سردار سرلشکر سید حسن فیروزآبادی رئیس سابق ستادکل نیروهای مسلح در بخش اول از گفتگوی تفصیلی خود با فارس که به مناسبت چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی انجام شد، به مرور حوادث دهه ۶۰، برخورد با گروهکها و غائلههای امنیتی و نیز جنگ تحمیلی پرداخت.
از اواخر دهه ۶۰ که حضرت آیتالله خامنهای به رهبری رسیدند، تحولات مختلفی در بسیاری از دستگاهها و سازمانها رخ داد که یک نمونه آن، تغییر «ستاد فرماندهی کل قوا» به «ستاد کل نیروهای مسلح» بود. چطور شد که رهبری شما را به عنوان رئیس این ستاد انتخاب کردند؟
وقتی که حضرت آقا به رهبری انتخاب شدند، من گزارش ستاد فرماندهی کل قوا را به صورت هفتگی به ایشان میدادم. یادم هست در آن مقطع بحث بر این بود که از بین آقایان فروزنده و روحانی یک نفر رئیس ستاد کل شود. آقای روحانی آن زمان فرمانده پدافند هوایی بود.
همین آقای روحانی که میگوید من سرهنگ نیستم؟
اتفاقاً از سرهنگ هم بالاتر است و در پدافند بسیار هم سرهنگی عمل میکرد. همین الآن هم در سخنرانیها و برخوردهایش از همان روحیه نظامیاش استفاده میکند. او در آن جلسه فقط میخواست به قالیباف بگوید تو سرهنگی و الا خودش از سرهنگ هم بالاتر است.
من این را در یکی از جلسات شورایعالی امنیت ملی به خودش هم گفتم.
چه واکنشی نشان داد؟
هیچی، خندید. چه بگوید؟
چطور شد که آن دو نفر را برای ریاست ستاد انتخاب نکردند؟
در همان جلسات اول که گزارشها را خدمت آقا میبردم، گفتم اعضای ستاد، معاونین و وزرای دولت و چند نفر از نظامیها بودند که اکنون خیلی از آنها رفتهاند و تنها من هستم که جانشین رئیس ستادم.
در یک لیست افرادی را برای مسئولیت قسمتهای مختلف پیشنهاد داده بودم که کار جلو برود، آقا هم بالای آن لیست نوشتند «شما رئیس ستاد کل هستید» و روی همان نامهای که من داده بودم، تصمیم گرفته شد و بعد هم ایشان حکم من را صادر کردند.
من حضرت آقا را از قدیم میشناسم و شاگرد ایشان بودم و حتی موضوعاتی مثل تفسیر، نقد و حتی ویراستاری کتاب و خیلی از مسائل دیگر را از ایشان یاد گرفتم.
تاکنون بیش ۱۳۰ مشورت به رهبری دادهام
همین اواخر هم که به لحاظ بیماری خواهش کردم تا ریاست ستاد کل به فرد دیگری سپرده شود، ایشان دو جمله به بنده گفتند که بیان جمله اول را به مصلحت نمیدانم. جمله دوم این بود که ایشان فرمودند شما با فکر، روحیات و اندیشه من آشنا هستید و میدانید که من چه میخواهم، پس بمانید و به بنده مشورت دهید و من هم تا امروز بیش از ۱۳۰ مشورت به ایشان دادهام.
روال ارائه این مشورتها چگونه است؟
برخی از این مشورتها که ممکن است خیلی مهم باشد و یا موضوعاتی که سیاسی بوده و ممکن است تبعات سنگین داشته باشد و حتی لازم نیست که مسئولان دفتر هم از آن مطلع شوند، به صورت حضوری به ایشان داده میشود.
یک نمونه از موضوعات مهم، بحث تعیین رئیس ستاد کل بود که ایشان نظر من را حضوری خواستند و همان نظر هم عمل شد، اما معمولاً این مشورتها به صورت کتبی است و در یک فرم یک صفحهای، طرح موضوع، حوزه عملکرد و پیشنهاد نوشته شده و خدمت ایشان ارسال میشود.
فکر میکردند در دوران رهبری آقا میتوانند کار خودشان را بکنند
در این دهه بود که برخی چالشهای اساسی برای نظام شکل گرفت که نمونههای متعدد آن در دوره دوم خرداد رخ داد. ریشه این مشکلات در حوزه های امنیتی و سیاسی از کجا بود؟
حقیقت این است که ریشه مهمترین مسائل امنیتی ـ دفاعی کشور درست بعد از رحلت حضرت امام و انتخاب حضرت آقا به رهبری شروع شد.
در مجلس خبرگان اکثریت قریب بهاتفاق اعضا به ایشان رأی دادند. آقا هم فرزند حضرت علی(ع) است و حضرت علی(ع) وقتی به ولایت رسید فرمود روش کار من اینطور نیست که با هر کسی کنار بیایم. افراد را جای خودشان خواهم نشاند. این یعنی عدالت و یکی از بزرگترین ویژگیهای ایشان جدی بودن در عدالت بود.
این روزها در فضای مجازی جملهای از حضرت آقا در آن جلسه خبرگان منتشر و راجعبه آن زیاد صحبت شد، درحالیکه فرمایش آن روز آقا از سر تواضع قبل از انتخاب است.
ایشان این تواضع و تحقیر نفس را داشتند تا مبادا حس داوطلبی، تأثیری در انتخاب دیگران بگذارد. این از بزرگی ایشان بود. اما همین آقا بعد از انتخاب شدن، محکم صحبت کردند، هرچند برخی پیش خودشان گمان میکردند و میگفتند که بگذار این حرفها را بزنند اما ما کار خودمان را میکنیم. بنابراین این قضیه نه از دهه ۷۰ که از همان سال ۶۸ شروع شد.
چپیها در دولت هاشمی راست عمل کردند
دقیقا چه افراد شاخصی در این روند دخیل بودند؟ چون این صحبت بیشتر از همه نام آقای هاشمی را به ذهن متبادر میکند.
این مسائل موضوعات پیچیدهای نیست. همه چپیها با هم بودند و همه کسانی که در دولت حضرت آقا، با مهندس موسوی مرتبط بودند و از طرف ایشان حمایت میشدند، خطی را مغایر با خط آقا پیش میبردند که بعضی وقتها میگویند تئوریسین آنها موسوی خوئینیهاست، بعضی وقتها میگویند هاشمی است و یا دیگران که نمیتوانم از آنها اسم ببرم. البته افرادی مثل آقای کروبی، مهندس موسوی، بهزاد نبوی، عبدالله نوری، مرحوم نوربخش و دیگران هم بودند.
وقتی آقای هاشمی دولت را تشکیل داد، معلوم شد که این دولت همان دولت مهندس موسوی است و همان خط را ادامه میدهد. فقط یک فرق وجود داشت، اینکه مهندس موسوی چپ سوسیالیست بود که ریشه در جنبش مسلمانان مبارز داشت، اما آقای هاشمی راست آزاداندیش بود. من خیلی نمیخواهم کلمه لیبرال را به کار ببرم، ولی ایشان راست لیبرال بود و همان ترکیبی که با موسوی، چپ عمل میکرد، همان افراد با هاشمی، راست و لیبرال عمل کردند، بنابراین میبینیم که این خط و خطوطی که مطرح میشود خیلی واقعیت ندارد.
البته ممکن است افرادی بگویند که این به خاطر نفوذ شخص آقای هاشمی بود. بله، آقای هاشمی فرد بانفوذ و باسوادی بودند اما این افراد هم آدمهای کمی نبودند، حرفهایشان و شعارهایشان را عوض کردند.
یادم هست ما در آن اوایل، اساسنامه وزارت دفاع را نوشتیم و به نظر آقای هاشمی هم که فرمانده جنگ بود رساندیم و ایشان هم موافقت کرد، اما وقتی برای دفاع از این طرح به مجلس رفتیم، آقای هاشمی که رئیس مجلس بود و خیلی دلش میخواست بعد از آن رئیسجمهور شود، در جلسه علنی مجلس با مصوبهای که خودش با آن اعلام موافقت کرده بود، مخالفت میکرد و نهایتاً تغییراتی در آن دادند ازجمله آنکه بودجه را از دست فرمانده کل قوا در بیاورند.
مخالفت با راه امام از دولت هاشمی آغاز شد
من معتقدم ریشه مخالفت با اصل امام و خط امام و تداوم راه امام همین بود. اصلاً هر وقت به مخالفان ولایتفقیه و نهضت امام دقیق نگاه کنیم، به حذف امام، خط امام و راه امام میرسیم. اینکه آمریکا به دنبال تغییر ما از درون است، یعنی همین. این فضا در دولت آقای هاشمی ایجاد شد. یعنی کاملاً مشهود بود که فرمان برای دور زدن گرفته شده است.
الآن دیگر راحت میشود کُد داد. آقای مهاجرانی که در دولت آقای هاشمی مسئولیت داشت، الآن کجاست؟ نماینده شاه عربستان در جمعیت مسلمانان بهعنوان نماینده شیعیان است و در انگلیس زندگی میکند.
تاسیس مرکز تحقیقات استراتژیک به ریاست خوئینیها رمز انحراف بود
رمز انحراف در همان مقطع بود یعنی وقتی آقای هاشمی مرکز تحقیقات استراتژیک را درست کرد و آقای موسوی خوئینیها به عنوان رئیس آن منصوب شد.
برای این مرکز یک ساختار با معاونتهای سیاسی، اقتصادی، دفاعی-امنیتی و... نوشته شد و این ساختار را خدمت رهبری بردند. آقا هم گفته بودند یا معاونت دفاعی نداشته باشد یا اگر داشت، آقای فیروزآبادی مسئول آن باشد که با آن موافقت شد.
چه برنامههایی در دستور کار این مرکز بود که شما آن را یکی از نقاط انحراف میدانید؟
جلسات، هفتهای یک روز برگزار میشد و همان اوایل که هنوز کار خیلی پیش نرفته بود و اعضاء هنوز در حال یاد گرفتن کامپیوتر بودند، گفتند یک پروژه در دستورکار قرار گرفته است. این پروژه، پروژه انقلاب اسلامی یا همان دوم خرداد بود و مجری آن هم بهزاد نبوی و سعید حجاریان بودند.
وقتی این موضوع در جلسه مطرح و مورد بحث قرار گرفت، من بر روی برخی نقاط اصلی آن انگشت گذاشتم و گفتم انقلاب در خط امام در حال حرکت است. این حرفهای عجیب چیست که شما میزنید و با استدلال آن را رد کردم.
موسوی خوئینیها که درمانده شده بود، گفت ایشان راست میگوید و جلسه تعطیل شد، اما دو روز بعد فهمیدم جلسهای بدون حضور من تشکیل دادند و آن را تصویب کردند.
۲۰میلیون تومان در سال ۷۰ برای پروژه دوم خرداد هزینه کردند
چه سالی بود؟
سال ۷۰ یا ۷۱ و ۲۰ میلیون تومان پول نقد به بهزاد نبوی و سعید حجاریان دادند تا بروند و این پروژه را آماده کنند و هرگز هم راجع به آن گزارشی ارائه نشد و وقتی که اجرا شد ما متوجه آن شدیم. یعنی دوم خرداد.
پس نباید چالشهای دهه ۷۰ را از زمان آقای خاتمی شروع کنیم، همه چیز از زمان انتخاب رهبری و در دولت آقای هاشمی شروع شد و آنها در دولت اول هاشمی هرچه خواستند کردند و بعد از آنکه حضرت آقا به آنها ایراد گرفتند، حزب کارگزاران درست شد و در حقیقت دولت تبدیل به یک حزب شد و در دور دوم، همانها آمدند و در دولت کار کردند؛ یعنی خطی غیر از خط امام و رهبری شکل گرفت.
مصادیق بسیار صریحی هم داشت. مثلاً جلسات متعددی برگزار میشد که در آن میگفتند باید با آمریکا مذاکره کنیم و با آنها رابطه داشته باشیم، البته من با مخالفت کردم و استدلالم این بود که مگر سعودی بهترین روابط را با آمریکا ندارد؟ ولی سفیر آمریکا در عربستان قصد کودتا داشت، بنابراین این ایده فقط نفوذ آمریکا را قویتر میکند.
وقتی هم که موضوع را خدمت رهبری بردند و گفتند همه موافقند، رهبری فرمود خیر! آقای فیروزآبادی مخالف است و حق هم با اوست. این مسائل را بیپرده مطرح میکردند.
توجه داشته باشید که در سیر تاریخی بعد از انقلاب، نباید بهراحتی از این مرحله گذشت. این مقطع یک مقطع حساس است.
تا اسم هاشمی را میآوردم آقا میفرمود: کافیست
برخورد رهبری با اینها چگونه بود؟ بالاخره ایشان در جریان این مسائل قرار میگرفتند.
یک خاطره در خصوص نجابت حضرت آقا در برخورد با اینها بگویم. من در برخی از جلسات که خدمت ایشان میرفتم، بهعنوان یک مسئول میخواستم موضوعاتی راجع به دولت مطرح کنم. هروقت شروع میکردم و تا اسم آقای هاشمی را میآوردم، آقا میفرمودند کافیست. من با آقای هاشمی دوست ۴۰ ساله هستم و با یکدیگر همدلیم و از دل هم خبر داریم و بارها این موضوع را تکرار کردند.
یک بار خدمت آقا گفتم اجازه بدهید ما هم یک جمله عرض کنیم. وقتی شما حرفی میزنید، آقای هاشمی در جلسه دولت میگوید این حرفها، حرفهای عوامی است، بنابراین بدانید که اگر حرف شما تخریب میشود، از بالاترین نقطه است. اما برخورد رهبری همان بود تا اینکه بالاخره چند سال بعد، فکر میکنم در سال ۷۹، یعنی وقتی که دولت آقای هاشمی به پایان رسید و ۳ سال هم از دولت آقای خاتمی میگذشت، من دیگر طاقتم تمام شد. در خانه نشستم و در یک دفتر، ۱۶ صفحه شعر طنز با موضوعات متعدد نوشتم و در آن مواضع آقای هاشمی و مواضع رهبری را بدون اینکه اسم بیاورم، با کد مطرح کردم که شامل حدود ۲۰۰ موضع میشد. اسم آن را هم گذاشتم «افسانه دو گنبدان»، چون آنها میخواستند دو دیدگاه را در حکومت مطرح کنند، بعد آن را خدمت آقا بردم و گفتم من این شعر را برای شما گفتم.
واکنش ایشان چه بود؟
از آن به بعد اجازه دادند که اگر مسئلهای هست، مطرح شود.
از گذشته، لیبرالها، چپیها، مخالفان، کجاندیشان، آمریکادوستان و انگلیسدوستان در یک طرف قرار دارند و حزباللهیهای مخلص و فدایی انقلاب هم در یک طرف و آنها وقتی حمله میکردند رها نمیکردند. هیچ وقت هم ساکن نبودند و این ماییم که گاهی خوشباور هستیم.
من معتقدم آقای هاشمی در روی کار آمدن آقای خاتمی نقش داشت. این حرفها را باید بیتعارف گفت. در این پروسه، بهزاد نبوی، سعید حجاریان و موسوی خوئینیها تئوریسین و آقای هاشمی مجری بود که آقای خاتمی را به ریاست جمهوری رساندند و افکار عمومی را هم در دست داشتند.
این افکار عمومی آنقدر مهم است که میتواند رئیسجمهور، نماینده مجلس و رهبری تعیین کند. میتواند بر خطوط سیاسی و استراتژیها اثر بگذارد و این افکار عمومی الآن در دست رسانههاست که باید آن را پرورش داد و در مردم این توانمندی را ایجاد کرد که قدرت انتخاب صحیح را داشته باشند.
یک خاطره بگویم. وقتی آقای خاتمی رئیسجمهور شد، یکی از بزرگان سپاه که بسیار هم عزیز است و من دوستش دارم، پیش من آمد و یک موضوعی را مطرح کرد. گفت یک زمانی یک رانندهای با ماشین از جاده به درون دره پرت شد. وقتی علت را پرسید، به او گفتند جاده پیچید ولی تو نپیچیدی. بعد به من گفت آقای دکتر! جاده پیچیده، اما شما نپیچیدهاید. اینقدر بر روی افکار عمومی اثر گذاشت.
در آن مقطع برخی از دوستان خود ما میآمدند و میگفتند ببینید روزنامههای دوم خرداد چقدر مقالات خوبی مینویسند اما این طرف در روزنامههای ما خبری نیست، این افراد الآن هم هستند و اتفاقاً تسبیحشان هم از بقیه درازتر است.
بههرحال آنها کار کردند و آن ۲۰ میلیونی که قبلاً گفتم، در همین مسیر خرج شد.
شما نگاه کنید در زمان وزارت ارشاد همین آقای مهاجرانی چه اتفاقاتی افتاد؟ بحث رابطه با آمریکا مطرح شد و دست همه را در روزنامهها، سینما، تئاتر، کتاب و... باز گذاشتند و لجنترین آدمها را انتخاب و از آنها حمایت کرد.
یک کتابفروشی معروف در آن مقطع بنام «مرغ آمین» بود که من اصلاً از آن خوشم نمیآمد، یکبار با بچهها به آنجا رفته بودم و داشتم کتابها را نگاه میکردم. یک آقایی که من را نمیشناخت، آمد و یک کتابی را با موضوع آمریکا به من پیشنهاد داد، اما گفتم من این کتاب را خواندهام.
بعدها این کتابفروشی را آتش زدند و آقای مهاجرانی برای آن عزاداری به راه انداخت.
در حوزه مطبوعات هم مهاجرانی حتی به افراد در روستاها پیشنهاد میکرد که بیایند و پروانه روزنامه بگیرند و وقتی آنها میگفتند ده ما چه نیازی به روزنامه دارد، میگفت فردا به درد خواهد خورد. هزار و ۲۰۰ مجوز روزنامه دادند. بعد که شروع کردند به نوشتن علیه نظام و دادستانی یکی یکی آنها را تعطیل میکرد، هر روزنامه که تعطیل میشد، یکی دیگر را بالا میکشیدند و این تا هزار و ۲۰۰ روزنامه جا داشت.
اگر نیروهایی که در این روزنامهها کار میکردند را نگاه کنیم، اکثریت افراد [محسن] سازگارا بودند که الآن در آمریکاست و خودش آدم بهزاد نبوی بود.
اینها خیلی عمیق کار کردند و بدترین حرفها را زدند و حتی گفتند که به حکومت دینی اعتقاد ندارند و نظریات امام را هم رد کردند. دوم خرداد انتظار داشت قدرت را بعد از خودش به یکی از خودشان تحویل دهد، اما بههرحال اتفاقات عجیب و غریبی افتاد و گرایش مردم به سمت حمایت از احمدینژاد رفت.
نامه فرماندهان سپاه به خاتمی درست بود
یکی از موضوعاتی که در آن زمان در مقطع دوم خرداد جنجالی شد، نامه انتقادی و هشدارگونه با امضای جمعی از فرماندهان سپاه به آقای خاتمی بود. علت نوشتن این نامه و موضع شما در خصوص آن چه بود؟
من راجع به نامه فرماندهان موضع خاصی نداشتم چون حرفشان درست و حرف حساب بود. عدهای از فرماندهان، نظرشان را به آقای خاتمی منتقل کرده و تناقضها را گفته بودند. نامه سیاسی هم نبود و از روی حس دینی و اعتقادی نوشته شد. عدهای که ۸ سال جنگیده بودند و در راه انقلاب مجاهدت کرده و دوستان و عزیزان خود را از دست داده بودند، یک عکسالعمل طبیعی نشان دادند و اگر این کار را نمیکردند، جای حرف داشت. بههرحال حرف آنها و منظورشان سیاسی نبود، هرچند طرف مقابلشان یک فرد سیاسی بود.
معلوم نشد چه کسی در کوی دانشگاه، دانشجویان را زد
مهمترین چالش امنیتی نظام در دهه ۷۰، واقعه کوی دانشگاه در تیرماه ۷۸ بود. خاستگاه این جریان کجا بود و آیا دستگاههای امنیتی آن را پیش بینی کرده بودند؟
امان از سال ۷۸! ببینید آقای خاتمی وقتی صحبت میکرد، صحبت او مانند یک کمد بود که دیوارهایش مواضع انقلاب بود اما پایه و اصولش در دوم خرداد. همین حس مظلومیتی که نشان میدادند و یا مثلاً حجاریان را با آن وضع در مقابل تریبون میگذاشتند و سخنرانی میکردند، برای این بود که روی عواطف مردم کار کنند.
اینها کوی دانشگاه را طراحی کرده بودند. من خودم قبلاً یک مرتبه برای حضور در هیأت عزاداری امام حسین(ع) به آنجا رفته بودم و دانشجویان آنجا را از نزدیک دیده بودم که افرادی باصفا، مومن و خیلی صمیمی بودند، اما کار آنها بر روی طرح کوی دانشگاه در جهت انعقاد نطفه یک فتنه بود.
شاید برخی از این موضوعات و تحلیلها برای مردم قابل هضم نباشد که بگوییم در آن مقطع چه گذشت، اما در ظاهر آنچه شد این بود که دانشجویان در کوی دانشگاه دست به یک تظاهرات زدند و اتاق فرماندهی این حوادث هم در همانجا بود، اما اتفاقات تندی افتاد و نیروی انتظامی مأمور مقابله با آن شد و بیرون کوی مستقر شدند.
در داخل وقتی التهاب بالا گرفت، عدهای بیرحمانه کتک خوردند، اما اینکه چه کسی رفت و آنها را زد، به صورت مستند معلوم نشد، آنها طوری طراحی کردند که نیروی انتظامی مقصر شود.
ما قبلاً تجربه منافقین را در انجام اینگونه کارها داشتیم و حادثه کوی دانشگاه هم به این شکل بود و آنچه مطرح میشد روشن نمیکرد که دقیقاً چه اتفاقی افتاده است.
حادثه تیر ۷۸ را جریان سیاسی دوم خرداد طراحی کرد
قضیه کوی دانشگاه که نطفه فتنه ۸۸ است، قطعا یک کار طراحی شده توسط جریان سیاسی دوم خرداد بود. این کاملا مشهود است.
من فردای حادثه کوی دانشگاه به دفتر مقام معظم رهبری رفتم. مرحوم سیدعلی علمالهدی [جانشین وقت رئیس دفتر نظامی فرماندهی کل قوا] آمد. گفتم چه خبر؟ گفت من از جلوی کوی دانشگاه آمدم. در آنجا چند نفر که صورتشان را پوشانده بودند، جلوی ماشین من را گرفتند و من را پیاده کردند و گفتند که این شعار و آن شعار را بده. من گفتم مگر چه شده؟ گفتند تو هنوز نمیدانی ما آمدهایم حکومت را برای شما عوض کنیم؟ وضعیت به این شکل بود.
لذا مسائل کوی دانشگاه از داخل شعار تغییر نظام درآمد و ما در ستاد کل تعریف کرده بودیم که وظبفه کنترل محدوده کوی دانشگاه با نیروی انتظامی است اما اگر از کوی دانشگاه به میدان ولیعصر، چهارراه ولیعصر و میدان انقلاب سرایت کند، این دیگر اغتشاش است و سپاه باید برخورد کند.
به روحانی گفتم در تهران دارند کودتا میکنند
بعد نماز را خوانم و راه افتادم که بروم. به میدان توپخانه که رسیدیم، دیدم شلوغ است و شعارهایی میدهند. به راننده ماشین گفتم برگرد. به دفتر آقای روحانی که آن موقع دبیر شورایعالی امنیت ملی بود رفتم ولی اقای روحانی حضور نداشت. گفتم با ایشان تماس بگیرند ولی مسئول دفترشان گفت دکتر روحانی به شهرستان رفته است. گفتم به هر حال بگیرید باید با او صحبت کنم. تماس برقرار شد و گفتم آقای دکتر روحانی! دارد در تهران کودتا میشود، شما کجا هستید؟ موضوع را برایشان توضیح دادم و گفتم همین امروز باید جلسه شورایعالی امنیت ملی برگزار شود و من به عنوان یک عضو شورا درخواست جلسه دارم.
آقای روحانی گفت: باشد. پس به دفتر بگویید بقیه اعضا را هم دعوت کند که به جلسه بیایند.
آنهایی که به جلسه میآمدند همه دوم خردادی بودند. مثل آقای موسویلاری وزیر کشور، تاجزاده معاون امنیتی وزیر که البته عضو شورا نبود و به مناسبت حضور پیدا میکرد، خرازی وزیر خارجه هم نبود و امینزاده به جای او آمد، آقای عباد [علی ربیعی] هم دبیر جلسات بود. از وزارت اطلاعات هم نمیدانم که خود وزیر آمد یا نه. از ما هم فقط من و آقای رحیم صفوی فرمانده سپاه بودیم.
خود آقای روحانی هم آمدند و من موضوع را مطرح کردم و گفتم کوی دانشگاه را در حیطه وظایف نیروی انتظامی میدانیم اما اگر به این ۴ نقطه بیایند دیگر نظامی برخورد میکنیم. قبلش هم با سپاه تماس گرفته بودم و نیروهای سپاه به فرماندهی سردار فضلی در میدان حر مستقر شده بودند.
خاتمی گفت قضیه را جمع کنید
ما گفتیم باید به وظیفه نظامی خودمان عمل کنیم. آقای روحانی هم گفت اگر قرار باشد شما چنین کاری کنید من بایستی به آقای رئیسجمهور بگویم که گفتیم بگو. آقای روحانی با آقای خاتمی تماس گرفت. آقای خاتمی اول گفت اگر سپاه می خواهد بیاید، لباس نظامی نپوشند. گفتم خیلی خب ولی باید با اینها برخورد شود. آقای خاتمی مجددا گفت حالا نمیشود که این کار صورت نگیرد؟ گفتم نه. آقای خاتمی باز هم تلاش کرد و بعد گفت بگویید هر کار میخواهند بکنند و جمعش کنند.
آقای رحیم صفوی هم در این جلسه محکم گفت ما دستور برخورد دادهایم. بعد از این حرفها، آقایان متوجه شدند که اوضاع از چه قرار است. هر کدام با موبایلی که دستشان بود با جریانات داخل خیابان در ارتباط داشتند و همانجا در جلسه با گروههایشان تماس گرفتند و گفتند تمام شد.
برخورد در خیابان با تجمع کنندگان چطور شد؟
غائله ۱۸ تیر یک وجه خیابانی هم داشت. ناجا، سپاه و دادستانی هم بیکار نایستاده بودند و بر اساس احساس تکلیف، گروههایی را تشکیل داده و آنهایی را که اقدام به خرابکاری و آتش زدن اماکن میکردند گرفتند.
قرار شد دو نفر بروند اسامی و آدرس این افراد را بپرسند چون میدانستیم که بالاخره آزادشان میکنند. اما حتی نتوانستیم اسم و آدرس آنها را بپرسیم. بلافاصله از زندان آزادشان کردند. لذا در قضیه ۱۸ تیر کسی گیر نیفتاد که بخواهد حساب پس بدهد. غیر از آن کسی که حرفهایی زد و کار را برای دوم خردادیها خیلی سخت کرد.
منظورتان منوچهر محمدی است؟
منوچهر محمدی با یک خانم دوست شده بود و آنها مثلا میخواستند با هم مثل دو رهبر زن و مرد، اعضای گروه را جمع کرده و انقلاب کنند.
آن زن یک رفیق دیگر هم داشت و این نفر سوم، از روی حسادت به آنها، به ستاد کل آمد و گفت میخواهم خبر مهمی بدهم.
من حفاظت را خبر کردم که ببینید چه میگوید. او گفت گروهی جمع شدهاند و میخواهند کودتا کنند و الان مشغول کارند. بعد برادران ما را به آنجا برد. اینها هم رفتند و آنجا را شناسایی و فیلمبرداری کردند.
این موضوع گذشت تا در جلسه شورایعالی امنیت ملی که نمیدانم تیر ماه بود یا شهریور، طرفداران غائله میگفتند که این برخوردها سیاسی است. می گفتند حالا عدهای ناراضی بودند و در کوی دانشگاه غلطی شده که من گفتم نه، دست خارجی در کار است و موضوع کودتا بوده و این حرفها. آقای خاتمی یک نگاه به وزیر اطلاعات کرد و گفت: ایشان چه میگویند؟ که گفتم برایتان توضیح میدهم و همین قضیه منوچهر محمدی را مطرح کردم. لذا در آن جلسه هم نتوانستند محکومیتی برای حزباللهیها درست کنند. این رویه آنها بود. علاوه بر شلوغ کردن در جلسه، همیشه میخواستند در آخر کار، آقا و حزباللهیها را محکوم کنند که این دفعه هم نتوانستند.
بعد از ۲۳ تیر که مردم به صحنه آمدند و غائله را جمع کردند، یک اتقاق دیگر هم افتاد. آقای ظریفیان [معاون وقت وزیر علوم] و عباد [علی ربیعی] و برخی دیگر یک برنامهریزی کردند که مصوبهای از شورایعالی امنیت ملی بگذرانند و آن را در دانشگاهها هم منتشر کنند و بگویند که هر کس اول مهر بر سر کلاس حاضر نشود، از دانشگاه اخراج خواهد شد یا فلان محکومیت را خواهد داشت.
این قضیه برای دو هفته مانده به اول مهر بود. ما به جلسه رفتیم و دیدیم وزرا و معاونینشان نشستهاند و این طرح را توضیح دادند. آقای خاتمی هم جمعبندی کرد و گفت که نباید بگذاریم غیبت کنند.
چرا؟ مگر قرار بود اتفاق خاصی بیفتد؟
حرف آنها این بود که میگفتند دانشجویان میخواهند اول مهر به سر کلاس نروند و اگر نروند دوباره فتنه میشود. این حرف را خود طرفداران فتنه میزدند و میگفتند باید این مصوبه را بگذرانیم تا دانشجویان بترسند و به سر کلاس بیایند.
به هر حال آقای خاتمی جمعبندی کرد اما من گفتم این طرح را قبول ندارم. این موضوع سیاسی است. آقای خاتمی به من گفت شما که میگویی سیاسی است توضیح بدهید. گفتم من رئیس ستاد کل هستم و همه اطلاعات به دستم میرسد. استاد دانشگاه هم هستم و در دانشگاهها هم رفت و آمد میکنم. تا الان که ۱۵ شهریور است از هیچ کسی و هیچ جا شنیده نشده که قرار است دانشجویان اول مهر به کلاس نروند. این خبر از اساس دروغ است. گفتم این خبر را چه کسی داده بود؟ آقای ظریفیان که خودش در غائله ۱۸ تیر نقش مؤثری داشت. حالا چطور شده که آنوقت با فتنه بوده و الان علیه فتنه؟ نمیشود این را قبول کرد.
وسط این دفاع، فشار خون من رفت روی ۲۶، سیاه شدم و به کف زمین افتادم. در همان وضع صدای آقای خاتمی را میشنیدم که میگفت این آقای فیروزآبادی به میهمانان ما توهین کرد و این رسمش نیست که در جلسه شورایعالی امنیت با میهمان اینطور برخورد شود.
آقایان فرهادی و معین که پزشک بودند به سراغ من آمدند و داروهایی دادند و من را با آمبولانس به بیمارستان بقیةالله(عج) بردند و ۱۰ روزی بستری شدم.
جلسه شورا هر دو هفته یک بار برگزار میشد لذا اول مهر بود که به جلسه بعدی رفتیم. آقای خاتمی همینکه از در وارد شد، مستقیم پشت میکروفن رفت و آن را روشن کرد و گفت حق با آقای فیروزآبادی بود.
میخواستند تمام دانشگاههای کشور را بهم بریزند
به هر حال اول مهر بود و ثابت شد آنها دروغ میگفتند. بنابراین ما یک فتنه شهریور هم داشتیم که در نطفه خفه شد. آنها با این مصوبه میخواستند بحران ایجاد کنند. چون همه میدانیم که دانشجو حساس است و هر چه به او بگویی، خلاف آن عمل میکند و این مصوبه هم برای ایجاد بحران و اعتراض دانشجویان شکل گرفته بود. اما نکتهاش این بود که این دفعه فقط دانشگاه تهران نبود و سراسر دانشگاههای کشور شلوغ میشد.
ماجرای جلوگیری از افتتاح فرودگاه امام خمینی
یکی دیگر از چالشهای آن دوره، افتتاح فرودگاه امام خمینی(ره) بود که نیروهای مسلح به شدت با آن مخالفت کردند و جلوی مراسم افتتاح گرفته شد. این مخالفت با چه استدلالی بود؟
اولا باید این را گفت که در گذشته بحثهای زیادی درخصوص نفوذ خارجی در کشور میشد. در دوره کارگزاران عنوان شد که خدمت سربازی ایرانی های خارج از کشور را ببخشیم تا بتوانند به داخل بیایند و دانشمندان خارجی هم در استانهای ما به تحقیق بپردازند که ما هم با حساسیت کنترل میکردیم.
اما در این مقطع، آقای خرم وزیر راه بود و خودش هم یک روحیه اینچنینی داشت و من او را از اوایل انقلاب و جنگ میشناختم.
آقای خرم در ماجرای افتتاح فرودگاه امام آمده بود برای اینکه تزهای آقای هاشمی رفسنجانی مبنی بر اینکه غربیها را راه بدهیم و آنها را در امور دخالت دهیم و راهها را باز کنیم، چند طرح سخت استکباری را با مسئولیت خود در وزارت راه قبول کرده بود که اجرا کند.
یکی از این طرحها، خرید ایرباسهای کهنه از ترکیه بود. من تذکر دادم که برای چه میخواهید هواپیماهای کهنه افتاده در فرودگاه ترکیه را بخرید. اگر میخواهید هواپیما بخرید هواپیمایی باشد که مردم بتوانند سوار شوند. این طرح نهایتا در مجلس رد شد.
حرکت بعدی این بود که آقای خرم رفت و با ترکها هماهنگ کرد تا کترینگ فرودگاه امام را به آنها بدهد. یعنی ترکها بیایند اینجا برای ما لباس بشویند، آب جوش بگذارند و وسایل را جابجا کنند و از طرفی با اماراتیها هماهنگ کرد تا در این فرودگاه هواپیما بنشانند.
ما اینجا با چند مسئله مواجه بودیم. یکی ورود ترکها به کترینگ فرودگاه امام. یعنی ما یک فرودگاه داریم به اسم امام خمینی حالا آب جوش و چایی آن را خارجی حاضر کند و کف آن را خارجی طی بکشد. مگر در ایران آدم نیست و مردم بیکار آمادگی این کارها را ندارند؟ اینها قصدشان چیز دیگری بود. قصدشان این بود که راه اینجور قراردادها را باز کنند. این یک مسئله.
مسئله دیگر این بود که سیستمهای فرودگاه امام هنوز کامل نشده بود. یعنی این فرودگاه هنوز ناقص بود و از نظر ایمنی، امنیتی و خدماتی کارش تکمیل نشده بود.
آقای دکتر خرم آن روز کلی هزینه کرده بود که همه رسانهها بیایند آنجا و او هم هواپیمای اماراتی را در فرودگاه امام بنشاند و آن را افتتاح کند یعنی چیزی که وقت افتتاحش نیست، افتتاح کنند و پای ترکیه و امارات را به آنجا باز کند.
طبیعی بود که این حرکت کاملا ضد امنیتی است و ما با آن مخالف بودیم و اعلام کردیم که اجازه نمیدهیم فرودگاه امام، پیش از تکمیل و اخذ تاییدات امنیتی افتتاح شود.
مواردی هست که نمیدانم چقدر در رسانه قابل طرح است. خب آقای خرم مقاومت کرد و تا آخرین لحظه ایستاد. آنها به خلبان اماراتی میگفتند تو بیا اینجا بنشین ما به تو نشان (مدال) میدهیم.
این موضوع زوایای دیگری هم دارد که نمیشود از رسانه مطرح کرد و گفت که چه خطاهای مهم و بزرگی اتفاق افتاد.
لذا من به فرمانده ارتش که در آن زمان مرحوم سلیمی بود، گفتم که این هواپیمای اماراتی که میخواهد در فرودگاه امام بنشیند را هدایتش کنید تا در فرودگاه مهرآباد یا یک فرودگاه دیگر بنشیند. ایشان هم به نیروی هوایی دستور داد و آن هواپیما را هدایت کردند و به اصفهان رفت.
بعد جوسازی کردند و کار را به حضرت آقا کشاندند. یعنی دولت شکایتش را پیش رهبری برد. ایشان هم من را خواستند و پرسیدند چرا دستور دادی هواپیمای نظامی بلند شود؟ عرض کردم آقا این وظیفه ذاتی ما بود و ماجرا را برای ایشان توضیح دادم.
بعد از آن آقا فرمودند بسیار خب و دیگر دور آن موضوع را خط کشیدند.
حقیقت این است که افکار عمومی باید بداند با چه کسانی طرف است. این جریان سیاسی ضد رهبری که از زمان دولت بازرگان فعال شد و تا امروز و بعدا هم ادامه دارد و خواهد داشت، در درون خودش چنین ترکیباتی و چنین جهتگیریهایی دارد.
اینکه آقا میفرمایند از نفوذ بترسید و آمریکا رابطه را برای نفوذ میخواهد، همین است. اینها با نفوذ اینکارها را میکنند. یک جا وزیر راهمان را میبرند و سیبلش را چرب میکنند و کار دستمان میدهند، یک جا وزیر دیگر و بار دیگر وزیر دیگری. خارجی اگر نفوذ کرد و قدرت نفوذ پیدا کرد و سیاست و پول خارجی توانست بر اشخاص ایرانی اثر بگذارد، مملکت در خطر قرار میگیرد.
موضوع فرودگاه امام، قضیه یک فرودگاه ساده و یا اختلاف دو سازمان نبود، فرهنگ انقلاب در خطر بود که خنثی شد و ضرری هم به مملکت نرسید. فرودگاه بعدا تکمیل و افتتاح شد ولی چون قضایا را سیاسی جلوه میدهند، میگویند فلانی با فلانی موافق یا مخالف است و این حرفها را میزند اما وقتی آدم از فتنهای آگاه شد، ناچار است فریاد بزند و بگوید و مردم هم باید با هوشیاری به این مسائل نگاه کنند.
تشکیل قرارگاه خاتم اطلاعاتی
در خصوص قتلهای زنجیرهای هم به شما اطلاعی میرسید؟ وزارت اطلاعات در این موراد چقدر با ستاد کل هماهنگ است؟
خیر راجع به قتلهای زنجیرهای اطلاعی نداشتم. ارتباط بین وزارت اطلاعات و ستاد کل، همکاری اطلاعاتی، دفاعی و امنیتی است. یعنی اگر وزارت اطلاعات اطلاعات امنیتی و اطلاعاتی به دستش برسد به ستاد کل اعلام میکند و این اواخر یک قرارگاه مشترک هم بین ستاد کل و وزارت اطلاعات به نام قرارگاه خاتم اطلاعات تشکیل دادیم که اطلاعات دفاعی امنیتی در آن رد و بدل میشود. ما با امور داخلی وزارت اطلاعات ارتباطی نداریم و این موضوع ممنوع است که وزارت اطلاعات در اطلاعات نیروهای مسلح ورود کند و بالعکس.
هیچگاه در آستانه جنگ نبودیم
یکی از موضوعاتی که در بازخوانی حوادث دهه ۷۰ مطرح میشود این است که کشور چند مرتبه تا آستانه شروع جنگ و درگیری هم پیش رفت. مثل حمله آمریکا به عراق و یا به شهادت رساندن دیپلماتهای ایرانی در افغانستان. اینها قابلیت شروع جنگ داشتند؟ با توجه به اینکه ما شنیدیم مثلا در موضوع افغانستان، برخی تیپ های نظامی هم در منطقه مستقر شدند.
ما هیچگاه در آستانه جنگ قرار نگرفتیم نه در جنگ شمال خلیج فارس و نه در وقایع افغانستان و از نظر امنیت ملی و فرماندهی نظامی، هیچ دستوری برای چنین اقدامی وجود نداشته است. البته نیروهای مسلح بر حسب مسئولیت سرزمینی خود مرزها و پشت مرزها را پایش می کنند و اگر تهدیدی احساس کنند به آمادگی خود میافزایند و به مرکز اطلاع میدهند. شاید همین قدر اتفاق افتاده باشد اما برای جنگ نه به سمت افغانستان و نه عراق نرفته بودیم.
هیچ وقت در جلسات شورایعالی امنیت ملی مطرح نشده بود که وارد جنگ افغانستان شویم. البته ملت افغانستان با آمریکا میجنگید و ممکن است که کمک خواسته باشند و ما به آنها کمک کنیم و مستشار بفرستیم و یا اگر چیزی بخواهند به آنها بدهیم.
در خصوص شهادت دیپلماتهایمان در افغانستان و مزار شریف چه اتفاقی افتاد و آیا برای تلافی اقدامی صورت گرفت؟
ما در مزارشریف کنسولگری داشتیم و در هر کنسولگری، مشاور اقتصادی، نظامی و افراد مختلفی از وزارت خارجه و غیره حضور دارند. از طرفی طبق برخی روایات مرقد امام علی(ع) در مزارشریف است و به همین دلیل این نام را روی آن شهر گذاشتند، لذا مردم به اهل بیت در آنجا علقه دارند و یک محل زیارتی هم هست.
از طرفی، طالبان در جنوب افغانستان و غزنین (پایتخت حکومت سلطان محمود غزنوی) بودند و در جنوب میجنگیدند و در شمال هم یک منطقهای طرفدار طالبان بود. لذا طالبان اصلا به مزار شریف کار و راه نداشت اما چون ما از فارسی زبانان و شیعیان افغانستان دفاع میکردیم و احمدشاه مسعود مورد حمایت مستشاری جمهوری اسلامی بود -چون تنها قوهای بود که میتوانست جلوی طالبان بایستد احمدشاه مسعود بود که در مقابل طالبان ایستادگی کرد ونتوانست به راحتی به شمال بیاید- لذا طراحی کرد که ضربهای به ایران بزند و یک تیم طالبان به کنسولگری ما حمله کرد وبچهها را به شهادت رساندند و فرار کردند.
حالا ما چه کار باید میکردیم؟ طالبان که کنسولگری و دفتر رسمی ندارد. مسائل مرتبط با امنیت ملی، از حساسیت بسیار بالایی برخوردار است. طرح جنگ با طالبان در جلسه شورایعالی امنیت ملی مطرح هم نشد و [اگر کسی چیزی در این باره گفته] دروغ است.
از باطن احمدینژاد خبر نداشتیم
شاید مهمترین چالش در دهه ۸۰، همان درگیریهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ باشد. در این باره البته صحبت های زیادی شده. ارزیابی شما به عنوان رئیس وقت ستاد کل نیروهای مسلح از این ماجراها چیست و چه اقداماتی برای مقابله با آن کردید؟ برای مثال شما که در گذشته معاون آقای موسوی بودید، در این قضایا با ایشان صحبتی کردید؟
ابتدا بگویم که من دقیقا میرحسین موسوی را میشناختم و مواضعش را از قدیم میدانستم و علقهای هم با او نداشتم و در همان دولت هم که معاون او شدم، به کار خودم مشغول بودم و خیلی مسایل را هم قبول نداشتم. همه علقه من به آقاست و حتی امام را هم با آقا شناختم. من همان زمانی که معاون میرحسین بودم نسبت به او موضع داشتم و البته کار خودم را میکردم.
به هر حال در سال ۸۴، مردم از دست دوم خرداد عاصی شده بودند و آقای هاشمی را هم حذف کردند و عاشقانه در دور اول به احمدینژاد رای دادند. خب حقیقت را باید گفت. میگویند مهندس موسوی گفته من از باطن احمدینژاد خبر داشتم. ولی من از باطن او خبر نداشتم. احمدینژاد اول با شعار امام و انقلاب و حزبالله و محرومین و با حرکت مثبت نسبت به رهبری و تداوم انقلاب پیش آمد. به گونهای که ما که ۴۰ سال کار سیاسی کرده بودیم و اعماق گروهکها و جریانات فکری را میشناختیم، نمیتوانستیم به احمدینژاد شک کنیم. منتها به مشایی خیلی زود شک کردیم.
وزرای دور اول او، افراد خوب و کارآمدی بودند. پیشنهاداتی هم که داده شد مثل یارانه و سهام عدالت نشان از برگشت ایران از سیاست لیبرالی به سمت عدالت بود و کارهای بسیار بزرگی بود. البته این دو طرح برای احمدینژاد نبود اما او پذیرفت که انجام دهد.
پس از آن نیز قاعدتا معلوم بود هر کسی دور اول رئیسجمهور میشود، دور دوم هم انتخاب خواهد شد و مشخص بود احمدینژاد هم کاندیدا میشود.
اشتباهی که دوم خردادیها مرتکب شدند این بود که در دور دوم [۴سال دوم ریاست جمهوری] خودشان را رقیب احمدینژاد قرار دادند چون همانطور که گفتم، معمولا رئیسجمهور دو دورهای است و از طرف دیگر، به خاطر کارها، شعارها و رفتار احمدینژاد طبیعی بود که مردم در دور دوم هم به او رای بدهند.
در این شرایط با تحریک دیگران، این بنده خدا [موسوی] را جلو انداختند و آقای کروبی هم که ریاست جمهوری را حق خودش میدانست و میگفت هر کسی رئیس مجلس میشود دو دوره بعد باید رئیسجمهور شود. خود آقای خاتمی هم کاندیدا شده بود که بعد انصراف داد.
تیم تبلیغات موسوی و کروبی یکی بود
یکی متنی هم از طرف شما منتشر شد که طرفداران آقای کروبی به خودشان گرفتند و جنجال کردند.
من مصاحبه کردم و گفتم آنها که پیر شدهاند وکاری آنها برنمیآید کاندیدا نشوند که روزنامه آفتاب یزد نوشت دکتر فیروزآبادی گفت «سه کاندیدای دیگر [جز احمدی نژاد] بزنن گاراژ!
من به لحاظ توانایی جسمی این صحبت را کردم و حرفم این بود که چرا پیرمردها باید تا آخر باشند؟
به هرحال آقای موسوی آمد و تیمهایی برای تبلیغات تشکیل شد. البته تیم تبلیغاتی آقای موسوی و کروبی یکی بودند. بخشی در اینجا و بخشی در آنجا فعالیت میکردند و خودشان قضیه را بالانس میکردند. کما اینکه دیدیم رئیس ستاد آقای کروبی یعنی آقای کرباسچی روز آخر اصلا به آقای موسوی رای داد.
آقای مهندس موسوی یکسری نکات مثبت داشت. اینکه در زمان امام ۸ سال نخستوزیر بود. دوم در زمان جنگ توانسته بود مملکت را متعادل نگه دارد و مردم اینها را به دولت او نسبت میدادند. از طرفی سید هم بود و با حضرت آقا هم رابطه فامیلی داشت. خودش هم پیش آقا رفته بود و اعلام کرد که آقا فرموده من با کاندیداتوری شما مسئلهای ندارم.
اطلاعاتی ندیدم که موسوی، کروبی و یا خاتمی از جریان فتنه سبز مطلع بودند
من البته هیچ وقت دسترسی به اطلاعاتی پیدا نکردم که شخص موسوی، کروبی و یا خاتمی از جریان سازماندهی فتنه سبز مطلع بودند. جریان سازماندهی فتنه سبز چیزی غیر از اخلاق و اعتقادات این آقایان بود. اینکه آقا هم فرمودند چرا شما نگفتید اینها با ما نیستند هم مبتنی بر این موضوع است.
یکی از اینها نخستوزیر بود و دیگری هم رئیس مجلس و دیگری هم رئیس جمهور. این سه نفر قبلا کلی با ما حرف زده بودند و اعتقاداتی داشتند. از اینها شعار علیه اصل ولایت فقیه درنمیآمد. این کار اینها نبود اما غربیها و سازمانهای جاسوسی که از قدیم روی مسائل داخلی کشور کار کرده بودند و رابطها و آدمهایی داشتند و برنامه ریزیهایی کرده بودند، وارد قضیه شدند و منافقین هم به همین صورت. لذا سازماندهی مردم را با سرشاخههایشان صورت میدادند. اما باید ببینیم اشکال درآن فتنه در کجا بروز کرد؟
ممکن است آنها بگویند ما بیتقصیریم ولی ببینید آقای خاتمی قبل از اعلام شمارش آرا به آقای موسوی زنگ زد و تبریک گفت که پیروز شدهای. آقای موسوی هم خبرنگاران را جمع کرد و به آنها گفت قطعا پیروز انتخابات من هستم. آنهایی را هم که دشمنان به نفع موسوی جمع کرده بودند و شعارهای انحرافی و حرکات ساختار شکن انجام میدادند جای خود. یک عده هم مردم ساده بودند و به خاطر مزایای مهندس موسوی میخواستند به او رای بدهند و حال با این موضوعات ملتهب شدند و گفتند که کاندیدای ما رای آورده و رایش را نمیخوانند. بعد هم که نتیجه آرا اعلام و احمدینژاد پیروز شد، این یک التهاب سنگین ایجاد کرد.
هر دو طرف در فتنه ۸۸ عداوت را به داخل مردم تزریق کردند
اتفاق بعدی این بود که بعد از اعلام نتایج، آقای احمدینژاد اجتماع میدان ولیعصر را تشکیل داد و مردم را جمع کرد و خودش هم میان آنها رفت و شال سبز به گردن انداخت و حرفهای بدی زد و جملهی «خس و خاشاک» را گفت.
به احمدینژاد هم اعتراضی کردید؟
در جلسه شورایعالی امنیت ملی من محکم به آقای احمدینژاد اعتراض کردم که چرا شما رفتید و اجتماع میدان ولیعصر را تشکیل دادید و آن حرفها را زدید؟ شما که رئیسجمهور شده بودید، میرفتی مینشستی و کارتان را میکردید. چرا مردم را تحریک میکنید؟ این موضوع در شورایعالی امنیت ملی هم مطرح شد اما ببینید هر دو طرف آمدند و عداوت را به درون ملت تزریق کردند و این مصیبت کمی نبود. آقایان رفتند خانههاشان اما مردم در خیابان آواره و ملتهب بودند که رای ما چه شد؟
تقصیر اول آقای موسوی این است که چرا اعلام نکرد آنهایی که شعارهای ساختارشکنانه میدهند از ما نیستند و تقصیر دوم او این است که گفت برنده انتخاباتم. تقصیر سوم او هم این بود که بعد از اعلام نتایج آرا، اعتراض خود را از طریق قانونی دنبال نکرد و مردم را به خیابان کشاند.
راهپیمایی ۲۵ خرداد یک کار گروهکی بود
همان روز [۲۵ خرداد ۸۸] جلسه شورایعالی امنیت ملی بود. من در مسیر جلسه ۲۰ دقیقه در محدوده پل حافظ ایستادم و راهپیمایی را نگاه کردم. کاملا کار گروهکی بود. مردم اینطوری راهپیمایی نمیکنند. آدمها به صورت دستههای دو سه نفره و با فاصله ۴ متر از هم حرکت میکردند و با حرکات دست، علامت پیروزی نشان میدادند و برای داخل خانهها و مغازهها دست تکان میدادند. این یک شکل کاملا گروهکی بود. آدمهایی که من آنجا در تظاهرات دیدم غالبا جزو مردم عادی نبودند. مردم عادی اصلا بلد نیستند اینطوری راهپیمایی کنند.
فردای آن روز آقای زنگنه در جلسه مجمع تشخیص مصلحت گفت شما به ۲ و نیم میلیون آدم گفتید خس وخاشاک. من گفتم آقای زنگنه عدد بلد نیست من این جمعیت را دیدم. ۳۵ هزار نفر بیشتر نبودند. منتهی طوری چیده شده بودند که طول مسیر را پر کنند.
بعد هم که آقای موسوی به میدان آزادی رفت و افراد دیگری هم کنار ایشان ایستادند و دستمال سبز به دست گرفتند و شعار دادند و حمایت همه رسانهها و سران بیگانه را هم به دنبال داشتند.
برخی میگویند چرا میگویی بیگانگان در این قضیه دخالت داشتند؟ خب تمام سران ناتو به اسم از سران فتنه حمایت کردند. آیا این دخالت ناتو نیست؟ اینها امید بسته بودند که با فتنه سبز، انقلاب را تمام کنند.
اگر پیروز میشدند، نه موسوی زنده میماند نه کروبی و نه خاتمی
من به لحاظ سیاسی حدس میزنم که اگر آنها پیروز میشدند، نه مهندس موسوی زنده میماند نه خاتمی و نه کروبی. جریانی که شعار میداد و فتنه میکرد از جنس موسوی و خاتمی وکروبی نبود و آنهایی که ناتو و سران آمریکا، انگلیس و فرانسه مستقیم ازشان حمایت میکردند میدانستند که فتنه خودشان دارد دنبال میشود و به دنبال براندازی نظام جمهوری اسلامی بودند.
براندازی یک مسئله بسیار مهم است. خیلی وقتها وقتی ما این صحبتها را میکنیم برخی از سیاسیون میگویند آقا چرا مدام میگویی براندازی؟ آن هم جلوی مردم. خب اگر دنبال براندازی نیستید، چکار میخواهید بکنید؟
یادم هست در زمان دولت دوم خرداد یک بار در مجمع تشخیص مصلحت گفتند نهضت آزادی باید برای فعالیتهای سیاسی مجاز باشد. من مخالفت کردم و گفتم نهضت آزادی برانداز است. آقای عبدالله نوری گفت بله؟ براندازند؟ گفتم بله براندازند و دلیلش را هم میگویم. نهضت آزادی میگوید امام نه، راه امام هم نه، مشی آمریکا بله. این یعنی براندازی. براندازی که شاخ ودم ندارد. مگر براندازی غیر از این است؟
الان وقت صبحت از سران فتنه نیست
با توجه به اینکه شما عضو شورایعالی امنیت ملی بودید و حصر سران فتنه هم در جلسه این شورا تصویب شد، بفرمایید برای این تصمیم چه روندی را طی کردند؟
در مورد سران فتنه هر حرفی بزنیم خودش به فتنه کمک میکند. الان وقت صحبت از سران فتنه نیست. آن جلسه هم جلسه شورایعالی امنیت ملی بود و اعضایش هم مشخص است و راجع به حصر هم رای گرفته شد و افراد صحبت کردند و نوارش هم موجود است که به موقع به تاریخ عرضه میشود و ثوابش هم پیش خداست.
احمدینژاد و مشایی یک روح در دو بدن هستند
وضعیت امروز جریان انحرافی و آقای احمدینژاد را چطور ارزیابی میکنید؟
آقای احمدینژاد الان سیاستی را اتخاذ کرده و در ظاهر از مشایی فاصله گرفته است. البته در فضای مجازی برخی مواقع با هم هستند اما در سفرها و شهرستانها کمی فاصله گرفته و میخواهد این موضوع را نشان دهد اما این را مطمئن باشید که احمدینژاد و مشایی یک شخصیت در دو مقام هستند.
جریان انحرافی بالاخره در جهت تاثیرگذاری و نفوذ در کشور یک ظرفیتی دارد که آنهم ظرفیت جهل و طمعکاری است و الان از جهل و طمعکاری برخی سوءاستفاده وموجسواری میکنند.
نباید احمدینژاد را از فعالیت سیاسی منع کرد
ما نباید احمدینژاد را از فعالیت سیاسی منع کنیم. او دو بار رئیسجمهور شده و طبیعی است که دلش میخواهد باز هم رئیسجمهور شود. مگر آقای هاشمی تا آخر عمرش تلاش نمیکرد رئیسجمهور شود؟ آقای هاشمی که هم عاقلتر، سیاستر و فهیمتر از احمدینژاد بود. ایشان هم دلش میخواست رئیسجمهور شود. بالاخره این حوزه، اختیارات و امکانات عظیم، میدان بزرگ و مقام بالایی است. بنابراین هر کسی ممکن است برای اینکه به اینجا برسد انگیزه داشته باشد.
من آیندهای برای جریان انحرافی متصور نیستم. البته این جریان تمام نشده و به نظر من باید مراقبت کرد تا دوباره به صحنه مدیریت کشور وارد نشوند.
احمدینژاد با نصب مشایی و نگه داشتن او نشان داد که ولایتمدار نیست. از وقتی احمدینژاد خلاف نظر آقا، مشایی را نگه داشت و بعد رفت در خانه نشست که مسائلش هنوز قابل طرح نیست، پایگاه اجتماعیاش را در بین حزباللهیها از دست داد.
به هر حال آنها با شعارهای سابق به کارشان ادامه میدهند و انحراف خودشان را رو نمیکنند و هر جا که بخواهد رو شود آن را رد میکنند و هنوز از رو نرفتهاند.
آیا با احمدینژاد درگیری هم داشتید؟
من با هیچ کسی درگیری نداشتم البته من سر حکم خدا و امر آقا با هیچ کسی و به هیچ قیمتی معامله نمیکنم. این را همه میدانند. در نیروهای مسلح هم هر کسی تخلف میکرد میگفت فقط به گوش دکتر نرسد چون میدانست من برخورد میکنم.
- 16
- 5