بهجرئت ميتوان گفت بسياري از اختلافات بين کشورهاي خاورميانه و حتي بحرانهاي داخلي آنها، ناشي از احترام نگذاشتن به قانون در تفکر و فرهنگ آحاد اين کشورها، اعم از حکام و شهروندان است. حکومت در خاورميانه از ديرباز خلاصه بوده است در بزرگ قبيله با ريشسفيدي، پدرسالاري و قيمومتطلبي. غايب بزرگ سياست و حکومت در خاورميانه، قانون و حاکميت آن در ابعاد داخلي و خارجي است.
حاکميت قانون در حاکميت داخلي يعني وجود قانوني که شهروندان بهدليل خير عمومي آن با رغبت به آن تمکين ميکنند. همگان گذشته از هر موقعيت اجتماعي و رنگ و نژاد و مانند اينها در مقابل آن برابر هستند، کرامت انسان را گرامي ميدارد و حقوق و تکاليف مصرحه به سهولت قابل دسترسي است.
در بُعد خارجي؛ يعني آن بخش از حقوق بينالملل که موجب صلح و امنيت بينالمللي و ارتقاي حقوق بشر و بهصورتکلي منافع جمعي است و هر حاکميت مستقل، از بخشي از صلاحيت خود بهنفع منافع عمومي جامعه بينالمللي چشمپوشي ميکند.در غياب چنين تفکر و فرهنگي است که از دل شورشهاي مردمي در خاورميانه داعش بيرون ميآيد که قربانيکردن غيرخود به وحشيانهترين وجهي را مجاز ميداند، اعتراض مردمي با نهايت بيرحمي سرکوب ميشود، بدون توجه به قوانين بينالمللي جنگ آغاز ميشود و غيرنظاميان و زنان و اطفال بمباران ميشوند.
ايران و عربستان نقاط مشترک بسياری دارند. بزرگترين نقطه اشتراک آنها همسايگي است. جغرافيا را نميتوان تغيير داد. همسايگان تکههاي پازل نيستند که بتوانیم هروقت اراده کرديم آنها را جابهجا کنيم. همسايگي يک تعهد ابدي است. ايجاد تنش و ناامني در اطراف خود و با همسايگان، قرابتي با توسعه و پيشرفت کشورها ندارد. روابط ايران و عربستان همواره دچار نوسانات شديد بوده است. من معتقدم دليل اين نوسانات صرفا در رقابتهاي منطقهاي بين دو کشور نيست، بلکه بخش مهمي از آن، مدرننبودن اين روابط و ابتناي آن بر روابط سنتي است.
ايران و عربستان بايد بپذيرند که اختلاف، گذراست و اصل بر همزيستي مسالمتآميز است. هرچه اختلاف اين دو کشور بزرگ ادامه پيدا کند، نهتنها زيان آنها، بلکه زيان ساير کشورهاي همسايه و حتي کشورهاي مسلمان نيز ادامه مييابد، اما بهنظر ميرسد دو کشور بايد از روابط سنتي گذشته خود عبور کرده و بهدنبال فرمولي باشند که بر اساس آن بتوان درجهاي از پايداري در روابط را ايجاد کرد.
همه کشورها از جمله ايران و عربستان، الزاما نياز نيست بهدنبال دوستي يا رابطهاي احساسي، عاطفي يا سنتي باشند. به نظر ميرسد دو کشور بهتر است بناي روابط خويش را ابتدا بر همزيستي مسالمتآميز و سياست همسايگي بگذارند؛ اصولي از حقوق بينالملل مانند حسن همجواري، عدم مداخله در امور داخلي و خارجي يکديگر، احترام به تماميت ارضي، احترام به دولت قانوني کشورها، مبارزه با تروريسم و ايجاد ثبات در منطقه بگذارند. درمجموع احترام به اصول و قواعد اساسي حقوق بينالملل و تعهد رعايت اين اصول در روابط فيمابين در اين مقطع مهمتر از بازگشت به روابط سنتي ناپايدار است.
برايناساس بهنظر میرسد گذاشتن شرطوشروط بيهوده، مبهم و غيرعملي براي آغاز گفتوگو بين دو کشور نهتنها ناشي از عدم واقعبيني و مصلحتبيني، بلکه بخشي از منشأ آن عدم توجه به قواعد شناختهشده در روابط بين کشورهاست.
محسن بهاروند . کارشناس حقوق بينالملل
- 14
- 2