اصولگرايان در چند انتخابات اخير نتوانستند پيروز انتخابات باشند. حالا چهرهها و شخصيتهاي مختلف اين جريان سياسي تلاش ميكنند تا بازسازي اين جناح را در دستور كار قرار دهند. چه اينكه جبهه مردمي نيروهاي انقلاب اسلامي به عنوان تشكلي كه وحدت و سازمانيافتگي اين جناح را به عهده گرفت، تلاش ميكند به آسيبشناسي شكست در انتخابات ٩٦ بپردازد. از طرفي چهرهاي چون محمدباقر قاليباف نيز بر لزوم تغييرات در جريان راست و نو اصولگرايي تاكيد ميكند.
با اينحال بايد به اين سوال پاسخ داد كه اين تغيير و بازسازي بايد واجد چه ويژگيهايي باشد؟ آيا تغيير بايد در گفتمان باشد يا در عملكرد و شيوه سياستورزي اصولگرايانه؟ محمدنبي حبيبي، دبيركل حزب موتلفه اسلامي خط قرمزي براي تغيير و تحولات در گفتوگو با «اعتماد» ترسيم ميكند و روي آن تاكيد دارد. او معتقد است كه جريان اصولگرايي بايد ثبات خود را در اصول حفظ كند ولي در روشها هر دو جريان اصلاحطلب و اصولگرا بايد دايما در حال تحول باشند. ثبات در اصول و انعطاف در سليقهها را هر دو جريان سياسي كشور بايد هميشه مدنظر داشته باشند. با اين حال اين فعال سياسي اصولگرا بيان ميكند كه نتيجه انتخابات ٩٦ براي اصولگرايان نشان از رشد اين جناح دارد. او همچنين در بخش ديگري از سخنان خود اعلام ميكند كه موافق گفتوگو بر سر منافع ملي با اصلاحطلبان است
تلقي شما از انتخابات سال ٩٦ و نتيجه آن چيست؟ آن را شكست ميدانيد يا يك گام رو به جلو؟
اگر انتخابات سال ٩٦ را با سال ٧٦ مقايسه آماري كنيم، ميبينيم كه در انتخابات دوم خرداد ٧٦ جريان اصولگرايي با ظرفيت كامل به ميدان رقابت آمد و جريان اصلاحطلبي و مستقلها هم با تمام قوا به ميدان آمدند. آن زمان ٢٦ درصد آرا را اصولگرايان توانستند به خودشان اختصاص دهند. در انتخابات اخير اين جريان اصولگرا با تركيبي شبيه سال ٧٦ به ميدان آمدند اما اينبار ٤٢ درصد آرا را گرفتند. از اين منظر من دو نتيجه ميگيرم. يكي اينكه در هر صورت اهميت انتخابات جرياني و به معنايي حزبي در كشور در حال رشد است. دوم اينكه جريان اصولگرايي كه در ٧٦ حدود ٢٦ درصد داشت در سال ٩٦ اين رقم را به ٤٢ درصد رساند با توجه به اينكه در دور دوم رييسجمهور مستقر به ميدان آمده بود. بنابراين من نتيجه اين انتخابات را شكست نميدانم و معتقدم يك رشدي هم اتفاق افتاده است.
اين رشد آرا را محصول يك فرآيند ميدانيد؟ در ادوار مختلف انتخابات نوسان رايي را در اقبال مردم به جريانهاي سياسي شاهد بوديم. شما معتقديد اين شيب آراي جريان اصولگرايي در يك روند منطقي از ٢٦ درصد به ٤٢ درصد رسيده است؟
نتيجه آماري اين رشد همين عددي است كه به آن اشاره شد.
با توجه به اين رشد آيا سياستها و راهبردهاي جريان اصولگرا بايد تداوم داشته باشد يا نياز به تغييراتي دارد؟
در اصول جريان اصولگرايي بايد ثبات خود را حفظ كند ولي در روشها هر دو جريان اصلاحطلب و اصولگرا بايد دايما در حال تحول باشند. ثبات در اصول و انعطاف در سليقهها را هر دو جريان سياسي كشور بايد هميشه مدنظر داشته باشند.
آيا روشهايي كه بايد بهبود پيدا كند با مكانيزمي به نام جمنا توانست تحقق پيدا كند؟ روشي كه مدنظر شماست آيا چنين شكل و شمايلي دارد؟
در اين انتخابات اخير هم مجموعه فعاليتهاي جمنا تاثير قابل توجهي در نتيجه انتخابات داشت و هم آمدن شخص آقاي رييسي كه شايد برخي تشكلهاي اصولگرا به جمنا نپيوستند ولي وقتي رييسي آمد؛ همانها نامزد معرفي نكردند. من احساسم اين است كه در اين انتخابات جمنا نقش قابل توجهي داشت. آقاي رييسي هم به دليل مقبوليتي كه در طيفي از اصولگرايان دارد در هماهنگ شدن قسمت قابلتوجهي از اصولگرايان نقش خوبي را ايفا كرد.
جسته گريخته شنيده شد كه جريان اصولگرايي نياز به بازسازي و نوسازي دارد. اخيرا آقاي قاليباف در نامهاي صحبت از نو اصولگرايي كرد. نگاه شما به اين موضوع چيست؟ شما اشاره كرديد كه بايد در اصول ثبات داشته باشيم. آيا در اين صورت بازسازي جايگاهي پيدا ميكند؟
اگر مقصود آقاي قاليباف از نواصولگرايي تغيير در اصول باشد، مطلقا آن را قبول ندارم اما اگر منظورشان تحول در سليقهها و روشها باشد اين يك نياز دايمي است كه هر جريان سياسي به آن محتاج است.
نو اصولگرايي بايد واجد چه ويژگيهايي باشد؟چطور بايد بتواند اقبال بيشتر كسب كند و به نهادهاي انتخابي با قدرت بيشتري باز گردد؟
من كلمه نواصولگرايي را نه به كار بردهام نه قبول دارم. اين اصطلاحي است كه آقاي قاليباف به كار برده است. البته لابد تعريفي از اين موضوع دارند اما من تحول در اصولگرايي را در اصول يك موضوع غيراصولگرايانه ميدانم اما تحول در روشها را لازم تلقي ميكنم.
تحول در روشها بايد چگونه باشد؟
وقتي يك هدف را در نظر ميگيريم ممكن است كه چند راه مدنظر قرار دهيم. در يك هدف ثابت راههاي رسيدن به هدف ميتواند متفاوت باشد. لذا بايد بحث و بررسي به عمل بيايد كه بهترين، كوتاهترين و مفيدترين راه براي رسيدن به هدف چيست. الان نميشود كليت را پاسخ داد اما در هر موضوعي كه بحث اصلي از اصول اصولگرايي مطرح است بايد روشها و سليقههاي رسيدن به هدف را متناسب با آن اصل بررسي كرد و بهترين راه را انتخاب كرد.
شرايط امروز اصولگرايان چقدر به شرايط سال ٨٤ اصلاحطلبان شبيه است؟ آنها نيز در آن مقطع زماني شوراي شهر و رياستجمهوري را از دست داده بودند و مجلس ششم به مجلس هفتم تبديل شده بود و عملا در نهادهاي انتخابي جايگاهشان را از دست دادند.
كاملا در همه ابعاد نميتوان شرايط اصولگرايان را با شرايط آن موقع اصلاحطلبان مقايسه كرد. الان مجلس دهم با مجلس قبلي كه مجلس نهم بود تفاوتهايي دارد و تعداد اصلاحطلباني كه وارد شدهاند قطعا افزايش يافته است. اين را نميتوان انكار كرد. اما اگر مجلس ششم را با هشتم مقايسه كنيم كه ميبينم در مجلس ششم غلبه كامل با اصلاحطلبان بود اما در مجلس هشتم غلبه كامل با اصولگرايان بود. ولي در مورد انتخابات شوراي شهر درست است. همان اتفاقي كه در انتخابات دوم شوراي شهر براي اصلاحطلبان و اصولگرايان به نفع اصولگرايان افتاد، اينبار نيز به نفع اصلاحطلبان افتاده است. اين دو البته قابل مقايسه است.
علت آن را چگونه ميدانيد؟ كليت شرايط قابل مقايسه نيست؟
شرايط ما شبيه سال ٨٤ اصلاحطلبان نيست. مجلس شوراي اسلامي الان شرايطي دارد كه مجلس هفتم و ششم متفاوت از آن بودند كه تفاوت كنوني مجلس دهم با مجلس دوره قبل در آن حد نيست. در شوراي شهر اما شرايط مشابه است.
علت آن را در عملكرد شوراي چهارم ميدانيد يا دلايل ديگري داشت؟
عملكرد شوراي چهارم بيتاثير نبود اما بعد سياسياي كه در انتخابات پنجم اثرگذار بود به بعد خدماتي و عملكردي آنها ميچربيد.
اينكه ليست اصلاحطلبان در تهران به طور كامل راي آورده است، فكر ميكنيد تداوم داشته باشد يا ميتوانيد زنجيره را قطع كنيد؟
اصولگرايان كه ما هم عضو آنها هستيم، بايد آسيبشناسي دقيق، كارشناسانه و بيطرفانه روي عملكرد خود انجام دهند. ما از ابتداي انقلاب تا به حال ملاحظه كردهايم كه تفكرات سياسي در مواقعي غلبه كردهاند و بعد از آن شكست خوردهاند و رقبايشان پيروز شدهاند. در يكي دو دوره بعد عكس آن اتفاق افتاده است. اينكه بگوييم اتفاقي كه براي مجلس و شورا افتاد به همين شكل ادامه يابد اين را قبول ندارم اگر با دقت آسيبشناسي شود ميتوانند اميدوار باشند كه در ادوار انتخاباتي بعدي پيروز شوند.
جريان اصولگرا نتيجه انتخابات را به لحاظ روحي پذيرفته و در ذات خود هضم كرده است؟
اصولگرايان برخلاف اصلاحطلبان يك امتحان نجيبانهاي را در انتخابات رياستجمهوري و مجلس دهم پس دادند. در انتخابات سال ٨٨ اصلاحطلبان تفاوت ١٠ ميليون رايي را هضم نكردند. به تقلب و چيزهاي ديگر اشاره كردند. اصولگرايان وقتي رقيبشان پيروز شد حرفي از تقلب و تخلف مطرح نكردند.
البته صحبت از تخلف و تقلب كردند.
بگذاريد صحبت تمام شود. در انتخابات مجلس هم با اينكه يك نفر از اصولگرايان در تهران وارد مجلس نشد نظام و وزارت كشور و اصلاحطلبان را به تقلب متهم نكردند. اصلاحطلبان در دورههاي مختلف نشان دادهاند كه هرگاه برنده ميشوند، ميگويند انتخابات خوب و سالمي بوده است و هر گاه شكست ميخورند عدهاي از آنها شيپور تخلف و تقلب را مينوازند.
ميپذيريد در جريان اين انتخابات رياستجمهوري، از قضا اصولگرايان نيز در باب تخلف و تقلب داد سخن راندند؟
نه. ما از اصولگرايان معتبر هستيم و در موتلفه سالها كار كردهايم. يك كلمه از تقلب نگفتيم. ممكن است تخلفاتي هم انجام شده باشد اما اينكه چون برنده انتخابات رياستجمهوري نشديم همهچيز را همچون اصلاحطلبان زير سوال ببريم، نبوده و اين گناه را مرتكب نشديم.
چقدر نزديكي دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا را براي نيل به منافع ملي لازم ميدانيد؟ آيا پايه مشتركي براي اين امر وجود دارد؟
من اصلاحطلبي را كه نظام را قبول داشته و ولايت فقيه را پذيرفته باشد، به عنوان يك رقيب حضورشان را لازم ميبينم. بنابراين اينكه بگوييم اصلاحطلبان و اصولگرايان يكي شوند دليلي نميبينم.
بحث يكي شدن نيست. اينكه گفتوگويي بر سر منافع ملي كشور شكل بگيرد را لازم ميدانيد؟
اصلاحطلبان داخل نظام اگر قانون اساسي را قبول داشته باشند و فصلالخطاب بودن ولايت فقيه را بپذيرند و در سلايق اداره كشور با اصولگرايان متفاوت باشند، ميتوان با آنها گفتوگوهايي را شكل داد. اگر كسي به بهانه اصلاحطلبي با اصل نظام مشكل داشته باشد، من هيچ مذاكرهاي بين اين دسته از اصلاحطلبان و اصولگرايان ضروري نميبينم.
آيا حزب موتلفه حاضر است مبدع اين گفتوگوهاي دوطرفه باشد؟ خاطرتان هست كه در گذشته نامهنگاريهايي بين مرحوم عسگراولادي و آقاي محمدرضا خاتمي، دبيركل حزب مشاركت شكل گرفت.
اين مسالهاي را كه ميگوييد در چند سال اخير در موتلفه مورد بحث قرار نداديم. اگر زماني در شوراي مركزي اين بحث مطرح شود من از موافقين طرح اين مسائل هستم اما تاكيد ميكنم كه با آن دسته از اصلاحطلباني كه به بهانه اصلاحطلبي با اصل نظام مخالفت ميكردند؛ در فتنه ٨٨ بودند و قصد براندازي داشتند، بحثي نداريم اما اين را هم قبول ندارم همه اصلاحطلبان وارد فتنه ٨٨ شدند. عدهاي از اصلاحطلبان هستند كه رهبري و نظام را قبول دارند. اشتراك ما با آنها قابل توجه است. ميتوان با آنها مذاكراتي داشت.
محمدحسين مهرزاد
- 14
- 5