بحث اول این است که امیدی برای تغییر این رویکرد در اردوگاه مخالفان دولت وجود ندارد. آنها به شکل روشنی که حتی از بیان صریح آن نیز ابا نداشتهاند، پیروزی خود را در شکست و زمینگیر شدن دولت اعتدال و جریان اصلاحات میدانند. از همین روست که کلیت ساختار گفتمانی آنها در تقبیح رویکرد دولت و اصلاحطلبان و بی ثمر ماندن کامل شعارهای آنها خلاصه شده. آنها شش سال با جدیت این رویکرد را ادامه دادند و امروز بیش از هر زمانی خود را به ثمردهی و چیدن محصول این رویکرد سیاسی نزدیک میبینند، پس بعید است که نصایح و هشدارها درباره مخاطرات این کار و اثر مخرب آن بر منافع ملی بر این جریان و سران آن تأثیری بگذارد.
با توجه به این باید گفت که نکته دوم،کارنامه خود این دوستان است. جریانی که اکنون تمام هویت خود را در نقد تخریبگونه دولت و مجلس گذاشته خود کارنامه مشخصی در مجالس هفتم تا نهم، دولتهای نهم و دهم و همینطور ۱۴ سال مدیریت شهرداری پایتخت دارد. یعنی زمانهایی که نه تنها این دو قوه را به طور کامل در اختیار داشت بلکه باقی نهادهای نظام را نیز در موافقت با خود میدید. نتیجه این سالها برای کشور چه شد و این جریان کدام ویرانی آباد شده را تحویل مدیران بعد از خود داد؟ آیا گرفتن دولت با رشد اقتصادی ۷ درصد و تورم زیر
۱۰ درصد و تحویل آن با رشد اقتصادی نزدیک به منفی ۷ و تورم بیش از ۴۰ درصد نشان از کارآمدی این گفتمان و جریان سیاسی دارد؟
آیا تحمیل کردن ۶ قطعنامه و بردن کشور ذیل بند ۷ منشور سازمان ملل متحد از منطقی بودن سیاست خارجی این جریان حکایت میکند؟ آیا بدهیهای چند۱۰هزار میلیاردی و پروندههای بی سرانجام و معطل شهرداری تهران کارنامه درخشانی است که قرار است تکرار شود یا طرحهای مصیبتباری مثل طرح تثبیت قیمتهای مجلس هفتم؟ آیا راهکار مد نظر این عزیزان برای دور زدن تحریمها باز هم در برکشیدن بابک زنجانیها و گم شدن دکلهای نفتی است؟
شاید ایراد گرفته شود که خود آقای روحانی هم سال ۹۲ در فضایی قطبی شده و مبتنی بر برنامهای سلبی با مشخصه انتقاد از دولت وقت به قدرت رسید. اما واقعیت این است که آقای روحانی حتی اگر در هیچ حوزهای در آن زمان برنامه نداشته-که البته داشت- در مهمترین بحث آن روز کشور به شکل کاملاً ایجابی و با برنامه وارد شد که آن هم بحث هستهای بود.
برنامه مذاکرات هم با توجه به رسیدن به برجام در سال ۹۴ نشان داد که اتفاقاً نه برنامهای انتزاعی، بلکه کاملاً واقعبینانه و عملیاتی بود که البته برخی سنگاندازیهای داخلی در برابر آن به موازات مواجهه دولت ترامپ در زمینگیر شدنش تأثیر بسزایی داشت. اما همان برنامه زمینگیر شده یعنی برجام هنوز هم برای کشور کارکردهایی دارد که اگر نداشت الان شاهد خروج ایران از آن میبودیم. حال آنکه در نقطه مقابل هنوز مشخص نشده مثلاً منظور مخالفان دولت از برنامهای چون مدیریت جهادی چیست و اگر تعریفی انتزاعی از این برنامه ندارند مثلاً نسبت پروندههای شهرداری تهران یا بلندمرتبهسازیهای پرحاشیه و پرابهام منطقه ۲۲ تهران با این مدیریت جهادی کجاست؟
اما مسأله سوم سؤالهای اجرایی و ایجابی است که این جریان باید به آن پاسخ دهد. از جمله به طور مثال آنها چگونه و با چه شیوه و فرمول عملیاتی، فارغ از شعارهای متداول و کلی میخواهند بدون FATF که به معنای قفل شدن تمام مبادلات بانکی است، کشور را اداره کنند؟ برآورد میشود که کشور ما برای حل مسأله اشتغال به سالانه ۱۵۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی نیاز دارد؛ جذب این رقم سرمایه با جنس سیاست خارجی مد نظر این دوستان چگونه ممکن است؟ یا اینکه ما طبق سند چشمانداز توسعه میبایست اکنون در بسیاری از حوزهها رتبه اول یا جزو رتبههای اول منطقه باشیم.
هم اکنون رقم تولید ناخالص داخلی ایران ۴۵۰ میلیارد دلار و همین رقم برای ترکیه هزار میلیارد دلار است. دوستان مدعی تغییر فضای اقتصادی کشور باید پاسخ دهند بدون همکاری با دنیا و داشتن شرکای اقتصادی متعدد، چگونه ما میتوانیم در منطقه فقط به ترکیه برسیم؟ دیگر کشورها پیشکش. اگر حتی بحث ایجاد صنایع جدید را کنار بگذاریم، صنایع بزرگ ما بدون سرمایهگذاری خارجی و جذب تکنولوژی روز دنیا چطور روی پای خود خواهند ایستاد؟ آیا انباشت بیکاری و فشار اقتصادی در کشور را میشود با صنایع کوچک جواب داد؟
در نهایت اینکه شاید این شرایط و زمین خوردن برجام و بستن دست دولت برای تحرک دیپلماتیک جدید از نظر مخالفان سیاسی دولت مقدمه یک کامیابی جدی در اسفند ۹۸ و سپس در بهار ۱۴۰۰ باشد اما این کامیابی در بطن خود باتلاقی است که میتواند همه چیز را ببلعد. پاسخ به سؤالات فوق سیاستی منطقی و محاسباتی را میخواهد که چیزی جدای از شعار و رجزخوانی است و حداقل کارنامه همین چند سال قبل این عزیزان نشان میدهد که در شرایط تحریم به مراتب سبکتر، چه کارنامهای از خود بر جای گذاشتند.
اکبر ترکان
- 16
- 1