته است».
اين سخنان کاشاني با سخنان قبلي او درباره مصدق مقايسه شود، آنجا که گفت: «در اين راه همه بايد از دکتر مصدق حمايت کنند. مصدق شخصي است بيغرض و نصايح مشفقانه را ميپذيرد. من و مصدق هر دو يک هدف داريم. وقتي هدف يکي باشد بههيچوجه اختلافي پيدا نخواهد شد».
۵- آيا آنچه در بالا آمد دليل واگرايي و افتراق بود؟ آيا دليل اصلي نفوذيها بودند که بر آتش اختلاف دميدند؟ آيا کارکرد حزب توده و خطر کمونيستها براي امنيت ملي سبب اصلي افتراق بود؟ آيا منيت و خودخواهيها زمينهساز اين تفرق شد؟ هرچه بود از ٣٠ تير سال ١٣٣١ تا کودتاي ۲۸ مرداد سال ١٣٣٢، شد آنچه نبايد ميشد.
غلامعلی دهقان
- 17
- 2