
پس از پايان انتخابات ارديبهشت ۹۶ و متعاقب آن رأي اعتماد مجلس شوراي اسلامي به کابينه دولت دوازدهم، تب رقابت ميان دو جريان سياسي اصلاحطلب و اصولگرا نيز تا حدودي فروکش کرد و در مقابل، بازار نقد درونگفتماني جريانها گرمتر شد. فضاي موجود بيشازپيش، مجالي براي اصولگراياني فراهم آورد که در تمامي انتخاباتهاي برگزارشده از سال ۹۲ تاکنون نام نامزد مورد نظرشان از صندوق آرا بيرون نيامده است؛ هرچند برخي از چهرههاي اين جريان همچنان شکست برايشان باورپذير نيست و با توجيهاتي چون، «ايران فقط تهران نيست»
و استمداد از روابط رياضي و فرضيات غيرواقع، ارزش ۱۶ ميليون رأي ريختهشده در سبد اصولگرايان در انتخابات رياستجمهوري ۹۶ را معادل ۳۲ ميليون و بيشتر از جريان پيروز خواندند اما در اين ميان، بسياري از فعالان سياسي اصولگرا با پذيرفتن آنچه در ۶ سال گذشته بر اين جريان وارد شده، روي به نقد درونگفتماني آوردهاند. شايد نقد محمدباقر قاليباف، به جريان حامي خود جديترين نقد درونگفتماني اصولگرايان در سالهاي اخير باشد؛
نقدي که با يک دعوت نيز همراه بود، دعوت به نواصولگرايي. با اين همه بسياري از صاحبنظران متفقالقول بر اين باورند که وجودنداشتن فرهنگ تحزب در فضاي سياسي کشور، آفتي است که دامان فضاي سياسي کشور و تمامي جريانهاي فعال در آن را گرفته است. هرچند اصولگرايان پيش از انتخابات عليرغم تشکيل ائتلافي به نام جبهه مردمي نيروهاي انقلاب (جمنا) سعي در ايجاد ساختاري بديع و وحدتآفرين در بدنه اين جريان داشتند اما آنهم نتوانست خلأ احزاب قدرتمند در اين جريان را پر کند.
در غيبت احزاب، براي آينده مردمسالاري نگرانم
با آغاز نقدهاي درونگفتماني جريانهاي سياسي، انتقاد از وضعيت تحزب جديتر از هر زماني مطرح شد. محمدرضا باهنر، دبيرکل جامعه اسلامي مهندسين، در نخستين روزهاي پس از انتخابات ۹۶ در گفتوگويي با سايت «الف» بيش از آنکه معتقد به شکست گفتمان اصولگرايي باشد، به انتقاد از وضعيت احزاب در کشور و عدم پايبندي فعالان سياسي به تحزب پرداخت و گفت: «مردم نتوانستند شناخت درستي از احزاب و جريانات سياسي داشته باشند؛
بالاخره بعد از يک يا دو دوره مشخص ميشود که کدام حزب مناسبتر است اما الان مردم مجبور به تجربه افراد هستند. فرض کنيد اگر آقاي رئيسي يا قاليباف پيروز انتخابات ميشدند، آيا کاملا از چارچوبهاي حزب اصولگرايي تبعيت ميکردند؟ معلوم نبود زيرا هرکدام براي خودشان به دنبال يک گفتمان بودند، درحاليکه اين گفتمانها را بايد احزاب بهوجود بياورند.» وي در ادامه تأکيد کرد: «بارها هم تکرار کردهام که در غيبت دو يا سه حزب قدرتمند و شناسنامهدار و ضابطهدار، براي آينده مردمسالاري ديني به شدت نگران هستم.»
در همين خصوص محمدجواد آرينمنش، فعال سياسي اصولگرا معتقد است که هيچکدام از جريانهاي اصولگرايي، اصلاحطلبي و جرياني که به اعتدالگرايي معروف شده از انضباط و انسجام تشکيلاتي برخوردار نيستند و فقط در مقطع انتخابات ائتلافهاي مقطعي و موسمي تشکيل ميدهند. وي در گفتوگويي که با ايسنا داشته است، گفت: بهطور کلي احزاب در کشور ما نهادينه نشدهاند و جز در يک مقطع دو، سهساله در اول انقلاب که يک اهتمام جدي از سوي رهبران سياسي نظام در ايجاد حزب فراگير جمهورياسلامي وجود داشت، فعاليت احزاب رو به افول گذاشت و احزاب بزرگ و فراگير در کشور شکل نگرفت.
جمنا، حرکتي ناقص و ضد احزاب بود
اين نماينده پيشين مجلس شوراي اسلامي در ادامه افزود: سران کشور از سلايق مختلف عضو حزب جمهورياسلامي بودند و در کنار اين حزب فراگير تشکلهاي ديگر، مثل نهضت آزادي و مؤتلفه نيز فعال بودند اما با بروز اختلاف در درون حزب جمهورياسلامي و ترور شخصيتهاي اصلي اين حزب مثل شهيد بهشتي، فعاليت اين حزب متوقف شد و در مجموع هم احزاب بزرگ و فراگير در ايران شکل نگرفت؛ بنابراين در مقاطع انتخابات، ناگزير احزاب و تشکلهاي کوچک که بعضا تشکلهاي صنفي، فرهنگي و غيرسياسي بودند در کنار هم جمع ميشوند و ائتلافي شکل ميدهند.
اين عضو حزب مؤتلفه اسلامي با بيان اينکه اين ائتلافهاي موقت و موسمي پس از پايان انتخابات از هم فرو ميپاشد و احزاب تا انتخابات بعدي چند سال به خواب فروميروند، خاطرنشان کرد: در انتخابات اخير رياستجمهوري، اصولگرايان تحت عنوان تشکلي به نام جمنا دور هم جمع شدند اما اين حرکت ناقص و غيرفراگير و ضد احزاب بود و نهتنها به احزاب بها نداد، بلکه آنها را به حاشيه برد؛ مثلا يک حزب ريشهدار مثل مؤتلفه درون جمنا قرار نگرفت و از گردونه خارج شد.
آرينمنش همچنين تصريح کرد: سلايق اصولگرايان معتدل درون جمنا جايگاهي پيدا نکرد و جريان جمنا فراگير و شامل همه سلايق اصولگرايان نشد و اين يکي از دلايل شکست جمنا بود. بعد از انتخابات هم جمنا به محاق رفت زيرا به جاي آنکه احزاب شناسنامهدار ريشهدار دور هم جمع شوند، ۱۰ نفر از افراد حقيقي دور هم جمع شدند و سعي کردند محوريت را به دست بگيرند. به جاي آنکه احزاب محور حرکت ميشدند و جامعتين ناظر و مرشد باشند، احزاب و جامعتين زير نظر جمنا شدند و جايگاه خود را از دست دادند و با شکست جمنا جامعتين هم لطمه ديد.
اين عضو حزب مؤتلفه در ادامه گفت: هيچکدام از جريانهاي سياسي در انتخابات برنامهاي ارائه نکردند تا مردم براساس آن به نامزد خود رأي بدهند. بيشتر آنچه مطرح شد، نقد طرف مقابل بود. مشکل اصلي جريانهاي سياسي در کشور اين است که احزاب در ايران نهادينه نشده، بنابراين در ايام انتخابات شاهد شکلگيري ائتلافهاي موسمي هستيم. در همين خصوص، سخنگوي جبهه پيروان خط امام و رهبري بر اين باور است که جمنا مشکل ساختاري دارد. سيدکمال سجادي در گفتوگو با ايلنا گفت:
اگر طرحها و تشکيلاتي مانند جمنا به فعاليت پرداخت، همه تشکلهاي اصولگرا را تحت پوشش قرار دهد، نه اينکه برخي پيشفعال باشند يا بعضي خود را برادر بزرگتر بدانند؛ اين را هرگز قبول نميکنيم. يکي از آسيبهايي که وجود دارد، اين است برخي فکر ميکنند در فعاليتها برادر بزرگتر هستند، درصورتي که اينگونه نيست و بايد با همه عادلانه برخورد شود و با توجه به حد و وزني که دارند، آنها را ديد.
با همه اين تفاسير، اهتمام به فرهنگ تحزب و نقش آن در توسعه سياسي کشور، مختص به يک جريان نميشود؛ بهطوري که بسياري از فعالان سياسي اصلاحطلب را هم نگران خود کرده است. حال بايد منتظر ماند و ديد که سرنوشت احزاب در سپهر سياسي کشور به کجا ميرسد، آيا نقدهاي اينچنيني آغازي بر پايان تسلط جناحهای سياسي و پيشگفتاري است بر فعاليت جدي احزاب؟
محمدصادق کلبادي
- 13
- 2