ابراهیم اصغرزاده زمانی پرچمدار شعار «مرگ بر آمریکا» بود و از طراحان تسخیر سفارت آمریکا و از همرزمان معصومه ابتکار در سال ۵۸ بهشمار میرفت. اما به هر روی گذر زمان و حوادث روزگار یا دلایلی دیگر، موجب شد تا دیپلماسی را به انقلابیگری ارجح بداند و مذاکره و گفتگو را برگزیند. او این روزها در شمار تئوریسینهای مطرح جریان اصلاحات بهشمار میآید و آراء و تحلیلهایش در رسانههای درون مرزی و فرامرزی مورد توجه قرار میگیرد.
گفتگوی پیشرویتان تحلیلی است بر حوادث و رویدادهایی که در بهار۹۶ در سپهر سیاسی ایران رخ داده است؛ از انتخابات ریاستجمهوری بیست و نهم اردیبهشت ماه، پیروزی قاطعانه اصلاحطلبان در شورای شهر تهران و هتتریک شکستهای اصولگرایان گرفته تا تحریم قطر توسط کشورهای عربی و وقوع حوادث تروریستی در مجلس شورای اسلامی و حرم امام(ره).
در یک بعدازظهر گرم در ماه رمضان به دفتر دکتر ابراهیم اصغرزاده، عضو دوره اول شورای شهر تهران، نماینده مجلس سوم و روزنامهنگار رفتیم و با او به گفتگو نشستیم. متن ذیل مشروح تحلیلهای دکتر اصغرزاده است که در ادامه میخوانید:
بهنظر شما هدف تروریستها در عملیات اخیر که منجر به شهادت و جراحت تعدادی از هموطنان عزیزمان شد، چه بود؟ تحلیل شما از زمان و دامنه این حمله ناجوانمردانه به تهران چیست؟
صرفنظر از آنکه هدف چه نهاد یا چه اشخاصی باشد هر عملیات تروریستی که از خارج مرز علیه اهالی داخل یک کشور سازماندهی و هدایت شود تهاجم علیه کشور هدف تلقی میشود. در این مورد خاص هم ضربه به منافع ایران آنهم با حمله به نقاطی مهم و حیثیتی در مرکز کشور بوده است.
هدف، قبل از هر چیز بیثباتی و ناامنسازی اوضاع کشوری است که مردم صلحدوست آن دیرزمانی است اهداف عدالتجویانه و آزادیخواهانه خود را در تلاشهای مسالمتجویانه و به دور از هرگونه قهر و خشونت دنبال میکنند. مردمی که در انتخابات اخیر شگفتی آفریدند و با هوشمندی سیاستهای تندروانه را به حاشیه راندند. چهار سال پیش هم مردم دولتی اعتدالگرا و میانهرو را به قدرت رساندند.
دولت روحانی در طول ۴ سال گذشته با دستیابی به توافق برجام توانست زمینه را برای حضور دیپلماتیک و اقتصادی بیشتر ایران در عرصه بینالمللی مهیا سازد و راه را برای بازیگری و حضور موثر در منطقه خاورمیانه که سالهاست خاور خون و جنون شده است فراهم ساخت. خب باید هم ایران از جنایاتی نظیر آنچه در پاریس، لندن، منچستر و کابل اتفاق افتاد بینصیب نماند. تردید نکنید یکی از اهداف طراحان این جنایت تحمیل فضای امنیتی و ایجاد زمینههای رشد افراطگری و رادیکالیسم است.
اگر یادتان نرفته باشد همزمان باخیزش بهار عربی که پایه حکومتهای پوسیده پادشاهی و نظامهای قبیلهای در جهان عرب لرزید خشونت داعشی اوج گرفت و اتفاقا متوجه کشورهایی شد که در سیستم سیاسی خود نظام پارلمانی را تجربه کرده بودند. حالا نیز از زاویهای دیگر بهار ترامپیسم طلوع کرده که چیزی جز دمیدن بر آتش بحران منطقهای نیست.
اینجا هم میتوان گفت که مرکز فرماندهی تروریسم تکفیری، بیش از هر چیز جنبش دموکراسیخواهانه و صلحطلبانه ملت ایران را هدف قرارداده است. تردید نکنیم داعش، القاعده، طالبان، بوکوحرام، جبههالنصره، وهابیت و دیگر جریانهای افراطی جهان اسلام بیش از هر چیز از نظامهای مبتنی بر پارلمان و تحولات دموکراتیک که بستر رشد تروریسم را میخشکاند وحشت دارند.
انتخابات شگفتیساز اخیر ایران و تعلقخاطر طبقات متوسط و میانی ایران به استمرار سیاست اعتدالی و تعاملی دولت روحانی هدف اصلی تروریستها بوده است. شکستهای اخیر داعش و خلافت اسلامی ابوبکر بغدادی در موصل و رقه هم تلاش آنها را برای کشاندن ترور و تخریب به داخل ایران تشدید کرده است. با اینحال بهنظرم عربستان نخواهد توانست رضایت خود را از جهتگیری داعش بهسوی اهدافی در ایران پنهان کند.
بهنظر شما سهم عربستان در فاجعه تروریستی تهران چه میزان است؟
بهیاد بیاوریم وقتی که رئیسجمهور شریر آمریکا، بوش پسر، ایران را رسما بهعنوان محور شرارت نامید چه هزینه گزافی را بر دوش اقتصاد ایران و تغییر ترتیبات امنیتی منطقه گذاشت. حالا این کازینودار آمریکایی، دونالد ترامپ هم با تحمیل نظم موردنظر خود قصد دارد منطقه را به دوران گماشتن ژاندارم و تجارت اسلحه و نفت برگرداند. در این نظم ترامپی، عملا ملت ایران بهعنوان آماج مورد تهاجم و فشار و تحریم قرارمیگیرد و امنیت منطقه بر دوش عربستان گذاشته میشود و در پیمان بهاصطلاح ضدتروریستی با حضور ترامپ دهها کشور اسلامی و عربی شرکتکننده دست به تشکیل ناتوی عربی- اسلامی به رهبری عربستان میزنند. معاهده سنگین تسلیحاتی و تجاری میان عربستان و آمریکا منعقد میشود. بحران اخیر بین عربستان و قطر و محاصره زمینی، هوایی و دریایی قطر نیز چون در سیاست منطقهای چشم و گوش بسته از ریاض پیروی نکرده است را باید تنها یکی از اولین ثمرات آن دانست.
چندی پیش بنا به اعلام رسمی نایب ولیعهد و وزیر جنگ آن کشور که گفت عربستان جنگ را به داخل ایران خواهد کشاند، بنابراین بهنظر میرسد ریاض از قبل مسئولیت هرگونه اقدام تروریستی در خاک ایران را پذیرفته است. از سوی دیگر داعشی که از دامان تفاسیر جهادی و تکفیری مفتیهای وهابی زاده شد و رشد کرد حالا درحال از دست دادن دو مقر اصلی خلافت خود در موصل و رقه است، پس بهتر است با دادن برد بینالمللی به عملیات، مخصوصا هدایت آن به داخل ایران از پیامدهای شکست و افت روحیه حامیان خود جلوگیری کند.
نظم نوین منطقهای ترامپ بهصورت هوشمندانهای ناتوی عربی ضدتروریسم را برای جلب حمایت سنی مذهبان متعصب به سمت شکاف شیعی - سنی و بهرهبرداری از آن شیفت میدهد. از این رو اصلاحطلبان و حامیان دولت روحانی باید متوجه وظیفه مبرم خود در نیفتادن به تلهای که نظم ترامپی پیش پای ما پهن کرده، دارند.
تقویت وحدت و همبستگی ملی که به زیبایی در پیام مولوی عبدالحمید بیان شد و ارتقای عناصر وحدتبخش میان تمامی اقوام، اقلیتها، و نژادها ضرورت تام دارد. نیروهای حزباللهی و افسران جنگ نرم نیز بهتر است بهجای تمرکز بر مقصرنمایی دولت روحانی و ربطدادن حوادث اخیر به سیاستهای دولت از فضای انتخابات خارج شوند. اصولگرایان منتقد دولت نیز بهتر است از حجم خشم و نفرت خود در نقد دولت بکاهند و بهجای فشلسازی دولت و ناامیدکردن بدنه اجتماعی هوادار روحانی اجازه ندهند یاس و نگرانی بر فضای جامعه مستولی شود و با دقت و مسئولانهتر از گذشته موقعیت حساس منطقه را رصد کند.
اکنون روسها نیز با زیرکی، دم از برتری نظامی ایران در جنگ با عربستان میزنند و بروز هرگونه خطای محاسبه در منطقه و برافروختن آتش نزاع و تشجیع و ترغیب ایران به زورآزمایی نظامی اشتباه مهلک است. همه باید خویشتنداری کنند و با تقویت دیپلماسی منطقهای آب بر این کینه و نفرت خانمانسوز بریزند.
برندگان این خطای محاسبه قطعا روسیه، آمریکا، اسرائیل و بازندگان آن، مردم مسلمان ایران و عربستان و سایر اعراب منطقه و گسترش جنگهای بیپایان نژادی و مذهبی خواهد بود.
ایران باتجربه گرانسنگ مردمسالاری در شرایط رشد و ثبات اقتصادی قرارگرفته و اگر این ثبات با نزاعهای منطقهای هر چند کوتاه بههم بخورد، دیگر بازگرداندن آن به شرایط نرمال به این سادگیها میسر نخواهد شد.
تا پیش از برگزاری انتخابات برآوردهای مختلفی از میزان رای حسن روحانی میشد. در ۲ الی ۳ روز مانده به برگزاری انتخابات، برخی اصولگرایان از جمله عزتالله ضرغامی و محسن رضایی از پیروزی ابراهیم رئیسی خبر میدادند. آیا واقعا او از روحانی پیش افتاد و ساعات پایانی اتفاق خاصی رخ داد؟ یا اینکه اظهارات اصولگرایان را میتوان صرفاً عملیات روانی رقیب تلقی کرد؟
ببینید هیچ انتخاباتی در خلا برگزار نمیشود. برای درک واقعیتر تاثیر و نتایج انتخابات باید بستر فرآیندهای تاریخی و طولانیمدت را در نظرگرفت. باید به نقش واقعی نیروها، طبقات اجتماعی و مکانیزمهای نهفته زیر پوست جامعه اهمیت داد.
چیزی که جامعه را بسوی یک انتخاب ساده و سریع میراند فشاری است که معمولا برای تحمیل یک سبک زندگی خاص و مهندسی شده به جامعه وارد میشود که نه تنها موردپسند این بخش از اجتماع نیست بلکه دائما منجر به تحریک و تحقیر او میشود. سبک زندگی برای عموم مردم بهخصوص طبقه متوسط بسیار مهم است. مردم از اجبار گریزان و از ریاکاری، دروغ و فساد گروههای قدرتمند مسلط بهشدت متنفرند.
برداشت اصولگراها این بود که اگر در افکارعمومی از روحانی تصویر یک رئیسجمهور ناتوان و ناکارآمد را ساخت پس آخر هفته روحانی رفته. یا اگر طبقه متوسط و بدنه اجتماعی اصلاحطلبان دچار عدم قطعیت شوند که روحانی این دفعه هم نخواهد توانست یا نخواهند گذاشت کاری از پیش ببرد پس سرخوردگی و بیاعتمادی نسبت به آینده موجب ریزش آرای روحانی شده و انتخابات به دور دوم خواهد افتاد. آن وقت اصلاحناپذیری کشور اثبات شده و بیهودگی مرام و اندیشه اصلاحطلبی برای ده، بیست سال دیگر خیال اصولگراها را راحت خواهد کرد.
با اینکه بهنظر میرسید روحانی عملا در چهار ساله اول ریاست جمهوری یا نخواست یا نتوانست به وعده گشایش فضای امنیتی و سیاسی عمل کند و از این رو جامعه سکوت و قهر با او را پیشه کرد، اما هفته آخر تبلیغات و از مناظره سوم که دست از دفاع منفعلانه از وضع موجود برداشت و برخی خطوط قرمز فرضی را کنار گذاشت، توانست رادار خودش را با طول موج طبقه متوسط و حاشیهنشینان سیاسی و فرهنگی تنظیم کند. اکثریت مردم هم تصمیم گرفتند تمامقد از او حمایت و وعدههایش را باور کنند.
البته کسی در جریان انتخابات قطبی شده برای کاندیدای خود صورت حساب نمیفرستد، ولی نهایتا در عمل انتخاب مردم از فرمولی خطی و یک مجهولی تبعیت میکند، زیرا مردم خودشان به قوه ابتکار خود دست به سادهسازی مناسبات سیاسی میزنند و از این سادهسازی با استفاده گزینشی از برخی پدیدههای اجتماعی و تاریخی بهدلیل انتشار یک پیام ساده که خصلت اعتراضی و نفی وضعیت وجود دارد، استقبال میکنند. مثلا مانند پیامی که شعار ایران برای ایرانیان میدهد یا تصویری که از پیروزی رقیب و افتادن کشور به ورطه فلاکت و جنگ در ذهنیت جامعه مینشیند.
در اینکه انتخابات ریاستجمهوری یک پدیده منحصربفرد بود، کسی شکی ندارد، اصولگرایان در آن شکست خوردند. این شکست زنجیره شکستهای قبلی آنها را نیز تکمیل کرد، زیرا بهنظرم نتوانستند از اتفاقات گذشته بهخوبی درس بگیرند. فاجعهآمیزتر فرار آنها به جلو بود آنهم با پیش کشیدن بحث نخنما شده تقلب و تمییز آرای مردم به سیاه و سفید یا حلال و حرام. مثالی بزنم حتما اسطوره سیزیف را شنیدهاید.
فرزند زیرک یکی از خدایان یونانی که راز خدایان را برملا کرد و محکوم شد تخته سنگی را هر روز از پایین کوهی به بالا ببرد و چون به نزدیک قله میرسید سنگ از دستش رها میشد و به پایین کوه میغلتید و هر باره روز از نو، روزی از نو. تسلسلی سخت و سراسر مشقت. بهنظر میرسد لااقل بخشی از اصولگرایان به رنجی سیزیفوار مبتلا شدهاند.
پس از فروپاشی شوروی جریان راست سنتی دلنگران از فروپاشی به دامان بنیادگرایی غلتید و به تفسیری وارونه از انقلاب اسلامی پناه برد که از سنت دور شده و بهشدت نگاه ایدئولوژیکزده پیدا میکرد. نگاه ایدئولوژیک که مانند یک بسته قرار بود نسخه شفابخش تمام بنبستهای اجتماعی و باطلالسحر تمام معضلات فرهنگی و اقتصادی باشد. جریان چپ اما به این باور رسید که باید از فروپاشی شوروی درس گرفت، تغییر و تحولات زیرپوستی جامعه را پذیرفت و با اصلاح و رفرم به نوسازی و افزودن ظرفیتهای جدید آن پرداخت.
وقتی به دوم خرداد ۷۶ رسیدیم این نگاه جواب داد. از آن زمان تا حالا یعنی ۲۰ سال است که این دو جریان سیاسی در مقابل هم آرایش میگیرند، همیشه این جریان اصلاحطلب بوده است که با ابتکارعمل و انتخاب تاکتیکهای مناسب دست بالا را داشته و توانسته حتی از درونیترین لایههای جریان اصولگرایی یارگیری کند. از جمله خود آقای روحانی که از میان جامعه روحانیت مبارز برخاسته بود.
این توهم و آن خطایدید برخی اصولگراها که گفتید از آنجا ناشی میشد که آنها از تحولات زیرپوستی جامعه غافل بودند و از همراهی با جامعه در حال گذار و تحول طلب عقب میماندند بهخصوص طبقه متوسط که دائما در این سالها جریان حاکم را غافلگیر کرده است. اصلاحطلبان همیشه سعی میکنند از تحولات روزمره اندکی ارتفاع بگیرند و با فاصله بیشتری روندها را کشف کنند.
اصولگرایانی که تصور میکردند با پایان عمر دولت اصلاحات و حذف اصلاحطلبان با فیلتر نظارت استصوابی برای همیشه آنان را از قدرت سیاسی طرد کردهاند دریافتند که اصلاحطلبان بر جنبشهای زیرپوستی جامعه سوارند و با انتقال مرکز ثقل گفتاری به میانه طیف و حمایت از روحانی عملگرا و البته «اعتدالگرا» و با انعطاف گفتمانی راه مانور خود را بهخوبی بلدند. پیروزی قدرتمندانه روحانی و پیروزی اصلاحطلبان در شوراهای شهر و روستا به جان گرفتن دوباره آنان در عرصه سیاسی کشور منجر خواهد شد. غیرقابل انکار است که با ایستادگی جامعه مدنی و استفاده از مکانیزم صندوق رای، مردم توانستهاند با اراده خود تندروهای بنیادگرا را عقب برانند.
آقای دکتر! چه کسانی در انتخابات ۹۶ به آقای روحانی رای دادند؟
بهنظرم باید ببینیم چه کسانی به روحانی رای ندادند، چون کسانی که به روحانی رای دادند شامل طیف وسیعی از آرای سلبی تا آرای ایجابی میشود که عمدتا نگران آینده مملکت و توسعه کشورند و منافع ملی را بر منافع گروهی و شخصی ترجیح میدهند. بهنظر میرسد هواداران روحانی شعارهای او در پیوستن و همسویی با جامعه جهانی را باور کرده و در تعمیق و تثبیت برجام و دستاوردهایش تردید بهخود راه نمیدهند.
بهنظر میرسد آرای روحانی از یک همگنی برخوردار است. یعنی اینطور نیست که طبقات تنگدست یا طبقات نابرخوردار و محرومتر تماما آرائشان به کیسه اصولگرایان ریخته شده باشد. چیزی که در این میان حائز اهمیت بهنظر میرسد، آن است که این بلوک رای، از صحنه اجتماعی قابل حذف نیست و چیزی حدود ۶۰ درصد جامعه را تشکیل میدهد.
ارزشهایش، ارزشهای مدرن است و ارزشهایی که طبقه متوسط آن را مطالبه میکند شخصمحور هم نیست. یعنی اگر آقای روحانی هم نباشد و شخص دیگری باشد که حامل ژن آزادیخواهی و صلحدوستی باشد به او رای میداد. اینگونه نیست که حالا پس از انتخابات این موج بخوابد یا از بین برود، بلکه با زندگی روزانه مردم عجین شده است. موجی که با سخن روحانی وقتی گفت که اگر من رای قابلقبولی بهدست آورم تحریمهای غیرهستهای را هم بر میدارم، بلند شد و بعید میدانم پس از تهدیدات ترامپ به تحریم بیشتر و پس از تروریسم کور حمله اخیر به تهران فرو بنشیند. اما در طبقهبندی کسانی که به روحانی رای ندادند بهنظرم رفتار انتخاباتی سه بلوک قابل مطالعه است.
نخستین بلوک رای متعلق به کسانی است که اساسا به هر دلیل از مشارکت امتناع ورزیدند پای صندوق نیامدند و اگر هم آمدند رای خود را باطل کردند و در صندوق انداختند. بخشی از این آرا رای تحریمیها و قهرکردههاست؛ چه از دولت آقای روحانی چه از اصلاحطلبان و چه از اصولگرایان. یعنی متاسفانه کسانی که به هر علت انتخابات را غیرموثر میدانند. بخشی از این آرا دچار سرخوردگیاند.
بخشی هم امتناع خود از مشارکت را بخشی از مبارزه و اعتراض فعال میشناسند. عدهای هم تنبلی کردند و ترجیح دادند عطای انتخابات را به لقایش ببخشند. گروهی از لایههای تنگدستتر، گروهی که در حاشیه اجتماعی و فرهنگی قرار میگیرند و دستهای هم که جزء طرفداران احمدینژاد بهشمار میروند در بلوک اول میگنجند. سهم این بلوک حداکثر ۱۵ میلیون از ۵۶ میلیون واجدان رای است.
دومین بلوک متعلق به سبد آرای اصولگرایان است که حدود ۱۶ میلیون رای را جذب کردند و توانستند به انسجام قابل قبولی پشت سر ابراهیم رییسی دست پیدا کنند. آرای بلوک دوم در نگاهی عمیقتر به چند شعبه تقسیم میشود که مهمترینش متعلق به محافظهکاران سنتی و جناح راست دینمحور است. آرای اینها در بهترین حالت به سقف۷ یا ۸میلیون میرسد. البته سالهاست که انتخابات در ایران از حالت ایدئولوژیزدگی و تکلیفمحوری خارج شده و مردم به آن بهعنوان یک حق برای تعیین سرنوشت خود نگاه میکنند.
بخشهایی از آرای ریخته شده به سبد اصولگراها متاثر از تاکتیکهای تبلیغاتی آنها در جذب گروههای حاشیهنشین جغرافیایی و اقتصادی با طرح افزایش میزان یارانههاست. یکی از نکات ظریف این انتخابات طرح شعارهای معیشتی از سوی محافظهکارترین و راستترین ضلع اصولگرایی برای برقراری رابطه و جذب فقیرترین و تنگدستترین لایههای اجتماعی است که معمولا به رویاهای پوپولیستی دل میبندند.
تاکتیک تبلیغاتی دیگری که در میان اصولگرایان دیده شد، استفاده از چهرهها و سلبریتیهای عجیب مثل تتلو خواننده رپ بود. شخصیتی که با تیشرت نما در حالیکه تمام بازوانش خالکوبی و نمایان است مقابل کاندیدای اصولگرا مینشیند. البته اگر این تاکتیک منجر به انعطاف بیشتر محافظهکاران در تحمل سبکهای زندگی این قبیل افراد شود در نوع خود تحولی است، خب اگر اصولگرایان این قدر منعطف شدهاند که میتوانند تتلو را تحمل کنند، بنابراین بهطریق اولی میتوانند موسیقی فاخر و هنرهای بهداشتیتر را نیز تحمل کنند.
با این حال، من معتقدم نباید به اصولگرایان سهمی بیش از ۱۰درصد رایدهندگان اختصاص دهیم. ۶۰درصد هم برای اصلاحطلبان و تحولخواهان، در این بین هم ۳۰درصدی باقی میماند که این ۳۰درصد هم تماشاگران هستند با همان ترکیبی که قبلا گفتم.
پس از اعلام نتایج انتخابات اصولگرایان مدام از تخلفات گسترده سخن گفتهاند و آرای مردم را به حلال و حرام تقسیم کردهاند. چرا این جریان سیاسی پس از رای نیاوردن اینگونه واکنش نشان میدهد؟
انتخابات ۲۹ اردیبهشت در نوع خود نقطه عطفی تاریخی است برای بیان یک «نه» بزرگ به بازگشت به دوره پسرفت احمدینژادی و رای اعتمادی است به امید به آینده بهتر. در رفتار انتخاباتی مردم، آزادیخواهی و توجه به سبک زندگی آزادانهتر، مدرنتر و صلحدوستی موج میزند. حوادث تروریستی اخیر نیز همین وضعیت را نشانه گرفته است. متاسفانه بعضی با فرار رو به جلو و برای کاهش از بار اشتباهات خود در بدعت کمنظیری سعی کردند آرای مردم را به حلال و حرام تجزیه کنند؛ به خیال خودشان خواستهاند حالا که نتیجه مشخص شده، پیامد و اثر انتخابات را مهندسی کنند.
این فرار به جلو نشان از همان انسداد باب درسآموزی اصولگرایان دارد. در انتخابات ۹۴ هم وقتی لیست امید بهطور کامل پیروز شد به بیان چنین مسائلی پرداختند. بیان دوگانه رای حرام و رای حلال، لیست انگلیسی و تهران همه ایران نیست، حکایت از آن دارد که اصولگرایان تنها آن ۱۰ درصد جامعه را خودی تلقی میکنند و ۹۰ درصد بقیه جامعه را غیرخودی میشمارند. البته سراغ ذهنیت توهم توطئهای رفتن و برخاستن فریاد اینکه اصلاحطلبان تقلب کردهاند، بیشتر برای روحیهدادن به لشکر شکست خورده خودی است و بحث نرساندن تعرفه به حوزههای رایگیری نیز از بابت باورپذیرکردن این توجیه است که اگر در یک انتخابات دیگر در آینده به صحنه بیاییم، میتوانیم انتخابات را ببریم.
اینها میخواهند با انتقادکردن و تخریب اتفاقاتی که در انتخابات ۲۹ اردیبهشتماه ۹۶ افتاده تاحدودی این وضعیت سیزیفوار خود را توجیه کنند. جامعه ایران رفتار سیاسی مدرن، مدنی و مداراجو از خود نشان داده است بهگونهای که از طریق صندوق رای و با مسالمتآمیزترین روش سعی کرد جلو پیشروی اندیشههای تندروانه را سد کند.
شاید خوب است به تعبیری که یکی از مطبوعات اروپایی به انتخابات ایران نسبت داد اینجا اشاره کنم و آن این بود که رفتار انتخاباتی مردم ایران همانند رفتار مردم هلند و فرانسه هوشمندانه بوده است. شاید کملطفی در حق مردم ما باشد. بهنظرم مردم ایران با آگاهی تاریخی در این انتخابات گام گذاشتند. مثلا اگر در گذشته رای لیستی محدود به تهران بود، اما در این انتخابات رای لیستی به همه شهرها بهخصوص شهرهای بزرگ تسری یافت. دیگر کسی گرایش سیاسی خود را پنهان نمیکند و این کاری است کارستان.
آقای دکتر! حسن روحانی در طول تبلیغات انتخاباتی خود به یکباره تغییر رویکرد داد و در دو هفته پایانی با صراحت بیشتری سخن گفت. این صراحت ناشی از احساس خطر بود یا میتوان آن را برنامهای از پیش تعیین شده دانست برای رو شدن کامل دست جریان رقیب؟
انتخابات ایران دستکم در دو دهه اخیر به چالش جدی اصولگرایان خاص تبدیل شده است. دوران سازندگی و ملزومات عصر پساانقلابی تحتفشار طبقه متوسط و فضای جهانی متاثر از فروپاشی شوروی و انقلابهای مخملین که بهتدریج گفتمان اصلاح شکل گرفت نهاد انتخابات در پیشبرد اهداف اصلاحطلبانه نقش مرکزی و اصلی یافت. در شرایطی که اصولگرایی دیگر توان افسون مردم را نداشت اقبال به گفتمان اصلاحات بالا گرفت.
در پی شرکت غیرمنتظره ۸۰ درصدی مردم که با رای به دولت اصلاحات به وضعیت موجود «نه» گفتند، نشاط و تحرکی کمنظیر در جامعه ایجاد و فضا بازتر شد. با این همه جنبش دوم خرداد و دولت اصلاحات برآمده از آن با چالشهای بسیاری روبهرو شد. در داخل نظام اصولگرایان از هیچ تلاشی برای عقیم ساختن این پروژه کوتاهی نکردند.
بهنظر میرسد بسته تبلیغاتی اولیه روحانی بر تشریح دستاوردهای دولت در چهار سال اول و دفاع از وضعیت موجود بهخصوص برجام بود. تصور مشاوران روحانی این بود که با این دست فرمان میتوانند اقناع عمومی ایجاد کنند، اما فیدبک اجتماعی مناظره اول و دوم و دریافت آمار نظرسنجیها، روحانی و سازمان کمپین او را بهشدت نگران ساخت، بنابراین بعد از مناظره دوم آنها تصمیم گرفتند در برابر استراتژی تهاجمی و تخریبی قالیباف دست از دفاع بردارند و ابتکار عمل در تهاجم و کنترل فضای روانی انتخابات را در دست گیرند. این رویکرد با استقبال جامعه روبهرو شد و مردم نسبت به آن روی خوش نشان دادند. ورق برگشت و شاخصهای نظرسنجی بهبود یافت. مرددها و حاشیهگزینها به متن و میدان آمدند و شد آنچه باید میشد.
آیا اسحاق جهانگیری توانست وظایف خود را بهدرستی انجام دهد؟
به میدان آوردن اسحاق جهانگیری از تصمیمات بهموقع و بسیار هوشمندانه اصلاحطلبان بود او و روحانی تبدیل به یک زوج مکمل هم شدند و در نهایت نیز با کنار رفتن جهانگیری آسیبی به روحانی نرسید. البته اگر روحانی بعد از مناظره دوم دست به اصلاح رویکرد تبلیغاتی و گفتاریاش نمیزد وضع فرق میکرد. به هر حال از زمانی که روحانی پذیرفت با صراحت بیشتری مطالبات طبقه متوسط را نمایندگی کند و رفتار و گفتارش باورپذیر شد کسی گوش به آمار و نقطهنظرات کارشناسی دیگر کاندیداها نمیداد و طبعا کار ویژه جهانگیری نیز بلاموضوع میشد.
مشابه این اتفاق بهصورت معکوس در انتخابات آمریکا رخ داد یعنی در آمریکا با اینکه اکثر نظرسنجیها، موقعیت خانم کلینتون را بالاتر نشان میداد، حمایت برنی سندرز که خودش پدیدهای بود و حضورش بسیار جذابیت داشت گره از کار خانم کلینتون نگشود. استحکام استدلالات و آمار کارشناسی شده خانم کلینتون در برابر جنبش اجتماعی سفیدپوستان محروم و کاندیدای خاص آنها رنگ باخت و شکست خورد.
امری که به آرای روحانی کمک کرد آمار و ارقام از موفقیت دولت اول او نبود بلکه از اشتباهات زنجیرهای کاندیداهای اصولگرا بود که برخلاف پایگاه طبقاتی و شئونات اجتماعی خود یکسره دم از معیشت تنگدستان، فقرا و نابرخورداری اکثریت، تبعیض و هدردادن فرصتهای اقتصادی میزدند، ولی رفتار و چهرهشان این را برای مردم باورپذیر نمیکرد. باورناپذیری شعارهای اصولگرایان در حمایت از محرومان و حاشیهنشینان از آنجا نشات میگرفت که آنها طی سالیان درازی با غربالگری و اعمال سیاست تبعیضآمیز جامعه را در تمام سطوح اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و اداری به دو قطب خودی و غیرخودی تقسیم کرده بودند.
سیاست خاصهگزینی، خویشاوندسالاری و طرد و حذف غیرخودیها توسط اصولگراها دائما نابرخورداری و حرام و حلال بودن امتیازات را در میان مردم بازتولید کرده است. بهگونهای که خیل عظیمی از اقلیتها، اقوام، خردهفرهنگها اکنون در کنار میلیونها حاشیهنشین جغرافیایی تبدیل به حاشیهنشین اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و حتی حاشیهنشین سیاسی شدهاند و دیگر جایی در متن ندارند. کافی است به فهرست ردصلاحیتها در هر دورهای از انتخابات نگاهی بیندازید تا معنی طرد و حذفشدگی را بهتر دریابید.
روحانی باورپذیرتر از دیگر رقبا به این طردشدگان نزدیک شد. مثلا وقتی گفت من برجام ۲ را اجرا میکنم و تحریمهای غیرهستهای را برمیدارم یا شفافسازی میکنم و به اقتصاد زیرزمینی و مافیای در سایه اجازه فعالیت نخواهم داد بسیاری از شنوندگان در همان لحظه با خود میگفتند او که زورش نمیرسد، ولی همین که دارد به آنها اشاره میکند نشان از صداقتش دارد.
روحانی گیرنده خود را با طول موج مطالبات مردمی تنظیم کرد مردم هم باور کردند که این روحانی دیگر آن روحانی ۴ سال قبل نیست و با اینکه روحانی سال ۹۲ شبیه بعضی از این شعارها را هم داده بود و عملا در برخی مسائل مانند دفاع از حقوق شهروندی توفیقات ملموسی بهدست نیاورده بود، اما در هفته آخر چهرهای از خود بهنمایش گذاشت که او را باور کردند و پذیرفتند که دولت دومش، قویتر از گذشته خواهد بود و با دست بازتر خواهد توانست به تقاضای عمومی پاسخ دهد. به هر حال آقای روحانی در سخنرانیهایش اعلام کرد که اگر رای بالایی بیاورد و جامعه به او اعتماد کند در پیگیری مطالبات مردم او از قدرت چانهزنی بالاتر برخوردار خواهد شد.
به نظرتان «روحانی» که در ایام انتخابات مشاهده کردیم، در طول دوران ریاستش در دولت دوازدهم هم گفتار و اعمالش صریح و شفاف و به دور از محافظهکاری خواهد بود؟
البته این واقعیت نباید نادیده گرفته شود که نظام در شرایط فعلی بیش از هر زمانی به افزایش قدرت نرم و بهکارگیری بازدارندگی سیاسی نیازمند است.
کشور نیازمند ثبات سیاسی و حفظ امنیت خود است، خواستی که منطبق برخواست اکثریت جامعه قرار دارد. بعید میدانم روحانی در لاک مصلحتاندیشی و کاری فرو رود. او آنقدر صریح و شفاف در ایام انتخابات با مردم سخن گفته و در خصوص مشکلات موجود، تعهدهایی داده که قابل پردهپوشی و انکار نیست.
مهمترین مطالبهای که مورد توجه اصلاحطلبان است، توسعه سیاسی با تکیه بر محملهای قانونی و اصلاح مقررات است. تقویت فرآیند دموکراتیزه شدن جامعه با آزادی عمل نهادهای مدنی، آزادی بیان، فعالیت احزاب و اصلاح ساز وکارهای انتخاباتی است. اصلاحطلبی با دموکراسی پیوند خورده است.
رعایت حقوق شهروندی و حقوق سیاسی و مدنی و احترام به آزادیهای اجتماعی و برچیدن نگاه امنیتی به حوزههای فرهنگی و اجتماعی از وظایف مبرم دولت است. اگر دولت بهدنبال ایجاد رونق اقتصادی است و میخواهد اشتغال ایجاد کند و برای آن نیازمند سرمایهگذاری خارجی است نیازمند برقراری شفافیت، رقابت سالم و احترام به قانون در تمام سطوح است. وجود جریانات فراقانونی، نیروهای خودسر و از مابهتران سد راه این قبیل برنامههای دولت میشوند و مانند سم مهلک میمانند. سرمایهگذار خارجی در شرایطی ریسک نمیکند که سرمایهاش به خطر بیفتد،یا امکان رقابت صحیحی وجود نداشته باشد.
بنابراین دولت آقای روحانی ناچار است در ۴سال دوم شرایطی را ایجاد کند که جامعه مدنی قدرتمند شود. بخشی از قدرتمندشدن جامعه مدنی بازمیگردد به اینکه گروههای مختلف اجتماعی دارای قدرت صنفی و سندیکایی باشند و بتوانند به چانهزنی با دولت بپردازند.
وضعیت کارگران واقعا در جامعه ما قابل قبول نیست. بخش مهمی از نیروی کار در حال استهلاک است. باید از نیروی کار صیانت شود و پذیرفته نیست که دولت آقای روحانی لوایحی را به مجلس تقدیم کند که با کالاییکردن نیروی کار وظیفه صیانتی خود را از طبقات کارگری کاهش دهد. بهنظر من اجازه تشکیل سندیکاهای کارگری و احزاب قویتر و فراگیرتر و همین طور مجوز انتشار آزادانه مطبوعات، روزنامهها، رسانههای مجازی به نفع دولت مقتدر و اقتصاد شفاف است.
متاسفانه نزدیک به یکسوم اقتصاد ایران زیرزمینی و غیرقابل کنترل است و بخشی از آن به صور قانونی غیرشفاف شده است! مثل برخی بنگاهها که دارند با منابع خود تولید ثروت میکنند و به فعالیت اقتصادی و تجاری مشغولاند، ولی مالیات پرداخت نمیکنند یا مانند برخی گروههای اجتماعی از سهمیه و امتیازات انحصاری برخوردارند و پاسخگوی کسی هم نیستند.
خب این تبعیضهای بهظاهر قانونی هم باعث شده دولت غولآسا بزرگ شود. چیزی حدود ۳۰میلیارد دلار گردش مالی اقتصاد زیرزمینی است که بهصورت قاچاق کالا و ارز یا فرار مالیاتی و گمرکی و استفاده از اسکلههای غیرمجاز و نظارتناپذیر ارزیابی میشود و این حجم از منابع غیرقابل رویت عمدتا تبدیل به قدرت ویرانگر سیاسی میگردد. این انحصارات و رانتها به برآمدن طبقات نوکیسه منجر میشود.
این طبقات نوکیسه و رانتخوار معمولا برای حفظ منافع پیدا و پنهان خود تبدیل میشوند به یک دولت پنهان و دولت در سایه که دست به پولشویی میزند و حتی پایش به مداخلهگری سیاسی باز میشود. به هر حال دولت آقای روحانی اگر خواهان رونق گرفتن اقتصاد مولد و ملی است و اگر بهدنبال کنارزدن اقتصاد غیرمولد، اقتصاد دلالی و واسطهگری است باید طی یک برنامه جدی به جنگ این اقتصاد پنهان و در سایه برود و تلاش کند نورافکن افکارعمومی را به تمام زوایای پنهان آنها بتاباند و آنها را ملزم به شفافیت کند.
تمام بخشها، هر بنگاه و شخصیت حقوقی و حقیقی که در پناه ثبات و امنیت و آرامش کنونی کشور درآمدی دارد باید سهم خود را به هزینههای کلان کشورداری بپردازد. اگر دولت روحانی بتواند فرصتهای اقتصادی مساوی و بیشتری را پیش پای جوانان، فارغالتحصیلان مراکز آموزشی و بیکاران بگذارد موفقیت بسیار چشمگیری خواهد یافت.
امیدوارم او بتواند تور محافظ نوکیسهها و نورچشمیها را پاره کند.
به نظر شما کابینه دولت دوازدهم هم باید همچون کابینه یازدهم، متشکل از یک تیم فراجناحی باشد یا اینکه این بار بهتر است تنها یک نگاه در کابینه حاکمیت داشته باشد؟
پس از پایان جنگ، طبقه متوسط ایران بهتدریج با استفاده از درهای باز سیاسی و اقتصادی آغاز به خودنمایی کرد. خصلت عمومی این طبقه، مدرنیته خواه آزادیهای اجتماعی بود. خواستها و مطالباتی که زمینه پیروزی دولت اصلاحات را هم در انتخابات فراهم آورد. نتیجه عدم موفقیت دولت اصلاحات بر تحقق خواستههای این طبقه و برآمدن جنبش تودهگرای احمدینژادی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ بود.
بحرانهای ناشی از خطر بیثباتی و کشیدهشدن دامنه جنگ به ایران آن اندازه شدت یافت که طبقه متوسط ایران را این بار در درجه اول برای حفظ منافع ملی، تضمین امنیت و ثبات کشور به حمایت از روحانی واداشت. همین اتفاق پس از دیدن آثار امیدبخش برجام بهخصوص تلاش روشنفکران و گروههای مرجع در دوره دوم انتخابات ریاستجمهوری و تحریک جامعه پس از مناظره دوم تداوم یافت و روحانی را برای بار دوم بر کرسی ریاست جمهوری نشاند.
حالا اصلاحطلبان با یک پرسش اخلاقی مواجه هستند و آن هم این است که آیا تمرکز آنها بر روحانی و سیاستهای اعتدالی او مسئولانه بوده است؟ و جواب خواهد داد؟ آیا دولت روحانی مجاز است خود را فراجناحی بنامد و از کمند مطالبات اصلاحطلبانه بگریزد؟ روحانی در دولت اول خود اصل را بر حفظ اعتدال و میانهروی سیاسی گذاشت و سعی کرد توازنی میان جریانات سیاسی ایجاد کند. اعتدال هم تفسیرش شد ترکیب سیاستها و برنامههای اصلاحطلبان و اصولگرایان روی هم و درهم، بهقول بعضی دوستان نرمالسازی کرد، اما عملا این دست فرمان لااقل در نماد مناظره اول و دوم که آقایان روحانی و جهانگیری شروع به دفاع از وضع موجود کردند جواب نداد.
کارنامه دولت اول روحانی در بخشهایی مثبت است مثل سیاست خارجی و نفت، اما در همین حوزه سیاست خارجی تحرکات دیپلماتیک ما محدود شد، پرونده هستهای که تیم ظریف توانست با موفقیت مذاکرات ۱+۵ را جلو ببرد، اما در انکشاف سیاست منطقهای و بازیگری موثر در رابطه با اروپا نمره خوبی به دستگاه دیپلماسی دولت تعلق نمیگیرد. مردم معتقدند دولت آقای روحانی باید قادر میشد در امنیت منطقه سهم بیشتری داشته باشد و بعد از حصول برجام از دستاوردهای آن استفاده بیشتری کند و بتواند نقش و موقعیت ایران در منطقه را ارتقا ببخشد.
دولت دوم روحانی بایستی چیدمان فونداسیون خود را تغییر بدهد. او عملا باید در دولتی ریاست کند که چهرهاش متفاوت از دولت قبل باشد؛ دولتی یکدست، مقتدر و دارای برنامه جدی برای تحقق وعدههایی که روحانی داده است. اگر مردم احساس کنند که وعدههای روحانی وعدههای سرخرمن بوده، خب در چنین شرایطی آقای روحانی چه تفاوتی پیدا میکند با مثلا آقای رییسی. رویگردانی مردم از رییسی و قالیباف بهخاطر این نبود که شعارهای آنها را شعارهای بدی میدانستند.
مردم میگفتند این شعارها خوب است، اما ما به آنها اعتماد و باور نداریم. چرا شعار ۴ درصد قالیباف نگرفت، چون مردم باورشان نشد که قالیباف ۹۶ درصد را نمایندگی میکند. میگفتند او اتفاقا نماینده همان ۴ درصد است و از بیشترین امتیازات و انحصارات سیاسی و فرهنگی و حتی اقتصادی بهره برده است و حالا دارد ادای حمایت از ۹۶ درصدیها را درمیآورد، بنابراین روی دیگر سکه بیاعتمادی به اصولگرایان، اعتماد به صداقت و راستگویی روحانی بود. حالا در طول چهار سال دوم اگر دولت آقای روحانی دولت ناکارآمد، ندانم کار و فشلی باشد، یا مثلا اگر همین فراکسیون امید در مجلس ضعیف عمل کند یا شورای فعلی شهر تهران که بهخاطر اعتماد مردم تهران لیستی وارد شورا شدند فاقد برنامه باشند و در برابر فساد و رانتجویی نوکیسهها سکوت پیشه کنند
خب چه بر سر سرمایه ارزشمند اجتماعی اصلاحطلبان خواهد آمد؟ مردم خواهند گفت که کاندیداهای اصلاحطلب در سال ۱۴۰۰ هم از جنس همینها هستند. بههمین دلیل از حالا باید خود را بازنده رقابت ۱۴۰۰ تلقی کنیم آن هم نه به جناح اصولگرا بلکه به یک پوپولیزم مبتذل. پوپولیسمی سرشار از عناصر رادیکال و غیرقابل کنترل.
بنابراین از حالا پیشبینی میکنیم اصلاحطلبان در ۱۴۰۰ در شرایطی میتوانند موفق باشند و ثبات اجتماعی را حفظ کنند و اعتمادبنفس خود را بالا ببرند که دستاوردهای چهار سال دوم دولت روحانی برای مردم نتیجه ملموس به همراه داشته باشد.
برخورداری از نتیجه ملموس برای دولت دوم روحانی بسیار حیاتی است و دیگر نمیشود با مردم گفتار درمانی کرد و با بیان توجیهات و اینکه ما میخواستیم آنها نگذاشتند، اعتماد آنها را مجددا کسب کرد. البته طبیعت و ذات اصولگرایان تندرو مانعتراشی بر سر راه موفقیت دولت است این خیلی چیز عجیبی نیست. آنها بدشان نمیآید کشور منزوی شود و تحریمهای کمرشکن برگردد و آنها به بهانه دورزدن تحریمها کاسبیشان را بکنند. از این منظر دولت یکدست و چالاک میتواند ترفندهای اصولگرایان تندرو و رادیکال را بهموقع شناسایی و خنثی کند. مشروط به آنکه از قوه خلاقیت و ابتکار بیبهره نباشد.
آقای دکتر! اصلاحطلبان در انتخابات هیئترئیسه مجلس توانستند علی مطهری و مسعود پزشکیان را در جایگاه نواب رئیس حفظ کنند، اما در عوض دو کرسی خود را از دست دادند. تحلیلتان از این اتفاق چیست؟
عملکرد فراکسیون امید در رای به لاریجانی و حفظ دوکرسی نواب رئیس خوب بود. شما به عملکرد آقای لاریجانی و نواب رئیس و تسلطشان بر اوضاع مجلس در روز حمله تروریستی بنگرید. کارنامه درخشانی از خود برجای گذاشتند. بهنظرم اشتباه تاکتیکی در انتخاب منشیها چندان اهمیت نداشت. این نشان میدهد اگر مردم به ضرورت رای دادنهای لیستی باور پیدا کرده و متوجه شدهاند باید گروهی و متمرکز کار کنند.
نمایندگانشان نیز به وظیفه تشکیلاتی خود خوب عمل میکنند. نمایندگان هم باور کردهاند که کار پراکنده و گسسته امکان پیروزی رقیب را افزایش میدهد. پس از پیروزی خیرهکننده روحانی و لیست اصلاحطلبان در شوراهای شهر و روستا پذیرفته نبود که فراکسیون امید در مجلس دچار شکست و عقبنشینی شود. از این جهت رای آوردن نواب رئیس با افزایش متوسط آرای ۱۰ درصد نسبت به گذشته نشان داد بین مجلس و جامعه مدنی به لحاظ اثرگذاری روانی و سیاسی ارتباط ارگانیک خوبی وجود دارد.
نکات گفتگو
( روحانی پس از پایان مناظره اول نگران شد
( به میدان آوردن جهانگیری تصمیم صحیح اصلاحطلبان بود
( اشتباهات رقبا به روحانی کمک کرد نه آمار و ارقام دولت
( شعارهای حمایت از محرومان اصولگرایان برای مردم باورپذیر نبود
( بعید است روحانی در لاک مصلحتاندیشی فرو رود
( روحانی باید تور محافظ نورچشمیها را پاره کند
( اصلاحطلبان در برابر فساد سکوت کنند از الان بازنده ۱۴۰۰ هستند
( عملکرد فراکسیون امید در انتخابات هیئترئیسه خوب بود
( نیروهای حزباللهی از فضای انتخابات خارج شوند
( اصولگرایان از حجم خشم و نفرت خود در نقد دولت بکاهند
( اصولگرایان از تحولات زیرپوستی ایران غافلاند
( طبقه متوسط مدام حاکمیت را غافلگیر کرده است
( مردم با اراده خود تندروهای بنیادگرا را عقب راندند
( اصولگرایان ۱۰ درصد جامعه را خودی میدانند
( اینکه میگویند اصلاحطلبان تقلب کردند برای روحیهدادن به نیروهای شکست خورده است
- 14
- 6