روحانیت کجای ماجرای اداره کشور است؟ پس از شکست منتقدان دولت در هدایت اعتراضهای دی ماه، شعارها و مطالبات معترضان سمت و سوی دیگری یافت، سمت و سویی که حتی در هفتههای اخیر هم تداوم یافته است. در برخی موارد شعارها علیه روحانیت است، امری که واکنش برخی صاحبان تریبونها را نیز به دنبال داشته است. در گفتوگو با آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی، پرسیدهایم که براستی نقش روحانیت در اداره امور کشور چگونه است؟
دبیرکل مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم میپذیرد که روحانیت، فقها و علما در رأس مهمترین مراکز قدرت هستند، با وجود این روحانیون حاضر در مصادر حکومتی را کمتر از ۵ درصد میداند و برهمین قیاس، معتقد است که نقش روحانیت در اداره کشور یا بویژه در بروز شرایط جدید بسیار کمتر از چیزی است که معترضان میگویند. دادستان کل سالهای نخست انقلاب، البته برخی نقدها به روحانیت را میپذیرد، نقدهایی که باعث شد تبلیغات سوء در نهایت اثرگذار باشد. این گفتوگو را بخوانید.
آیتالله هاشمی رفسنجانی، اسفند ۹۴ در پیام نوروزی خود به مردم که نوعی قدردانی بابت نتیجه انتخابات خبرگان بود، نوشت که «روحانیت، بی مردم همچون پر کاهی حتی توان حفظ خود را هم نمییابد.» به عنوان یکی از شاگردان امام که هم در مبارزه بودهاید و هم در حاکمیت نقش داشتید، به نظر شما چرا شخصیتی مانند هاشمی ۳۸ سال بعد از انقلاب، چنین نکتهای را مطرح کرد؟
این یک واقعیت است و ربطی به این ندارد که آیتالله هاشمی این جمله را ابتدای انقلاب بر زبان آورده باشد یا ۴۰ سال بعد. روحانیت در طول تاریخ ویژگی خاصی داشت مبنی بر اینکه بعد از تهذیب خود، تهذیب مردم را هم دنبال میکردند. در طول تاریخ، تهذیب مردم با دستور، تشریفات و با کلاسهای کذایی نبود، بلکه تنها با نفوذ در دل مردم این امر ممکن بود و هنوز هم ممکن نیست کسی بدون آنکه خود مهذب و پاک باشد، مردم را تهذیب کند. حضرت امام(ره) میگفت گیریم که فردی علم توحید هم داشته باشد، اما اگر تهذیب نفس نداشته باشد، بی فایده است.
این مسأله درباره نسبت روحانیت و جامعه هم مصداق دارد. روحانیت نمیتواند بدون تهذیب در جامعه نفوذ کند. اگر تهذیب باشد، روحانیت در رأس جامعه خواهد بود، آن هم نه از روی قدرت و با زور، بلکه در دلهای مردم نفوذ میکند. در دوران جوانی ما، هم در قم و هم در شهرستانها علمای بسیار بزرگی بودند که در دل مردم نفوذ داشتند و این نفوذ عامل مهمی هم در کاهش فساد و هم در رسیدگی به امور جامعه بود. به عنوان مثال پدر من روحانی بود، اما برای اینکه از سهم امام در زندگی شخصی خود استفاده نکند، در بازار مغازهای باز کرد و زندگی خود را از آن راه تأمین میکرد
و اساساً وجوهات را در زندگی شخصی خود هزینه نمیکرد. مغازه ایشان در راسته بازار قدیم تبریز محل رجوع تجار و کسبه بود. تجار بزرگ بازار، در زمستان برای تهیه زغال و هیزم و نیز غذای مستمندان، یا خودشان این اقلام را تهیه میکردند و به پدر من میدادند یا اینکه حواله میدانند که از فلان مغازه تهیه شود.
بعد از انقلاب وضعیت نفوذ روحانیت در میان مردم به چه صورت است؟
متأسفانه بعد از پیروزی انقلاب، مخالفان ما در خارج و داخل، این واقعیت را فهمیدند و تأسفبارتر اینکه روحانیون نیز غالباً به این مسأله توجه نکردند تا جایی که به مرور نفوذ روحانیت در دل مؤمنان کمتر شد و اکنون با شبهه و تردید با روحانیت برخورد میکنند که این یک مصیبت بزرگ است. سخن من ناظر بر حاکمیت نیست، هر حاکمیتی نظامی دارد و خود را با نظامش یا با کارهای اقتصادی و براساس خدمتی که به مردم میکند، حفظ میکند. اما روحانیت بدون نظام هم خود را حفظ میکند، چنان که در هندوستان، پاکستان و افغانستان روحانیت خود را حفظ کرده است، ولو اینکه روحانیت در نظامهای آنان دخالتی ندارد.
خود شما توضیح دهید اینکه میگویید نفوذ روحانیت در بین مردم کم شده ناظر به چه مؤلفهها و حرکتها یا مشخصههایی است؟
روحانیت با دیگر قشرها فرق دارند. اگر یک استاد دانشگاه کار ناشایستی انجام هد، کسی نمیگوید که همه اساتید بد هستند، میگویند فقط او مشکل داشت. همین حالا مگر خریدن پایان نامه مرسوم نیست؟ خریدن پایان نامه یعنی دزدی از علم دیگران و مقام گرفتن با این دزدی. باوجود این کسی نمیگوید همه اساتید دانشگاه بی سواد هستند، اما درباره روحانیت این طور نیست. اگر از میان هزار روحانی، حتی یک نفر هم مورد عنایت مردم نباشد، فوری آن را به همه روحانیت تسری میدهند. این همه دقت در کار روحانیت که هیچ وقت هیچ کار بدی نکنند، بد هم نیست و مردم حق دارند که این همه دقت کنند، اما اینکه گفته شود همه آخوندها این طور هستند، درست نیست. البته این وظیفه ما روحانیت را سنگینتر میکند.
به نظر شما چرا این گونه تسری میدهند؟
از آنجا که پس از انقلاب روحانیت در مناصب حکومتی بودند، چنانچه خودم هم بودم، حتی اگر من اشکالی نداشته باشم، ممکن است محافظ من، یا معاون و قائم مقام من اشکال داشته باشد، کما اینکه بودند و اشکالاتی هم داشتند که گاهی متوجه میشدیم و افراد را عوض میکردیم و گاهی متخلفان مجازات هم میشدند. خود من به دلیل دست بردن یکی از پاسدارها در اموال مردم، او را محاکمه و تعزیر کردم. این کارها شده است، اما مردم باید توجه کنند که ما هم انسان هستیم و یک انسان خیلی پاک هم ممکن است لغزش داشته باشد. مهم این است که اغماض از این لغزش کار بدی است، اما سرایت دادن لغزشها به همه روحانیت درست نیست.
از دی ماه سال گذشته تا هفتههای اخیر، در اعتراضها و اخیراً در اشتهارد، معترضان به مدارس و حوزههای علمیه حمله کرده اند. برخی معتقدند دلیل این است که مردم نظام را به اسم روحانیت میشناسند.
اساساً باید در اصل موضوع شک کرد. اصلاً اینها - که اولین بار در همه سالهای گذشته - به حوزههای علمیه حمله کردند، چه کسانی هستند؟! چه بسا اصلاً ضدانقلاب نباشند؛ زیرا ممکن است عدهای با این نیت این اقدامات را انجام دهند تا مثلاً به روحانیت و مراجع هشدار بدهند و آنان را بیمناک کنند تا در مقابل، مراجع و روحانیت نیز جلو بیایند و کاری بکنند یا زمینههایی ایجاد شود که خدایی نکرده امثال من علیه مردم حرفی بزنیم؛ این اتفاق هم ممکن است.
در وقایع سالهای ۷۸ یا ۸۸ هم دیدیم که عدهای قربه الی الله کاری کردند تا بگویند که ما توانستیم فلان کار را بکنیم. معتقد نیستم حمله به مسجد یا مدرسه علمیه و خراب کردن آن، حتماً کار ضد انقلاب و افراد ضد نظام بود یا اینکه عدهای به دلیل نارضایتیهای اقتصادی و خانوادگی این کارها را کردهاند. ممکن است این دلایل هم بوده باشد، اما چه بسا از جای دیگری برای تحریک عواطف مردم این قبیل اقدامات را انجام دهند تا مثلاً بخواهند به این وسیله جلوی تحرکات مردم را بگیرند.
یعنی اینکه در ۴۰ سال گذشته روحانیت در رأس نظام بود، این احتمال را ایجاد نمیکند که مردم برخی از مشکلات را از چشم روحانیت ببینند؟
حتماً هست و مردم حق دارند ببینند، اما من میخواهم به نکته دیگری اشاره کنم و آن اینکه نمیتوانیم قضاوت کنیم که این قبیل اقدامات حتماً کار مردم عادی یا کسانی است که از وضع بد اقتصادی ناراحت هستند.
یعنی کسانی هستند که میخواهند روحانیت یا مراجع را از آینده بدون حضور خود بیمناک کنند؟
گاهی این است، اما گاهی هم این طور میتواند باشد که میخواهند کارهایی را بکنند، بنابراین میخواهند این نوع اعتراضها بهانه آن کارهای آنان باشد؛ حتی قتل یک نفر در وقایع اخیر کرج هم، مشکوک و نیازمند تحقیق است و باید مشخص شود این جوان که بود و چه کسی این اقدام را انجام داد، بالاخره ما این نوع رفتارها و برنامه ریزیها را در موقعیتهای مختلف دیده ایم.
پس معتقدید مردم تا این حد از روحانیت ناراحت نیستند که بخواهند به حوزههای علمیه حمله کنند؟
مردم از روحانیت گلایه و دلخوری دارند و احتمال هم دارد که ناگهان عصبانی شوند و کاری بکنند، اما این طور نیست که مردم همه مشکلات را از چشم روحانیت ببینند. اصلاً چرا باید به یک مدرسه علمیه حمله کنند؟ مکانهای دیگری هم هست، سپاه، کلانتری یا جاهای دیگری که نماد حکومت است، چرا به آن جاها حمله نمیکنند و فقط به مدرسه علمیه حمله میکنند، آن هم مدرسهای که محافظ هم ندارد؟ این مسائل قدری شبهه دارد. اگر معترضان از نماد حکومت ناراحت هستند، باید با نماد حکومت برخورد کنند، البته ما امیدواریم ناراحت نباشند و برخورد نکنند، اما مشکلات امروز ما ناشی از روحانیت نیست.
فکر میکنند همه روحانیت بر کشور حاکم است، درحالی که تنها ۲ درصد روحانیت در بدنه حکومت هم نیستند. به عبارت دیگر، حتی ۲ درصد روحانیت هم از حکومت حقوق نمیگیرند.
بنابراین آن هشدار معروف آیتالله جوادی آملی درباره احتمال رویگردانی مردم از روحانیت پیامد نگرانیهایی است که برای چهرههایی چون ایشان ایجاد شده است؟
میشود این طور گفت، متأسفانه این مسأله از طرف هر کسی که باشد، باید بدانند که عواقب نامطلوبی در پی دارد. ممکن است کسی
الی الله و به خاطر خدا این کار را بکند تا متدینان و علما تحریک شده، وارد میدان شوند. درحالی که این فکر درست نیست و عواقب زیادی دارد. از جمله اینکه ممکن است عده دیگری هم تحریک شوند و آرام آرام فضا رادیکالتر، متشنج و شعارها بسیار تندتر شود. به عنوان مثال، اینکه چند نفر به نفع پهلوی شعار بدهند برای خود دشمنان هم مهم نیست مهمتر برای آنها زدن ریشه است که یا علیه روحانیت، مدارس، مساجد، حسینیهها یا شخص رهبری عملی انجام شود. در ضمن جز با مدیریت صحیح و جز با صحبت کردن با مردم و شنیدن درد دلهای آنان نمیتوان این مسائل را مدیریت کرد.
شما در دوره فعالیت خود در دادستانی کل کشور، با چنین اجتهادهای شخصی یا برنامه ریزیهایی سروکار داشتید؟
هم داشتم، هم برخورد کردم، هم حکم زندان صادر کردم. یا در یک نمونه، فرمانده کل سپاه کتباً به من نامه نوشت که اجازه بدهید هر وقت درباره هر کسی که ظنین شدیم، او را شنود کنیم. من جواب دادم شما حق ندارید حق مردم را ضایع کنید. این نامه هست. نوشتم تنها میتوانید کسانی از منافقین که میدانید آنان در داخل با بعضیها تماس میگیرند، را شنود کنید، اما برای بقیه حرام است و نمیتوانید شنود بگذارید. بنابراین، گروههایی بودند که گاهی به صورت خودسرانه کار میکردند، اعم از کمیته یا سپاه که این خودسریها حتی گاهی به ضرر ما تمام میشد. به عنوان مثال گاه میشد که دادستانی یک خانه تیمی منافقین را زیر نظر بگیرد، اما همزمان کمیته هم دنبال او میرفت و این ناهماهنگی باعث میشد که آنان متوجه میشدند و خانه را تخلیه میکردند.
پس از خسارتهای این ناهماهنگیها، همه نهادهای مسئول، اعم از کمیته و سپاه و دادستانی را جمع کرده، اعلام کردیم کسی حق ندارد خودسرانه اقدام کند. مرکزی با حضور نمایندگان هر یک از نهادهای انقلابی تهیه کردیم و قرارشد همه اطلاعات اینجا جمع شود و وقتی به مرکز رسیدیم، باید اقدام کنیم.
زیرا در هر خانه تیمی بیش از ۵ تا ۶ نفر نبودند. در میان آنان، تنها یک نفر رابط خانه تیمی دیگری بود و از آنجا نیز یک نفر و به این ترتیب، تنها افراد معدودی از خانههای تیمی خبرداشتند. بالاخره بعد از ۳ ماه و نیم، به خانه تیمی رسیدیم که موسی خیابانی و همسر مسعود رجوی در آن بودند و توانستیم در یک شب، نزدیک به ۳۰ تا ۴۰ خانه تیمی را مورد ضربه قرار دهیم. پس از این ضربه بود که مسعود رجوی خط فرار را به منافقین داخل کشور داد. گاهی هنگام بازجویی ممکن بود بازجو عصبانی شود
و به متهم سیلی بزند، ما جلوی او را میگرفتیم و بابت این اقدامات مجازات هم میشد. یا در یک مورد، در تبریز اتفاق افتاد که هنگام بازجویی در کمیته، به یک دخترخانمی توهین شده بود، آن فرد را محاکمه کردیم. بنابراین، جلوی خودسریها گرفته میشد، کما اینکه امروز هم میشود و این اصلاً عیب نیست. در نهادی که ۴۰۰ یا ۵۰۰ نفر کار میکنند، قطعاً یک نفر هم این طوری پیدا میشود و این عجیب نیست. اگر هرچه زودتر جلوی این چیزها را بگیرند، حل میشود.
میگویید روحانیت ۲ درصد مناصب کشور را برعهده دارند، اما شورای نگهبان هم روحانی است و اتفاقاً برخی اصولگرایان میگویند نظارتهای استصوابی این شورا تأثیر زیادی در کاهش کیفیت مجلس داشته است که زیانهای این امر را امروزه در مجلس، تصویب قوانین و بودجهها و مسائل دیگر شاهد هستیم.
افت کیفیت را در مجلس خبرگان هم شاهد هستیم. از همه مهمتر قوه قضائیه است که متأسفانه مشکلات زیادی در آن وجود دارد. به اذعان خود آقایان، متأسفانه برخی قضات فساد میکنند که باز متأسفانه این مشکلات در قوه قضائیه به اسم روحانیت تمام میشود، زیرا نه فقط در رأس این قوه یک روحانی است، بلکه اکثر شخصیتهای عالی رتبه آن و نیز اکثر قضات روحانی هستند. البته قضاتی هستند و ما میشناسیم که حاضر نیستند در امری خلاف شرع، حتی یک قند را جابه جا کنند.
امام ۱۳ بهمن ۴۸ بحث ولایت فقیه را در نجف آغاز کرد. اما درست در همان موقع، برخی روحانیون در داخل کشور، نگران مطالب مجله «زن روز» بودند که از افزایش حجاب در کشور ابراز نگرانی کرده بود. با این مثال میخواهم به اولویتبندی اشاره کنم.
به این معنی که اکنون اصلیترین دغدغه بسیاری از شخصیتهای روحانی و دارای تریبون حجاب و دیگر مسائل مرتبط با ظواهر شرع است، اما کمتر به مسائل اساسی مانند فساد اقتصادی و مشارکت سیاسی مردم که پایههای نظام را محکم میکند، توجه دارند. یا مردم میگویند چرا روحانیت، نصف نگرانی درباره حجاب و کنسرت را درباره فسادهای کلان اقتصادی، مانند بابک زنجانی یا مهآفرید خسروی و خاوری اظهار نکردند؟
این ایراد وارد است، معتقدم نه فقط حجاب، بلکه مسائل دیگری مانند کنسرت و حضور زنان در ورزشگاهها، باید به خود دولت واگذار شود. وقتی حکومت اسلامی است و در رأس آن یک رهبر مجتهد قرار دارد، این چهرهها باید این مسائل را به حکومت واگذار کنند. اما میبینیم که درباره مشکلات و نگرانیهای اصلی مردم سکوت اختیار میکنند و برخی حتی تا آنجا پیش میروند که اعتراضهای مردم نسبت به شرایط کشور را به دشمن و امریکا نسبت میدهند. این رویکرد هم مضراتی دارد.
شما در قم تدریس میکنید. در دین ما، وزن کدام یک بیشتر است؛ حجاب و کنسرت یا قسط و عدل؟
اصل دین، عدل است و همه پیامبران و پیامبر ما برای برپایی قسط و عدل قیام کرده بودند: «لیقوم الناس بالقسط» قرآن میفرماید بهترین وسیله برای تقوای انسانها عدالت است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ» میفرماید «حتی بدها هم نباید شما را وادار کنند که بد باشید، بلکه باید با افراد بد هم به عدالت رفتار کنید». این اسلام است و همه ائمه بر عدالت تأکید دارند، اصل اسلام بر عدالت است.
پس چرا به اندازه حجاب، بر عدالت و قسط تأکید نمیشود؟
به این دلیل که برخی مفاهیم در جامعه خریدار دارد و گفتن برخی خریداری ندارد، یا اینکه گفتن برخی مطالب برای گوینده ضرر دارد، اما گفتن برخی دیگر ضرر ندارد. سخن گفتن علیه بی حجابی ضرری شخصی ندارد، اما گفتن برخی چیزها در نهایت ممکن است به ضرر گوینده تمام شود.
برخی هم معتقدند تمرکز بیشتر برخی علما یا روحانیون به موضوعاتی چون حجاب و کنسرت به جای قسط و عدل ، ناشی از فقدان چهرههای نوگرای روحانی همچون بهشتی، باهنر، مفتح و مطهری بود. در ادامه، کارهای منافقین و جنگ باعث شد که جنبه تقدس در جامعه بیشتر شود.
جنگ و مسأله منافقین باعث شد که ما از بسیاری از اصول غفلت کنیم. البته معتقدم نباید مسأله حجاب را با این مسائل مخلوط کرد. تا دو سال بعد از انقلاب هم حتی حضرت امام(ره) درباره حجاب چیزی نگفتند. من در سال ۶۰ به تهران آمدم و در منطقه جماران خانهای را اجاره کردم. صاحب آن خانه که دیوار به دیوار خانه حاج احمدآقا و امام(ره) بود، بی حجاب بود. خانم صاحبخانه که از خانواده سزاوارها بودند، خوب بود، اما بی حجاب بود. بنابراین حتی در جماران و حتی در کنار بیت امام(ره) هم بی حجابها، میآمدند و میرفتند و پاسدارها هم با آنان کاری نداشتند. تا اواخر سال ۶۱ که هم خرمشهر آزاد شد و هم کار منافقان در داخل تمام شده بود.
به عبارت دیگر، وقتی به مسأله حجاب در جامعه توجه شد که حاکمیت یکدستتر و استوارتر شده بود؟
وقتی نظام استوارتر و محکم تر شد، این مسأله هم دنبال شد. یک بار در جایی که من هم بودم و آقای هاشمی و حاج احمدآقا هم بودند، جمع شدیم. صحبت شد که درباره حجاب چه باید کنیم؟ زیرا بعضی سنتیها و متدینین به نفع حجاب و علیه بی حجابی در نمازجمعهها و جاهای دیگر شعار میدادند. در آنجا، صرفاً تصمیم گرفته شد آقای هاشمی در نمازجمعه یک سخنرانی در حد امر به معروف و نهی از منکر بکند و غیر این نباشد. من هم به عنوان دادستان کل کشور مصاحبه ای در تلویزیون انجام دهم و بزرگان و ائمه جمعه و جماعات هم سفارشهای نصیحت گونهای داشته باشند.
مصاحبه من درباره این نبود که حکومت چه باید بکند نبود، تنها اشاره کردم که نظر اسلام درباره حجاب چیست، یا اینکه برداشتن حجاب یادگار پهلوی است و از این جهت خواهش میکنیم که چون انقلاب شده، خود مردم رعایت کنند. البته قبل از این در زمان ریاست جمهوری آقای رجایی، امام(ره) (نمیدانم به درخواست چه کسی بود) فرموده بودند فقط در ادارات بی حجاب نباشد. بنابراین، خواهش من از مردم و توصیههای علما باعث شد که خود مردم مسأله حجاب را دنبال کنند. خود مردم در اماکن عمومی بر حجاب تأکید کردند یا مغازهها و تالارهای عروسی خودشان وارد میدان شدند و به این ترتیب از خود مردم خواستیم که امر به معروف و نهی از منکر کنیم. تا سه - چهار سال هم مسأله حجاب بسیار خوب بود، اما بعد از جنگ قدری سست شد که اکنون دارد بیشتر میشود و امروز هم جز کار فرهنگی و علمی و منطقی، کار دیگری نمی توان کرد.
در سخنان و موضع گیریهای امام(ره)، کدام یک اهمیت بیشتری داشت، حجاب یا عدل؟
امام کاملاً بر عدالت و رسیدگی به وضع معیشت مردم تأکید داشتند. به اعلامیههای امام نگاه کنید یا در فرمان هشت مادهای امام اصلاً یک کلمه درباره حجاب نمیبینید. در این پیام حتی آمده که اگر وارد خانهای شدید و دیدید مشروبات الکلی حاضر است، حق ندارید اعلام کنید. حتی تأکید شده اگر خبر آمد که منافقین در خانهای هستند و اگر شما با حکم قاضی به آنجا رفتید وغیر از مسأله حکم قاضی، چیز دیگری را مشاهده کردید، حق ندارید درباره آن موضوعات بگیر و ببند کنید.
اکنون شما چطور میبینید و آیا دیدگاههای امام بیان میشود؟
اکنون وقتی به حجاب اشاره میکنند یا معترض وضعیت حجاب میشوند، معنای خاصی از حجاب را در نظر دارند. لذا میگویم مردم حق دارند از ما گلایه داشته باشند. وقتی اختلاس چند میلیارد دلاری یا چند هزار میلیارد تومانی رخ میدهد، آقایان میگویند «بررسی میکنیم» درحالی که فرد با وثیقه آزاد است و هنوز مسأله حل نشده است. اما وقتی یک جوان دانشجو را دستگیر میکنند، در عرض یک ماه، او را به ۸ یا ۱۰ سال زندان محکوم میکنند. مسلماً ما باید به مردم حق بدهیم، به این دلیل که معیشت اکثر مردم دچار مشکلات جدی است، دوم اینکه بیکاری جدی است و همه اینها را از مدیریت روحانیت میبینند. زیرا نه فقط در رأس نظام یک مرجع دینی است، بلکه حتی رئیس جمهوری هم روحانی است، در رأس قوه قضائیه یک روحانی است.
ابتدای انقلاب امام فرموده بود همان قانون اساسی که مرحوم حبیبی و دوستان ایشان در پاریس تدوین کرده بودند و در آن ولایت فقیه هم نبود، تصویب و اعلام شود. گفته بودند هم به مردم میگویم من به این قانون اساسی رأی میدهم و هرکس که میخواهد به آن رأی بدهد یا ندهد. امام این را به آقای بازرگان و دیگران گفته بود. آقای بازرگان اصرار داشت که شما در بهشت زهرا به مردم گفتید مجلس مؤسسان تشکیل میدهم، بگذارید این مجلس تصویب شود و خلف وعده نکنید. امام میگفت دیر میشود و ما باید قانون اساسی داشته باشیم.
سالها بعد، با آیتالله هاشمی رفسنجانی که رئیس مجلس بود، در منزل آیتالله منتظری نشسته و منتظر آقای منتظری بودیم تا با ایشان ملاقات کنیم. آقای هاشمی گفت امام(ره) در همان زمان میگفت همان قانون اساسی که در پاریس تدوین شده، تصویب کنید و من هم به آن رأی میدهم. آقای هاشمی میگفت این مسأله مهم بود و مهمتر از آن این بود که غیر از مسأله ولایت فقیه، الان موقعیتی است که همه روحانیت را دوست دارند، بنابراین در این زمان انقلاب وقتی انتخابات برگزار کنیم، قطعاً بیشتر اعضا روحانی خواهند بود و ممکن است روحانیت پیشنویس قانون اساسی و انسجام آن را بهم بریزد.
به عبارت دیگر، امام تعصب دینی داشت و نه تعصب صرف به لباس روحانیت.
به همین دلیل است که میبینید باوجود آیتالله منتظری، و آقایان مطهری، خامنه ای، بهشتی وهاشمی، آقای بازرگان را به عنوان نخست وزیر انتخاب کرد. حتی تا سال ۶۰ و بعد از عزل بنی صدر هم امام میگفت روحانیت رئیس جمهوری نشود که شهید رجایی رئیس جمهوری شد. تازه بعد از شهادت آقای رجایی عده ای از دوستان که من هم بودم، پیش امام رفتند گفتند که بنیصدر ۱۴ میلیون رآی آورد، آقای رجایی حدود ۱۱ میلیون رأی آورد، اکنون اگر غیرروحانی مبرز در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند، رأی کمی میآورد که این برای نظام خوب نیست.
اما اگر اجازه بدهید از روحانیت شناخته شده نامزد شوند، قطعاً رأی بالایی میآورند. امام(ره) هم درنهایت اجازه دادند که در نهایت آیتالله خامنه ای با رأی بالایی رئیس جمهوری شدند. منظورم از بیان این مسائل این است که حضرت امام تعصبی درباره روحانیت نداشت. لذا اول انقلاب اعلام کرد میخواهم به قم بروم و کار خود را بکنم و واقعاً همین کار را کرد، بعد که امام مریض شد، با آمبولانس ایشان را به تهران آوردند که بعداً پزشکان گفتند که باید کاملاً تحت نظر باشد و تا آخر هم امام زیر نظر دکتر قلب بودند.
بنابراین مهم است که جوانان ما بدانند که امام در مسائل اجرایی، در ابتدا نمیخواست روحانیت دخالت کند، اما در ادامه، اجبار شرایط جامعه باعث شد که ایشان حضور روحانیت را پذیرفت، نظر ایشان این بود که روحانیت صنفی از صنوف جامعه است و میتواند به خبرگان، مجلس یا نهادهای دیگر برود. جاهایی که جلوی مردم گرفته شد و در اختیار روحانیت قرار گرفت مانند شورای نگهبان که احراز صلاحیتها را مطرح کردند، همه بعد از امام مطرح شد و در زمان امام چنین مطالبی مطرح نبود.
به نظر شما چه عوامل یا دلالتهایی باعث شد که این جابه جایی مفاهیم صورت گرفت؟
باید دید چرا در بازنگری قانون اساسی، شورای رهبری حذف و رهبری فردی جایگزین شد؟ دلیلی جز این نداشت که مسأله رهبری شورایی در مجلس خبرگان رأی لازم را کسب نکرد. رأی نیاوردن هم تنها به این دلیل بود که تا پیش از آن دو شورای نگهبان و شورای عالی قضایی در قانون اساسی وجود داشت که متأسفانه تجربه خوبی از عملکرد این شوراها نداشتیم. این تجربه باعث شد که اساساً شورایی بودن در حاکمیت منفور باشد. جالب است بدانید که دو ساعت پیش از فوت امام، در جلسهای که آقایان بزرگان نشسته بودند و من هم بودم، در نهایت به اجماع به این نظر رسیدند که رهبری، شورایی باشد و اعضای شورا هم آیتالله مشکینی، آیتالله خامنهای و آیتالله موسوی اردبیلی باشند.
پس فردا در جلسه خبرگان حتی برخی از جمله خود من گفتند که اعضای شورای رهبری به
۵ نفر افزایش یابد و آقای هاشمی و حاج احمدآقا هم در شورای رهبری باشد که این نظر از سوی عدهای از روحانیت عضو مجلس سوم، از جمله آقایان کروبی، آقای بیات، آقای زرندی امام جمعه کرمانشاه یا امام جمعه قزوین یا آقای عبایی، که حدود ۲۰ نفر بودند، مطرح شد. اما در نهایت اصلاً شورایی بودن رهبری در خبرگان رأی نیاورد.
در این صورت سراغ رهبری فردی رفتند که در آن زمان، یا باید آیتالله خامنهای انتخاب میشد یا آیتالله هاشمی و غیر این دو شخصیت کس دیگری نبود. آقای هاشمی شجاعانه از خودگذشتگی کرد و آیتالله خامنهای را مطرح کرد و آیتالله خامنهای هم خودشان راضی نبودند، اما خبرگان گفتند که نمیشود کشور را رها کرد و کس دیگری جز شما نمیتواند و در نهایت آیتالله خامنهای به رهبری انتخاب شدند. همه از این انتخاب خوشحال شدند. اما بعد که ادامه بازنگری در قانون اساسی دنبال شد، در آنجا هم هرجا شورایی بود، به فردی تغییر کرد، مثلاً شورای سرپرستی صدا و سیما حذف شد، یا شورای عالی قضایی در نهایت به ریاست فردیمنتهی شد.
برخی روحانیون درباره مشکلات و نگرانی های اصلی مردم سکوتمیکنند اما درباره حجاب و کنسرت و حضور زنان در ورزشگاهها زیاد انتقاد میکنند. حال آنکه این موارد را باید به دولت واگذار کرد
تجربه خوبی از عملکرد نهادهای شورایی همچون شورای عالی قضایی نداشتیم لذا پیشنهاد شورای رهبری در خبرگان رأی نیاورد
روحانیت نمیتواند بدون تهذیب در جامعه نفوذ کند. اگر تهذیب باشد، روحانیت در رأس جامعه خواهد بود، آن هم نه از روی قدرت و با زور، بلکه در دلهای مردم نفوذ میکند
- 16
- 3