گمان میرفت که هیجانات سیاسی در اسفند ماه و به وقت انتخابات به اوج رسد اما تصمیم سران قوا مبنی بر افزایش سهبرابری قیمت بنزین همهچیز را دگرگون کرد. مردم به خصوص طبقه کم درآمد به ستوه آمده و خواستند که صدای اعتراض خود را به گوش مسئولان برسانند. اما نبود بستر لازم برای بیان مسالمتآمیز و قانونمند اعتراض که موجب بی تجربگی ایرانیان در این زمینه شده است از یک سو و وجود گروههایی که در یکی دو سال گذشته «برانداز» نامیده شده و مسئول همه تخریبهایی که در جریان اعتراضات صورت میگیرد، دانسته میشوند از سوی دیگر سبب شد که جمهوری اسلامی با یکی از جدیترین چالشهای عمر ۴۰ ساله خود مواجه شود.
قطع اینترنت یا بهتر بگوییم قطع ارتباط مردم با هم و مردم با دنیا در کنار حضور گسترده نیروهای امنیتی در خیابانها یکی از اولین تاکتیک های مسئولان برای عبور از این چالش بود و بعد هم نوبت به تفکیک معترضان و اغتشاشگران و تهدید گروه دوم رسید. متر و معیار این تفکیک و نادیده گرفتن وجود عنصری همچون خشم در جامعه حلقه مفقوده این مرحله بود اما آقایان مسئول ترجیح دادند دنبال آن نگشته و خیلی زود بر مرحله بعد یعنی برخورد با گروهی که به ظن آنان از مردم نیستند، برسند. همین شد که شاهد آن لحن تهدید آمیز آقای رئیس جمهور و دیگران بودیم. براساس تجربه مرحله آخر نیز پخش اعترافات تلویزیونی و نمایش ندامت همان گروه همیشه مقصر است اما این تجربه تکرار خواهد شد اگر به واقع درصدد بررسی و شناسایی ریشههای آن برنیاییم.
با توجه به وضعیت اقتصادی و دشواریهای زندگی مردم مرحله شناسایی ریشهها چندان سخت نخواهد بود و خیلی زود خواهیم توانست به مرحله شناسایی شیوههای صحیح برخورد با اعتراضات و احساسات مردم رسید. در این مرحله است که لحن و ادبیات مسئولان و اظهارنظر یا سکوت سیاسیون به اندازه اقدامات امنیتی و انتظامی اهمیت خواهد داشت.
حال که به اعتقاد برخی از مسئولان شهرها در امن و امان است و اغتشاشگران دستگیر شده و سرجای خود نشستهاند خوب است که به واکاوی رفتار و مواضع مسئولان در غائله اخیر بپردازیم. شهربانو امانی، عضو شورای شهر تهران به سوالات «آزادی» در اینباره پاسخ داده است.
*افزایش قیمت بنزین جرقهای شد تا در روزهای گذشته شکل دیگری از واکنش جامعه که شاید پیشتر کمتر تصور میشد را تجربه کنیم. فکر می کنید مقامات مسئول در این روزها چطور عمل کردند؟
اعتراضات معیشتی مردم بعد از افزایش قیمت بنزین کاملا پذیرفتنی است اما همانطور که براندازان خارج از کشور هم معترف هستند به نوعی از این اعتراضات بهحق سوءاستفاده شد و حتی نیروهای امنیتی هم دچار زحمت شدند.
*این بحث سوءاستفاده از اعتراضات مردمی و تفکیک میان معترضان و اغتشاشگران ترجیعبند سخن همه سیاسیون و مقامات است اما کسی نمیگوید که مردم چقدر فرصت و امکان اعتراض دارند. آیا اگر بستر برگزاری تجمعهای اعتراضی در چارچوب قانون فراهم بود، باز هم چنین رویدادهایی را شاهد بودیم؟
به موضوع مهمی اشاره کردید. ما در شورای شهر تهران حداقل تلاش خود را برای فراهم شدن این بستر انجام داده و مصوبهای برای مشخص شدن امکان برگزای تجمع داشتیم اما متاسفانه در هیات تطبیق لغو و گفته شد که این تصمیم در حوزه اختیارات شورا نیست. به نظر من البته این پاک کردن صورت مساله بود. مردم همیشه اعتراضاتی دارند و طبق قانون اساسی حق بیان آن را دارند. این اعتراضات باید بیان، دیده و شنیده و حتی خبری شود. تنها در این صورت است که صف معترضان از اغتشاشگران جدا میشود و امنیت جانی معترضان که وظیفه و مسئولیت نهادی ذیربط است تامین میشود. به اضافه اینکه نیروهای تامین کننده امنیت هم این قدر هزینه نمی دادند.
توجه داشته باشید که پیشتر ۱۰ سال به ۱۰ سال اعتراضاتی صورت میگرفت اما اکنون وضعیت معیشتی به گونهای است که بر میزان اعتراضات افزوده شده است. از همان دی ماه ۹۶ – اگرچه از مشهد و با سازماندهی علیه دولت شروع شد- تا کنون چند بار دیدهایم که مردم نسبت به این وضعیت حساستر شدهاند. بیکاری، گرانی، تحریمها ظالمانه و ... دست به دست هم داده و فشار بر گرده مردم آورده است.
*عملکرد و نوع اظهارات و موضعگیریهای مسئولین در روزهای اخیر را چطور ارزیابی میکنید؟
نکته قابل تاسف آن بود که در موضعگیریها تلاشی برای آب ریختن روی آتش و ایجاد اعتماد قلبی در میان مردم صورت نگرفت. فکر میکنم که اکنون مردم احساس بیپناهی میکنند. متاسفانه هربار که اعتراضی در جامعه شکل میگیرد عدهای به دنبال سوءاستفاده از آن و عدهای هم علاقهمند هستند که خیلی زود، تند و سریع آن اعتراضات را در نطفه خفه کنند. این امنیتی و نظامی کردن فضا و نبودن بستر لازم برای بیان مدنی اعتراضات اصلیترین مشکل ما است که سبب میشود هم نیروهای انتظامی و هم مردم بسیار آسیب ببینند.
به رسمیت شناختن اعتراضات مدنی و شنیدن صدای مردم میتواند یک سوپاپ اطمینان باشد اما در کشور ما به رسمیت شناخته نشده است لذا هم سوءاستفادهگران به صحنه میآیند و هم سیستم تامین کننده امنیت با تلاش برای جمع و جور کردن سریع، اعتراضات را به یک آتش زیر خاکستر تبدیل میکند.
* در این شرایط حداقل انتظار مردم از مسئولان سخن گفتن با یک لحن و ادبیات ملایم است اما دیدیم که آقای روحانی به نحوی سخن گفت که گویی به همان چهره امنیتی پیش از ۹۲ بدل شده است.
متاسفانه همینطور است. به نظر من زبان و کلام آمرانه به جریان مخالف سیستم کمک میکند و احساس بیپناهی را در مردم افزایش میدهد. ادبیات گفتمان و انتخاب واژهها بسیار اهمیت دارد. کلمات بار مثبت تسکین دهنده است و کلماتی هم میتواند بر سرخوردگی جامعه دامن زده و فضا را بیشتر بهم بریزد. ما انتظار داشتیم آقای دکتر روحانی با آن تجربیات بسیار گرانسنگ در این موارد تفاوت رئیسجمهور حقوقدان و رئیس جمهوری که مردم را خسوخاشاک میخواند نشان دهد اما متاسفانه بیان او در حد و شبیه یک مسئول نهاد امنیتی بود نه رئیس جمهور. آقای روحانی مسئول امنیت کشور هستند اما دبیر شورای عالی امنیت ملی نیستند. ایشان رئیس جمهور کشور هستند و باید ادبیاتی متناسب با این جایگاه استفاده میکردند اما با ادبیات خود نشان دادند که در پس ذهن هنوز یک نیروی امنیتی هستند. این حرفها را مسئولان نهادها امنیتی هم زدند و میزنند اما از رئیس جمهور انتظار دیگری میرود. کاش مسئولان امر از تاریخ درس بگیرند. به نظر من همه باید «تاریخ بیخردی» را میخواندند و میدانستند که در شرایط حساس باید خود را کنار مردم ببینند. مردمی که هیچ تقصیری نداشته و سالها است که استخوانشان زیر چرخدندهای اصلاحات اقتصادی سیستم خرد میشود.
*از آقای روحانی عبور کنیم. همانطور که خود شما هم اشاره کردید تنها تسکین مردم در شرایط کنونی همراهی با مردم است اما ما این همراهی را از سوی نخبگان و چهرههای محبوب عرصه سیاست مثل آقای خاتمی هم شاهد نبودیم.
توجه داشته باشید که در شرایط ایجاد شده گروههای مرجع مثل بقیه ارکان سیستم کارکرد خود را از دست دادهاند. سالهای سال است که فضای اینگونه بوده است. اگر ما احزاب قدرتمند و نهادهای مدنی تاثیرگذار داشتیم قطعا به نحو دیگری عمل میشد و هزینه کمتری برای مردم و سیستم ایجاد میشد. مردم ایران در طول تاریخ انزجار خود را از افتادن به دامن بیگانگان نشانه دادهاند البته این با گفتوگو و دیپلماسی فرق دارد. مردم از سلطنتطلبان و مجاهدین خلق عبور کردهاند و فقط به دنبال اهداف خود هستند.
*درست میگویید اما سوالم درباره کارکرد احزاب و نهادهای مدنی نبود. سوال این است که وقتی آقای روحانی و دولت او بارها به جریان حامی خود آسیب زده است، چرا اصلاحطلبان تلاشی برای بازگرداندن اعتبار خود نکرده و در این شرایط حداقل با یک پیام کوتاه با مردم همراهی نمیکنند؟ به طور مشخص چرا آقای خاتمی در این خصوص سکوت کرده است؟
توجه داشته باشید که تمام تلاش این است که سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان پسانداز نشود. آقای خاتمی را با اعمال برخی محدودیتها به ظرفیتی تبدیل کردهاند که فقط انتخابات به انتخابات بتوان از آن استفاده کرد و قاعدتا مردم نیز این را نمیپذیرند. فردی که میخواهد راهبری یک اندیشه و گفتمان را در دست داشته باشد باید این فرصت را داشته باشد و بتواند با حامیان و دوستداران خود حتی منتقدان و مخالفان خود صحبت کند. باید رسانه داشته باشد و بتواند جلسات خود را برگزار کند. نمی شود که هر وقت نزدیک انتخابات بودیم و نیاز شد سراغ او رویم. برخی هم دوست دارند که این حداقل اثرگذاری را از عناصر و تاثیرگذاران مرجع بگیرند.
نکته دیگر اینکه در چند سال اخیر شبکه اینترنتی و اجتماعی محل گفتوگو و آگاهی رسانی شده است و روشنفکران و سیاسیون نیز از شیوهها سنتی فاصله گرفته و به سوی رسانههای اجتماعی کوچ کردند. اکنون که اینترنت هم قطع است و ارتباط آنان با هم قطع شده است.
*خانم امانی از وجود محدودیتها میگویید که کسی هم منکر آن نیست اما با وجود همین محدودیتها در بزنگاه انتخابات صدای «تکرار» آقای خاتمی به مردم میرسد، چطور باور کنیم در شرایطی که مردم در سختی هستند و اعتراض میکنند ایشان نمیتوانند صدای همراهی خود را به مردم برسانند؟!
والا من الان نمیتوانم در اینباره قضاوت کنم اما درست میگویید شاید این بتواند آبی روی آتش باشد. الان شرایطی است که بدنه جامعه از اصلاحطلبان و اصولگرایان عبور کردهاند و باید صدایی بلند شود که مردم احساس بیپناهی نکنند و به نظر من این وظیفه برعهده مسئولین تراز اول کشور است.
- 15
- 6