
هاشمی مجموعهای از جاذبه ها و دافعه هاست که نگاهها و رویکردهای متفاوتی از ستایش و نقد تا مهر و خشم و عشق را نسبت به خود بر میانگیزد. در زمانی به دلیل خطبه های آتشین و دلنشین در نماز جمعه، ریاست به یاد ماندنی در مجلس، جانشینی فرماندهی کل قوا و سپس نقشش در پایان دادن به جنگ هشت ساله عزیز میشود و زمانی به دلیل برخی دیگر از سیاست ها و تصمیمات، مورد انتقاد قرار میگیرد. حس دوگانهای که نسبت به هاشمی در چند نسل وجود دارد را نمی توان انکار کرد. شخصیتی که روزی به غایت محبوب است و روزی دیگر مورد نقد و این چرخه محبوبیت و مخالفت تا پایان دست به دست می چرخد. او مردی است که سوم شهریور ماه سال ۱۳۱۳ در قریه بهرمان، نزدیک به شهر رفسنجان چشم بر جهان گشود.
برادر کوچکترش احمد هاشمی که مرحوم هاشمی را شیخ اکبر میخواند، وقتی در گفتوگویش با شفقنا یادی از دوران مشترک کودکیشان میکند، از در رآس بودن وی در تمام کارهایی که در بهرمان انجام میشد میگوید.
از شاگرد اولی در قرآن مکتبخانه و برنده بودن در بازیهای محلی گرفته تا مغلوب کردن حریف در کشتی و ثبت رکورد در پرشبازیهای بهرمان. علیاکبر هاشمی رفسنجانی، دومین پسر از هشت فرزند خانوادهی هاشمی بود. خانوادهی نسبتاً ثروتمندی که از طریق باغداری امرار معاش میکرد اما پدر، آرزو داشت همه پسرانش معمم شوند و تنها شیخ اکبر بود که آرزوی او را برآورد.
روزی که میرزا علی و ماه بی بی، پسر سیزده-چهارده سالشان را روانهی قم میکردند، تصور هم نمیکردند قرار است روزی یکی از پرنفوذترین سیاستمدارن مذهبی ایران یا در دورههایی دومین فرد پرنفوذ کشور شود و تصمیمات تعیینکنندهای برای ایران بگیرد. تصمیماتی که در کنار نقاط اوج و فرود زندگی سیاسی پرفراز و نشیب هاشمی، آیندهی کشور را نیز رقم زدهاند. علی اکبر هاشمی بهرمانی که امروز او را با عنوان هاشمی رفسنجانی می شناسند، برای تحصیل حوزوی راهی قم و در منزل مرعشیها که از اقوام دورشان بودند مستقر شد. حضور او در خانوادهی مرعشی نه تنها به ازدواجش با عفت مرعشی در حدود ده سال بعد منجر شد و نقش اثرگذاری در مسیر زندگی شخصیاش داشت بلکه نزدیکی خانهی آقای مرعشی به منزل امام خمینی، بهانه آشنایی هاشمی طلبه با آیت الله سید روحالله خمینی شد.
او که در حوزهی علمیه قم پای درس اساتیدی چون آیات سید حسین طباطبایی بروجردی، سید محمد محقق داماد، محمدرضا گلپایگانی، سید محمدکاظم شریعتمداری، عبدالکریم حائری یزدی، شهابالدین نجفی مرعشی، محمدحسین طباطبایی و حسینعلی منتظری نشسته بود، در درسهای آیتالله سید روح الله خمینی نیز با فقه، اخلاق و سیاست آشنا شد و از سال ۱۳۴۰ به فعالیت سیاسی پرداخت. فعالیت هایی که به مخالفت با انقلاب سفید شاه و در مجموع ۴ سال و ۵ ماه زندان در حکومت پهلوی انجامید. شاگرد اول مکتبخانهی بهرمان و برندهی بازیهای کودکی، زندگی پرفراز و نشیبی از زندان و قدرت، رد صلاحیت، فاصله گرفتن از قدرت و محبوبیت را تجربه کرد.
هاشمی و تحزبگرایی
هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۵۷که هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود، در بنیانگذاری «جامعه روحانیت مبارز» همکاری کرد و بعد از پیروزی انقلاب نیز به عنوان یکی از موسسان «حزب جمهوری اسلامی» شناخته شد. این حزب تنها هفت روز پس از پیروزی انقلاب، موجودیت خود را اعلام کرد و پس از نزدیک به یک دهه از تأسیس آن به درخواست موسسانش طی نامهای از طرف هاشمی رفسنجانی و رهبری به امام منحل شد. برخی از آن نامه و آن درخواست، این برداشت را دارند که همراهی با حزب جمهوری از سوی هاشمی مصلحتی بوده است. حجتالاسلام والمسلمین غرویان در این زمینه به ویژهنامه شفقنا میگوید: «البته ایشان در هر زمانی، مصلحتی را لحاظ میکردند؛ انقلاب اسلامی هم دورهها و برهههای مختلفی داشته است و در هر برهه چیزی لازم میشد. حزب هم در اوایل پیروزی انقلاب لازم بود. آقای هاشمی و مقام معظم رهبری نیز این حزب را به این دلیل تشکیل دادند که تشکیلاتی کار کنند. بخصوص روحانیت هیچوقت تشکیلات حزبی و خاصی مانند احزاب و گروههای غربی و در عالم سیاست نداشت. ایشان برای اینکه روحانیت را در فعالیتهای سیاسی، منظم کنند، آن حزب را تشکیل دادند اما بعدها دیدند که خود این حزب میتواند سبب محدودیت شود وگرنه آقای هاشمی، فکر تشکیلاتی و تفکر منظم را برای روحانیت قایل بودند».
هاشمی رفسنجانی در سالهای پایانی عمر خود در عین بیان این نکته که امروزه حزب به معنای واقعی را در ایران نداریم، اما با اشاره به فراگیر شدن اعتقاد به تحزب در کشور از امیدش به رسیدن کشور به قلهی کارکرد احزاب در اداره جامعه میگفت.
شاید بتوان اولین ورود هاشمی به سیاستگذاریهای حکومتی انقلاب را قرار گرفتن در هستهی اولیهی شورای انقلاب اسلامی دانست که در ۲۲ دی ۱۳۵۷ تشکیل و در سال ۱۳۵۹ منحل شد. پس از تشکیل اولین مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۵۹، هاشمی به ریاست آن برگزیده شد و عنوان اولین رییس مجلس شورای اسلامی را از آن خود کرد. ریاست وی بر مجلس شورای اسلامی که دوران منحصر بفردی در تاریخ مجلس شورای اسلامی نیز هست تا زمان قرار گرفتن او در مقام رییس جمهور ایران در حوالی نیمهی مرداد ۶۸ ادامه داشت و دوره دوم و همچنین بخشی از دوره سوم مجلس شورای اسلامی را شامل میشد.
هاشمی همزمان با دیگر مناصب خود، مسوولیت نمایندگی امام خمینی در شورایعالی دفاع را بر عهده داشت که از سال شصت تا پایان جنگ ایران و عراق به طول انجامید. او همچنین یک ماه و نیم قبل از پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ از طرف امام خمینی به جانشینی فرمانده کل قوا منصوب شد. نقش او را در پذیرش قطعنامه پررنگ میدانند؛ موضوعی که خود نیز در خاطراتش به آن اشاره کرده است. ماجرای دیگری که در تاریخ زندگی هاشمی، حائز اهمیت بسیار بوده، نقش تعیین کننده ای است که وی در جلسه انتخاب رهبری خبرگان پس از رحلت امام خمینی داشت و به نوعی نتیجه آن جلسه که انتخاب آیت الله خامنه ای بود را مشخص کرد. در انتخابات همین سال (۱۳۶۸) بود که هاشمی به ریاست جمهوری ایران رسید و با انتخاب مجدد در سال ۷۲، هشت سال در این سمت باقی ماند.
هاشمی و اقتصاد
یکی از مسایلی که در دورهی ریاست جمهوری هاشمی مورد اختلاف بود و منتقدانی جدی داشت، سیاست اقتصادی دولت هاشمی است که در کنار افزایش نرخ رشد اقتصادی در برنامه پنج ساله اول،افزایش توانایی تأمین هزینهها، کاهش قرضه دولت از سیستم بانکی کشور، کاهش هزینههای جاری دولت، افزایش هزینههای توسعه کشور، افزایش سطح تولید کشاورزی و در نتیجه افزایش صادرات غیرنفتی، کاهش کسری بودجه، تورم بیسابقه در تاریخ ایران که در پایان دولت سازندگی به ۴۹ درصد نزدیک شد را نیز نتیجه داد.
یکی از منتقدان هاشمی در این زمینه احمد توکلی است که در گفتوگوی خود با ویژهنامهی شفقنا با اشاره به بحثهای مفصل آقای هاشمی درباره عدالت اجتماعی در نماز جمعههای دورهی پیش از ریاست جمهوریش و تغییر آهستهی رویکردش به این موضوع میگوید: «اوایل رییس جمهور شدن آقای هاشمی، وقتی که ایشان از آزادی اقتصادی حرف میزد، امثال آقای محتشمی پور میگفتند که این رویکرد، نسخه تعدیل صندوق بین المللی پول است. من که تصور میکردم این سیاست بازسازی است، از آن دفاع میکردم. بعد از مدتی دیدم که حق با آنهاست و من خبر نداشتم که هیات صندوق به تهران آمده و با آقای نوربخش قرار گذاشته است که ایران همان سیاست تعدیل را اجرا کنند.
پس از آن موضع ما انتقادی شد». او در عین انتقاد از سیاست اقتصادی هاشمی، در جایی دیگر از مصاحبه دربارهی آقای هاشمی بیان میکند: «زمانی که کشور در اثر اشتباهات دچار بحران بانکی شد، آنقدر عقل و شهامت داشت که وقتی متوجه شد مسیر را اشتباه رفته است، ماشین را کنار زد، ترمز دستی را کشید و به تدریج دنده عقب گرفت و راه اشتباه را ادامه نداد». دکتر فرشاد مومنی نیز که یکی از منتقدان همیشگی سیاست تعدیل ساختاری به شمار میرود، ضمن اظهار علاقهی خود به شخصیت هاشمی و بازگویی ویژگیهای شاخص و قابل اعنتای وی با وام گرفتن از تجربهی دوران ریاست جمهوری هاشمی، دیگرانی که به اعتقاد او امروز نیز در حال ارتکاب این اشتباه هستند را دعوت میکند که یک بار دیگر به آن تجربه نگاه کنند و درس بگیرند.
هاشمی و سیاست خارجی
دیپلماسی دولت هاشمی گرچه بهترین دوران دیپلماسی ایران نبوده است، اما از جهت ارتباطی که بعد از جریان کشتار حجاج ایرانی در سال ۶۶ با اعراب ایجاد کرد و دوستی بین ملک عبدالله و وی، همواره هاشمی را یکی از مهرههای کارآمد برای کمک به حل اختلافات میان ایران و عربستان میدانستند. الهه کولایی در این مورد به ویژهنامهی شفقنا میگوید: «هشیاری ایشان سبب شد تا بر اساس سنتها و ویژگیهای اجتماعی-فرهنگی منطقه غرب آسیا، توسعه روابط فردی و حتی خانوادگی با رهبران کشورهای دیگر را مورد توجه قرار دهد. او بر این اساس توانست از این روابط شخصی نیز در جهت رسیدن به اهداف سیاست خارجی جمهوریاسلامی ایران و تأمین خواستهها و مطالبات مردم ایران یا اجرای برنامههای رشد و توسعه کشور بهرهبرداری کند. این توانی است که به طور قابل توجه و چشمگیری توسط آقای هاشمی، مورد بهره برداری قرار گرفت».
هاشمی و فرهنگ
در کنار نقدهایی که به عملکرد فرهنگی هاشمی رفسنجانی میشود که حد انتظار جامعه و هنرمندان و … را برآورده نکرده بود، بسیاری نیز بر بازتر شدن فضای اجتماعی و فرهنگی در آن دوران نسبت به سالهای پیش از آن باور دارند. از این میان احمد مسجدجامعی به ویژهنامهی شفقنا میگوید: «مجموعه عملکرد آقای هاشمی موجب شد که در پایان دوره ایشان، رغبت بسیاری برای شرکت در فعالیتهای فرهنگی و هنری در مردم بوجود آمد. در اوایل دوره ایشان، برنامههای تئاتر بود اما سالنها خالی بود و با بلیت مجانی، مردم را به تئاتر دعوت میکردند. در حالی که اواخر دوره ریاست جمهوری هاشمی، همین تالارها مملو از تماشاگر بود». اما در زمینهی سیاسی فضا به گونهای دیگر بود. در این دوران، تحت تأثیر واقعهی میکونوس و اتهاماتی که دادگاه آلمانی به ایران وارد کرد، روابط تهران و اتحادیهی اروپا دچار بحران شد.
هاشمی و انتقاد
بازتر شدن فضای فرهنگی کشور همانطور که طرفداران خود را داشت، مورد انتقاد گروه هایی نیز قرار گرفت و فشارهای رسانه ای و … را متوجه دولت دوم هاشمی کرد. هاشمی در دوره پایانی دولت دومش تلاش برجسته ای در بگزرای انتخابات سالم داشت و خطبه ای مهم در نماز جمعه در این خصصوص ایراد کرد که به نوعی حمایت از سید محمد خاتمی به عنوان نامزد جریان چپ آن روز تلقی می شد. در دولت اول خاتمی، با وجود رابطهی مثبت خاتمی با وی و دادن سمت معاونت اجرایی خود به محمد هاشمی برادر هاشمی رفسنجانی، اما هاشمی تحت فشار هجمههای شدید گروهی از اصلاحطلبان و همچنین گروههای تندرو قرار داشت.
همین مسایل باعث شد او در انتخابات مجلس ششم در سال ۱۳۷۸ آخرین نفری باشد که توانست نام خود را در میان منتخبان جای دهد اما پیش از تحلیف، از این مقام استعفا داد. با وجود این موضوع، هاشمی رفسنجانی همواره خود را در برابر انتخاب مردم قرار میداد و ابایی از این موضوع نداشت. محسن هاشمی دربارهی برخورد وی با بیمهریها در عرصهی سیاسی و مردم و اذعان دلخوری خود به خانواده به ویژهنامهی شفقنا میگوید: «بهخاطر ندارم که ایشان از موضوعی گلایه کرده باشند و صبری بینظیر و مثالزدنی داشتند. زمانی که دیگران در حضورشان از تخریبها گلایه میکردند، ایشان نظرشان را میگفتند و البته با بزرگواری از کنار این دروغها و تهمتها میگذشتند. در مورد مردم، ایشان مطلقاً بیمهری ندیدند، اما از برخی سیاسیون و جناحها به ایشان ظلم زیادی شد و بسیاری از آنان هم فرصت حلالیت گرفتن از آیتالله هاشمی رفسنجانی را پیدا نکردند».
هاشمی بار دیگر در سال ۱۳۸۴ پس از اتمام دور دوم ریاست جمهوری سید محمد خاتمی به میدان انتخابات آمد و در برابر احمدینژاد قرار گرفت و علیرغم کسب بیشترین آرا در دور اول، در دور دوم رقیب بود که انتخاب شد. در آن دوره، هاشمی، کروبی و معین نسبت به انتخابات و دخالتهای سازمانیافتهای که عنوان میکردند در آن صورت گرفته است، اعتراض کردند. پس از روی کار آمدن دولت نهم، رویارویی با هاشمی و نزدیکان وی در دستگاههای دولتی شدت گرفت. در سال ۱۳۸۵ حدود یک سال پس از انتخابات ریاست جمهوری، وارد مجلس خبرگان رهبری شد و یک سال بعد نیز ریاست این مجلس را به دست آورد.
هاشمی و قدرت
در سال ۱۳۸۸ و انتخاباتی که برگزار شد، هاشمی با حمایت از میر حسین موسوی به عنوان سیبل حملات طرف مقابل قرار گرفت و اتهاماتی علیه او در رسانه ملی مطرح شد. سالهای پس از آن دوره و تغییر مشی سیاسی آقای هاشمی که عموما انتقاد از سیاست های حاکم بر کشور بود، سالهای سختی برای او طی شد و مورد اتهامات مختلف و فشارهای شدیدی قرار گرفت. فائزه و مهدی هاشمی نیز در این دوران، بازداشت و زندان را تجربه کردند. با این وجود برخی معتقدند که هاشمی در دورهی کمرنگ شدن حضورش در قدرت، به مردم نزدیک شد و این به دلیل نگاه نتیجهگرایانهی وی بوده است اما تقی آزاد ارمکی در این زمینه به ویژهنامه شفقنا میگوید: «اتفاقاً این نیست؛ هاشمی چون طرد شد به سمت مردم نیامد بلکه چون به مردم آمد، در حوزه رسمی طرد شد. هاشمی جایی اراده کرد و در شاکله ذهنیاش این وجود داشت که میخواهد امیرکبیر ایران شود. بازی امیرکبیر در ابتدا سازندگی است، اما آقای هاشمی دیگر قدرت سازندگی نداشت چون از کار بیرون آمده بود. در عین حال او میخواهد تصویر امیرکبیر را از خود بسازد، اینجاست که هاشمی مشکل پیدا میکند، دیگران هم با او مشکل پیدا میکنند و مجبور میشود از حوزه رسمی خارج شود».
به دنبال این مسایل در سال ۱۳۹۲ در حالی که ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را بر عهده داشت، صلاحیت وی برای کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری رد شد. با این وجود دست از تلاش برای تأثیرگذاری در انتخابات بر نداشت و در بیانیهای با قرار گرفتن نامش در کنار نام سید محمد خاتمی، سید حسن خمینی و علی اکبر ناطق نوری از حسن روحانی حمایت کرد و در نتیجهی همین حمایتها روحانی به عنوان یازدهمین رییس جمهور ایران انتخاب شد.
در سال ۱۳۹۴ نیز وی باز هم خود را در برابر رأی مردم قرار داد و این بار رد صلاحیتی در کار نبود و با بیشترین آرا روانهی مجلس خبرگان شد. حدود یک سال بعد در ۱۹دی ماه ۱۳۹۵، به ناگهان اعلام شد که هاشمی در حال شنا دچار عارضه قلبی شد و درگذشت. خبری که شوکی بزرگ به همه جریانات سیاسی کشور و مردم وارد کرد.
در این دوران که مصادف با سالهای پایانی عمر سردار سازندگی شد، مردم بیش از آن که طعم سیاستهای اقتصادی هاشمی یا گزندگی فضای سیاسی دولت سازندگی را به خاطر بیاورند، طعم گذشتنش از عافیت و قدرت را به یاد داشتند و در زمان درگذشت ناگهانی با حضور خود در مراسک خاکسپاری که تنها بزرگتر از آن را در تشییع حضرت امام دیده بودند، قدرشناسی خود نسبت به هاشمی را به نمایش گذاشتند. قانعی راد دربارهی مشی سالهای پایانی هاشمی را در گفتوگو با ویژهنامهی شفقنا این طور تفسیر میکند: «او یک عملگرای سیاسی بود؛ چنین فردی به واقعیت سیاست توجه میکند اما کسانی که در سیاست حضور نداشتند، ممکن است سیاست را بهعنوان یک امر کاملا قدسی و روحی ببینند. به طور کلی آرمانی کردن سیاست یا معنوی کردن سیاست یعنی تبدیل کردن آن به یک امر معنوی یا یک امر آرمانی، معمولاً ویژگی افرادی است که از کنش و مشارکت عمیق در ساخت و شکلدادن به سیاست برخوردار نبودند».
- 16
- 3