«محمدرضا باهنر»؛ يك مهندس كاربلد در بدنه اصولگرايي است. كسي كه درست در بحبوحه انتخابات دوازدهم، زماني كه بسياري از اصولگرايان با لحني پر طمطراق، از خود و آينده سياسي شان سخن ميگفتند، ساكت بود و حتي گاهي زبان به نقد وعده و وعيدهاي هم جناحيهايش پرداخت.
اين سكوت باهنر را نه از سرناچاري بلكه ريشه آن را بايد در تجربه سياست ورزيش جستجو كرد، مانند روزي كه در سكوت رداي نمايندگي مجلس را از تن درآورد و وارد گود رقابت مجلس دهم نشد. شايد بتوان گفت كه او برخلاف ديگر نمايندگان باسابقه اصولگرا، با تكيه بر شم سياسيش نتيجه انتخابات مجلس دهم در تهران را پيش بيني كرده بود.
تجربه نشان داده است كه سكوت «باهنر»، هميشه بستر مناسبي براي جاري شدن احتمالها است. چه آنكه روزي كناركشيدن توأم با سكوت باهنر از مجلس، شايعههاي پرهياهويي همچون احتمال كانديد شدن او براي انتخابات رياست جمهوري را پر رنگ كرد و حال نيز طمأنينه انتخاباتي او، موجب سر برآوردن احتمال حضور او در كابينه دوازدهم شده است، احتمالي كه باهنر با حضور در نشست خبري خبرآنلاين، آن را رد كرد و از اين طريق نقطه پاياني بر شايعات گذاشت.
هر چند مرد «لابي من» مجلس تاكنون در مسير مخالف شايعات و احتمالات شنا كرده است و پذيراي نقش سياسي جديدي نشده است، اما همچون گذشته در قامت دبيركل جبهه پيروان، دستي بر آتش فعاليتهاي سياسي اصولگرايان دارد.
او با حضور در خبرآنلاين، در گفتوگويي از نگرانيهايش براي آينده مناظرههاي انتخاباتي و رقابتهای ۱۴۰۰ سخن گفت: «اگر اينگونه باشد، دوره آينده اگر يك «حراف» بتواند از كانال شوراي نگهبان بگذرد، ممكن است وارد رقابت انتخابات شود و راي هم بياورد.»
«غلط يا درست بودن انصراف قاليباف» نيز موضوعي است كه هنوز در جناح راست، تحليلهاي موافق و مخالف متعددي دارد، اما باهنر با توجه به تحليل سياسياش و نظرسنجيها، حكم به درست بودن انصراف قاليباف داد. او در اين رابطه توضيح داد: موافقت و مخالفتم با ادامه حضور آقای قالیباف در ایام انتخابات شناور بود.
مثلا يك هفته مانده به انتخابات جمع بندي من اين بود كه مثلا هر سه يا ۴ نفر باشند، يعني آقاي رئيسي، قاليباف و ساير دوستان هم باشند. اما سه شنبه يا چهارشنبه من هم به اين نتيجه رسيدم كه آقاي قاليباف كنار برود بهتر است.
باهنر در ميان صحبتهايش وقتي صحبت از پيگيري دولت در سايه از سوي جمنا و سعيد جليلي به ميان آمد، با صراحت گفت: «بدون وجود حزب چارچوب دار، اين كار عبث است و معنا ندارد.»
مشروح گفت و گوی محمدرضا باهنر با خبرگزاری خبرآنلاین را ادامه بخوانید:
آقاي مهندس از وقتي كه از مجلس رفتيد ديگر ما آقاي باهنر «لابي من» را نديديم، در حال حاضر كجا از اين ظرفيت لابيگریتان كه در مجلس خيلي هم قدرت داشت، استفاده مي كنيد؟ در دوره انتخابات هم ظهور و بروز پر رنگي نداشتيد، حالا كه انتخابات به پايان رسيده است آيا شما به عرصه «لابي من»بودنتان باز ميگرديد تا از اين طريق ليدري جريان اصولگرا را به دست بگيريد؟
من در هر صورت ارتباطم را با رسانه ها را قطع نكردم. معمولا به طور متوسط در ماه يك كنفرانس خبري داريم و گاهي هم مصاحبه هاي اختصاصي به اقتضاي موضوعات انجام مي دهم.
در فضاي سياسي كشور هم سعي كردم مشي سياسي گذشته خود را حفظ كنم. خب! طبيعي هم است كه در مجلس بيشتر در معرض دید بودم. من الان وقتي با مسئولين تماس ميگيرم، منشي گوشي را بر ميدارد و ميپرسد شما؟ ميگويم باهنر هستم. ميپرسد از كجا؟ من هم ميگويم از منزل!(خنده) الان جايي نداريم ديگر! اما در هر صورت فعاليتهايم سرجايش است و كارهايمان را انجام ميدهيم.
خب ديدارتان با مسئولين كمتر شده است اما با دوستانتان در جريان اصولگرايي كه ارتباط داريد؟
بله. با دوستان هستيم و ارتباط هم داريم. اما سعي ميكنم بيشتر در مواردي كه لازم است ظهور و بروز رسانه اي داشته باشد.
الان ليدري جريان اصولگرايي دست چه كسي است؟
دست خداوند متعال! (خنده)
خداوند كه كل جهان را مي گرداند! اما بالاخره در جريان اصولگرايي يك محوريتي كه بقيه دوستان اصولگرا از آن محوريت تبعيت و حرف شنوي داشته باشند، وجود دارد یا نه؟
الان، نه! آنطور كه ليدري اصولگرایان متمركز در يك نفر باشد، اينگونه نيست. جريان اصولگرايي طيف وسيعي است از افرادي كه مقداري تند مزاج هستند تا آدم هايي كه يك مقدار نرم تر برخورد ميكنند. اين ها معمولا در بزنگاه هايي مانند انتخابات تلاش ميكنند جمع شوند و حرف واحدي را بيان كنند. اما در شرايط غير انتخاباتي و شرايط طبيعي دنبال آن شخصيتي كه باشد و حرف آخر را بزند، نيستند.
فكر مي كنيد از ميان چهره هاي اصولگرا چه كسي ميتواند در جايگاه ليدري اصولگرايان قرار بگيرد؟ به عنوان مثال ميتوان آقاي لاريجاني را در اين جايگاه قرار داد يا اينكه با توجه به صحبتهايي كه پيرامون آقاي ناطق نوري به وجود آمده است، ميتوانيم آقاي ناطق را به عنوان ليدر اصولگراها در آينده درنظر بگيريم؟
هر كدام از اين افرادي كه اسم مي بريد يا حتي از اسامي ديگري هم ميشود نام برد. اين افراد گرايش هايي به يك بخش از اين طيف اصولگرايي دارند. بخشي از اين طيف اين افراد را قبول دارند و بخشي هم ممكن است قبول نداشته باشند و حتي مخالف اين افراد باشند.
اگر قرار باشد براي آينده فكري شود، بايد بگويم كه ديگر دوران چهره هاي كاريزماتيك در سپهر سياست در حال تمام شدن است و بايد «ساختار» جايگزين اين نگاه شود.
به نظرم چه جريان اصلاح طلب، چه جریان اصولگرا و جريانهاي ديگر، ناچار از داشتن يك حزب فراگير تمام عياري هستند كه آن ساختار حزب بايد جريان را مديريت كند. آن ساختار ممكن است، شوراي مركزي يا هيئت موسس باشد. الان ديگر زمان اين نيست كه دنبال چهره كاريزماتيك بگرديم.
البته اين همخسارت هاي خاص خودش را دارد، موقعي كه يك چهره كاريزماتيك وجود داشته باشد، اين چهره هم ميتواند در درون جريان رقابتهاي غيرضروري ايجاد كند كه اين خودش موجب گرفتاري مي شود، از سوي ديگر هم زماني كه اين چهره كاريزماتيك حضور نداشته باشد، دوباره آن جريان دچار تزلزل ميشود.
اين شكل سازمان يافته اي كه در موسم هر انتخاباتي ميخواهيد شكل دهيد، چه جبهه متحد اصولگرايان،جمنا يا شوراي نيروهاي انقلاب، هميشه يك نقص هايي دارد. از جمله محوريت چهره هايي كه در فضاي اصولگرايي به عنوان تندرو شناخته مي شوند. مثلا در اين دوره در جمنا از محوريت زياد آقاي زاكاني، فدايي و حداد عادل گله مي شود. اين موارد هم ضعف شكل سازمان يافته است. سكانداري اين چهره ها را باقي اصولگراها مي پذيرند؟
اين چهره ها چون يك مقدار شناخته شده تر هستند، برخي از رسانه ها به عمد و برخي هم به طور طبيعي بيشتر روي اين چهره ها تمركز مي كنند. مثلا در همين جمنا، رئيس شوراي مركزي آقاي رحيميان بود، كه شما هم در گزينه هايي كه مطرح كرديد نام ايشان را نبرديد! شما اگر تركيب آن شوراي مركزي را نگاه كنيد، اتفاقا تركيبي است كه ميتواند بسياري از اين طيف ها را پوشش بدهد.
اما هم رسانه هاي رقيب دوست ندارند اين اتفاق بيفتد، بنابراين برخي از چهره ها را پر رنگ مي كنند و هم رسانه هاي خودي تلاش ميكنند آنهايي را پر رنگ كنند كه به تفكر خودشان نزديك تر است. برهمين اساس من ميگويم كه اين محوريت بايد اصولا از اشخاص سلب شود و به ساختارها سپرده شود.
اصلا بحث رسانه ها را كنار بگذاريم. شما كه در جريان فعاليتهاي جمنا بوديد. واقعا همه اعضاي شوراي مركزي، افراد تأثيرگذاري بودند يا نه، اين تأثيرگذاري هم به يك سري از افراد خاص داده مي شد؟
اين داستان خيلي جاها است، مثلا در جامعه اسلامي مهندسين ما ۲۱ نفر عضو شوراي مركزي داريم. با هم بحث مي كنيم و گاهي هم تصميم هايي گرفته ميشود كه ممكن است من شخصا آن را قبول نداشته باشم اما چون كار جمعي مي كنيم، سعي مي كنيم با هم تصميم بگيريم.
ولي بيرون در رسانه ها وقتي مي گويند جامعه اسلامي مهندسين، این تصور وجود دارد که باهنر همه كارها را انجام مي دهد. اينكه فرد ديگري را به رسميت نشناختند، دو دليل دارد، يا اينكه نمي خواهند يا نقص ما است.
در جمنا هم همين اتفاق مي افتد يعني در ۲۵ نامي كه در شوراي مركزي وجود دارد، ميبينند كه مثلا نام آقاي زاكاني كه بنده خدا حتي در شوراي مركزي هم نبود، زياد مطرح مي شود. افرادي در اين مسير تابلو مي شوند كه از قبل به يك مشي سياسي شناخته شده بودند.
به طور كلي بگويم كه بايد در دراز مدت اين مسئله حل شود. من نميخواهم بگويم كه حتما رسانه ها به صورت عمدي اين كار را انجام مي دهند، اما رسانه ها ناخودآگاه به سمت چهره هايي كشيده مي شود كه مشهورتر هستند.
در همين دوره انتخابات، شما كه از قدماي جريان اصولگرا هستيد. چقدر از ظرفيت مذاكره كردن و لابي خودتان در زمان انتخابات استفاده كرديد؟ مثلا با آقاي رئيسي و قاليباف جلسه اي داشتيد؟ يا اينكه خصوصي توصيهاي به آنها كرديد؟
ما ملاقات هاي خصوصي با هم داشتيم و مذاكره و صحبت هم ميكرديم. واقعيت قضيه عدم حضور بنده در شوراي مركزي جمنا هم به اين دليل نبود كه ديگران نمي خواستند، بلكهخودم نمي خواستم. وگرنه قاعدتا خيلي سدي براي ورود من به شوراي مركزي جمنا نبود.
اما درخصوص انتخاب كانديداها اين بار دوستان جمنا خواستند كه روش هاي دموكراتيك را در درون خود رعايت كنند. در مجلس نهم كه ما داشتيم ليست مجلس دهم را ميبستيم، من همواره به سئوال خبرنگارها كه «آيا ليست ۳۰ نفره تهران مطلوب تو هست يا نه؟»
جواب ميدادم كه ما ۲۰ تا ۲۲ نفر بوديم و ميخواستيم كه ليست ۳۰ نفره را ببنديم. به هر كدام از ما اگر تك تك اختيار تام ميداديد، حتما اين ليست ۳۰ نفر حاضر در لیست نهایی ارائه نمي شد. اما جمع بندي اين ۲۲ نفر، اين ليست سي نفره بود.
جمع بندي جمنا هم اين بود. اينكه تصور كنيم كه از روز اول منعقد شدن جمنا مثلا تصميم داشتند كه آقاي رئيسي را بياورند، من به شما اطمينان ميدهم كه اصلا اينطور نبود. در اين مسير آقاي قاليباف و آقاي رئيسي ماندند و در نهايت آقاي قاليباف كناره گيري كرد.
موافق كناره گيري آقاي قاليباف به نفع آقاي رئيسي بوديد؟
موافقت و مخالفتم با ادامه حضور انتخاباتی آقای قالیباف شناور بود. مثلا يك هفته مانده به انتخابات جمع بندي من اين بود كه مثلا هر سه يا ۴ نفر باشند، يعني آقاي رئيسي، قاليباف و ساير دوستان هم باشند. اما سه شنبه يا چهارشنبه من هم به اين نتيجه رسيدم كه آقاي قاليباف كنار برود بهتر است.
براساس نظرسنجي ها؟
بله. بر اساس نظرسنجي ها و مناظره ها و چيزهاي ديگر به اين نتيجه رسيديم.
من فكر ميكنم كه يك زماني اين موضوع بايد در رسانه ها بررسی شود كه اصولا اين مناظره ها علي رغم اينكه خوب است اما چطور پیش میرود؟
در حال حاضر در انتهای مناظرات - بدون اينكه خدايي نكرده بخواهم توهيني به كسي بكنم- کسی پیروز است که بیشتر اتهام میزند! به نظر مي رسد كه اگر اينگونه ادامه یابد، دوره آينده ممكن است يك «حراف» اگر بتواند از كانال شوراي نگهبان بگذرد، وارد رقابت انتخابات شود و راي هم بياورد!
در كشورهاي غربي هم اين اتفاقات مي افتد اما آنها يك پشتوانه ديگر دارند. حزب، آنها را مي فرستد جلو و بعد آنها با هم مبارزه مي كنند. ما در ايران كه حزبي نداريم. مثلا يك زماني در دانشگاه تبريز به من گفتند كه شما براي سخنراني آمديد، دو سوم سالن پر نشده است. گفتم اگر آقاي خاتمي بود چقدر پر مي شد؟ گفتند خيلي پر مي شد.
من گفتم اگر آقاي احمدي نژاد بود چقدر پر مي شد؟ گفتند براي آن هم خيلي پر مي شد. بعد من به شوخي سئوال سوم را مطرح كردم كه حالا اگر يكي از بازيگران معروف سينما بود، چه مي شد؟ بازهم گفتند آره خيلي شلوغ مي شد!
مي خواهم بگويم كه وضعيت مناظره هاي ما متاسفانه به سمتي مي رود كه مخاطبين توجهي به برنامه ها ندارند و بيشتر اينگونه است كه چندنفر «حراف» آنجا باشند و از ميان آنها چه كسي بهتر مي تواند مچ گيري كند، چه كسي ميتواند راحت پينگ پنگی بازي كند يا اينكه چطور لوله كند و ...
یعني شما موافق مناظره ها نبوديد؟
نه! من نمي خواهم قطعي صحبت كنم. اما ميخواهم بگويم كه اين مسير حتما بايد اصلاح شود. ظرف ۲۰ روز يا يك ماه فردي به صحنه مي آيد و اين اتفاقات مي افتد. شما اگر نظرسنجيها را ببينيد، در دوره هاي مختلف از آقاي خاتمي گرفته تا اقاي احمدي نژاد يك ماه مانده بود به انتخابات، يك باره خيز گرفتند و بالا آمدند.
يعني يك رشد طبيعي مبتني بر برنامه و سوابق نداشتند. به نظر من اين راه بايد اصلاح شود وگرنه تصور كنيد براي دو يا سه دوره بعد اگر از فيلتر شوراي نگهبان يك فردي كه «حراف»است، بتواند عبور كند، به راحتي رئيس جمهور مي شود!
اين انتقاد در سال ۸۴ و ۸۸ هم به آقاي احمدي نژاد وارد بود. كسي كه صريح تر از بقيه صحبت كرد و اتهام زد.
بله در سال ۸۴ هم اينگونه بود. سال ۸۸ و ۹۲ هم همينطور بود. اين مسيري كه به سمت جلو مي رود، فكر كنم كه آخر و عاقبت خوبي نداشته باشد. منهاي بحث قضاوت روي افراد اين را ميگويم. اين مسير، مسير مطمئني نيست.
شما در مورد نوع حضور اصولگراها در مناظره ها، با نامزدها صحبتي داشتيد؟ چون مناظره اول فضا بيشتر برنامه محور بود اما از مناظره دوم، ديديم كه مواجه آقاي رئيسي و قاليباف با آقاي جهانگيري و روحاني كاملا متفاوت بود.
نه! اينكه صحبت شخصي با نامزدها داشته باشم يا اينكه مشاوره بدهم، اينگونه نبود. حتي برخي از دوستان هم پيشنهاد كردند كه من بروم مسئول ستاد يكي از آنها بشوم، من فكر ميكردم كه ما داريم اين نامزدها را با هم جلو مي بريم.
بنابراين اگر من به هر طرف تمايل نشان بدهم، بخشي از جريان اصولگرايي ممكن است از من گلايه مند بشوند. ما هدفمان اين بود كه اين كاروان را با هم جلو ببريم. شايد يكي از دلايلي كه من پر رنگ پشت سر هيچكدام از اين كانديداها نبودم، رعايت اين امر بود.
به نظر شما آقاي رئيسي و آقاي قاليباف بعد از انتخابات رياست جمهوري، چه ظرفيتي براي جريان اصولگرايي دارند؟ از يك طرف بحث آن راي ۱۶ ميليوني آقاي رئيسي هست كه برخي پيشنهاد مي كنند،آقاي رئيسي ليدر جريان اصولگراها شوندY اما در مقابل هم برخي معتقد هستند كه ايشان كاريزماي لازم را براي به دست گرفتن اين جايگاه ندارند. شما فكر مي كنيد، سرنوشت اين دو بزرگوار چگونه رقم مي خورد؟
من الان علاقه ندارم روي آدم ها حرف بزنم، بالاخره ممكن است هر كدام از اين افراد بالقوه و بالفعل توانمندي هايي داشته باشند. حتي اينكه بخواهيم اين ۱۶ ميليون راي را تحليل كنيم و بخواهيم جدا كنيم كه چه مقدار از اين آراء براي شخص آقاي رئيسي و چه ميزانش سهم جريان اصولگرايي بود، خيلي كار سختي مي شود.
يك زماني ما در انتخابات مجلس از حوزه تهران ۵۰۰هزار رأي مي آورديم و انتخاب مي شديم، هر كسي مي آمد و ميگفت مثلا در فلان محله براي شما ۵۰ هزارتا راي جمع كردم. يكي هم مي آمد و ميگفت من ۲۰۰ هزار راي در ميان كارگرها براي شما جمع كرده ام و ... وقتي اين موارد را جمع ميزديم، راي من به ۵ ميليون رأي مي رسيد! در حالي كه من ۵۰۰ هزار رأي بيشتر نياورده بودم اما ۵ ميليون مدعي داشتم!
اينكه بخواهيم اين ۱۶ ميليون رای را تفكيك كنيم يك مقدار سخت است. اين موضوع در مورد طرف برنده هم صدق مي كند. خدا درجات آقاي رفسنجاني را متعالي بگرداند، اين اواخر يك جايي گفته بودند كه اگر ما از آقاي روحاني در سال ۹۲ حمايت نمي كرديم، ايشان ۵ درصد رأي بيشتر نمي آورد. نميخواهم بگويم اين عدد دقيق است اما به هر حال اگر حمايت اقاي هاشمي و اصلاح طلبان نبود، رأي آقاي روحاني اينگونه نبود.
شما ميتوانيد اين سئوال را دقيقا از طرف مقابل داشته باشيد، اينكه آقاي روحاني رأي آورده است، مي تواند چهره كاريزماتيكي براي مديريت يك جريان باشد؟ من جواب نه نميدهم، اما جواب بله هم نمي توانم بدهم.
منظورتان از جريان، جريان اعتدال هست يا اصولگرا؟
نه! منظورم جريان اعتدال است. در حال حاضر در جريان اصولگرايي، آقاي روحاني به عنوان رقيب شناخته مي شوند.
حالا كه صحبت از آقاي رئيسي شد، به اين موضوع هم بپردازيم كه با توجه به تحركات رسانه اي و سياسي كه آقاي جليلي و رئيسي بعد از انتخابات دارند و از سويي هم آقاي جليلي صحبت از دولت در سايه مي كنند. تحليل شما از اين تحركات چيست؟ به نظر شما اين دو چهره اصولگرا خودشان را براي ۱۴۰۰ آماده مي كنند؟
براي ۱۴۰۰ فكر كنم همين هزار و ۶۰۰ نفر که این دوره ثبت نام کردند، دارند خودشان را آماده مي كنند! همان مردم عادي كه در انتخابات ثبت نام كردند. طبيعي است كه آقاي رئيسي و آقاي قاليباف هم مي توانند براي ۱۴۰۰ نامزد باشند. بنده هم مي توانم باشم! (خنده) نه اينكه حالا شما اين را تيتر كنيد و بنویسید باهنر نامزد ریاست جمهوری بعد است!
من خودم را جز آن گروهي گذاشتم كه بيكار بودند و ثبت نام مي كردند. خيالتان را راحت كنم كه من جز ثبت نام كنندگان ۱۴۰۰ نيستم! ميخواهم بگويم كه خيلي ها ميتوانند بالقوه براي انتخابات ۱۴۰۰ نامزد باشند. اما اينكه چطور اين موضوع بالفعل شود و چطور جريان سازي انجام شود، بايد بررسي شود.
برخي تصورشان اين است كه بعد از انتخابات وقتي دو هفته گذشت، فضا آرام مي شود اما من معتقدم كه اين فضا بعد از استقرار كابينه آرام مي شود. يعني هنوز بعضي از بحث ها، جدل ها و پينگ پنگ ها براي اين است كه هر كسي تلاش ميكند سهمي از كابينه داشته باشد يا اينكه در كابينه افرادي بروند كه خيلي با سياست هايشان زاويه نداشته باشد. اين هايي كه هنوز جنجال هاي انتخابات را ادامه مي دهند...
دنبال سهم خواهي هستند؟
نه نميتوانيم اسمش را هم سهم خواهي بگذاريم، ميخواهند كابينه طوري چيده شود كه به مواضع خودشان نزديك تر باشند. حتي عده اي تلاش ميكنند كساني كه ميخواهند در كابينه مستقر شوند، خيلي موضع ضد آنها نداشته باشند. حتي من باهنر هم ممكن است نااميد باشم از اينكه كسي از دوستان من به كابينه برود، اما شايد علاقه مند باشم كساني در كابينه جاي بگيرند كه خيلي هم شمشير را از رو براي من و دوستانم نكشند!
بنابراين جريان انتخابات رياست جمهوري به آن فضاي آرام بعد از استقرار كابينه مي رسد و از آن زمان ميشود مقداری معقول تر در مورد جريان هاي سياسي صحبت كرد. آن موقع ممكن است حتي بتوان خط روشني ميان جريان هاي اصلاح طلب، اصولگرا و اعتدالي بكشد.
اصولگراها تا ۱۴۰۰ به قول شما "رئيس جمهور تو دل برو" خواهند داشت؟
(خنده) هنوز براي اظهار نظر خيلي زود است!
ممكن است كه چهره جديدي را وارد كنيد يا همان افرادي كه هستند را مقداري بزك ميكنيد كه دوباره وارد گود شوند؟
فعلا كه اين سه رئيس جمهور اخير ما كه في البداهه اي بودند. آقاي خاتمي، آقاي احمدي نژاد و آقاي روحاني يك ماه مانده بود به انتخابات آمدند و رئيس جمهور شدند. حالا ممكن است كه دور آينده هم يك فردي همينطور انتخاب شود.
يعني ممكن است كه اصولگراها دوباره دنبال يك چهره خلق الساعه براي انتخابات باشند؟
در زمان انتخابات، شايد همه جريان ها دنبال چهره اي هستند كه ميزان رأي آوريش بالا باشد. روي رأي آوري هم خيلي از پارامترها اثر دارد. من باز تكرار ميكنم در اين فضايي كه ما جلو مي رويم، ميترسم که در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ يك «حراف» انتخاب شود!
كسي كه در انتخابات رياست جمهوري بتواند زود جواب دهد، پايين و بالا كند و سريع لوله كند و از اين حرفها.... اين مسائل را بايد برايش فكري كرد. اين مسير، مسير عاقبت به خيري نيست. بايد صدا و سيما و رسانه ها، اين مسير را يك مقدار اصلاح كنند.
در كشورهاي اروپايي به دليل وجود تحزب امكان شكل گيري دولت در سايه هست، اما به نظر شما دولت در سايه چقدر در ايران احتمال حضور دارد؟ و اينكه اگر اين مثمر ثمر است، چرا در زماني كه دولت دست اصولگراها بود، اين كار را انجام ندادند؟
من نظرم اين است كه بدون وجود حزب چارچوب دار اين كار عبث است و معنا ندارد. وقتي ضوابط حزب وجود نداشته باشد، افراد به هيچ تعهدي پايبند نيستند و لازم نيست كه پايبند باشند.
من از رقيب مثال ميزنم. مثلا در مجلس ۱۳۰ يا ۱۴۰ نفر از نردبان ليست اميد بالا رفتند و راي آوردند. اما وقتي كه به كرسي مجلس دست يافتند به ریاست آقاي عارف در مجلس رأي نمي دهند. اين ها قرارشان اين بود كه به مجلس بروند و قرارشان اين نبود كه به كسي پايبند باشند!
در ميان اصولگراها هم ممكن است اينگونه باشد. بنابراين دولت در سايه بدون وجود حزب هيچ تعهدي براي افراد ايجاد نميكند. نه آن كسي كه خودش را رئيس دولت مي داند به اعضاي كابينه اش متعهد مي شود و نه اعضاي كابينه به رئيسشان متعهد مي مانند. در غيبت احزاب كابينه در سايه اصلا معنا ندارد.
پس موضوعي كه جمنا و آقاي جليلي در حال پيگيري هستند. در عمل امكان اجرايي شدن ندارد؟
مگر اينكه جمنا را يك حزب تمام بدانند، كه من اين گمان را ندارم. تا آنجايي كه من شنيدم جمنا اين ادعا را ندارد و گفته است كه ميخواهد احزاب اصولگرا را حول يك محور جمع كند. بنابراين اگر جمنا خودش يك حزب نباشد ديگر دولت در سايه هم معنا ندارد، لازمه استقرار دولت در سايه وجود يك حزب است.
مجموعه اين موارد از دولت در سايه گرفته تا توهين به رئيس جمهور در روز قدس، باعث شده است كه يك چهره مظلوم از رئيس جمهور ايجاد شود كه برخي بگويند اين اتفاقات در شأن رئيس جمهور نبود و برخي هم روحاني را با شهيد بهشتي مقايسه كنند. شما چقدر ظلم به دولت و به رئيس جمهور منتخب اعتقاد داريد؟
من تصورم اين است كه در دو سوي جريان يك عده تندرو هستند كه ميخواهند فضا را تند نگه دارند و تندترش كنند و من اين را به مصلحت استقرار دولت و رسيدن به سمت اهداف نظام نمي دانم. شما حالا يك طرف را مثال مي زنيد اما من ميتوانم دو طرف را بگويم كه يك عده هستند كه ميخواهند انگشتشان را در چشم هم فرو كنند. اين افراد را بايد يك مقدار آرام كرد.
من گفته ام كه الان ديگر موفقيت دولت را موفقيت نظام مي دانم. شايد تا چند روز قبل رقيبمان بود اما امروز حتي آنهايي كه اعتقاد دارند دولت ضعيف است، بايد همراه آن باشند و کمک کنند. مثلا دولت را يك ليوان آب فرض كنيم كه يك مقداري از ليوان خالي است، فرض كنيد ۵۰ درصد از اين ليوان آب دارد، اما برخي ميخواهند وانمود كنند كه تنها ۳۰ درصد ظرفيت اين ليوان آب است، خب اين ۵۰ درصد دارد براي نظام كار ميكند و هر چه ظرفيتش را كمتر كنيم نظام و مردم ضرر مي بينند.
يك عده هم ممكن است كه تلاش كنند تا اين ۵۰ درصد را ۷۰ درصد نشان دهند كه اين هم درست نيست. اين دو ديدگاه متفاوتي است كه من روي اين دو ديدگاه فارغ از بحث سياسي و جناحي ارزش گذاري ميكنم.
لیلا شریف - نسرین وزیری
- 14
- 6