به گزارش خبرآنلاین، گری سیکمی گوید: پمپئو و بولتون صراحتا به دنبال تغییر رژیم در ایران هستند و علت اصلی انقلاب شخص شاه بود، آمریکا اشتباه می کند که با فشار از بیرون می تواند رژیم ایران را تغییر دهد.
آنچه می خوانید بخش هایی از این مصاحبه است:
در اوایل سال ۱۹۷۸ رئیس جمهور کارتر در سفر خود به ایران از نقش شاه در اداره و هدایت ایران به عنوان «جزیره ثبات در منطقه» تجلیل کرد. آیا این تصور غالب در واشنگتن نسبت به یک شریک مورد اعتماد بود یا اینکه صداهای مخالف یا دست کم نگاه های شکاکانه هم به او وجود داشت؟
هیچکس تا کنون مسئولیت این جمله کارتر را که بیانگر نداشتن درک درست آمریکا از تحولات ایران بود برعهده نگرفته است. من فکر می کنم رئیس جمهور کارتر یا خودش این عبارت را نوشته یا اینکه فی البداهه در همان زمان آن را به زبان آورده بود. این عبارت بدون تردید اغراق آمیز بود اما حقیقت بود. این جمله به درستی هم نظرات خود کارتر و هم سایر متحدان اروپایی و حتی دیگران را نسبت به ایران منعکس می کرد. ملت های جهان روی شاه به عنوان یک رهبر باثبات و مسئولی که ایران را به جامعه ملت های مدرن می رساند حساب باز کرده بودند.
شرکت های خارجی امید زیادی به منفتع شدن از بازار های ایران داشتند. لذا همه مایل بودند تظاهرات های گاه و بیگاهی که در ایران اتفاق می افتد را فقط به عنوان دردهای رو به رشد این فرایند نگاه کنند نه به عنوان شواهدی از یک بحران حیاتی آینده.
عوامل اصلی داخلی در ایران که منجر به انقلاب شد و خارجی ها از درک آن عاجز مانده بودند یا درست در ماه های قبل از انقلاب متوجه آن شدند چه بود؟
تقریبا به اندازه یک کتابخانه کوچک درباره این سوال شما کتاب منتشر شده است تا دلایل واقعی انقلاب ایران شناسایی شود. برخی مسایل و مشکلات اقتصادی بوجود آمده ناشی از سرعت بالای مدرنیزاسیون شاه را عامل اصلی انقلاب می دانند اما من این را قبول ندارم چون چنین آثاری در برخی دیگر از کشورهای دیگری که مانند ایران با سرعت به سمت مدرنیزاسیون پیش می رفتند نیز وجود داشت و منجر به انقلاب نشد مانند کشورهای موسوم به ببرهای آسیا.
بیشتر کشورها قادر به مدیریت این تغییرات استرس زا هستند. بنابراین سوال اصلی می تواند این باشد که چرا سرنوشت ایران که در بین این کشورها که تجربه تغییرات سریع را داشتند منحصر بفرد بود، به انقلاب منتهی شد؟ از نظر من پاسخ این سوال شخصیت و روحیه خود شاه بود. او یک نگاه عرفانی به پیوند میان شاه و موضوعات داشت که منجر شد واکنشی مبهم به تظاهرات های معمولی نشان دهد. در یک مقطعی، ژنرال ازهاری در اواخر انقلاب به سفیر آمریکا گفته بود : «کشور از دست رفته است، چون شاه نمی تواند تصمیم بگیرد.» نکته قابل ملاحظه این است که سولیوان، سفیر آمریکا در تهران هرگز این گفتگو را فاش نکرد و این موضوع سالها بعد در کتاب خاطراتش برملا شد.
این موضوع کاملا برخلاف تصور رایج از شاه بود که او را حاکمی قوی، مصمم و مسلط بر اوضاع و حوادث می پنداشت. این نگاه به شاه به صورت گسترده ای نه تنها در واشنگتن بلکه در پایتخت های عمده کشورهای جهان رایج بود.
قبل از اینکه خیلی دیر بشود، ما خیال خودمان را با این توهم راحت می کردیم که شاه بر مشکلات فائق می آید همانگونه که قبلا نیز در گذشته چنین کرده بود. البته ما هیچ برنامه بهتری نداشتیم و از همه بدتر اینکه تصور سقوط حکومت ایران بقدری دردناک بود که اصلا به آن فکر نمی کردیم. لذا این افسانه خوش خیالانه که نهایتا شاه از منابع بی پایان دولتی برای خاتمه دادن به شورش ها استفاده خواهد کرد مدت ها بود که به نقطه بی بازگشت رسیده بود.
فکر می کنید بحران گروگانگیری ( از نوامبر ۱۹۷۹) تا چه اندازه ای مستقیما به حضور شاه در خاک آمریکا برای درمان پزشکی مربوط بود؟
ورود شاه به ایالات متحده برای درمان، عامل محرکه بحران گروگانگیری بود. دانشجویان این رویداد را تهدیدی برای بازگشت شاه به ایران می دیدند. [امام خمینی] اما به درستی از این رخداد با عنوان انقلاب دوم یاد کرد چرا که از بحران با «شیطان بزرگ»برای خلاص شدن از دست دولت میانه روها و حمایت از دولت خدا استفاده کرد. در ایران، ماجرای گروگانگیری به عنوان پیوست انقلاب در نظر گرفته می شود و روزی را در تقویم به آن اختصاص داده اند که سالی یک بار در آن راهپیمایی و سخنرانی می کنند، اما در ایالات متحده آمریکا تاثیر این اقدام بسیار بیش از تصور بوده است. اشغال سفارت آمریکا در تهران اولین بحران خارجی بود که تلویزیون آن را به صورت زنده پخش کرد.
تصاویر جوانان ریشوی خشن که فریاد می زدند «مرگ بر آمریکا» بیش از یک سال هر شب در هر اتاق نشیمنی در سراسر آمریکا از تلویزیون پخش می شد. برغم گذشت چهل سال از این حادثه تصویر ایران به عنوان کشور تندروها که از آمریکا متنفرند همچنان بر روان آمریکایی ها تاثیر گذار است. این موضوع توضیح درباره شدت احساسات ضد ایرانی در سیاست خارجی آمریکا را راحت می کند.
چهل سال از آن روزها گذشته است، چشم انداز تکاملی صلح آمیز و عمدتا درونزا در رژیم ایران را با توجه به میراث تاریخ و سطح فعلی حمایت مردمی از آن چگونه می بینید؟
سیاست کنونی آمریکا بر این مبتنی است که رژیم ایران با یک فشار از خارج سقوط می کند، این خطا است. من معتقدم که تغییر رژیم در ایران یک موضوع داخلی است . اگرچه جمهوری اسلامی بیشتر جذبه های معنوی اصلی خود را به عنوان دولت خدا از دست داده است اما می داند که چگونه اوضاع را کنترل کند. حاکمان امروز ایران عمدتا همان هایی هستند که با موفقیت انقلاب علیه شاه را رهبری کردند لذا خیلی بعید است که همان اشتباهات شاه را مرتکب شوند.
به طرز طنز آمیزی خروج آمریکا از توافق هسته ای ایران ( برجام ۲۰۱۵) و اعمال فشار حداکثری اگرچه به اقتصاد ایران ضربه می زند نقش مهمی در تقویت تندروهای ایران ایفا می کند که از قدیم با هرگونه تعاملی با غرب مخالفت می کردند و در بسیاری از موارد به طور مشخص از طریق تجارت قاچاق و ایجاد بازار سیاه که از تبعات ناگزیر اعمال تحریم های آمریکاست منتفع می شوند. ایران یک بازی استراتژی طولانی مدت را انتخاب کرده است: به تعهدات برجام پایبند بماند، نقش حمایتی چین و روسیه از خود را افزایش دهد و تلاش کند تا راه اروپا را از آمریکا جدا سازد، در این بین نیز تا پایان دوره ترامپ انتظار می کشد.
ایران بدون شک استراتژی صبر استراتژیک را انتخاب می کند که هزینه ها و بلاتکلیفی های خاص خود را دارد اما در تهران، آن را در قیاس با سیاست رویارویی که ممکن است منجر به یک جنگ تمام عیار شود رجحان دارد.
به نظر می رسد ایران امروز بر مبنای جاه طلبی ژئوپلیتیکی حساب شده ای رفتار می کند ( خصوصا در همسایگی خود) و نه صرفا براساس محافظت از خود و ترس از مداخله خارجی. اگر به سیاست خارجی نگاه کنید فکر می کنید چقدر این موضوع از منظر تهران قابل مذاکره است؟
رئیس جمهور ترامپ اصرار دارد که سیاست او در قبال ایران مبتنی بر کشاندن این کشور پای میز مذاکره است و اطمینان دارد می تواند توافقی بهتر از اوباما با ایران به دست بیاورد خصوصا بعلاوه موضوع هسته ای، در قبال موضوعاتی مانند سوریه، حزب الله، موشک های بالستیک. دست کم تا این لحظه ایران خود را مصمم نشان داده است که تحت فشار به میز مذاکره باز نخواهد گشت. بنابراین ترامپ ممکن است هیچ شانسی برای ازمایش کردن مهارت های مذاکره ای اش نداشته باشد.
با این همه این تلاش ها کاملا بی ارزش است چون جان بولتون و مایک پمپئو مشاوران اصلی سیاست خارجی ترامپ خیلی صریح پیش از انتصاب در سمت های خود اعلام کرده اند که هدف آنها مذاکره نیست بلکه براندازی رژیم در تهران است. درخواست های رسمی پمپئو از ایران به عنوان بهای مذاکره در حقیقت همان تعریف تغییر رژیم است. پمپئو زمانیکه مدیر سازمان سیا بود هم پرونده ایران را به یک متخصص عملیات سری واگذار کرده بود و وقتی به وزارت خارجه رفت گروه اقدام علیه ایران را تشکیل داد که از طریق آن همه اقدامات و عناصر سیاست های ضد ایرانی در دولت آمریکا را سازماندهی کند. ائتلاف دولت ترامپ با اسرائیل و عربستان سعودی و امارات عربی متحده مبتنی بر یک نفرت متقابل از ایران استوار شده است. در شش ماه گذشته بمبگذاری های گروه های مخالف عرب و سنی در جنوب ایران شدت گرفته است و دولت آمریکا صراحتا نیروهای مخالف در ایران را تشویق می کند.
به نظر می رسد در حال حاضر دو راهبرد سیاسی موازی در واشنگتن نسبت به ایران دنبال می شود. رئیس جمهور شخصا معتقد است که هدف نهایی از این بازی مذاکره است. مشاوران او اما، مشخص است که سیاست تغییر رژیم را دنبال می کنند. هم بولتون و هم پمپئو پیش از تصدی پست های کنونی به صراحت نظرات خود را در حمایت از بمباران ایران بیان کرده بودند. نتیجه چنین رویکردی می تواند انجام یک سری عملیات های مخفی برای سرنگونی دولت کنونی در تهران باشد. به نظر من موضوع اصلی که باید همه ما را نگران کند همین است.
محمدرضا نوروزپور
- 20
- 6