برکناری محمدبن نایف، ولیعهد عربستان سعودی و جانشینی محمدبن سلمان به جای او را باید نشانه یک تغییر مهم سیاسی در رأس هرم قدرت عربستان تلقی کرد. تغییری که میتواند برای آینده این کشور بهعنوان کانون و مرجع اسلام اهل تسنن در خاورمیانه و کل منطقه سرنوشتساز باشد. تردیدی در این وجود ندارد که چنین تغییری با رایزنی دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، در اجلاس اخیر ریاض صورت گرفته باشد و همین امر مسئله را معنادارتر و خطرناکتر میكند.
سلمان بن عبدالعزیز، پادشاه کنونی عربستان، فردی سابقهدار در حکمرانی عربستان است که با وجود کهولت سن و بیماری در دوسالونیم گذشته توانسته است دست به کارهای جدیدی بزند و پادشاهی سعودی را در مسیر دیگری هدایت کند. او برخلاف همه پادشاهان گذشته که سیاستی محافظهکارانه و کجدارومریز را در پیش میگرفتند و در داخل و خارج برایشان ثبات بیش از هر چیزی اهمیت داشت، دست به ریسکهای مهمی زده است و بهطور جد نشان داده طرفدار تغییراتی کلان در داخل و خارج از این کشور است. البته بسیاری - بهدرستی - بخش اعظم این رویکردها را به محمدبن سلمان فرزند او نسبت میدهند که بلندپرواز و ماجراجوست. سلمان از ابتدای بهقدرترسیدن خود تاکنون سه بار دست به تغییر ساختار سیاسی دولت خود زده است.
ابتدا زمانی که مقرن بن عبدالعزیز را برداشت و به جای او محمدبن نایف را ولیعهد کرد. مقرن از فرزندان عبدالعزیز بود و طبق سنت کهن پادشاهی سعودی باید ولیعهد میشد اما برکناری او در واقع یک بدعت مهم بود و سلمان به این ترتیب ولیعهدی را از پسران عبدالعزیز به نوادگان او انتقال داد؛ اتفاقی که تا به حال در عربستان نیفتاده بود. در نوبت بعد او مجموعهای از کارگزاران پاییندست دولتش را تغییر داد و به جای افراد کهنهکار و قدیمی دست به نوگرایی زد و از جوانان بهره گرفت. اکنون سلمان پادشاه و فرزندش ولیعهد است و این یعنی تکمیل روند انتقال گذشته در فضایی آرام و بدون تنش.
گفته میشود از ولیعهد تعهد گرفته شده است و او حق ندارد یکی از فرزندانش را ولیعهد خود كند و این یعنی گردش قدرت تا اطلاع ثانوی در میان نسل دوم و نوادگان آل سعود جریان خواهد داشت. انتصاب محمدبن سلمان با حمایت ٣١ یک عضو از ٣٤ عضو «شورای بیعت» همراه بود و «هیئت علمای عربستان» نیز بلافاصله آن را تأیید كرد و بقیه شاهزادگان نیز طبق سنت رایج به صف شدند تا با ولیعهد جدید بیعت کنند. این انتصاب همچنین با تبریک «دولت دوست و برادر کویت، عمان، مصر، اردن، لبنان و...» مواجه شد. در رسانههای غربی اما این اتفاق توأم با احتیاط و دو واکنش خوشبینانه و بدبینانه شد.
برخی نگران بلندپروازیها و ماجراجوییهای محمدبن سلمان بودند و نسبت به عواقب این انتصاب تشویش داشتند و اما برخی دیگر از اینکه نظام پوسیده و کهنه عربستان در حال پوستاندازی است و میرود تا نسل پدریان کنار رفته و نسل پسریان بر جای آنها بنشینند، ابراز خوشبینی کردند. در این میان کسانی این تغییر را نشانه اختلاف و شکاف در رأس هرم قدرت عربستان تحلیل کردند و دلیل آن را در ناکامیهای این کشور در جنگ یمن، محاصره قطر و کاهش بهای نفت جستند که بیراه هم نبود. اما به نظر میرسد مسئله عمیقتر از اینها باشد.
درواقع باید گفت کاهش بهای نفت و رویکارآمدن دولت ترامپ دو اتفاق مهمی شد که عربستان سعودی را بر آن داشت تا از موقعیت پیشآمده برای تحقق دو هدف بزرگ و از پیش تعیینشده خود بهرهبرداری کند. یکی انجام اصلاحات اقتصادی که در «چشمانداز ٢٠٣٠» محمدبن سلمان تجسم یافته است و حال او با قدرت فراگیری که به دست آورده، میتواند بدون هیچ مانع و رادعی آن را به پیش برد و دیگری تحکیم موقعیت منطقهای عربستان که با اجلاس ریاض و حمایت قاطع ترامپ از این کشور و فروش میلیاردها دلار سلاح به عربستان خود را نشان داد. قطعا عربستان سلاحهای یادشده را برای انبارکردن یا بردن به موزه نخریده است.
ریاض قصد دارد به کمک این سلاحها و با نوسازی هماهنگ سیاسی و اجتماعی در داخل کشور به سمت همان هدف «پلیس منطقه» برود؛ هدفی که آمریکاییها برای حاکمان جدید سعودی ترسیم کردهاند تا به نیابت از ایالات متحده امنیت را در منطقه پرتشنج خاورمیانه برقرار كنند. اگر این تصور درست باشد، باید منتظر تشدید تنشها بین عربستان و ایران بود و حتی این احتمال را در نظر گرفت که ممکن است جنگ سرد کنونی بین این دو کشور با تحریک دیگران به سمت یک جنگ گرم سوق داده شود و این پروسهای است که ایران ظرفیت جلوگیری از آن را دارد.
محمدعلی عسگری
- 9
- 4