فرازوفرودهاي اين جريان سياسي در آن سالها اتفاقات مهمي را رقم زد كه به گفته محمد جواد حقشناس، عضو شوراي مركزي حزب اعتماد ملي، اين حزب سياسي متولد اتفاقات سال ٨٤ بود. از چگونگي بروز و ظهور حزب اعتماد ملي و فراز و فرودهاي جريان اصلاحات در اين سالها با محمد جواد حقشناس گفتوگو كرديم كه در زير ميخوانيد:
حزب اعتماد ملي با چه اهدافي و در چه شرايطي تاسيس شد؟
اعتماد ملي متولد اتفاقات سال ٨٤ است. در سال ٨٤ شاهد انتخاباتي بوديم كه براي نخستين بار بعد از دولت هاشمي و خاتمي به نظر ميرسيد كه كشور خود را آماده ميكند براي انتخاباتي كه آن در مرحله اول به نتيجه نميرسد و نيروهاي سياسي جامعه از وضعيت دو قطبي درآمدند. در آن سال ما شاهد حضور همزمان چند چهره اصلاحطلب و اصولگرا بوديم كه آراي درون جبهه اصلاحطلبان و اصولگرايان را تقسيم ميكرد و حرف نهايي را هيچ كانديدايي نميزد كه در مرحله اول از آراي نصف به علاوه يك برخوردار باشد. آقاي هاشمي هم وارد فضاي انتخاباتي شد و در ميانه ميدان بين جريان اصلاحطلب و اصولگرا ايستاد. ميشود گفت ما عملا وضعيت بسيار خاصي را در انتخابات تجربه كرديم.
كروبي كه رياست مجلس ششم را تجربه كرده بود و در انتخابات هفتم هم ما شاهد رد صلاحيت گسترده شوراي نگهبان بوديم كه نيروهاي قابل توجهي از اصلاحطلبان و سران آنها را حذف كرده بودند عملا با چالش تحصن در مجلس روبهرو شديم. اين چالش توسط نمايندگان جريان اصلاحطلب در مجلس شكل گرفت. بدون اينكه به نتيجه مشخصي برسد عملا در حد چند حركت اعتراضي مثل استعفاي قابل توجهي از نيروهاي اجرايي كشور مثل استانداران و معاونين وزرا و... دستاورد خيلي روشني را براي معترضين نداشت.
در واقع نهايتا انتخابات مجلس هفتم هم برگزار شد و تعداد قابل توجهي از نيروهاي اصلاحطلب از حضور در صحنه انتخابات باز ماندند. در اين ميان جريان اصلاحطلب با وجود مشكلاتي كه در انتخابات مجلس هفتم با آن رو به رو شد خود را آماده ميكرد تا وارد فضاي انتخاباتي رياستجمهوري شود اما گويا آن اتفاقات نتوانست كه يك انسجام لازم را در ميان آنها ايجاد كند تا بتوانند فضا را مديريت كنند.
ما شاهد حضور همزمان آقاي كروبي كه رييس مجمع روحانيون مبارز بوديم، از طرفي آقاي مصطفي معين و آقاي مهرعليزاده هم كه در دولت خاتمي مسووليت سازمان تربيتبدني را عهدهدار بود وارد فضاي انتخاباتي شد. در تيم مقابل هم شاهد حضور همزمان آقايان لاريجاني، قاليباف و محسن رضايي و ولايتي بوديم كه در انتخابات آمدند و دو صف جدي را رو به روي هم تشكيل دادند. حضور آقاي هاشمي هم در هشت سال جريان اصلاحطلبي سعي كرده بود صف خود را از اصولگرايان جدا كند و آرام آرام بعد از انتخابات مجلس ششم خود را به جريان اصلاحطلب نزديكتر كرد.
صحنه انتخابات شكل گرفت. كروبي انتظار داشت كه چون در سال ٧٦ با تمام وجود وارد فضاي انتخاباتي شده بود آن چه در توان فردي و اطرافيانش داشت را پشت سر نامزد جريان چپ آن روز يعني خاتمي گذاشته بود در نهايت منجر به پيروزي آنها شد. اينبار احساس ميكرد بعد از آن هشت سال و بعد از آن تجارب كه دوران رياست مجلس ششم را به دست آورده بود اينبار جريان اصلاحطلب با تمام توان پشت سر ايشان قرار خواهد گرفت اما به نظر ميرسيد كه در محاسباتي كه ايشان داشت اشتباه كرد و دقيق نبود.
ما شاهد شكافي شديم. جريان اصلاحطلب بخشي سكوت كردند مشخصا مجمع نيروهاي مبارز كه تشكيلاتي بود كه آقاي كروبي رياست را بر عهده داشت آنگونه كه ايشان انتظار داشت همراهي نكرد و احزاب درون آن مجموعه اصلاحطلبي هم با محوريت مشاركت و مجاهدين كه در مجلس ششم جايگاه خوبي داشتند تصميم گرفتند كه اينبار كانديداي اختصاصي را براي رياستجمهوري تعريف كنند.
علت مخالفت اين دو حزب چه عنوان ميشد؟
مهمترين مساله بر ميگشت به مساله اشتباه محاسباتي كه جريان اصلاحطلب از موقعيت خود داشت و نميتوانست اين جايگاه را درست تعريف كند و از قدرت حريف هم كاملا دراشتباه بود و نميتوانست اين موقعيت را براي حريف متصور شود و ارزيابي كند. همچنان جريان اصلاحطلب از فضاي ٧٦ پيروي ميكرد. اين روند باعث شد انتخابات دوره دوم شوراي شهر تهران را كاملا واگذار كند.
در شوك دوم مجلس هفتم هم باز بيدار نشدند و عليالقاعده خودشان را بدون اينكه آماده كنند و از دو اشتباهات گذشته درس بگيرند عملا وارد موقعيتي شدند كه بزرگترين اشتباه را مرتكب شدند چرا كه هم به كشور لطمه زد و هم به جريان اصلاحطلبي و منجر به تولد پديده احمدينژاد شد.
مي توان اين برداشت را داشت كه تاسيس اعتماد ملي بر اثر همين اختلافات بود و كروبي تصميم گرفت راه خودش را از باقي جريان اصلاحطلبي جدا كند؟
من مخالف اين برداشت نيستم. برادران ما در حزب مشاركت و مجاهدين انقلاب عملا تعريفي كه از خودشان داشتند و در مجلس ششم هم دور از واقعيت نبود. نزديك به ١٣٠ تا ١٤٠ نماينده داشتند كه هماهنگ با اين دو مجموعه بود. شاهد بوديم دو نايبرييس اصلي آقاي خاتمي و نبوي مربوط به اين جريان بودبعد هم آرمين به جاي آقاي نبوي آمدند. رييس مركز پژوهشها هم خاتمي بود. رييس كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي در اختيار محسن ميردامادي بود. تيم منسجم بود، فضاي عمومي مجلس را در دست داشت. طبيعي بود كه احساس كنند ميتوانند با يك كانديداي اختصاصي وارد ميدان شوند.
با اين تعريف و عملكردي كه شوراي نگهبان در مجلس هفتم از خود نشان داد جمعيت متوجه شد وقتي سران اين مجموعه حتي براي انتخابات مجلس تاييد صلاحيت نميشوند عليالقاعده براي انتخابات رياستجمهوري هم از فيلترها رد نميشوند. بعد اين ايده را داشتند كه رييسجمهوري كه امكان عبور از اين فيلترها را داشته باشد معرفي كنند و در ازاي آن توافق را داشته باشند كه معاون اول و ترتيب كابينه را با اين گروه هماهنگ كنند و بخشي از آن را هم قبل از انتخابات اعلام كنند. با اين قاعده به نظر ميرسيد با معين به توافق برسند اما بخشي از جريان اصلاحطلب كه كارگزاران بودند در اين هشت ساله از فضاي معتدل فاصله گرفته و به اصلاحطلبان متمايل شده بودند.
اينبار با كانديدا شدن هاشمي ديگر تعبيرشان اين بود كه به جايگاه اصلي شان بر ميگردند و گرد هاشمي جمع شدند. حتي حزب اسلامي كار و خانه كارگر هم از كارگزاران تبعيت كردند. در واقع اتفاقات قبل از انتخابات ٨٤ افتاد.
در آن سو هم ناطق نوري آمده بود تا ميان ٤ نامزد اصلي مديريت كنند اما احمدينژاد وارد ميدان شد و حكميت ايشان را نپذيرفت و عملا احمدينژاد هم بازي جريان راست را به هم زد.
من در آن زمان مسووليت امور استانهاي ستاد آقاي كروبي را عهدهدار بودم. با اين مبنا فضاي انتخابات را طراحي كرديم كه مسووليت ستاد با محتشميپور بود و قائم مقامي ستاد هم با ابراهيم اميني بود. چند مفروض داشتيم. معتقد بوديم اين انتخابات اينگونه نيست كه در مرحله اول نتيجه مشخص شود. دوم اينكه در انتخابات با توجه به فضاي تخريبي عليه هاشمي ما در جمعبندي مان اين بود كه در انتخابات هاشمي نفر اول خواهد بود ولي در ادامه تحليل ميكرديم هر كس با هاشمي به مرحله دوم ميرفت شانس طرف مقابل بيشتر ميشد.
ما با اين منطق تحليلي شعارمان را اين گذاشتيم كه در اين انتخابات ميخواهيم دوم شويم و اين شد مبناي عملكرد ستاد كروبي و انصافا با ميزان رايي كه به دست آورد و حركتي كه داشت كروبي توانست از يك منظر در كشور راي اول را به دست بياورد و آن ميزان استانهايي بود كه كروبي در آن اول شد. ما پيشبيني كرده بوديم كه در ١٠ استان راي اول را خواهيم داشت كه نتيجه وقتي اعلام شد در ١١ استان نفر اول شده بود. احمدينژاد در ٨ استان و هاشمي در ٣ استان.
نتيجه انتخابات منجر به نوشتن نامه اعتراضي كروبي شد و عملا ما شاهد بوديم كه ايشان روز قبل از انتخابات قول داد كه نتيجه انتخابات هر چه باشد حزب سراسري را پيگير خواهد شد، روزنامه منتشر خواهد كرد و شبكه تلويزيوني را داير ميكند. بعد از اعلام نتيجه نخستين اتفاق اين بود كه دوستاني كه در ستاد همكاري ميكردند اين فكر را در ميان گذاشتند و پايه حزب اعتماد ملي در دفتر ايشان بعد از انتخابات ريخته شد با اضافه شدن برخي خارج از ستادگروه ١٤ نفرهاي شكل گرفت كه عضو شدند و براي ثبت، خودشان را به وزارت كشور معرفي كردند. در اين چند ماه كه خاتمي هنوز دولت را تحويل نداده بود مجوز اعتماد ملي در تابستان ٨٤ صادر شد.
نگاه نقادانهاي كه آقاي كروبي به جريان اصلاحات داشتند نگاه همه ١٤ نفر و همه اعضاي حزب بود؟
آن ١٤ نفر اكثر اعضا دوستان كروبي بودند كه در ستاد ملي يا استاني همكاري ميكردند. تعدادي هم در همان شروع ماجرا از ادامه همكاري با حزب سرباز زدند ولي ميشود گفت هسته اوليه جريان اصلاحطلبي بودند كه در سال ٨٤ احساس ميكردند انتقال قدرت اگر قرار است در جريان اصلاحطلب منطقي تقسيم شود و شكل بگيرد و به نوعي در فضاي سياسي كشور هم جريان انتقال با موفقيت رو به رو شود تنها توسط كروبي امكان عملياتي شدن دارد. اين تفكر را درست ميدانستيم با رايي كه مثل مهرعليزاده و معين آوردند نشان دادند در فضاي كشور آن جريان اصلاحطلب در محاسبات درست عمل نكرده است.
در مرحله دوم هم همان زمان دوستان ستاد كارگزاران و آقاي مرعشي به ستاد ما مراجعه كردند و خواستند به آنها بپيونديم. ما به ايشان گفتيم با توجه به فضاي موجود آقاي هاشمي هم اعلام انصراف كند و بگذارد فضاي انتخاباتي در اين وضعيت فضاي خود را حفظ كند اما دوستان در آن مقطع متوجه اتفاقاتي در كشور و حتي نوع حضورشان در تلويزيون نبودند.
اگر آن زمان توصيه ما را گوش كرده بودند كروبي ميتوانست مثل مرحله اول راي آورد و وضعيت ٨ ساله احمدينژاد را تجربه نميكرديم.
يعني شما معتقديد تنها كسي كه آن زمان رايآور بود كروبي بود؟
اگر هاشمي كنار ميكشيد بله. جنس شعارهاي احمدينژاد و تخريبهايي كه عليه هاشمي شكل ميگرفت از اين نوع بود كه مقابل جريان مرفه بيدرد و زرسالار تعريف ميكردند و به نوعي ميخواستند آراي تودهاي جامعه را بسيج كنند. در مرحله دوم ميبينيد كه در ١١ استاني كه كروبي راي آورده در مرحله دوم راي به صندوق احمدينژاد ريخته ميشود. در سه استان مهرعليزاده هم همين اتفاق افتاد.
حتي جالب اين است كه در تحليل انتخاباتي ميبينيد فقط يك استان است كه برعكس عمل ميكند، استان سيستان و بلوچستان است كه در دوره اول معين راي آورد و در دوره دوم هاشمي راي آورده بود.
جرياناتي كه پشت معين قرار گرفتند و هم جرياناتي كه پشت سر هاشمي قرار گرفتند در مرحله دوم اشتباه محاسباتي كردند. دولت هم تحليل دقيقي از وضعيت كشور نداشت و ناتواني از تحليل در فضاي سياسي در كشور مجموعه اصلاحطلبي را در آن مقطع زمين گير كرد.
اختلافات درون حزبي قبل از سال ٨٨ هم اتفاق افتاد؟
ما اختلافي نداشتيم بلكه در اين سال تعدادي از دوستان موافق نامزدي كروبي نبودند اما فقط به خود ايشان گفته شد، حتي در جلسه شوراي مركزي هم مطرح نشد. وقتي ايشان آمدند و در شوراي مركزي مطرح كردند و دوستان ديدند كه ايشان مصمم هستند به اتفاق آرا راي دادند. اين بخش ماجرا به نحوه اداره ستاد ايشان بر ميگشت.
اتفاقات بعد از انتخابات رخ داد و تصميمات ايشان مورد تاييد اعضا بود يا كار تشكيلاتي بود؟
وقتي در سال ٨٨ آقاي كروبي تصميم گرفت وارد انتخابات شود دوستان اعتماد ملي معتقد بودند برخلاف انتخابات ٨٤ اين انتخابات قطبي است و در اين انتخابات جريان اصلاحطلب همزمان دو نامزد بدهد يا بايد خاتمي و موسوي را متقاعد ميكرديم كه پشت سر كروبي بايستند يا اگر نتوانستيم متقاعد كنيم حضور دو يا سه نامزد در سال ٨٨ كاملا منجر به نتيجهاي ميشد كه ممكن بود آسيب جدي وارد كند.
يكي از بحثهايي هم كه در حزب وجود داشت در مورد اين بود كه آقاي كروبي تصميم گرفته بود ستادش را به آقاي كرباسچي واگذار كند در حالي كه دوستان حزب معتقد بودند وقتي حزب در اين ٤ سال شكل گرفته و توانسته در تمام كشور و كمتر از يك سال دفاتر استاني راهاندازي و كنگره برگزار كند، روزنامه داشته باشد طبيعتا نگاه حزب اين بود كه وقتي توانستيم در سال ٨٤ اداره كنيم كه حزبي نبود در ٨٨ قطعا ميشود پس چرا بايد مسووليت ستاد به آقاي كرباسچي واگذار ميشد. از طرفي كارگزاران هم به سمت آقاي موسوي رفت و اين سوال هم پيش آمد كه چگونه است كه دبيركل يك حزب در ستاد كروبي كار ميكند اما اعضاي شوراي مركزي آن تصميم سياسي شان به سمت موسوي است اين از عجايب و سوالات ما است كه هنوز روشن نشده.
بعد از انتخابات چطور؟
قطعا ايشان تصميماتشان فردي بود. در ٨٤ و ٨٨ كاملا فردي بود حتي در انتخاب اعضاي ستاد حتي زماني كه آقاي كرباسچي را به عنوان معاون اول انتخاب كردند. برخي فكر ميكردند اگر قرار است معاون اول معرفي شود آقاي نجفي گزينه بهتري باشد به اين دليل كه زاويه كمتري با نظام سياسي دارد اما برخي معتقد بودند كرباسچي چون راي بيشتري دارد اگر باشد مناسبتر است اما كروبي در همين فضا تصميم خود را گرفت و انتخابات ٨٨ رقم خورد. فضاي ٨٨ فضاي ٨٤ نبود و كاملا تغيير كرده بود به خصوص كه قطبي شده بود و حتي خيلي از ياران ما با اينكه ما را بيشتر باور داشتند اما براي اينكه آرايشان نسوزد و هدر نرود به سمت آقاي موسوي رفتند.
در مورد قائم مقامي منتجب نيا هم گفته ميشود كه تصيم كاملا شخصي و بدون رايگيري بوده است؟
وقتي حزب شكل گرفت و اساسنامه نوشت و به تصويب رساند اساسنامه حزب ميگفت كه دبيركل حق انتخاب سخنگو و قائممقام را دارد و اين دو پست را نيازي نداشت تا به شوراي مركزي معرفي كند برخلاف دفتر سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي كه بايد از سوي شوراي مركزي انتخاب ميكرد. آقاي كروبي مشورت كرد و گفت ميخواهم قائم مقام انتخاب كنم نظر شما چيست؟ در آن فضا مشورت دوستان را گرفت تقريبا اكثرا نظر مشورتي را دادند كه اميني قائم مقام شود اما در نهايت آقاي منتجبنيا قائم مقام شد.
آقاي كروبي در نامه آخرشان به همراهي اعتماد ملي با شوراي عالي اصلاحطلبان تاكيد داشتند.
از ٩٢ به اين سمت فضاي بازسازي وجود داشت كه تلاش شد و دفاتر استانها دفاتر سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و كميتهها شكل گرفته و دوباره شروع به فعاليت كردند ما از ٩٢ تا ٩٤ زمان براي فعال شدن حزب را در دستور كار گذاشتيم. يكي از مباحث حضور در شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات بود و به تبع آن شوراي سياستگذاري كه شكل گرفت اما روند در اين شوراي سياستگذاري ارتباطات حداقلي كه بايد شكل بگيرد و مناسبات حزبي شكل بگيرد محقق نشد. بخشي از اين اتفاق باز ميگشت به حضور اشخاص حقيقي كه حزب اعتماد ملي نسبت به آن معترض بود و به آقاي خاتمي هم اعلام كرديم.
به نظر شما بزرگترين و مهمترين اشتباه حزب در چه موضوعاتي بود؟
اعتماد ملي حزبي بود كه در زمان شكست شكل گرفت برخلاف حزب كارگزاران و حتي مشاركت كه در دوران حاكميتشان شكل گرفت. در دوره ٨٤ كه كروبي شكست خورد، احمدينژاد در رياستجمهوري است، صفارهرندي در وزارت ارشاد است و... حزب شكل گرفت و انصافا حزب جدي و منسجم و منظم بود.
روزنامه حزب هم موفق بود دفاتر حزبيمان فعال شدند در خبرگان وشوراي اسلامي و شوراي شهر نامزد معرفي كرديم من فكر ميكنم در ٨٨ حزب صدمه جدي خورد. دبيركل حصر رفت، اسناد مصادره شد، دفتر پلمب شد، دوستان شوراي مركزي بازداشت شدند اما همچنان انسجام را حفظ كرد و بعد از ٩٢ در دوره مناسبي افتاديم. منش اعتدالي داشتيم و هيچگاه به سمت راديكاليسم حركت نكرديم و حزب با فضاي قدرت آشنايي كامل داشت.
نقطه ضعف حزب شخصيت محور بودن آن است اگر بخواهيم در مقام مقايسه مثلا با حزب مشاركت نام ببرم كه حزب تشكيلاتي بودند. حزب ما به خاطر جايگاه آقاي كروبي طبيعتا به نوعي بود كه كسي نميتوانست جاي ايشان باشد. حزب به جاي اينكه بر مدار شخصيت حركت كند شايد بهتر باشد بازيگري كند و بر اساس قاعده تشكيلات محور فعاليت خود را تنظيم كند.
- 14
- 3