به گزارش دیپلماسی ایرانی، پس از انقلاب اسلامی، ایالات متحده همواره به دنبال مهار قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی ایران بوده است. در عین حال سیاست های آمریکا در خاورمیانه اهدافی از قبیل بسط نفوذ، تقویت همپیمانان، امنیت انتقال انرژی و حفظ موجودیت رژیم صهیونیستی را دنبال می کرده است که طبعا با منافع ملی ایران در تناقض بوده اند. با این وجود، پس از جنگ ایران و عراق، اغلب از استراتژی های منطقه ای آمریکا به ضرر متحدین این کشور و به سود جمهوری اسلامی ایران رقم خورده است. در ادامه، مصادیق این «عداوت های سبب خیر شده» مورد بررسی قرار داده شده اند:
حمله به کویت : حمله دیوانه وار عراق به کویت طبعا نمی توانست بدون چراغ سبز غرب یا حتی به تحریک آنها صورت گرفته باشد . بازی خوردن صدام از آمریکا، هرچند به تعمیق حضور و نفوذ آمریکا در خلیج فارس و فروش میلیاردها دلار سلاح به کشورهای عرب این منطقه انجامید ، اما اثبات حقانیت ایران در جنگ تحمیلی و انزوای صدام را نیز سبب شد. به علاوه کویت به خاطر مواضع اصولی و نوع دوستانه ایران در جریان تجاوز عراق، از دشمن بالقوه به یک دوست بالقوه برای ایران در کنار عمان و عراق ( بعد از صدام ) تبدیل شد.
مهار خطر طالبان در مرز های شرقی : طالبان به عنوان اولین جریان افراطی منطقه، مرزهای شرقی ایران را به شدت ناامن و پرآشوب ساخته بودند. حمله به کنسولگری و به شهادت رساندن دیپلمات های کشورمان را می توان شروع تحریک و دردسرسازی طالبان برای رویارویی با ایران به حساب آورد . ضمن آنکه ریسک سرمایه گذاری اقتصادی در منطقه با وجود در قدرت بودن این گروه تروریستی بسیار بالا در نظر گرفت می شد. آمریکا با حمله به افغانستان، تهدید طالبان را از ایران، معطوف به نیرو های ناتو کرد. آنها اگرچه موفق به نابودی طالبان نشدند ، اما با صرف هزینه و تلفات زیاد باعث شدند تا این جنگجویان سرسخت به جنگ با غربی ها سرگرم باشند.
حذف صدام: حمله به عراق و نابودی رژیم بعث، بزرگترین خدمت آمریکا به ایران و جفا به متحدینش در منطقه بود. پس از صدام که سال ها به عنوان سد بزرگی در برابر نفوذ ایران در منطقه شام عمل کرده بود، قدرت ایران در این منطقه به طور چشمگیری افزایش یافت. شیعیان عراق که در دوران رژیم بعث سرکوب شده بودند، در خلا قدرت ناشی از سقوط حکومت و انحلال ارتش توسط آمریکا، نقش مهمی در اداره کشور یافتند و نفوذ ایران از طریق آنها و نخست وزیر شیعه بر عراق اعمال شد. نفوذی در زمان صدام، حتی تصورش هم برای ایران نا ممکن بود، اما به مدد آمریکا، عراق بعد از صدام به حیاط خلوت ایرانیان بدل شد.
بهار عربی: طرح خاورمیانه بزرگ که پس از یازده سپتامبر توسط کالین پاول ارایه شده بود، بعدها مورد تعدیل واقع شد و در دستور کار آمریکا جهت سقوط بعضی از متحدان خود در خاورمیانه و شمال آفریقا قرار گرفت. پیش بینی آمریکا سقوط دیکتاتورها و انتقال قدرت به دولت های دموکراتیکی بود که با حفظ منافع این کشور، خطر گسترش بنیادگرایی را هم مهار کند. اما محاسبات نادرست آمریکا باعث تغییرماهیت بهار عربی به بیداری اسلامی شد. این موج زمانی که از شمال آفریقا به حوزه خلیج فارس رسید، شیعیان ناراضی منطقه در یمن و بحرین را که سال ها مهار شده بودند به خیزش ترغیب کرد. قیام شیعی در این دو کشور که به طور سنتی در حیطه نفوذ و تسلط عربستان سعودی به قرار داشته اند، به شدت این کشور را از قدرت گیری شیعیان و تکرار ماجرای عراق هراسان ساخت.
اختلاف قطر و عربستان: سیاست های نادرست ترامپ در قبال حوزه خلیج فارس تازه شروع شده است. رویای شکل گیری یک ناتوی عربی علیه جمهوری اسلامی ایران، با بروز اختلاف بی سابقه بین اعضای شورای همکاری خلیج فارس به کابوس بدل شده است. پیام های نادرست آمریکا به عربستان که در سفر ترامپ به این کشور منتقل شد، باعث مشتبه شدن امر بر سران سعودی شده است. به هر ترتیب، تعمیق این اختلاف با اخذ مواضع هوشمندانه و محتاط از سوی ایران، می تواند موجبات نزدیکی قطر به ایران و تعمیق شکاف این کشور با عربستان شود. امری که منافع اقتصادی و راهبردی زیادی برای ایران در بر خواهد داشت.
آمریکا به خاطر آشنایی نداشتن با شرایط و مقتضیات منطقه و به صرف تحلیل های غیر اصولی، شرایط را در چند دهه اخیر ناخواسته به نفع ایران پیش رقم زده است. بسیاری از استراتژیست های آمریکایی خاورمیانه، آشنایی و احاطه لازم را به لایه های پیچیده و مبهم این منطقه ندارند. امید آنکه این عدم آشنایی همچنان به بسط و افزایش قدرت منطقه ای ایران در آینده منجر شود.
بشیر اسماعیلی
- 13
- 2