بسیاری از کارشناسان دنبال شخصیت سیاسی دونالد ترامپ، رئیس جمهوری امریکا می گردند و تلاش دارند بدانند چه کسی به او بیشترین مشاوره را می دهد، از چه کسی تاثیرپذیر است و دنباله روی کدام مکتب سیاسی است.
اگر نگاهی به سیاست ها و مواضع دونالد ترامپ طی ۹ ماهی که از دوران ریاست جمهوری اش گذشته، بیندازیم به روشنی می بینیم وی تا کنون نشان داده پیرو هیچ مکتب سیاسی ای نیست. بنابراین او را نمی توان در جرگه جمهوریخواهان طبقه بندی کرد با وجود این که از نردبان آنها بالا رفته و به کاخ سفید رسیده و پرواضح است که دموکرات هم نیست.
تا زمانی که پوپولیست ها و تندروهای نژادی و سیاسی ای نظیر استیو بنن و مایکل فلن دور و بر او را پر می کردند، می شد گفت که دونالد ترامپ پیرو مکتب آنها بود. کسانی که مروج اندیشه های نژادپرستانه سفیدبرتر پندار و اسلام سیتز و مهاجر ستیز هستند. مثلا «استیو بنن» طراح احیای شعار «اول امریکا» بود و گفته می شد که او بود ترامپ را به انتخاب این شعار ترغیب کرد. بنن و هم فکران او بودند که ترامپ را با اندیشه های رادیکال سفیدبرتر پنداری از لحاظ تئوریک آشنا کردند. البته خود ترامپ، همانند بسیاری از تجار غیرآکادمیک امریکا، معتقد به این دیدگاه است.
مردم عوامی که در امریکا شناخته شده هستند و اغلب در ایالات مرکزی امریکا زندگی می کنند. کسانی که عموما از جامعه فرهنگی و آکادمیک امریکا دور هستند و نسبت به وضع موجود معترضند. کسانی که برابری جنسیتی را قبول ندارند، نگاه های جنسیتی نسبت به زنان دارند، و برابر دانستن سفید پوست و سیاه پوست را بر نمی تابند.
مهاجران را از عوامل تخریب فرهنگ و اقتصاد امریکا می دانند. و نگاه به بیرون در سیاست خارجی که در یک قرن اخیر در سیاست امریکا جایگاه ویژه ای داشته است را مخرب امریکا می دانند. آنها معتقدند باید امریکا در همه چیز و در تمامی مقوله ها و زمینه ها اولویت را به خود بدهد حتی اگر از آن بوی تبعیض استشمام شود و از سوی دیگران متهم به خودخواهی شود.
آنها ابایی ندارند که امریکا متحدی در جهان نداشته باشد چرا که معتقدند امریکا آن قدر باید قوی و ثروتمند باشد که دیگران مجبور به همراهی با آن شوند حتی اگر از امریکا متنفر شوند و سیاست هایش را منزجرکننده ببینند. از این روست که آنها شعار «اول امریکا» را سر می دهند. از روز اول ترامپ خود را نماینده این قشر از جامعه امریکا می دانست و شعارهای خود را عموما متوجه آنها می کرد. از این رو هیچ گاه توجهی به احزاب اصلی امریکا یعنی جمهوریخواهان و دموکرات ها نداشت، برای همین هم از روز اول اعضا و بزرگان هر دو حزب شمشیر را برای او از رو بستند.
این صحیح است که افرادی چون استیو بنن و مایکل فلن به او خط فکری می دادند و استراتژیست های او محسوب می شدند اما حالا آنها در کاخ سفید نیستند. به عبارت دیگر تمام تغذیه کنندگان فکری و استراتژیکی او از کاخ سفید کنار گذاشته شده اند. اکنون کسانی که جای آنها را پر کرده اند، عموما نظامیان و تجار کارکشته ای هستند که فارغ از دیدگاه های خوب یا بدشان، ذهنی استراتژیک دارند و خط و مشی های سیاسی را خوب می دانند.
مثلا هربرت مک مستر، مشاور عالی امنیت ملی که او را مغز سیاست خارجی دولت ترامپ می دانند، یا جیمز متیس، وزیر دفاع امریکا یا مایک پمپئو، رئیس سی آی ای، همگی افرادی هستند که سابقه فعالیت در خاورمیانه به خصوص در جنگ عراق را دارند، حتی رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه، رئیس یکی از بزرگترین کمپانی های نفتی امریکا بوده که با خاورمیانه مراودات اقتصادی تنگاتنگی داشته و از امور آن به خوبی آگاه است. اما مساله این است با وجود این که آنها را مغز سیاست خارجی دولت ترامپ می دانند اما بازتاب حرف های هیچ کدام از آنها را در رئیس جمهوری امریکا نمی بینیم.
مثلا در امور خاورمیانه، صحیح است که همگی آنها در دشمنی با ایران اشتراک نظر دارند و معتقدند که به زعم خود ایران ثبات در خاورمیانه را به هم ریخته (چون سیاستی مطابق با سیاست های امریکا پی نگرفته است) اما ادبیاتی که به کار می برند کاملا با رئیس جمهوری امریکا متفاوت است. یا در مورد برجام، ما شاهدیم که جیمز متیس، وزیر دفاع، رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه، هربرت مک مستر، مشاور عالی امنیت ملی و جوزف دانفورد، رئیس ستاد ارتش بر لزوم حفظ برجام و ماندن امریکا در آن تاکید می کنند و آن را به سود منافع ایالات متحده می دانند اما در نهایت می بینیم ترامپ با چه ادبیات خشن و تندی به ایران و برجام حمله می کند و صحبت از بر هم زدن آن می کند. چگونه است که گفته می شود این افراد بر رئیس جمهوری امریکا تاثیرگذار هستند و طراح سیاست خارجی او هستند اما حرف های آنها با هیچ کدام از حرف های رئیس جمهور مطابقت ندارد؟
حتی شبکه خبری سی ان ان گزارش داد که هربرت مک مستر در نشست با نمایندگان کنگره امریکا از آنها خواسته است که برای حفظ برجام و این که برجام دائما جلوی چشم ترامپ نیاید راهکاری برای فرار او از تایید هر ۹۰ روزه آن بیابند. چگونه می شود مک مستر و دوستانش طراح سیاست خارجی دولت ترامپ باشند اما نتوانند به ترامپ بفهمانند که باید سیاست حفظ برجام را پیش ببرد؟
برخی از کارشناسان تحلیل می کنند که هماهنگی ای در دولت امریکا وجود دارد. به این ترتیب که ترامپ خودش را دیوانه جلوه می دهد تا فضا را متشنج کند تا کارگزارانش در مجامع بین المللی او را تندرویی غیرقابل پیش بینی تصویر کنند تا بتوانند سقف امتیازگیری ها را به سود امریکا بالا ببرند. آنها ترامپ را با ریچارد نیکسون مقایسه می کنند و در تایید استدلال خود به دیدارهای منظم و دائمی هنری کیسینجر با ترامپ اشاره می کنند.
کیسینجر وزیر امور خارجه نیکسون بود و به او استراتژی «خروس جنگی» را تلقین می کرد. به این ترتیب که نیکسون خود را خشن نشان می داد تا کیسینجر در مذاکراتش بر سر جنگ ویتنام او را «دیوانه ای» غیرقابل پیش بینی نشان دهد تا به این ترتیب دیگران بترسند و امتیاز دهند. تحلیلگران می گویند الآن کیسینجر همین دیدگاه را به ترامپ آموزش می دهد و ترامپ هم مو به موی این توصیه ها را اجرا می کند. اما، نیکسون دو دوره نماینده مجلس، یک دوره سناتور و ۸ سال معاون رئیس جمهور بود، وی سیاستمداری کارکشته بود که از چم و خم سیاست به خوبی آگاه بود.
سوابقی که هیچ کدام آنها را نمی توان در وجود ترامپ جستجو کرد. ترامپ قبل از آن که رئیس جمهور شود، تاجر بود و هیچ سابقه سیاسی و دولتی نداشته است. یعنی این که اولین و آخرین فعالیت سیاسی او ریاست جمهوری امریکاست. پس نمی توان ترامپ را با نیکسون مقایسه کرد.
شاید بتوانیم بگوییم او کاریکاتوری مضحک و فکاهی از کسی است که کیسینجر تلاش می کند از او رئیس جمهوری در خدمت امریکا بسازد. اما معلوم نیست موفق شود. ترامپ خوب می داند از ضعف سیاسی نبودن رنج می برد، برای همین لجبازی می کند و بسیاری مواقع به توصیه ها گوش نمی دهد تا خود را صاحب فکر نشان دهد، برای همین تصمیم هایی می گیرد و حرف هایی می زند که در هیچ چارچوب سیاسی نمی گنجد.
او بدون فکر عواقب کار فقط می خواهد ثابت کند با باراک اوباما، رئیس جمهوری سابق دموکرات امریکا دشمن است و باید میراثش را چه خوب چه بد نابود کند. همچنین بدون این که هزینه ها را درک کند، اصرار دارد به وعده هایی که در دوران انتخابات ریاست جمهوری اش داده است، عمل کند. حالا حتی اگر این وعده ها به دور از منطق و تدبیر باشد. او مطابق با شعار «اول امریکا» ایالات متحده را شرکت خصوصی خود می داند که فقط باید منافع و سود آن مد نظر باشد. در نتیجه طبیعی است از چنین وضعیتی با چنین شخصیتی استراتژی بیرون نمی آید.
سید علی موسوی خلخالی
- 13
- 6