از پرده سکوت خارج شده است؛ اما گويي در اتاقي تنها نشسته و خاطراتش را با صداي بلند مرور ميکند، آنهم به مناسبتهاي مختلف؛ يک بار به دليل سالگرد درگذشت امام، يک بار در سالگرد ١٥ خرداد، يک بار توقيف سلام و حالا هم ماجراي حضورش در دادستاني کل کشور و قوه قضائيه. محمد موسويخوئينيها همه جا هست، در تصاوير متعددي از گردهماييهاي خصوصي اصلاحطلبانه ديده ميشود؛ اما حرفي نميزند. بعد از هکشدن «آهنگ راه» - وبسايت شخصياش- بهتازگي کانال تلگرامي به راه انداخته و هرازگاهي به بهانههاي تاريخي، برشي از خاطراتش را بازخواني ميکند. ابتداي هر خاطره را هم اينگونه آغاز ميکند: «آيتالله سيدمحمد موسويخوئینيها در پاسخ به پرسشي مبني بر اينکه آيا..». اينها آغازي است براي بازگويي خاطرات موسويخوئينيها، شايد در رقابتي نانوشته با خاطرات مکتوب هاشمي!
اگرچه خوئينيها در تازهترين مطلبي که منتشر کرده، نسبت به خاطرهگويي هاشميرفسنجاني انتقادات شديدي را طرح کرده است.در تازهترين مطلب موسويخوئينيها مثل هميشه آمده است: «آيتالله سيدمحمد موسويخوئينيها در پاسخ به پرسشي مبني بر اينکه آيا پس از رحلت امام خميني (ره) شما خواهان رياست بر قوه قضائيه بودهايد؟
گفته است؛ ايشان {هاشمي} در خاطراتش نوشته است: «... به جلسه رسمي براي تحليف رفتيم. آقاي موسوياردبيلي و موسويخوئينيها هم بودند. به نظر ميرسد از جايگزيني آقاي يزدي ناراحتاند..». (هاشميرفسنجاني: کارنامه و خاطرات ۱۳۶۸: بازسازي و سازندگي، به اهتمام علي لاهوتي، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۹۱. ص ۲۷۱) و در جاي ديگر نوشتهاند: «آقاي موسويخوئينيها آمد؛ خودم ايشان را خواستم... از رهبري رنجيده، به خاطر اينکه ايشان را رئيس قوه قضائيه نکرده است» (همان، ص ۲۸۰).
و پاسخ موسوي خوئينيها: «در هر دو مورد، ايشان را تخطئه ميکنم... همين اندازه ميگويم که اگر ديگر خاطرات ايشان تا اين اندازه بيدقت باشد، در استفاده از آنها همواره بايد جانب احتياط را در پيش گرفت...». و سپس به اصل مطلب پرداخته: «بنده خواهان رياست بر قوه قضائيه نبودم. همچنين خواهان مَنصب دادستاني کل کشور هم نبودم.... زماني که از طرف حضرت امام رضوانالله تعالي عليه به سمت دادستان کل کشور منصوب شدم، قوه قضائيه به روش شورايي اداره ميشد و دادستان کل هم عضو شورايعالي قضائي بود. پس از شروع به کار، خيلي زود متوجه مشکل بزرگي در مديريت شورايي شدم؛ به نظرم رسيد مديريت شورايي مانعِ سرعت در تصميمگيريها ميشود... پيشنهاد بنده اين بود که مديريت قوه قضائيه بر عهده يک نفر به عنوان رئيس قوه باشد.
مرحوم حاج احمدآقا گفتند اگر اين اتفاق بيفتد احتمالا شما رئيس نخواهيد بود و منظورش اين بود که با وجود آقاي موسوياردبيلي، امام شما را به رياست منصوب نميکنند. گفتم از نظر من مهم اين است که ساختار مديريت دستگاه قضائي اصلاح شود، همين... قرار شد حل مشکل در جلسهاي با شرکت تمام اعضاي شورايعالي قضائي و با حضور سران سه قوه بررسي شود. اين جلسه به رياست حضرت آيتالله خامنهاي که در آن زمان رئيسجمهور بودند، تشکيل گرديد و دستگاه قضائي به پنج قسمت تقسيم شد... در اين تقسيمبندي، مهمترين و گستردهترين بخش دستگاه قضائي، يعني دادگستريهاي سراسر کشور، بر عهده بنده گذاشته شد. البته اداره دستگاه قضائي بر اساس اين تقسيمبندي چندان طول نکشيد و با ارتحال حضرت امام و اصلاح قانون اساسي، اداره اين دستگاه بر عهده يک نفر بهعنوان رئيس قوه قضائيه گذاشته شد».
چالشهای قديمی
موسويخوئينيها همانطور که خودش گفته با تغيير مديريت در قوه قضائيه از اين دستگاه جدا شد. سازمان اسناد انقلاب اسلامي اتهاماتي را متوجه موسويخوئينيها دانسته؛ زماني که او به سمت دادستان کل کشور منصوب شده بود. اين سايت و سايتهاي مشابه بارها ادعاي دستداشتن بهزاد نبوي در ماجراي انفجار را مطرح کردهاند، بعدها که موسوي خودش دراينباره مطلبي در «آهنگ راه» منتشر کرد، عدهاي با عنوان ياران شهيد لاجوردي پاسخ خوئينيها را داده و همان اتهامات را تکرار کردند. اگرچه پرونده انفجار با دستور امام مختومه شد؛ اما سازمان اسناد مدعي شده که موسويخوئينيها بارها مانع از به سرانجام رسيدن تحقيقات درباره بهزاد شده است. خوئينيها در پاسخ به احمد قديريان - نماينده خودش در دادستاني - که يکي از نويسندگان نامه بوده، نوشته بود: «جناب آقاي قديريان گويا شما و دوستانتان از گشودن پروندهاي که امام دستور مختومهشدن آن را دادهاند، شرعا و قانونا پروایي نداريد. اکنون که چنين است؛ پس معطل چه چيزي هستيد؟ نترسيد، اقدام کنيد؛ ولي هشدار ميدهم که از يک چيز بترسيد و آن افشاشدن آن دستهايي است که امام فرمودند: من از اول ميدانستم دستهايي در کار است که ميخواهند افرادِ بهدردبخور را از ما بگيرند و خود جاي آنها را بگيرند».
موسويخوئينيها بعد از دادستاني، در فاصله سالهاي ٦٩ تا ٧١ به مرکز تحقيقات استراتژيک رياستجمهوري رفت. در همان خاطرهاي که موسوي آن را از کتاب هاشمي به صور مقطّع نقل کرده، آمده است: «آقاي موسويخوئينيها آمد... از رهبري رنجيده، به خاطر اينكه ايشان را رئيس قوه قضائيه نكرده است. گفتم آيتالله خامنهاي مايلاند در دفتر خودشان كاري به ايشان واگذار نمايند؛ نپذيرفت و گفت بنا دارد با انتخابات مياندورهاي به مجلس برود. پيشنهاد همكاري با نهاد رياستجمهوري را هم دادم. گفت اگر بنا باشد كاري را بپذيرد، اين را ميپذيرد».
او بعد از آن روزنامه سلام را منتشر کرد. از اينجا به بعد به منتقد صريحاللهجه هاشمي بدل شد با همان ديدگاه چپگرايانه و تأکيد بر عدالت. او را از هنگام تسخير سفارت آمريكا به خاطر ارتباطات ويژهاش با دانشجويان پيرو خط امام، پدر معنوي جريان چپ ميدانند، ديدگاهي که تا مرز اتهام کمونيستبودن او به پيش رفت.
ماجرا به جلسات تفسير قرآن و نهجالبلاغه موسويخوئينيها در مسجد جوزستان يا جوستان (هر دو قرائت به کار رفته است) بازميگردد و ارتباطش با اکبر گودرزي، رئيس گروه فرقان. موسويخوئينيها بارها اين ارتباط و همچنين قرائتهايي که او را کمونيست يا حامي شوروي ميخواند، تکذيب کرده است. هاشم صباغيان، از اعضاي نهضت آزادي هم در سال ٨٩ درباره جلسات خوئينيها در مسجد جوستان به ماهنامه يادآور گفته: «واقعيت اين است که ما در آن موقع هنوز به جوهره تفکر آنها (فرقان) پي نبرده بوديم. خود من بعدها ماهيت فرقانيها را فهميدم و متوجه شدم از محصولات جلسه تفسيري آقاي موسويخوئينيها هستند».
شيخ جعفر شجوني هم در همان نشريه به نقل از شهيد مطهري درباره موسويخوئينيها مدعي ميشود: «آقاي مطهري معتقد بود او [موسويخوئينيها] ماركسيست شده است». تا زماني که شجوني در قيد حيات بود و سايت آهنگ راه هم هنوز فيلتر نشده شده بود، موسويخوئينيها به او پاسخ داد. او ضمن تکذيب همه آنچه شجوني به نقل از شهيد مطهري روايت کرده بود، خطاب به او گفته بود: «شما که از سال ٥٠، چنين شناختي از من داشتيد، چرا تا پيروزي انقلاب، تازمانيکه حضرت امام -رضوانالله تعالي عليه- در قيد حيات بودند، هيچگاه با هيچکس اين شناخت خود را در ميان نگذاشتيد تا از اشغال بعضي از پستها مانند نمايندگي حضرت امام و نمايندگي مردم در مجلس شوراي اسلامي و... جلوگيري کنيد».
از قزوين تا سفارت
موسويخوئينيها متولد ١٣٢٠ در قزوين است و ظاهرا از همانجا هم درس طلبگي را آغاز کرده. موسويخوئينيها سالها بعد در مصاحبهاي به ايسنا گفت: «در سالهاي اخير کتابي به نام «شنود اشباح» منتشر شد که در ارتباط با من يادداشتهايي را از مجلات خارجي جمعآوري کرده بود و من را اينطور معرفي کرد که يک عنصر وابسته به شوروي هستم، تحصيلاتم نيز در دانشگاه پاتريس لومومبا در مسکو بوده است. اين کتاب اينطور ميخواهد القا کند که چون من از نزديکان امام بودم، خواستههاي شوروي را به امام القا ميکردم؛ بنابراين آن حرکتهاي تند ضد آمريکايي امام القائات و زمينهسازيهاي شوروي بوده است که مهمترين عنصرش من بودم. البته من در مقام تخطئه اين نگاه و اين کتاب نيستم. هرکسي آزاد است هر طور که ميخواهد فکر کند. اين نگاه و اين طرز تفکر آن زمان نميتوانست باور کند که يک حرکت ضد آمريکايي کاملا مستقل و خودجوش صورت گرفته که بيارتباط با شوروي است. حتي به خاطر دارم اولين سالي که بنده بهعنوان اميرالحاج به مکه مشرف شدم، در تمام نشريات عربستان اين مطالب را چاپ کردند که بگويند اين کسي که آمده، مارکسيست است و وابسته به شورويهاست و اصلا بزرگشده مسکو است».
اشاره موسويخوئينيها به تسخير سفارت آمريکا و حادثه گروگانگيري است. ١٣ آبان ٥٨ دانشجويان پيرو خط امام كه مرتبط با موسويخوئينيها بودند در اعتراض به ورود شاه به خاک آمريکا از ديوار سفارت بالا رفتند. چهرههايي مانند عباس عبدي، ابراهيم اصغرزاده، معصومه ابتکار، محسن ميردامادي، حسين شيخالاسلام و... از اين ميان برخي از اين چهرهها مثل عبدي و اصغرزاده و ميردامادي از شرکتکنندگان در درس تفسير موسويخوئينيها بودند.
موسويخوئينيها سالها بعد (سال ٩١) در جمع اعضاي سازمان دانشجويي حزب اسلامي کار درباره آنچه انجام داده، گفته بود: «من از کساني که تسخير لانه جاسوسي را کاري زيانبار ميدانستند ميپرسم که آيا گروهي که اين کار را کردند از دیدگاه شما ناآگاه بودند؟ يا آنان دانشجوياني مبارز در رژيم شاه و انقلابي بودند؟ و نيز ميپرسم پس از آنکه آن واقعه روي داد آيا تنها يکي، دو حزب حمايت کردند يا تمام ايران حمايت کرد؟ تقريبا تمامي گروههاي سياسي آن زمان و شخصيتهاي سياسي از اين اقدام حمايت کردند. حتي نهضت آزادي که رئيسشان مرحوم مهندس بازرگان بود، مخالفت کردند و دچار انشقاق شدند و هفت نفر از آنها اعلام حمايت کردند؛ يعني آيا همه گروههاي سياسي آن روز نسنجيده رفتار کردند؟ کساني که امروز تسخير لانه را زير سؤال ميبرند بعيد نيست روزي بگويند مبارزه با رژيم شاه اساسا کار غلطي بوده است؟» او درباره مشورتنکردنش با امام خميني درباره تسخير سفارت هم در مصاحبهاي که سال ٧٤ با روزنامه سلام انجام داد، گفته بود: «بنده با اينکه اين کار يعني مشورت با حضرت امام انجام شود، مخالفت کردم و به اين نتيجه رسيدم که امام را خيلي محدود نکنيم و مشورت با ايشان انجام نشود و اين کار انجام شود، اگر امام مخالفت کردند، خب توبيخ ميکنند و دانشجويان هم از ادامه کار منصرف ميشوند... بهمحض آغاز ماجرا بنده به دفتر حضرت امام خميني(ره) که آن زمان قم بودند تلفن زدم. مرحوم حاجاحمدآقا گوشي تلفن را برداشتند، حاجاحمدآقا به بنده گفت گوشي را نگه داريد. ايشان نزد امام رفت و پس از دو يا سه دقيقه برگشتند و از قول امام به بنده گفتند: «خوب جايي را گرفتهايد، محکم نگه داريد».
و سلام
روزنامه سلام در زمستان سال ٦٩ اولين شمارهاش را با مديرمسئولي موسويخوئينيها منتشر کرد. درحاليکه موسويخوئينيها از اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام بود و رئيس مرکز تحقيقات استراتژيک رياستجمهوري. همچنان هم عباس عبدي با او بود و البته سعيد حجاريان؛ آنها ستونهاي اصلي روزنامه سلام هم به شمار ميرفتند. سلام به يکي از منتقدان اصلي سياستهاي هاشميرفسنجاني بدل شد. بعد از رد صلاحيتهاي انتخابات مجلس چهارم، همکاري موسويخوئينيها با مرکز تحقيقات هم ادامه نيافت و در سال ٧١ استعفا داد. اين استعفا، او را كه در سال ٦٦ يكي از تصميمسازان اصلي انشعاب در جامعه روحانيت و تشكيل مجمع روحانيون مبارز به شمار ميرفت، به يكي از چهرههاي اصلي مخالفت با سياستهاي راستگرايانه دولت هاشمي بدل كرد.
«سلام» در دوره اصلاحات هم به حيات خود ادامه داد و در نهايت با انتشار نامه سعيد امامي توقيف شد.
موسويخوئينيها در سال ٨٤ بعد از رفتن شيخ مهدي کروبي از مجمع روحانيون و تأسيس حزب اعتماد ملي، دبيرکل مجمع شد. او سالهاست که سکوت کرده و مصاحبه نميکند؛ اما در بزنگاههاي تصميمگيري همواره ردپايش احساس ميشود. شايد همين سکوت هم باعث شده تا جريان راست او را چهره خاکستري و پشتپرده معرفي کند.
از همين رو بسياري از چهرههاي جريان راست که در خانه احزاب حضور داشتند، تلاش کردند تا با استناد به بيانيهها و تحرکات، مجمع روحانيون را هم منحل اعلام کنند، اتفاقي که رخ نداد. مجمع در سال ٩٢ تا قبل از رد صلاحيت هاشمي از او حمايت کرد؛ بازگشت به هاشمي. حالا که ديگر هاشمي در ميان نيست، اما خاطراتش مانده، موسويخوئينيها ميگويد: «من شواهد ديگري هم دارم که نشان دهم مرحوم آيتالله هاشمي رفسنجاني در نقل اين خاطرهها راه خطا رفته است، اما به همان اندازه هم که اشاره کردم، مايل نبودم حرمت آن بزرگ شکسته شود».
مرجان توحيدی
- 18
- 1