لغو برجام بهعنوان شاهکار تاريخ ديپلماسي معاصر از سوي آمريکا، اگرچه ميتواند شکستي براي ديپلماسي تلقي شود اما به معناي پايان آن نيست. برجام صرفا يک توافق بين ايران و قدرتهاي بزرگ نيست، بلکه دستاوردي بينالمللي است که براي افکار عمومي دنيا قابلتوجه است. مقابله و مواجهه با اين پديده، قطعا پرهزينه خواهد بود و دستاوردي جز بياعتباري در عرصه بينالمللي و پرداخت هزينههاي سنگين سياسي و امنيتي نخواهد داشت اما شايد اين هزينهها براي دولتمردان کاسبي مانند ترامپ درکشدنی نباشد.
ترامپ در ماجراي برجام به صورت خودخواهانه، منافع سياسي و اقتصادي کوتاهمدتي را در اشکال مختلف دنبال ميکند و تلاش دارد با هياهو و افزايش تحرکات ضدايراني، بيش از پيش برخي دولتهاي منطقه را به اعطاي امتيازات اقتصادي به آمريکا وادار كند. نبايد فراموش کرد که ترامپ يک فعال اقتصادي است. شم کاسبکارانه او ايجاب ميکند از همه فرصتها و امکاناتی که در اختيار دارد، در راستای بهرهبرداري و سودجويي استفاده کند. مقام رياستجمهوري آمريکا و قدرت فزاينده آن، ترامپ را به بهرهبرداري حداکثري از اين موقعيت در جهت منافع خود و آمريکا سوق داده است.
اگرچه محدوديتهاي قانوني و ساختاري در بسياري از موارد دست ترامپ را بسته اما او تلاش دارد با حداکثر توان از فرصتهاي موجود بهرهبرداري کند. تقابلات و مواجهات سياسي و اقتصادي با روسيه، اتحاديه اروپا، چين و معاهدات بينالمللي مانند توافق زيستمحيطي پاريس از اين دست است. بااينحال، لغو برجام از سوي آمريکا، بهطور طبيعي قدرت مانور ترامپ روي برجام و بهرهبرداري از آن را کاهش خواهد داد؛ بنابراين ترامپ بهراحتي کارت برجام را از دست نخواهد داد.
اما سوي ديگر ماجرا، رويکرد ايران و پنج قدرت ديگر امضاکننده برجام در قبال مواضع ترامپ است. درباره ايران، متأسفانه برجام پس از نهاييشدن در بخشهاي سياسي، اقتصادي و سياست خارجي منطقه، به حال خود رها شد و در بخشهاي مختلف داخلي، اجماعي بر سر حراست و تقويت آن و تلاش برای بهرهگيري از آن در حوزههاي اقتصادي و خارجي شکل نگرفت. متأسفانه فرداي برجام اين قرارداد تبديل به ابزاري براي کشاکش سياسي در داخل شد.
دولت و دستگاههاي دولتي که با برجام ارتباط مستقيمي داشتند و دارند نيز بهجاي برنامهريزي و سياستگذاري براي تقويت و بهرهگيري از برجام در حوزههاي مختلف، عملا آن را رها کرده و به معرکه سياسي شکلگرفته حول برجام پيوستند. زمينهسازي براي اجراي برجام و اهداف و ظرفيتهاي دروني آن، از خود برجام اهميت بيشتري براي ايران داشت؛ چيزي که عملا به آن بيتوجهي شد. اگر اين زمينهها و ظرفيتها در دوسالونيم گذشته ايجاد ميشد، بهطور طبيعي ترامپ بهراحتي و بدون هزينه نميتوانست با آن بازي کند.
برجام براي ماندگاري و اثرگذاري نيازمند پيوستهاي سياسي، اقتصادي و سياست خارجي بهویژه در حوزه منطقهاي بود که محقق نشد اما اين شرايط براي ايران به معناي پايان خط نيست. برجام همچنان براي ايران ظرفيتها و فرصتهاي بزرگي دارد که به پشتوانه آن ميتوانیم از مسير ديپلماسي، چالشهاي سياست خارجي خود با دنيا را حلوفصل كنیم؛ بنابراين در شرايط جديد، ايران بايد از برجام بهعنوان يک ظرفيت فعال براي تعامل سياسي و ديپلماتيک با دنيا حفاظت کند. برجام براي ايران اعتبار سياسي و ديپلماتيک است که بهراحتي نبايد آن را از دست بدهد. برجام دستاورد بزرگي است که در بطن آن دستاوردهاي بزرگتري قرار دارد.
بهرهگيري از اين دستاورد و اعتبار، در گرو داشتن راهبردي هدفمند، کلان و بلندمدت است. محدودکردن برجام به برجام و قراردادن آن در ظرف زماني و شرايط خاص، خاصيتهاي گسترده، کلان و بلندمدت آن را براي سياست خارجي ايران از بين ميبرد و آن را خنثي و عقيم ميکند. در اين صورت نتيجه آن ميشود که در حال حاضر است؛ برجام هدف نهايي باشد. برجام بايد به ابزاري منعطف، سيال و پويا در سياست خارجي ايران تبديل شود تا هزينههاي سياست خارجي نه براي حفظ آن بلکه برای بهرهبرداري از آن صورت گيرد. برجام بايد از ويترين سياست خارجي ايران خارج شده و بهعنوان عنصري فعال و تأثيرگذار در سياست خارجي ايران براي رسيدن به اهداف ديگر تبديل شود.
نتيجه اينکه برجام مانند هر پديده سياسي ديگري، براي هيچکس و هيچ دولتي حتي ترامپ و دولت آمريکا تمام نشده و نميشود. مسئله اين است که رفتار و قاعده بازي دولتمردان و دولتها با پديده مهمي مثل برجام در حال تغيير است. اين رفتارها و تغييرات دربردارنده فرصتها و چالشهايي است. مهم وجود برنامه و راهبرد براي کنش و واکنش مناسب است.
عليرضا سلطاني
- 19
- 4