یکی از جذابترین چهرههایی که در کنفرانس امنیتی مونیخ امسال حضور داشت، رییسجمهور سابق گرجستان و فرماندار سابق اودسا ، میخاییل ساکاشویلی بود. ساکاشویلی دیگر رییسجمهور یا فرماندار نیست، او دیگر حتی شهروند گرجستان هم نیست اما هنوز یکی از چهرههای جالب عرصه سیاست است که داستانی عبرتآموز دارد. ساکاشویلی که بهدلیل سابقهاش در مبارزه با فساد در گرجستان و لفاظیاش علیه روسیه که آنها را با زبان انگلیسی نسبتا خوبی ادا میکرد، سالها عزیز غرب بود، از زمانی که حزبش انتخابات پارلمانی را در سال ۲۰۱۲ از دست داد و دوره ریاستجمهوریاش در سال ۲۰۱۳ به پایان رسید، روزگار سختی داشته است.
ساکاشویلی حدود یک سال پس از اتمام دوره ریاستجمهوریاش در گرجستان، بهدلیل روابط خوبش با پترو پوروشنکو، رییسجمهور اوکراین که در سال ۲۰۱۴ به ریاستجمهوری اوکراین رسید، به سمت مشاور رییسجمهور این کشور برگزیده شد و سپس فرمانداری اودسا را تحویل گرفت. با اینهمه ساکاشویلی که اداره اودسا را به دست گرفت، دیگر آن اصلاحطلبی که گرجستان را تا حد زیادی تغییر داد نبود و تقریبا نتوانست آن کارها را در اودسا دنبال کند.
در اواخر سال ۲۰۱۶، ساکاشویلی شغلش را در اودسا ترک کرد و توجه انتقادآمیزش را به سمت مردی برگرداند که زندگی سیاسیاش را احیا کرده بود. شبیه بسیاری دیگر از سیاستمداران، استاد دانشگاه یا فعالان سیاسی که سر راه ساکاشویلی قرار میگیرند یا ساکاشویلی را سر راه خود میبینند، پوروشنکو شروع به ساختن موانعی در برابر حملات لفظی ساکاشویلی کرد که دائما میگفت او یعنی پوروشنکو عروسک خیمهشب بازی کرملین است. این نوع حملههای شفاهی، تنها هزینه استانداردی است که ساکاشویلی حاضر به پرداخت آن بوده و هست. پوروشنکو در عوض، با لغو شهروندی اوکراینی ساکاشویلی، با او تلافی کرد.
وقتی چند ماه بعد، ساکاشویلی بدون مدارک مناسب و کافی وارد اوکراین شد، دستگیر اما بعد آزاد شد. اوایل این ماه اتفاقاتی عجیبتری نیز افتاد. در روز دوشنبه پنجم فوریه، دادگاه استیناف اوکراین، درخواست ساکاشویلی را مبنیبر تغییر رای دادگاهی که از اعطای پناهندگی به او امتناع کرده بود را رد کرد. ساکاشویلی پس از این موضوع ناگزیر اوکراین را به مقصد هلند، کشور همسرش ترک کرد.
عجیب و غریب بودن داستان ساکاشویلی میتواند بر واقعیت مهمی پرده بیندازد. حدود دو سال پیش ساکاشویلی با افتخار اعلام کرد که او و طرفدارانش بهزودی دو کشور را اداره خواهند کرد، گرجستان و اوکراین. امروزه این ادعا دیگر بیاعتبار و بسیار نامربوط در مورد هر دو کشور است. در گرجستان، حزب سیاسی ساکاشویلی شدیدا دچار تفرقه و چنددستگی شده است و هیچیک از دستهها و گروههایی که در این حزب پدید آمده است، میزان رای را که برای به دست گرفتن قدرت احتیاج دارند، نمیتوانند به دست بیاورند. همچنین حمایت از او در اوکراین به دو یا سه درصد تقلیل یافته است.
تظاهراتی که ساکاشویلی در ماههای اخیر به راه انداخته بود، هر بار کوچکتر و کوچکتر میشدند، بهطوریکه در آخرین آنها کمتر از ۵۰۰۰ نفر شرکت داشتند. کوبیدن بر طبل فساد در اوکراین، خیلی اشتباه نیست اما مبالغهآمیز است و به طریقی بیان میشود که برای مردمی که سالها در ترس از ناامنی زندگی کردند، جذاب نیست. مردم اوکراین از دولت خود و نیز آهنگ اصلاحات ناراضی هستند اما به این معنا نیست که آنها آمادهاند تا آغوش خود را به روی پوپولیسم، بیثباتی و رهبری دمدمی مزاج ساکاشویلی که خصیصه و عادتش است، بگشایند.
در اوکراین، ساکاشویلی با اتهام سنگینی روبهرو است.
او متهم است که از یکی از مردان نزدیک به ویکتور یاکونویچ، رییس اسبق اوکراین که به روسیه پناهنده شده است، پول گرفته است. ویدیوی یکی از مشاوران نزدیک ساکاشویلی را در حال گرفتن هزاران دلار از فرستاده یاکونویچ نشان میدهد. این موضوع به شکل پروندهای به دادگاه نرفت و ساکاشویلی هرگونه ارتباطی را با یاکونویچ انکار کرد اما این اتهامات و شواهد مربوط به آن نباید به سادگی نادیده گرفته شود.
طرفه آنکه بهرغم لفاظیهای تند ضد روسیهاش، تقریبا هیچکس در خارج یا داخل روسیه دیگر سعی نمیکند که دولت اوکراین را در چشم غرب بیاعتبار سازد زیرا بذر بیثباتی را در اوکراین میبینند که میتواند باعث افتادن اوکراین به دام جناح راست پوپولیست و نه ساکاشویلی بشود.
در کنفرانس مونیخ، ساکاشویلی تمام وقتش را صرف حمله به دولت اوکراین کرد و آنها را به کلاهبرداران و دزدان تشبیه کرد. نباید از نظر دور داشت که ساکاشویلی در اوکراین سعی داشت تا به اتحاد وائتلافی با جناح راست تندرو و گروههای ضد خارجی یا بیگانههراس دست یابد. در تمامی ستادها و مراکز خارج از پارلمان او، شعارها و بنرهایی با شعارهای یهودیستیزانه به دیوار آویزان بود که نشان از تغییرات ساکاشویلی داشت. در چشمانداز سیاسی وسیعتری، ساکاشویلی شاید دیگر اهمیت زیادی نداشته باشد.
او هیچ شغل مهمی ندارد و حامیان و هواداران چشمگیری در اوکراین و گرجستان ندارد و همه ارتباط و اعتبار خودش را نزد غرب از دست داده است.
با اینهمه، پس از یک دهه که از پیروزی او در انتخابات گذشته است و حتی سالها پس از آنکه او یک اصلاحگر موفق و رادیکال بود، ساکاشویلی نمونه و مثالی از کسی است که از وعدههای دموکراتیک منحرف شده و به تمایلات اقتدارگرایانه کشیده شده است. بنابراین چگونه سیاستمداران غربی باید تمایل داشته باشند تا با متحدی مقابله کنند وقتی آن مقابله عملا رخ داده است.
ساکاشویلی، زمانی امید و نوید را برای پروژه جهانی دموکراسی نمایندگی میکرد اما تا حد زیادی این دموکراسی بهواسطه تصمیماتی که او گرفت، هرگز به وقوع نپیوست. زمانی جان گرین لیف ویتیر، شاعر آمریکایی در قرن نوزدهم نوشت که غمانگیزترین کلمات در زبان انگلیسی، «میتواند اتفاق بیفتد» یا همان احتمال دارد اتفاق بیفتد، است. وقتی امروز به ساکاشویلی فکر میکنیم، یاد سخن این شعر میافتیم و اگر ترجیح میدهید این کلمات را با لهجه آمریکایی ساکاشویلی را بشنوید، «شودا، کودا، وودا». یعنی میتوانست دموکراسی در گرجستان در زمان زمامداری ساکاشویلی اتفاق بیفتد اما نیفتاد.
- 9
- 1