ریشه رخدادهای اعتراضات ۱۴۰۱ چه بود؟
روزنامه اعتماد نوشت: برای بررسی این ابهام تحلیلی که چرا ایران، دچار بحرانهای عدیده فعلی شده و مهمتر از آن چرا، مردم پس از ماجرای تلخ فوت مهسا امینی تا این اندازه، اعتراض کرده و فریاد مخالفت سر دادند، باید در مسیر تاریخ کمی به عقب بازگردیم. در واقع باید ببینیم، نظام حکمرانی چه کرده که با حوادث پاییز ۱۴۰۱ مواجه شده و کشور تا این اندازه در بحران غوطهور شده است.
باید بدانیم، بخشی از رخدادهایی که در کشورمان از سال ۵۷ تا به امروز به وقوع پیوستهاند، مربوط به ذات انقلابها است، این نظری پذیرفته شده در مورد انقلابهاست؛ اغلب انقلابها در تخریب و سرنگونی آنچه «نمیخواهند» موفق هستند اما در ساختن چیزی که «میخواهند»، ناموفقند. اساسا در بسیاری از موارد انقلابها نمیدانند چه میخواهند ولی میدانند که چه نمیخواهند. کما اینکه در انقلاب سال ۵۷ایرانیان هم آنچه که مردم میخواستند چندان روشن نبود. اگرچه آنچه را نمیخواستند روشن بود و بر روی آن توافق وجود داشت.
بهطور کلی در آن زمان، کلیتی با عنوان جمهوری اسلامی مطرح شده بود با دامنه وسیعی از ابهامات بدون پاسخ. نهایتا هم بسیاری از مواردی که در باب جمهوری اسلامی مطرح و برای اجرای آن، وعدههای فراوانی داده شده بود، محقق نشدند. بخشی از این وضعیت، همانطور که عنوان شد به ذات انقلابها بازمیگردد. تجربیات بشری حاکی از آن است که اساسا انقلاب روش مطلوبی برای تغییر و تحول در جامعه نیست، البته در مواردی اجتنابناپذیر است. نسلی که انقلاب میکنند، گمان میکنند پس از کنار زدن ساختارسیاسی نامطلوبی که مقابل آنهاست به آرمان شهری میرسند که نه تنها خودشان به همه مطالبات و خواستههایشان میرسند، بلکه میتوانند جهان را نیز تغییر داده و ارزشهای تازهای را در سطح کره خاکی حاکم کنند.
اینها البته تصوراتی است که سنجیده و عاقلانه نیست، اما در انقلابها به وجود میآیند و در انقلاب ایران هم تجربه شده است. اما نظامهای برآمده از انقلابها میتوانند با گذشت مدتی از پیروزی انقلاب با واقعیتهای عریان مواجه شوند، خودشان را با واقعیتها وفق دهند و متوجه شوند که بسیاری از آرمانها و خواستهها، اساسا قابلیت تحقق ندارند. در جامعه پس از انقلاب اسلامی ایران هم این روند با فراز و نشیبهایی که پیدا کرد در مسیر صحیح خود قرار نگرفت. در دهههای پس از انقلاب دو شیفت (تغییر ساختار) در کشور شکل گرفت که بر بسیاری رخدادهای آینده اثرگذار شدند.
یکی از این «شیفتها» در حوزه نظری نمایان شد، در واقع تفکری که اعتقادی به رای مردم نداشت و رای مردم را فاقد اصالت دانسته، نقش تزیینی برای آن قائل بود و در دوران انقلاب کاملا در حاشیه قرار داشت، به تدریج جایگاه رفیعی پیدا کرد، تقویت شد و پس از مدتی به تفکر قالب در نظام جمهوری اسلامی بدل شد. در حال حاضر نیز بخش قابل توجهی از افرادی که در حاکمیت اثرگذار هستند، یک چنین تفکری دارند.
سمبل این تفکر مرحوم آقای مصباحیزدی بود، اما این گفتمان منحصر به ایشان نمیشد. تفاوت آقای مصباح با دیگران این بود که او صادقانه نظرش را ابراز میکرد و صریح میگفت مردم کارهای نیستند که بیایند و رییسجمهور را تعیین کنند. رییسجمهور با تنفیذ ولایت فقیه رییسجمهور میشود و این تعبیر که «مردم هیچکارهاند» را ایشان مکررا به کار میبرد. این تفکر دقیقا در مقابل تفکر انقلاب و امام (ره) بود که میزان را رای مردم دانسته و معتقد بودند، مردم حتی اگر اشتباه تصمیم بگیرند، مسوولین نباید در برابر آن بایستند. این تعبیر امام(ره) که به خبرگان توصیه کردند شما «ولی مردم نیستید، شما وکیل» مردم هستید، برآمده از یک چنین رویکردی بود.
اما از بد حادثه تفکری که رای مردم را تزیینی دانسته و آن را بیاهمیت میدانست به تفکر غالب عرصه مدیریتی و سیاستگذاری کشور بدل شد. در ادامه این تغییرات که در دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ رخ داد، شیفت دیگری هم شکل گرفت که متاثر از دیدگاه نظری تشریح شده هم بود. این تغییر بزرگ و بنیادین که بر اساس آن تکیهگاه مردمی نظام به سمت قدرت نظامی و امنیتی شیفت پیدا کرد. این در حالی است که در یک نظام مردمی، همواره تکیهگاه اصلی نظام باید مردم باشند، اما در یک دوره نه چندان کوتاه، تغییراتی معکوس در جامعه ایرانی رخ داد و بجای اینکه زمامداران تابع اراده مردم باشند، ماجرا معکوس شد.
این روند تا حد زیادی پس از دوران اصلاحات و دوران ریاستجمهوری سید محمد خاتمی و مجلس ششم اتفاق افتاد. در واقع افراد و جریاناتی که از یک چنین تفکراتی تبعیت میکردند پس از اینکه متوجه شدند مردم به آنها اقبالی ندارند و قادر به کسب آرای مردمی نیستتد، به سمت فیلتر کردن رای مردم حرکت کردند که من به آن می گویم شیفت تکیه گاه نظام از مردم به نظامی ها.
البته این اظهارات به این معنا نیست که تاقبل از دوران اصلاحات از قول و قرارهای انقلاب عدول نشده بود و همه میتوانستند در عرصههای مختلف کنشگری اعم از حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... حضور داشته باشند، اما تا آن زمان دامنههای این عدول کمتر بود، ضمن اینکه نگاه عموم مردم هم این بود که از طریق حضور در پای صندوقهای رای و افزایش مشارکتهای عمومی قادرند بخشی از مطالبات مورد نظر خود را محقق کنند.
به همین دلیل در انتخابات مجلس پنجم، روند انتخابات به صورتی پیش رفت که علیاکبر ناطقنوری که در مجلس چهارم ریاست مجلس را به عهده داشت در رقابت با فائزه هاشمی که اولینبار در انتخابات مجلس حضور پیدا کرده بود، رقابت نزدیکی را شکل دادند. دو چهرهای که رایشان به هم تنه میزد و با اختلاف بسیار اندکی یکی اول و دیگری دوم شد. نمونه دیگر انتخابات ریاستجمهوری سال۷۶ و انتخابات مجلس ششم است که علیرغم همه مشکلاتی که وجود داشت حدی از رضایتمندی و امیدواری برای مردم حاصل شد.
با عبور از این دوران و با تغییراتی که عرض کردم، مسیر، نگاهها و دیدگاهها تغییر کرد و نگاه امنیتی بر همه شؤون دیگر، غلبه پیدا کرد. نه فقط در حوزههای امنیتی یا سیاسی، بلکه در همه حوزههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و...نگاه امنیتی غلبه پیدا کرد. به گونهای که دانشجویان حتی برای ادامه تحصیل دیگر فقط نیازمند داشتن صلاحیت علمی و تخصصی نبودند، بلکه این دستگاههای امنیتی بودند باید نظر میدادند که آیا این دانشجو، میتواند ادامه تحصیل بدهد یا نه؟
واژهای ذیل عنوان «دانشجویان ستارهدار» در این فضا شکل گرفت و در نهایت اخیرا هم اخباری منتشر شد که دانشجویانی که در آزمونهای علمی دانشگاهها پذیرفته شدهاند و دارای صلاحیتهای لازم هستند به دلایل امنیتی حق ادامه تحصیل ندارند. یا در مورد اساتید دانشگاه و به کارگیری اساتید دانشگاهی، سینماگران، فعالان حوزه تئاتر و از همه مهمتر، بحث رسانهها، شاهد غلبه یک چنین نگاه امنیتی هستیم.
کار به آنجا رسید که در خصوص بحث حجاب خانمها هم تفسیر امنیتی صورت گرفت. در زمینه اقتصاد، سیاست داخلی و خارجی هم شاهد این نگاه هستیم. یعنی به جای اینکه محور سیاست خارجی دیپلماسی باشد و سایر موضوعات به صورت یک منظومه در کنار آن با هم کار کنند، این بخش هم تغییر جهت داد تا دیپلماسی هم ذیل تفاسیر نظامی معنا پیدا کند.
وقتی همه این موارد دست به دست هم میدهند و مجموعههایی را میسازند که با اهداف، وعدهها و آرمانهای ارایه شده و انتظارات مردم، متفاوت هستند. شاید به نظر برسد این اتفاقات از هم منفک و مجزا هستند، اما در رابطه با مردم شرایطی را شکل میدهند که خروجی نهایی آن نارضایتی است. مطالبات عمومی برآورده نشده که جمع شده و بر روی هم تلنبار و انباشته میشوند در کنار نا امیدی از راه حل های مدنی در یک شرایط مناسب در قالب تجمعات اعتراضی وسیع فوران میکنند.
ایران حتی در استفاده از نیروی انسانی مهاجر خود هم به درستی عمل نمیکند، در اکثر کشورها مهاجرانی که راهی سایر کشورها میشوند به عنوان پتانسیل برای کشور مادر عمل میکنند، اما در ایران به گونهای عمل شده که اتباع ایرانی مهاجر به سمت یکپارچه شدن علیه نظام سوق داده میشوند. به هر حال این موارد، مسائلی هستند که بر روی هم جمع شده و تلنبار میشوند.
کاملا واضح است که جنبش زن، زندگی، آزادی که پس از فوت مهسا امینی ظاهر شد موجد اعتراضات اخیر نبود، بلکه جرقهای به انبار باروت مطالبات فروخورده بود که خود را پیدا و جنبش تازهای ایجاد کرد. در این میان، هیچ اتفاقی رخ نداده که مبتنی بر آن بگوییم نارضایتیها برطرف شده است. فقط بازه زمانی خاصی طی شده و اعتراضات به صورت نسبی فروکش کرده است.
چنانچه یکبار دیگر، اتفاق مشابه فوت مهسا امینی رخ دهد، همچنان این پتانسیل پنهان در جامعه وجود دارد که دوباره به پا خیزد و منشأ اعتراضات گسترده شود. تجربه هم نشان داده که هر اندازه زمان بیشتری میگذرد اعتراضات نسبت به دورههای قبل قویتر خواهد شد. حل کردن این بحران و عبور از این چالش هم به این سادگی نخواهد داد، به وسیله رفورمهای سطحی هم این بحران پشتسر گذاشته نمیشود، نیاز است، تغییرات جدی رخ دهد تا بهتدریج امید از دست رفته مردم احیا شود و مردم امیدوار شوند که امکان حل مشکلاتشان وجود دارد.
- 12
- 6