آيتاللهسيدمحمد موسوي خويينيها در٦٠ سالگي عصر سياست ورزي حاشيه نشيني را انتخاب كرد و حالا پس از ١٠ سال گويي دوباره قصد بازگشت به ميدان سياست را به سر دارد.
چه آنكه مرد پر شور دهه ٦٠ كه رد پايش را در تاريخ پروندههاي مهم تاريخ صدر انقلاب ايران نميتوان ناديده گرفت دو سالي است كه راحتتر در مناسبتهايي كه ميزبان سياستمداران است حاضر ميشود و ابايي ندارد تا با نشست و برخاستش اعلام كند از پردهنشيني خارج شده.
حضور دوباره او در محفل سياستمداران و مسوولان هرچند در مراسم ختم سيد صادق طباطبايي و تسليت به سيد حسن خميني كليد خورد اما با راهاندازي كانال تلگرامي و پاسخ به پرسشهاي تاريخي خوانندگان اين كانال ادامه يافت و در نهايت با ارسال پيام تبريك مخزنالاسرار «چپ» به محسن هاشميرفسنجاني و محمدعلي نجفي به مناسبت رياست شوراي شهر و شهرداري تهران مشخص شد كه عصر سكوت او آهسته و پيوسته در حال اتمام است.
شاهبيت بازگشت موسويخويينيها نهتنها از حيث ارسال پيام تبريك براي نجفي و هاشمي است كه او در اين پيامها و به ويژه پيام به شهردار تهران توصيههايي داشت كه نشان از آخرين تحليل و تدبير و راهبرد سياسي محبوب آيتالله موسويخويينيها بود. او شايد پيش از اعلام چرايي سكوت خود گفته بود كه «جايي ندارم كه حرف بزنم.»
اما حالا به نظر ميآيد كه فرصت سخن گفتن براي روحاني پر رمز و راز اصلاحطلبان فراهم شده تا از نجفي بخواهد: «لطف بفرماييد و برخلاف آنچه در ماههاي گذشته در برخي محافل و در بعضي رسانهها رواج داشته است، جنابعالي سنت حسنهاي را كه درخورِ شأن و شخصيت شماست در پيش بگيريد.
در ماههاي گذشته، اينجا وآنجا، همه سخنها بر سر اين بوده است كه شهرداري در گذشته چه مشكلاتي به وجود آورده است و چه گرفتاريهايي را به ارث گذاشته است و... درخواستِ بنده اين است كه به جاي آنكه، در گزارشهاي خود به همشهريانِ تهراني، فهرستي از مشكلاتِ بهجامانده از گذشته ارايه بفرماييد، به مردم نويد دهيد كه شهر شما را آبادتر خواهيم كرد، شهر تهران سامانيافتهتر خواهد شد و مردم را به كارهاي مهمي كه به خواست خدا انجام خواهيد داد اميدوار كنيد.»
هرچند اين راهبرد پيشنهادي آيتالله موسويخويينيها با نقد تند و تيز تودههاي هوادار اصلاحطلبي در فضاي مجازي همراه شد اما گويا راهي كه قصد رفتن كرده، همان راهي است كه موسويخويينيها مختصاتش را داده. خروج از پردهنشيني و ارايه راهبرد سياسي به اصلاحطلبان درون قدرت از سوي موسويخويينيها داستان پر رمز و راز او را فصلي جديد ميآفريند و اين پرسش را جاني دوباره ميبخشد كه سيد محمد موسويخويينيها كيست و چرا خلوت و جلوت سياسياش براي «چپ» و «راست»جذاب است؟
روزهاي كودكي و تحصيلات
سيدمحمد موسويخويينيها حالا ٧٦ ساله است و اصالتا اهل قزوين. در٢٠ سالگي هرچند وارد حوزه علميه قم ميشود اما هرگز فرصت نميكند تا پاي درس امام خميني بنشيند. سال ١٣٤٦ با انتشار كتاب «شهيد جاويد» نعمتالله صالحي نجف آبادي راه براي فعاليت سياسي موسويخويينيها باز ميشود.
نقطه حياتي اتفاق براي محمد موسويخويينيها سخنراني او در حمايت از كتاب شهيد جاويد در مقابل آيتالله گلپايگاني و در خانه او بود. سخنراني ٥ دقيقهاي خويينيها آن اندازه تند بود كه گفته ميشود آيتالله گلپايگاني عصايش را به نشانه اعتراض تا نيمه بلند كرد تا شدت عصبانيت خود را نشان دهد. از آن پس بود كه حتي شهريه سيد محمد از حوزه علميه قطع شد.
خود درباره آن روزها ميگويد: «بنده به دليل ارتباط با آقاي منتظري و علاقهمندي به امام و نهضت ايشان در آن جريان طلاب را به منزل مراجع ميبردم. يك شب در منزل آقاي گلپايگاني رفتيم، صحبت كردم و بيشتر از سايرين با حملات روبهرو شدم. ايشان نيز برخورد تندي با بنده كرد و پس از آن شهريه مرا قطع كرد.»موسويخويينيها در سال ١٣٥٠ به تهران آمد و در مسجدي در نياوران با نام «جوزستان» منبر ميرفت و به تفسير قرآن در شبهاي ماه رمضان ميپرداخت.
اما نوع خاص تفسير او حكايات تازهاي را پيرامونش به وجود آورد؛ حكاياتي كه در نامه علي مطهري به موسويخويينيها اينگونه مورد بحث قرار گرفت: «شهيد مطهري نسبت به طرح مباحثي كه شما در مسجد جوزستان به عنوان تفسير قرآن مطرح ميكرديد، معترض بوده و آن مباحث را داراي ريشههاي مادي ميدانستهاند»، البته موسويخويينيها اين ادعا را هرگز بيپاسخ باقي نگذاشت: «به طوري كه بنده در آن سالها كه به تهران آمده بودم، با آقايان مطهري و بهشتي ارتباط بسيار صميمانهاي داشتيم و جلسات پيوسته هفتگي يا دوهفتگي ميان ما برگزار ميشد.
اصلا در آن زمان نه آقاي مطهري و نه آقاي بهشتي به بنده نگفتند كه مباحث تفسيريام اشكال و انحراف دارد.» موسويخويينيها در اين زمان از فعاليت سياسي نيز غافل نبود. همكاري با سه عضو سازمان مجاهدين خلق پيش از اعلام تغيير ايدئولوژي باعث ميشود تا او سال ١٣٥٥ بازداشت و كلاسهاي مسجد جوزستان تعطيل شود. موسويخويينيها به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدين خلق و انتقال اسلحه به آنان و همچنين پخش اطلاعيههاي آيتالله خميني به ١٥ سال حبس محكوم شد.»
يكي از عجيبترين گفتهها درباره زندگي محمد موسويخويينيها به سفر او به شوروي و تحصيل در دانشگاه پاتريس لومومباي مسكو اختصاص دارد. خويينيها در تنها واكنشي كه نسبت به اين حرفها درباره خود داشته است، ميگويد: «در سالهاي اخير كتابي به نام شنود اشباح منتشر شد كه در ارتباط با من يادداشتهايي را از مجلات خارجي جمعآوري كرده بود و مرا اينطور معرفي كرد كه يك عنصر وابسته به شوروي هستم، تحصيلاتم نيز در دانشگاه پاتريس لومومبا در مسكو بوده است. اين كتاب اينطور ميخواهد القا كند كه چون من از نزديكان امام بودم، خواستههاي شوروي را به امام القا ميكردم.
حتي به خاطر دارم نخستين سالي كه بنده به عنوان اميرالحاج به مكه مشرف شدم، در تمام نشريات عربستان اين مطالب را چاپ كردند كه بگويند اين كسي كه آمده، ماركسيست است و وابسته به شورويهاست و اصلا بزرگ شده مسكو است.»
آزادي از زندان و ادامه مبارزه
موسويخوييني پس از ١٠ ماه كه از زندان آزاد شد، بار ديگر فعاليتهاي خود را از سر گرفت. بخش عمدهاي از فعاليتهاي ضدرژيم او در اين مقطع به عنوان خطيبي سياسي در مساجد تهران در اسناد ساواك به نام «موسوي» ثبت شده است. مهمترين اتفاق اين دوره اما تشكيل جامعه روحانيت مبارز است. حسن روحاني در خاطرات خود درباره تشكيل جامعه روحانيت مبارز تهران ميگويد: «تشكيلات جديد و با هدف رهبري نهضت در تهران و شهرستانها تحت عنوان جامعه روحانيت مبارز تهران، در اوايل سال ١٣٥٦ شكل گرفت.
در نخستين جلسهاي كه تشكيل شد، شماري از مشاهير روحانيت مبارز مانند شهيد دكتر بهشتي، شهيد علامه مطهري، آيتالله موسوياردبيلي، امام كاشاني، انواري، موحديكرماني، موسويخويينيها، شهيد شاه آبادي، شهيد محلاتي، ناطقنوري، اينجانب و تعداد ديگري از دوستان حضور داشتند.» تشكيلاتي كه علاوه بر شوراي مركزي جلسات مناطق را نيز به طور پيگير برگزار ميكرد.
روزهاي نوفللوشاتو
پس از سفر آيتالله خميني به فرانسه، موسويخويينيها نيز خود را به پاريس و دهكده نوفل لوشاتو ميرساند. موسويخويينيها در زمان حضور در فرانسه، به همراه سيداحمد خميني به ايتاليا رفت و براي نخستين بار در برابر پرسش رسانههاي اروپايي حاضر شد و انقلاب ايران را تحليل و تفسير كرد و حتي يك روز هم به آلمان غربي سفر كرد. خويينيها يكي از افرادي بود كه به همراه سيداحمد خميني، صادق طباطبايي و ديگران با پرواز حامل امام خميني در روز ١٢ بهمن به ايران بازگشت و «اموال امام را به امانت نزد خود نگاه داشت تا اگر ايشان بازداشت شد، اسناد و اموال در اختيار رژيم قرار نگيرد.»
رهبر معنوي دانشجويان در تسخير
ماجراي اشغال سفارت امريكا در روز ١٣ آبان ١٣٥٨ خود يكي از مهمترين وقايعي است كه محمد موسويخويينيها در آن نقش كليدي ايفا كرد. انتشار اسناد مرتبط با سفارت امريكا يكي ديگر از اتفاقاتي است كه حرف و حديثهاي بسياري را براي موسويخويينيها به دنبال داشت. هرچند او درباره چگونگي انتشار اين اسناد ميگويد: «آن زمان سعي ميشد اسنادي از صدا و سيما و رسانههاي عمومي منتشر شود كه به نوعي به مساله امريكا و عوامل اين كشور در ايران مربوط شود.» اما همواره در طول سالهاي پس از انقلاب نوع انتشار اين اسناد يكي از مهمترين انتقاداتي بوده كه به موسويخويينيها وارد شده است.
شوراي نگهبان يك نفره
محمد موسويخويينيها فارغ از نقشهايي كه در تسخير سفارت امريكا بازي كرد، نخستين بار پس از انقلاب به عنوان نماينده امام خميني و عضو شوراي سرپرستي صداوسيما برگزيده شد. اما اول دي ماه ١٣٥٨ امام خميني وظيفه مهمتري را بر دوش او قرار داد: «نماينده تامالاختيار امام در تعيين و تاييد صلاحيت كانديداهاي نخستين دوره انتخابات رياستجمهوري». اين حكم ٤٥ روز پس از اشغال سفارت، براي خويينيها صادر شد. قرار بود خويينيها به صورت انفرادي نقش شوراي نگهبان را ايفا كند. او از ميان ١٠٦ كانديدا، فقط ٨ نفر را واجد صلاحيت دانست.
خويينيها در دفاع از اين تصميم خود در سخنراني پيش از خطبههاي نماز جمعه در روز ٢١ دي ٥٨ در مورد ثبتنام بيش از صد كانديدا گفت: «تشخيص واجد صلاحيت بودن امر بسيار خطير و مهمي است كه اين به عهده ملت ايران است اما اين كاري كه من خواهم كرد در صورتي كه ملت ايران اجازه بدهند افرادي كه صددرصد فاقد صلاحيت هستند حذف خواهم نمود.»
موسويخويينيها با همه اتفاقات سال ٥٨، بدون شك يكي از نمايندههاي راه يافته به دور اول مجلس شوراي اسلامي در خرداد ١٣٥٩ لقب گرفت. او در هيات رييسه به عنوان نايبرييس اول انتخاب شد. درحالي كه اكبر هاشميرفسنجاني رييس اين مجلس بود و محمد يزدي، نايبرييس دوم. اين سه نفر در طول سالهاي بعد در جريان انتخابات بسياري نامشان در كنار هم آورده شد. بدون شك مهمترين تصويري كه از محمد موسويخويينيها در خاطرات روزهاي پس از انقلاب اسلامي به جا مانده، نطق توفاني او در موافقت با عدم كفايت سياسي ابوالحسن بنيصدر به عنوان نخستين رييسجمهوري اسلامي ايران است.
روزهاي پس از بنيصدر
در روزهايي كه ديگر ايران انقلابي بني صدر را به عنوان رييسجمهور نميبيند، موسويخويينيها مورد سوء قصد قرار ميگيرد. بر اساس خاطرات آيتالله هاشميرفسنجاني، خويينيها در روزهاي پاياني آذر سال ٦١ مشغول مباحث اقتصادي بوده است. حادثه ديگري كه در سال ٦٢ اتفاق ميافتد و در مورد موسويخويينيها مهم جلوه ميكند، نظر مثبت امام براي انتخاب او به عنوان وزير اطلاعات است. اما در نهايت محمد محمدينيك به عنوان وزير اطلاعات انتخاب شد.
سال ١٣٦١ موسويخويينيها از سوي امام به عنوان «اميرالحاج» ايران انتخاب شد تا نخستين مراسم برائت از مشركين را موسويخويينيها در روز ٢ مهر سال ١٣٦١ برگزار كند و از سوي ماموران سعودي بازداشت شود. خاطره هاشمي درباره اين روز بهشدت خواندني است: «امروز آقاي موسويخويينيها و چند نفر ديگر را در مكه هنگام تظاهرات بازداشت كردهاند - يا احضار كردهاند - و پس از مدتي آزاد كردهاند. عربستان در مخمصه افتاده. » كار به جايي ميرسد كه در روز ١٧ مهر ١٣٦١ موسويخويينيها از عربستان اخراج ميشود.
پرونده انفجار نخستوزيري
موسويخويينيها تيرماه ١٣٦٤ از امام حكم دادستاني كل كشور را ميگيرد. يكي از قضايايي كه موسويخويينيها با ورود به دادستاني با آن دست و پنجه نرم كرد، ماجراي انفجار نخستوزيري در ٨ شهريور ١٣٦٠ بود. فرار كشميري عامل اصلي ماجرا باعث شد كه اسدالله لاجوردي دادستان انقلاب تهران نزديكان دفتر نخست وزيري از جمله بهزاد نبوي و خسرو تهراني را بازداشت كند.
تقي محمدي، عضو دفتر اطلاعات نخستوزيري كه پس از انفجار بهعنوان كارداري سفارت افغانستان منصوب شده بود نيز احضار و البته در مسير بررسي پرونده خودكشي ميكند. ٦١ تن از وزرا، نمايندگان و مسوولان طوماري به دفاع از متهمان امضا و براي امام ارسال ميكنند و همزمان ٦٢ نماينده مجلس نيز به قوه قضاييه تذكر داده و خواستار پيگيري جدي پرونده نخست وزيري ميشوند. متعاقب ارسال طومار، امام آيتالله موسوياردبيلي، رييس وقت شوراي عالي قضايي، موسويخويينيها دادستان وقت كل و رييسي دادستان وقت انقلاب تهران را به جماران فرا ميخوانند.
گفته ميشود موسويخويينيها در اين جلسه به امام ميگويد كه «به پرونده رسيدگي نموديم و مساله خاصي در پروندهها وجود ندارد». و امام دستور بسته شدن پرونده را ميدهد. البته اينكه امام دستور مسكوت بودن پرونده را دادهاند يا مختومه شدن آن يكي از نكاتي است كه در گنجينه اسرار باقي مانده است.
عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام
موسويخوييني در سالهاي دهه ٦٠ حكم ديگري نيز از امام دريافت كرد. نام او به همراه آيتالله خامنهاي، اكبر هاشميرفسنجاني، عبدالكريم موسوياردبيلي، محمدرضا توسلي و ميرحسين موسوي در جايگاه اعضاي حقيقي نه حقوقي مجمع تازه تاسيس تشخيص مصلحت نظام قرار گرفت.
هاشمي در خاطره روز ٢٤ بهمن ١٣٦٦ درباره نخستين جلسه اين مجموعه مينويسد: «شب نخستين جلسه مجمع تشخيص مصالح براي احكام حكومتي در دفتر آقاي خامنهاي تشكيل شد. شش فقيه شوراي نگهبان و آقايان خامنهاي، موسوياردبيلي، ميرحسين موسوي نخستوزير، موسويخويينيها دادستان كل كشور، توسلي رييس دفتر امام، من و احمد آقا بوديم.»
مشاور سياسي آيتالله خامنهاي
با فوت امام خميني در خرداد سال ١٣٦٨ و انتخاب آيتالله خامنهاي به عنوان رهبر تازه انقلاب، پسازچندي او در كنار ميرحسين موسوي، سيدمحمد خاتمي و محمدرضا باهنر در حلقه مشاوران آيتالله خامنهاي قرار ميگيرد.
مركز تحقيقات استراتژيك رياستجمهوري
تاسيس مركز تحقيقات استراتژيك رياستجمهوري توسط آيتالله هاشميرفسنجاني را بايد براي استفاده از تجربيات سيدمحمد موسويخويينيها دانست. بر همين اساس هاشميرفسنجاني او را به عنوان رييس اين مركز منصوب ميكند اما گذشت يك سال و افزايش افزايش اختلافات با هاشمي باعث ميشود تا موسويخويينيها از رياست مركز تحقيقات استراتژيك رياستجمهوري استعفا دهد.
مدير مسوول روزنامه سلام
خويينيها پس از بيرون آمدن از مركز تحقيقات استراتژيك رياستجمهوري و جلوگيري از ورود چپهاي اسلامي براي انتخابات خبرگان مجاب ميشود تا روزنامه تاسيس كند. نام روزنامه را هم سيداحمد خميني پيشنهاد ميدهد: «سلام». اين روزنامه به خصوص در دولت دوم هاشميرفسنجاني به يكي از منتقدين اصلي دولت تبديل شد. سلام در دوره حيات خود دوبار محاكمه شد. نخست در ميانه دهه ٧٠ كه منجر به تعديل آن شد و سرانجام در سال ١٣٧٨ كه براي ٥ سال توقيف شد. سلام به دليل انتشار نامهاي منتسب به سعيد امامي در اين روزنامه، توقيف شد.
روزهاي پس از سلام
موسويخويينيها البته پس از توقيف سلام نقشهاي ديگري نيز بر عهده گرفت. او در سال ۱۳۸۴ و پس از استعفاي مهدي كروبي از دبيركلي مجمع روحانيون مبارز، به عنوان دبير اين مجمع برگزيده شد. او در سال ٨٨ و پيش از برگزاري انتخابات حرفهاي مهمي درباره اصلاحطلب و اصولگرا بودن زد و گفت: « من نميدانم چه انسان خيرانديشي نخستين بار از واژه اصلاحطلبي استفاده كرد، اما هركسي كه بود كار شايستهاي را انجام داد. در ابتدا جريان مقابل هم تلاش ميكرد خود را اصلاحطلب بنامد اما موفق نشدند اين واژه را مصادره كنند. البته ما هم در ابتدا تلاش نميكرديم كه اصلاحطلب خوانده شويم. در هرصورت ما اصلاحطلب ناميده شديم و طرف مقابل اصولگرا.»
چرايي سكوت
«بنده از ابتدا هم زياد اهل مصاحبه و سخنراني و اينگونه اقدامات نبودم. در تمام سالهاي انتشار سلام شايد فقط يك بار آن هم در مورد ١٣ آبان يا ٢٢ بهمن با خبرنگار سلام مصاحبه كردم.» اين پاسخي است كه سيدمحمد موسويخويينيها درباره سكوتش به زبان ميآورد. موسويخويينيها در مصاحبهاي كه چند سال پيش انجام داد گفت ليبرال نشده و حتي ١٨٠ درجه نيز تفاوت نكرده است.
همين است كه بايد گفت سيدمحمد موسويخويينيها هماني است كه بوده. ميداند چه زماني سكوت كند و چه زماني سكوتش را بشكند. اما هرچه هست اين روحاني متنفذ دهه شصت هرگز قصد احياي دعواي چپ و راست را ندارد چه آنكه خودش يك بار با صراحت دليل سكوتش را اعلام كرد، دليلي كه ميتواند پرده از رمز و راز توصيه سياسي به نجفي براي عدم معرفي تخلفات شهرداري در دوران محمد باقر قاليباف باشد: «حاضر نيستم كه دعوا را دوباره شروع كنم.»
سيدمحمد موسويخويينيها اين روزها در كانال تلگرامياش به مخاطبين خود پاسخ ميدهد. بخشي از صحبتهاي او در زير آمده است:
روحانيت در دوران پهلوي از حكومت و از دربار، يعني از مركز ثقل سياسي كشور جدا بود و در امور كلان كشور دخالتي نداشت؛ روحانيت در كنار مردم بود و مانند مردم ستمهاي فراواني از رضاشاه و پسرش ديد. امامخميني، كه رهبري انقلاب را در دست داشت، پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تعيين دولت موقت رهسپار قم شد و به پايگاه اصلي خود بازگشت. ولي افسوس از رفتار كساني كه جايگاه خود، مردم، انقلاب و رهبري آن را به درستي فهم نكردند و راه خود را از انقلاب و رهبري آن جدا كردند.
افسوس كه آنان خيلي زود فراموش كردند كه در سال ۵۷ مردم فتواي امام را پذيرفتند كه «شاه بايد برود» و بر منطق «شاه سلطنت كند، نه حكومت» خط بطلان كشيدند؛ و صد افسوس كه در متن و بطن رفتار سياسي خويش جايي براي اين شعار مردم ايران و رهبرشان كه امريكا را پس از ظلم و ستم سالهاي بس دراز دشمن شماره يك خود ميدانستند، باز نكردند. بههرحال آنها صلاح خويش دانستند كه راه خود را جدا كنند و در اداره امور كشور امام را تنها بگذارند و سرانجام امام ناگزير شد كه با ورود روحانيت به امور اجرايي كشور موافقت كند.
امام حتي در نخستين انتخابات رياستجمهوري با وجود چهرههاي نامداري در اطراف خود از جمله مرحوم شهيد بهشتي با نامزدي روحانيون براي احراز پست رياستجمهوري موافقت نكردند. ولي آنان كه امام دستشان را گرفت و بر صدر نشاند، قدر نشناختند و راهي رفتند جز راه انقلاب.
به باور من، امام و ديگر روحانيون براي شرايط جديد، يعني ورود روحانيون به عرصه امور اجرايي كشور، خط مشي روشني از پيش معين نكرده بودند؛ به اين معنا كه روشن نبود روحانيون بايد چگونه مديريت امور اجرايي كشور را به دست بگيرند كه هم اسير تشريفات و تجملات آن نشوند و هم رضايت حداكثري مردم را جلب كنند و هم آلوده به چرب و شيرين قدرت نشوند و هم جايگاه پيشين خود را در ميان جامعه حفظ كنند؛ و چون آماده اين وضعيت نبودند، شد آنچه شد.
پيش از پيروزي انقلاب، روحانيون در نزد مردم محترم بودند، چون معلم دين و آموزگار شيوه دينداري بودند و هرگاه از ناحيه رژيم پهلوي تحت فشار قرار ميگرفتند در ميان مردم، محبوبتر و محترمتر ميشدند. روحانيون نزد مردم ارجمند بودند چون حرام و حلال را به آنان ميآموختند و راه قرب به خدا را در گفتار و رفتار به آنان نشان ميدادند.
امروز اما پديدهاي كه وجود دارد اين است كه بسياري از روحانيون قدر ميبينند و مردم آنان را بر صدر مينشانند اما نه به آن علت كه در گذشته بود و به آن اشاره كردم، بلكه به اين علت كه از حاكميت، به اراده خود يا به اراده قاهره، فاصله پيدا كردهاند و روحانيون ديگري هم هستند كه دستي در قدرت دارند و مردم هرگاه مشكلي يا خواستهاي داشته باشند به خدمتشان ميرسند و تعظيمشان ميكنند تا شايد به خواسته خود برسند يا مشكلي از مشكلاتشان برطرف شود؛ اين آفت بزرگي است كه بر درخت تناور هزار و چندصدساله روحانيت وارد شده است.
بجاست كه از مراجع بزرگ و عالمان فرهيخته حوزههاي علميه، متواضعانه تقاضا كنم كه چارهاي بينديشند تا روحانيت با حفظ استقلال خود، هم در نظام اجرايي كشور صادقانه و خالصانه خدمت كند. امروز و فردا و فرداها هم باز اين روحانيت است كه مانند گذشته در كنار مردم خواهد بود و خواهد ماند و در عبور از گردنهها خلق خدا را ياري خواهد كرد؛ در سالهاي پشت سر خود نيز شاهد اين قضيه بودهايم.
مبادا تلخيهايي كه مردم از رفتار بعضي از روحانيون چشيدهاند آنان را از اين قافله مأيوس كند، قافلهاي كه بيش از هزار سال راه پيموده و تجربهها اندوخته و با مردم زندگي كرده و در فراز و فرودها در كنارشان بوده است. در همين يكصد سال اخير، نهضت مشروطه مردم ايران با رهبري عالمان بزرگي همچون آخوند خراساني، ناييني، مازندراني، سيدمحمد طباطبايي، سيدعبدالله بهبهاني و... به پيروزي رسيد و باز هم مردم ايران به رهبري عالمان مجاهد و فداكار و سرآمد آنان، امامخميني ، بر رژيم ظالم و وابسته پهلوي پيروز شد و كشور و ملت را از شر نظام شاهنشاهي نجات داد.
مجتبي حسيني
- 19
- 1