در اواسط دهه آخر قرن بیستم کنگره آمریکا قانونی را مبنی بر انتقال سفارت آمریکا به قدس شریف به تصویب رساند. روسایجمهور آمریکا یکی پس از دیگری آمدند و رفتند، اما حتی جرج بوش نیز جرات انتقال سفارت را پیدا نکرد و این قانون متروکه مانده بود. حال پس از حدود بیش از دو دهه ترامپ فرمان انتقال سفارت را صادر کرده است. این موضوع ابتدا به شورای امنیت رفت که بهرغم موافقت ۱۴عضو از ۱۵عضو با صدور قطعنامه علیه اقدام آمریکا، به دلیل وتوی ایالات متحده این طرح ناکام ماند. سپس موضوع در مجمع عمومی سازمان ملل متحد مطرح شد.
ترامپ تمام کشورهای جهان را تهدید کرد «اگر به این قطعنامه رای مخالف دهید کمکهایم را قطع میکنم.» اما این قطعنامه با اکثریت آرا به تصویب رسید. بسیاری تصور میکنند که میان اروپا و آمریکا شکاف افتاده است، اما در چند و چون این شکاف به تردید رسیدهاند. برخی از تحلیلگران بر این باورند که اکنون تیم دیپلماسی دولت دوازدهم از ظرفیتهای موجود خوب بهرهبرداری نمیکند. داوود هرمیداس باوند در این باره با «آرمان» گفتوگو کرده است که در ادامه میخوانید.
بار حقوقی و سیاسی قطعنامه اخیر مجمع عمومی چیست؟ آیا ترامپ عملا در نقش آغازگر روند زوال هژمونی آمریکا در جامعه جهانی نقشآفرینی میکند؟
بهتر است در ابتدا نگاهی تاریخی به موضوع داشته باشیم. مجمع عمومی سازمان ملل در روز ۲۹نوامبر ۱۹۴۷ قطعنامه ۱۸۱ به تصویب رساند. در این متن، قدس منطقه بینالمللی آزاد به شمار میآمد و مابقی سرزمین میان فلسطین و اسرائیل تقسیم شد. به هر روی پس از قطعنامه ۱۸۱ کشور فلسطین تاسیس نشد، اما رژیم اسرائیل بنیان نهاده شد. اعراب در اعتراض به این وضعیت وارد جنگ با رژیم صهیونیستی شدند که ثمره آن اشغال چهلدرصد محدوده جغرافیایی کشور فلسطین و قدس غربی توسط اسرائیل بود، اما اداره قسمت شرقی قدس همچنان برعهده اردن گذاشته شد.
فلسطینیهای مقیم مناطق اشغالی به عنوان آواره قلمداد شدند تا در موقعیت مناسبی بهسرزمین خود بازگردند. پس از چندی مصریها به دنبال ایجاد سد آسمان بودند که مقامات آمریکا و بانک جهانی وعده دادند مصر را در این مسیر یاری کنند. در سال ۱۹۵۶ جمال عبدالناصر به عنوان دومین رئیسجمهور سرزمین فراعنه انتخاب شد.
به موازات این قضیه ناصر خواست از آمریکا اسلحه بخرد که به دلیل نارضایتی صهیونیستها، مقامات ایالات متحده به این خواسته تن در ندادند، از این رو ناصر اسلحه خود را از چکسلواکی تامین کرد که بعدها مشخص شد چکسلواکی صرفا نقش واسطه میان شوروی و مصر را برعهده داشت. به دلیل خرید مصر از شوروی، آمریکا و بانک جهانی کمک خود را برای ساخت سد آسمان بر روی رود نیل قطع کردند. از این رو رئیسجمهور وقت مصر اعلام کرد که من کانال سوئز را ملی میکنم و از درآمد این کار، سد آسمان را میسازم. به بهانه تامین امنیت رژیم صهیونیستی، مقامات این رژیم با حمایت و پشتیبانی شدید انگلیس و فرانسه کانال سوئز را اشغال کردند. این اشغال با مخالفت همزمان شوروی و آمریکا مواجه شد.
وزیرخارجه کانادا حضور نیروهای پاسدار صلح در این منطقه را در شورای امنیت سازمان ملل پیشنهاد داد که با وتوی انگلیس و فرانسه مواجه شد، اما بر اساس قطعنامه اتحاد برای صلح، پیشنهاد کاناداییها عملیاتی شد. نیروهای انگلیس و فرانسه کانال سوئز را تخلیه کردند و نیروهای پاسدار صلح به جای آنها آمدند، اما سربازان رژیم اشغالگر از خروج سرباز زدند که پس از تهدید آمریکاییها منطقه را تخلیه کردند.
این وضعیت ادامه داشت تا اینکه در ۱۹۶۷ جمال عبدالناصر دستور داد که نیروهای پاسدار صلح کانال سوئز منطقه را ترک کنند. سپس در طی نطقی اعلام کرد که مصر، مصر ۴۸ و یا ۵۷ نیست. در مرحله بعدی قرارداد امنیتی دفاعی بین مصر، اردن و سوریه منعقد شد. ناصریزم به امید فلسطینیها تبدیل شد و صهیونیستها اقدامات رئیسجمهور مصر را دستاویزی برای حمله به اعراب قراردادند. آنها معتقد بودند که کشورهای عربی در آستانه حمله به این سرزمین هستند و ما برای دفاع از خودمان و پیشگیری از حمله آنها به این کشورها حمله میکنیم.
بر این اساس در ۱۹۶۷ جنگی ششروزه میان سه کشور سوریه، اردن، مصر و رژیم صهیونیستی درگرفت. مسئولان رژیم توانستند در آن جنگ کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، قسمت شرقی قدس، بلندیهای جولان و کانال سوئز را نیز اشغال کنند. سپس با پادرمیانی مقامات آمریکا و شوروی کانال سوئز آزاد شد، اما در همین مدت کوتاه دگرگونی در حمل و نقل دریایی شکل گرفت. پس از مدتی جمالعبدالناصر درگذشت و انورسادات به ریاستجمهوری مصر رسید. او وعدههای بسیاری میداد، اما به هیچکدام از آنها عمل نمیکرد، از این رو مضحکه مطبوعات شده بود. کیسینجر به رئیسجمهور وقت مصر پیشنهاد داد که در ابتدا بحرانی در این سرزمین ایجاد و سپس برای حل مشکلات خود مذاکرات را با صهیونیستها آغازکنید.
از این رو، در روز عید یوم کیپور۱۹۷۳، نیروهای مصری به فرماندهی ژنرال شاذلی، حمله غافلگیرانهای به این سرزمین انجام دادند. در این یورش، مصریها از کانال سوئز عبور و در چند کیلومتر آن سوی کانال سوئز خط دفاعی را ایجاد کردند. از سوی دیگر بهصورت همزمان سوریها برای بازپسگیری ارتفاعات جولان به رژیم صهیونیستی یورش بردند. صهیونیستها تمام نیروی خود را برای مقابله با سوریها صرف کردند. سوریها چندین بار از کشورهای عربی دیگر بهویژه مصر کمک خواستند، اما کسی به آنها کمک نکرد، درنهایت نه تنها سوریها موفق به بازپس گیری جولان نشدند، بلکه دمشق نیز در آستانه سقوط قرار داست.
در طرف دیگر میدان شاذلی در اشتباه استراتژیک خود دریاچه تلخ را پوشش نداده بود، بنابراین صهیونیستها از این دریاچه عبور کردند و سپاه سوم مصر را محاصره کردند. فاجعه ۶۷ در آستانه تکرار بود، اما آمریکا و شوروی صهیونیستها را وادار کردند که از محاصره این منطقه دست بردارند. نکته جالب اینکه برخلاف سایر نقاط جهان طرفین جنگ سرد تمایلی به جنگ اسرائیل و سایر کشورها نداشتند و در این موضوع با هم متحد بودند، تاجایی که نیکسون رژیم صهیونیستی را به پرتاب بمب اتم تهدید کرد. در این میان ایران برای کمک به نیروهای مصری اجازه داد که هواپیماهای شوروی از آسمان کشورمان عبور کنند.
البته در این میان اشتباه جالبی رخ داد؛ شاه برای عبور سه سورتی هواپیما موافقت کرده بود، اما میرفندرسکی قائم مقام وزارت خارجه اجازه عبور نامحدود را صادرکرد و با این اشتباه سمت خود را از دست داد. به هر روی با اینکه نگاه انور سادات به غرب متمایل شده بود، مقامات شوروی به مصریها کمک میکردند. وضع همچنان ادامه یافت تا اینکه انور سادات رئیسجمهور وقت مصر در کنیسه یهودیها با مقامات رژیم اشغالگر قدس مذاکره کرد که در این دیدار تصمیم گرفتند اسرائیل از اشغال کانال سوئزدست بکشد، اما اداره نوار غزه را برعهده گیرد، ضمنا در قرارداد کمپ دیوید پیشبینی شد در فاصله زمانی کوتاهی گونهای از خودگردانی برای فلسطین در نظر گرفته شود و سپس کشور فلسطین رسما بنیاد نهاده شود.
از آن پس اردن از کرانه باختری رود اردن چشمپوشید و روابط دیپلماتیک میان مصر و رژیم صهیونیستی برقرار شد. از سوی دیگر اردن وارد روابط با این رژیم شد که وحدت جهان عرب را برهم بزند. پس از این موضوع برای بازگشت آوارگان فلسطینی، تغییر مرزهای رژیم صهیونیستی، شهرک سازی و موضوع قدس شرقی مذاکراتی میان صهیونیستها و فلسطینیها انجام شد. پس از چندی مقامات رژیم اشغالگر موضوع صلاحیت خزنده را دنبال کردند. بر این اساس آنها شهرکهایی ساختند که هرکدام از این شهرکها به حریم امنیتی نیاز داشتند و از این طریق به پیشروی خود ادامه دادند.
برژینسکی در این باره بیان میکند که هر درجه از امنیت به حریم امنیت جدیدی نیاز دارد و این تاکتیک صهیونیستهاست. آنها در گام دیگر دیواری را احداث کردند. به دلیل این اقدامات مجمع عمومی سازمان ملل متحد نظر دیوان بینالمللی دادگستری را جویا شد. اسرائیلیها به سه دلیل این موضوع را درصلاحیت دیوان ندانستند. از نظر آنها نخست، موضوع فلسطین در دستور کار شورای امنیت قراردارد و مجمع عمومی حق اظهار نظر در این موضوع را ندارد.
دوم، به نظر مقامات رژیم بین حقوق بشر و حقوق بشردوستانه تفاوت زیادی وجود دارد و این مناطق اشغالی هستند و اکنون شرایط جنگ برقرار است. سوم، قطعنامه اتحاد برای صلح، اعتبار خود را از دست داده است. دیوان هر سه موضوع را رد کرد. به اعتقاد این نهاد نخست، قبلا در مورد آپارتاید آفریقا ضمن اینکه شورای امنیت این موضوع را بررسی میکرد، مجمع عمومی نیز دخالت کرد. پس طبق رویه عملی، هیچگونه مغایرتی وجود ندارد.
دوم، نظر دیوان این بود اتحاد برای صلح همچنان برقرار مانده و سوم، میان حقوق بشر و حقوق بشردوستانه رابطه تنگاتنگی وجود دارد. دیوان احداث دیوار را غیرقانونی اعلام کرد، اما اسرائیلیها نظر داشتند که از لحاظ تاریخی قدس پایتخت اسرائیل محسوب میشود و بر این اساس بخشی از ادارات خود را به قدس شرقی انتقال دادند. به هرروی قدس جز مناطق اشغالی ازسوی رژیم صهیونیستی محسوب میشود و به موجب قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت این رژیم به ترک مناطق اشغالی ملزم شده است. صدور قطعنامه از سوی شورای امنیت به منزله موافقت و یا لااقل عدم مخالفت هر پنج عضو دائم این نهاد تلقی میشود.
به هر روی صهیونیستها نظر شورای امنیت را نپذیرفتند و تفسیر از متن فرانسوی این قطعنامه را دستمایه کار خود قرار دادند. در این متن، لفط «مرزهای امن و شناخته شده» به چشم میخورد و مقامات رژیم ادعا کردند مرزهای پیش از ۱۹۶۷ مرزهای امن و شناخته شدهای نیستند و باید مرزهای جدیدی را تعریف کنند. با این بهانه اجرای قطعنامه و خاتمهاشغال را عملیاتی نکردند. آمریکاییها نیز پیش از ترامپ این اقدام رژیم صهیونیستی را مشروع ندانستند تا اینکه ترامپ این اقدام اخیر را انجام داد.
گفتید آمریکاییها از این اقدام اخیر هیچگاه حمایت نکردند. اما قانون به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت رژیم اشغالگر قدس متعلق به دهه ۹۰میلادی است.
معمولا لابی این رژیم در کنگره بسیار قویتر از قوه مجریه است. از این رو کنگره چنین قانونی را تصویب کرد اما روسایجمهور این قانون را بایگانی نکردند. در این میان چند نکته مطرح میشود. نخست، از لحاظ سیاسی در شرایط بحرانی فاجعهآمیز کنونی خاورمیانه طرح چنین موضوعی صرفا نمکپاشی به زخمهای دیرینه منطقه و تشدید بحران است و با خرد سیاسی تعارض دارد. دوم، این کار با موازین حقوق بشر مغایرت دارد، چراکه کشورها ملزم به رعایت قطعنامههای شورای امنیت هستند. از اینرو اتحادیه اروپا با این کار مخالفت کرد.
هدف ترامپ از طرح چنین موضوعی در چنین شرایطی چیست؟
رئیسجمهور آمریکا اعتقاد دارد که این هیاهو پس از چندی میخوابد و این موضوع در اذهان جامعه بینالمللی جا میفتد. برای فهم بهتر این موضوع مثالی میزنم. در وزارت خارجه کارمندانی که پشتوانه خوبی برای رسیدن به سمتهای مهم را نداشتند، با واسطههایی شایعه حضور خود در فلان جایگاه استراتژیک را مطرح میکردند. پس از چندی بقیه فکر میکردند که حق آن فرد را پایمال میکردند. در نهایت آن افراد به آن سمتها میرسیدند. اکنون آمریکاییها چنین استراتژی را دنبال میکنند، آنها اعتقاد دارند اعراب اهل عمل نیستند و با چنین هیاهویی فضا برای این انتقال مهیا میشود. داماد یهودی ترامپ نیز در این میان بیتاثیر نیست.
اکنون شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل با این نظر مخالفت شدیدی دارند. کانادا، استرالیا، مکزیک و اکوادور تنها چهرههای مطرح حامی آمریکا در این مسیر بودند. البته آرای ممتنع نیز نوعی همراهی با ایالات متحده محسوب میشود. آمریکاییها میخواهند بعدها اگر توافقی رخ دهد چشمپوشی از قدس شرقی را در آنجا بگسترانند. به هر روی رژیم صهیونیستی به قدس هم راضی نیست و به دنبال کرانه باختری است. این اقدام ترامپ به وجهه آمریکا لطمه میزند. آمریکا سهمیه خود را از نهادهای بینالمللی کاهش داده، وجهه خود را تخریب کرده، از برخی نهادهای بینالمللی خارج شده و به سمت انزوا حرکت میکند. مقامات این کشور، دولتهای مخالف تصمیم ترامپ را تهدید کردند که کمکهایمان را قطع خواهیم کرد، اما این تهدید نیز کارساز نبود. اگر آمریکا کمک نکند این کشورها به سمت روسیه و اتحادیه اروپا متمایل خواهند شد. مقامات آمریکا نیز نزاکت خوبی نشان ندادهاند.
آیا میتوان گفت که روند افول هژمونی آمریکا در جامعه جهانی آغاز شده است؟
بله.کارهای ترامپ در قبال کشورهای خاور دور، نفتا و... بیانگر سیاستهای شبه انزواطلبی اوست. چون رئیسجمهور آمریکا پیشتر هتلدار بوده، اکنون صرفا به دنبال فروش سلاحهای پیشرفته به کشورهایی چون ژاپن، عربستان و قطر است.
پس میتوانیم بگوییم اگر منطقه به صلح پایداری برسد، موقعیت آمریکا از وضعیت فعلی نیز ضعیفتر میشود؟
دقیقا همین طور است. به سوریه بنگرید. اکنون روسیه در بازی از ایالات متحده جلو افتاده است. روسها سیاست صبر و انتظار را در منطقه شام به پیش میبردند، اما از دو سال قبل با افزیش قدرت خود در این منطقه این موضوع را به اهرم فشاری برای کاهش فشارهای جامعه جهانی بر این کشور و اتمام انزوا تبدیل کردهاند. ظاهرا روسیه میکوشد که سوریه را دستمایهای برای بهبود چهره خود در جامعه جهانی و روابط با آمریکا تبدیل کند و کشورهایی همچون ایران و ترکیه را از بازی کنار گذارد. به هر روی تصمیم اخیر ترامپ و موضعگیریهای بچگانه او به صورت همزمان به هژمونی و چهره آمریکا در جامعه جهانی و اذهان عمومی لطمه زد.
تصمیم اخیر سازمان ملل به اعتبار این نهاد بینالمللی افزود و ترامپ برای مقابله با نهادهای بینالمللی سیاست حقیری را دنبال کرد. اکنون«مرکل»سخنانی مبنی بر ایجاد سامانه دفاعی امنیتی اتحادیه اروپا مطرح کرده. آمریکا همواره از اتحادیه اروپا حمایت میکرد که تنها با یک قدرت رویارو باشد و نه با قدرتهای متعدد، اما ترامپ از برگزیت حمایت کرد. رئیسجمهور آمریکا موضوع افزایش تعرفه تجارت در پیمان نفتا را بیان کرد که با روح تجارت آزاد در تعارض است. موضعگیریها و شعارهای ترامپ لطمه بسیار سنگینی به آمریکا وارد کرده است. اگر نگوییم به ضرس قاطع، به ظن غالب این موضوعات علائمی هستند برای افول تدریجی هژمونی ایالات متحده. به هر روی ترامپ صرفا به دنبال افزایش درآمد و اشتغالزایی از این ماجراست.
بهزعم بسیاری از کارشناسان اکنون میان آمریکا و اروپا شکاف افتاده است و مسائل اقتصادی صرفا بخشی از این شکاف را پرمیکند. بسیاری ایراد میگیرند که دستگاه دیپلماسی ایران برخلاف پیشابرجام عملکرد منفعلانهای داشته است. عملکرد دستگاه دیپلماسی دولت دوازدهم را تا چهاندازه موفق میدانید؟
بهطور کلی در مسائل دیپلماتیک وحدت استراتژیک میان سه قوه بر اساس قاعده موازنه و کنترل وجود ندارد. از سوی دیگر مقامات ایرانی به دنبال ثمرات برجام بودند که متاسفانه با آغاز ریاستجمهوری ترامپ بهطور کامل حاصل نشد. ترامپ میخواهد محدودیتهای موشکی را به برجام الصاق کند، از این رو با بهانههایی سپاه، سپاه قدس و فرماندهان این نهادها را تحریم کرده است. بنابراین درست است شکافی بین آمریکا و اروپا به وجود آمده است، اما فراموش نکنیم که تحریمهای آمریکا از نوع یکجانبه مضاعف هستند. شرکتها نیز یا با آمریکا شریکاند و یا بازار گستردهای در آمریکا دارند، بنابراین حاضر نیستند ریسک کنند.
در قانون داماتو نیز تحریمهای یکجانبه مضاعف مطرح شده بود، اما بسیاری از کشورها به این قانون عمل نکردند. نمیتوانیم کار آن زمان را تکرار کنیم؟
در داماتو تصویب شده بود افرادی که بیش از ۴۰میلیون دلار در نفت و گاز ایران سرمایهگذاری کنند، با تحریمهای آمریکا مواجه میشوند. پس رقم را به ۲۰میلیون تقلیل دادند. اتحادیه اروپا این تحریمهای مضاعف را مغایر با تجارت آزاد و حقوق بینالملل دانست. هرچند در ابتدای تحریم شرکت هلندی مسئول پارس جنوبی، این پروژه را ترک کرد اما، پس از مدتی توتال در ایران سرمایهگذاری کرد. متاسفانه این کار در تحریمهای بعدی تکرار نشد.
ریسک بالا برای شرکتهای خصوصی و منافع ملی برای شرکتهای دولتی اروپا به مهمترین مانع بر سر جلب منابع و امکانات غربیها تبدیل شده است. چینیها و گاز پروم برای پارس جنوبی آمدند اما نتوانستند کاری کنند چون بسیاری از تکنولوژیها در اختیار خارجیهاست. بیسمارک درباره سیاست خارجی روسیه تزاری گفته بود که مانند هوای بد، قابل پیشبینی نیست، اکنون مواضع ترامپ نیز اینگونه است. بنابراین شرکتهای اتحادیه اروپا در وضع نامعلومی قرار گرفتند. فراموش نکنیم در زمان داماتو اروپاییها جلو آمریکا ایستادند نه ما. اکنون فرانسه موضع ترامپ در قبال سیستم موشکی ایران را تایید کرد. پیش از آن نیز انگلیس، فرانسه و آلمان در بیانیه مشترکی خواستند که شورای امنیت آن را بررسی کند. بنابراین آنها فعلا منتظرند ببینند که آمریکا تا چهاندازه به تحریمهای خود پایبند است.
درست است که شکافی میان اروپا و آمریکا وجود دارد، اما در نهایت همه به دنبال منافع خود هستند. اگر به بودجه اخیر بنگریم، دولت با کمبود درآمدها مواجه است، درحالی که بودجه زیادی برای برخی موسسات در نظر گرفته شده، به همین دلیل دولت مبالغ بودجه را اعلام کرد که مردم از اوضاع کشور و مشکلات دولت مطلع شوند. وزیر خارجه آخرین کسی است که درباره سیاست خارجی اظهار نظر میکنند و بعضی وعاظ و برخی مقامات غیرمسئول زودتر از همه دیدگاه خود را در قبال دیپلماسی کشور اعلام میکنند. در چنین حالتی تیم دیپلماسی دولت صرفا میتواند نظرات عدهای را تعدیل کند. این حرفها غیررسمی است، اما صهیونیستها این سخنان را تبدیل به قصد و نیت میکنند و این موضوعات را به عنوان مواضع رسمی به مردم خود معرفی میکنند.
رژیم اشغالگر با این حربه مظلومنمایی را در دستور کار خود قرار میدهد و از جامعه جهانی امتیاز میگیرد. در واقع عدهای همچون احمدینژاد عملا با سخنان خود به اسرائیل یاری میرسانند. رئیس دولتهای نهم ودهم با طرح موضوعاتی توپ را در زمین صهیونیستها میانداخت. برخی کشورهای منطقه نیز با اسرائیل همسواند. هرچند که در شورای همکاری خلیج فارس اردن، قطر و کویت هم راستا با عربستان، امارات و بحرین نیستند، اما آنها نیز در رسیدن به اهداف خود ناکام بودند و موضع مشخصی ندارند. ترکیه که در رهبری منطقه شکست خورد، اکنون نگاه به شرق را در پیش گرفته است. به هر روی حوادث به نفع ایران رقم میخورد، اما مسئولان مربوطه این موضوع را به خوبی درک نمیکنند. فروپاشی صدام و طالبان و شکست بهار عربی از جمله حوادثی بودند که به نفع ایران تمام شد.
وزارت خارجه برای عبور از بحران فعلی باید چه اقدامی انجام دهد؟
مسئولان فکر میکردند طبق حقوق بینالملل و کنوانسیون جانشینی دولتها، غربیها به برجام پایبند خواهند بود و اروپاییها آمریکا را کنار خواهند گذاشت، اما در عمل دیدند که به همه پیشبینیها جامه واقعیت پوشیده نشد. تحریمهای مضاعف با حقوق بینالملل مغایرت دارد، اما آمریکاییها اعتنای چندانی به این موضوع ندارند و اروپاییها نیز نمیخواهند خود را وارد مقابله با آمریکا بکنند. بهطور خلاصه وضع موجود نگرانکننده است، چراکه ما در مسائل اقتصادی به مشکل جدی خوردیم، این چالش بزرگ جز با سرمایهگذاری خارجی قابل حل نیست و اروپا نیز نمیخواهد خود را وارد درگیری جدی با آمریکا بکند. بدانیم که زمان اوباما گذشته است.
وضع موجود شدیدا نگرانکننده است. ایران میتواند چند کار برای خنثی کردن برنامههای کنگره انجام دهد. نخست، بهانههای حقوق بشری را خنثی کند. دوم، مقامات غیر رسمی شعار ندهند. مردم آمریکا برخلاف مردم اروپا ساده باور هستند. من واقعا از عملکرد دیپلماتیک اخیر آقای ولایتی تعجب میکنم. او ۱۶سال وزیر خارجه بوده است و کاملا با وضع دیپلماتیک آشنایی دارد، این اظهار نظرهای سنگین با شخصیت و سبقه او تناسبی ندارد.
مگر آقای ظریف به حاشیه رفته است؟
بله. اکنون کمتر اظهار نظر علنی از وزیر خارجه میشنویم و سایر نهادها عنان دیپلماسی کشور را در دست گرفتند. محمدمصدق مشکلات خود را علنی کرد و به پیروزی رسید. باید مقامات به صورت مکرر با مردم سخن بگویند، آنها را از مشکلات خود آگاه کنند. در چنین شرایطی مردم خود را شریک دولت میدانند و کمتر اعتراض میکنند. چنین کاری دولت را از اتهام ریاکاری رها میکند.
چیزی مشابه گفتوگوهای خودمانی که اوایل دوره روزولت انجام شد؟
دقیقا. در آمریکای ۱۹۳۲ خیلی سخت بود که در آن جو سرمایهداری، سخن از شبه سوسیالیسم به میان آید، اما روزولت مردم را شریک خود دانست و با حمایت گسترده مردمی به موفقیت رسید. هنگامی که جامعه خود را شریک دولت بدانند، هم محبوبیت دولتها بالا میرود هم اعتراضات و سنگاندازیها به حداقل خود میرسند. اکنون روحانی مستقیم مشکلات و چالشهای دولت خود را با مردم در میان بگذارد.
محمد ایمانی
- 16
- 4