عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «کاهش رشد جمعیت به سود کی بود؟» در روزنامه اعتماد نوشت: مسوولان دولت و مجلس بعضا سخنان نامتعارف و عجیبی میزنند که نشانهای از عدم اطلاع آنان از ماهیت امور مبتلابه است. به نظر بنده بخشی از سخنان نامتعارف و نادرست آنان ناشی از ناتوانی در انجام وظایف و وعدههای داده شده است و چون نتوانستهاند وظایف خود را انجام دهند، میگردند تا گزارهای و خبری از گذشته و حال پیدا کنند و تقصیر را به عهده دیگران بیندازند یا با انجام اقدامات نمایشی بیاثر یا با طرح کلیات ابوالبقا میکوشند مردم را سرگرم و خود را موجه کنند. یکی از این حوزهها مساله جوانی جمعیت است و با تصویب قانون مفصل، پرهزینه و تورمزا دنبال رشد جمعیت بودند که به قول معروف از قضا سرانگبین صفرا فزود و فرزندآوری کمتر هم شد.
یکی از مدیران اصلی این موضوع وزیر محترم بهداشت است، با اشاره به هدف مهم نظام سلامت، یعنی جوانی جمعیت و اینکه سالهای سال به دلیل سیاستهای نادرست مورد غفلت قرار داشت، گفت: «در طول سالهای قبل بیش از ۸ هزار میلیارد تومان از طریق سازمانهای بینالمللی برای اجرای برنامه تنظیم خانواده و کاهش جمعیت در کشورمان هزینه شده بود.» همچنین وزیر ارشاد نیز با اشاره به لزوم مشارکت فعالانه نهادهای زیرمجموعه وزارت ارشاد ایران در راستای سیاست فرزندآوری و ضرورت تبلیغات علیه سقط جنین گفت: «در مورد اصل بحث تشویق به افزایش جمعیت و تقبیح سقط جنین فرهنگسازی باید مقدم شمرده شود. به همه بخشها در وزارت فرهنگ ابلاغ کردهایم که سال آینده حتما تولیداتی در این زمینه داشته باشند؛ البته ظرف یکی، دو سال نمیتوان تاثیر چشمگیری ایجاد کرد، اما نباید در این زمینه منفعل عمل کنیم.»
جالبتر از همه رییس دبیرخانه شورای عالی سلامت و امنیت غذایی است که در سمینار فرزندآوری حداکثر چیزی که گفتهاند، این است که میزان باروری۱/۷۴ شده در حالی که باید بالای ۲/۱ باشد یعنی هر خانوار باید سه فرزند داشته باشد!! و در ادامه گفت: «انتظار میرود کسانی که در این کنگره حضور دارند، مشکلات موجود در جامعه در زمینه جوانی جمعیت را باور کنند و برای حل آن ابتدا از خود و خانوادهشان شروع کنند، زیرا نمیتوانیم به دیگران چیزی را دیکته کنیم.» وی سپس با ذکر نکته عجیبی گفت که «با توجه به تبعات تک فرزندی، برخی کشورهای اروپایی قانون آوردهاند که هر خانواده حداقل دو فرزند داشته باشد.»
در این یادداشت میکوشم که نشان دهم همه این مواضع از روی استیصال و نشناختن مساله یا ناتوانی در حل آن است. اول اینکه کاهش رشد جمعیت در ایران الگوی موفقی بود که اتفاقا جایزه بینالمللی بزرگ آن را وزیر بهداشت وقت که از همفکران حاکمان امروز است، دریافت کرد. نکته مهم این است که آن اقدام ضروری و خیر بود و چنین پولی هم خارجیها در ایران خرج نکردند، ۸ هزار میلیارد تومان به قیمت آن زمان بیش از ۱۵ میلیارد دلار میشد که یک شوخی و اشتباه اگر نگوییم دروغ آشکار است. فرض کنید که رشد جمعیت کشور کم نمیشد و به همان میزان ۱۳۵۵-۱۳۶۵ یا بهطور متوسط سالانه ۳/۹ درصد بود. اگر چنین بود، جمعیت الان کشور ۲۰۷ میلیون نفر بود!! مطابق رشد جمعیت دهه ۱۳۶۵-۱۳۷۵، الان جمعیت ما ۱۰۱ میلیون نفر بود، مطابق رشد جمعیت ۱۳۷۵-۱۳۸۵، امروز حدود ۹۹ میلیون نفر جمعیت داشتیم، این رشد جمعیت را اگر برای کودکان و نوجوانان در نظر بگیریم، متوجه خواهیم شد که با شرایط دهه ۱۳۹۰ تاکنون چه وضعیت بغرنجی برای کشور به وجود میآمد، ولی فارغ از این منظر، بد نیست بررسی کنیم که این کاهش رشد جمعیت به سود چه کسی تمام شده است؟بیش از هر کس و هر نهادی، حکومت بهرهمند شده است. در واقع حکومت توانسته است از این طریق به تحکیم موقعیت خود بپردازد. اگر چنان رشد جمعیتی میداشتیم، بخش مهمی از منابع مالی دولت به جای امور نظامی و خارجی و امنیتی به ناچار باید صرف امور آموزشی و بهداشتی و غذایی این افراد جوان میشد.
ضمن اینکه ایران نیروی کار کم ندارد که این جمعیت جدید بخواهد نیروی کار آنان شود. در نتیجه بیکاری و مشکلات گوناگون و رشد آسیبهای اجتماعی از تبعات منطقی این رشد جمعیت بود. تامین مسکن و ازدواج آنان نیز هزینه فراوانی را روی دست حکومت میگذاشت و نتیجه بدتر برای ساختار سیاسی این است که مطابق الگوی جوانان موجود، آنان هم بالطبع به خیل بزرگ ناراضیان و معترضان میپیوستند و بحرانهای سیاسی و امنیتی را عمیقتر میکردند.
آنان که از این کاهش رشد جمعیت بهرهمند شدهاند، چرا اکنون در حال زدن ساز دیگری هستند؟ پاسخ به این پرسش کلید فهم و رویکرد کلی این دولت نیز هست. چرا دنبال افزایش چیزی هستند که هیچ خیر و برکتی برای تثبیت قدرت رسمی ندارد؟
- 10
- 1