به گزارش سایت دیده بان ایران، متن زیر، یادداشت ویلیام سولیوان، سفیر ایالات متحدة آمریکا در سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ در ایران است که در زمان انتشار آن، مدیریت اتاق فکر «مجلس آمریکایی» در دانشگاه کلمبیا را بر عهده داشت.
متن این یادداشت در ذیل آمده است:
آینده مبهم ایران پس از مرگ بهشتی
ویلیام سولیوان
نشریه آتلانتا، یکشنبه ۵ جولای ۱۹۸۱ [۱۴ تیرماه ۱۳۶۰]
انفجار ۲۸ ژوئیه [۷ تیرماه] که منجر به کشته شدن آیتالله بهشتی و بسیاری از رهبران حزب جمهوری اسلامی در تهران شد، میتواند هرگونه امید محسوس برای فروکش کردن هرجومرج در ایران را از بین برده باشد. در بیشتر رسانههای جهان، به این حادثه صرفاً به عنوان شاهدی دیگر بر هرجومرج بیهدفی که منش بیشتر حوادث انقلاب است نگاه میشود. اما گر این حادثه در پرتو عزل رئیسجمهور پیشین، بنیصدر، و ارتقاء اخیر موقعیت بهشتی دیده شود، پیامدهایی بسیار گستردهتر خواهد داشت.
عزل بنیصدر صرفاً بلعیده شدن یکی دیگر از فرزندان انقلاب توسط آن، یا سرنگونی مردی که تحصیلکرده غرب بود، دنیای مدرن را میفهمید و قربانی گروهی از متعصبان مذهبی که میخواستند کشورشان را به قرن چهاردهم [میلادی] بازگردانند نبود، بلکه نتیجه اجتنابناپذیر طبیعت انقلابی بود که سلطنت پهلوی را سرنگون ساخت.
اگرچه بنیصدر با کسب ۷۵ درصد آراء به ریاست جمهوری انتخاب شد، [انتخاب او] تصادفی بود. رد صلاحیت نامزد حزب پرطرفدارتر جمهوری اسلامی در آخرین لحظات، او را به تنها نامزد شناختهشده مبدل کرد. اما او هیچ پایگاه قدرتی نداشت و تلاشش برای پیدا کردن یک پایگاه قدرت در نیروهای نظامی نیز بینتیجه از کار در آمد. شایستگی او بهعنوان یک رهبر سیاسی هیچگاه چشمگیر نبود و نهایتاً محکوم به شکست بود.
ظهور حزب جمهوری اسلامی و رهبر آن آیتالله بهشتی به عنوان نیروی برتر سیاسی، بیتردید در انتخابات ریاست جمهوری بعدی به اثبات میرسید. میزان پرشمار آراء بهوضوح بهنفع حزب بهشتی است.
اگر بهشتی به عنوان مقتدرترین چهره سیاسی در ایران پس از [امام] خمینی و وارث قدرت دنیوی او میماند، دنیا فرصت آزمودن این فرد و توانمندیهایش را میداشت.
او آنطور که بسیاری اعتقاد دارند یک رهبر مذهبی منزوی فاقد درکی از دنیای مدرن نبود. برعکس، او در میان رهبران مذهبی شیعه یک استثناء بود: کسی که سالها [سولیوان به اشتباه ۸ سال ذکر میکند، در حالی که مدت مدیریت شهید بهشتی در مرکز اسلامی هامبورگ ۵ سال بوده است] اداره مرکز اسلامی هامبورگ را بهعهده داشت، به زبانهای آلمانی و انگلیسی صحبت میکرد، با مسائل سیاسی غرب آشنا بود و درباره آن دیدگاهی پیچیده و دقیق داشت.
در روزهای پرتلاطم انقلاب در ماه فوریه ۱۹۷۹ [بهمن ۱۳۵۷]، وقتی گروهی از افسران نظامی آمریکایی در پناهگاهی در یکی از مراکز فرماندهی ارتش ایران که به طور سازمانیافته توسط خمپارهاندازهای انقلابیون نابود شدهبود به دام افتاده بودند، بهشتی به درخواست سفارت آمریکا شخصاً دخالت کرد و آنها را به محوطه سفارت بازگرداند. او این کار را نه بهخاطر این که طرفدار سرسخت حضور نظامیان آمریکایی در ایران باشد، بلکه به علت تشخیص پیامدهای جدی کشته شدن گروهی از نظامیان آمریکایی توسط انقلابیان برای آینده انقلاب انجام داد.
در تماسهایی که سفارت در آن زمان با او داشت به این نتیجه رسیدیم که او فردی باهوش و عملگراست که درکی روشن از منافع ملی ایران دارد و افزون بر آن، فریب حزب توده را نمیخورد و تحت نفوذ مسکو در نمیآید.
با همة این احوال، باید بدانیم که که بهشتی محدودیتهای جدی در رهبریاش میداشت. تا زمانی که [امام] خمینی زنده باشد، او میبایست در سایة این چهره کاریزماتیک و گاه دمدمیمزاج که قادر به صدور فرمانهای متکی بر استدلالهایی برخاسته از اصول اسلامی برای انجام کارهای خودبراندازانه برای ایران است، کار میکرد.
در میان چهرههای مستعد رهبری در ایران امروز، بهشتی میتوانست در بازگرداندن نظم به کشور یگانه باشد. حال که او رفتهاست، بسیار بعید است که کسی که بتواند ثبات را به کشور بازگرداند در صحنه وجود داشتهباشد و شاید هرجومرجهای بیشتری در انتظار این ملت باشد.
- 20
- 2