بیشتر بحث در جناح اصلاح طلب همچنان بر سر این دو گانه است که باید «ایدئولوژی» را انتخاب کرد یا « استراتژی» را اولویت داد . نسخه ها اصلا به هم نزدیک نیست؛ هر ایده برای خود موافقان سفت و سختی دارد.
این اما تنها مساله اصلاح طلبان در چند ماه اخیر نبوده است . شرایط تغییر کرده ؛ اصلاح طلبان هم همینطور. در میانه بحث ها در مورد انتخاب میان ایدئولوژی و استراتژی ناگهان شیب تغییرات اجتماعی افزایش یافته است. مسایلی حیاتی به وجود آمد که طیف های مختلف اصلاح طلب تقریبا تصمیماتی شبیه به هم و البته تعیین کننده برای خود گرفتند .
چرخش سرمایه اجتماعی
وقتی حسن روحانی در سال ۹۲ رییس جمهور شد موجی از انتظارات شکل گرفت که در دوران پسا احمدی نژاد با انبوهی از چالش هایی که رییس دولت دهم به ارث گذاشته بود برآورده کردنش عملا غیر ممکن بود. این مساله با گذشت زمان البته تاثیرات اجتماعی حادتری بر جای می گذاشت . اوضاع آنچنان شد که تا هفته آخر تبلیغات ریاست جمهوری دوازدهم نظرسنجی ها همچنان به سختی احتمال پیروزی حسن روحانی را نشان می داد. خیلی ها معتقدند اگر تاکتیک ویژه حسن روحانی در هفته آخر که بر پایه توانایی های فردی او در سخنوری استوار بود وجود نداشت شاید او امروز رییس جمهور نبود . روحانی رییس جمهور شد اما باز موجی از انتظارات و امیدها او را به پاستور رساند . طیفی از کسانی که به او در بهار رای دادند سقف تحملشان تا زمستان بود .اوضاع از نظرآنها تغییری نداشت و موج اعتراضات ناگهان حسن روحانی را نشانه رفت. حالا حتی اگر فرض را بر درستی سخنان روحانی که می گوید معترضان تنها خواست اقتصادی نداشته اند بگذاریم به هر حال آنها لابد انتظار تغییراتی را از روحانی داشته و به او دل بسته بودند . اما این چه ارتباطی با اصلاح طلبان دارد؟
اتفاقا این همان بدنه ای است که اصلاح طلبان توانستند در سال ۹۲ و ۹۶ آنها را راضی به رای دادن کرده و به سمت حسن روحانی شیفت دهند . بدنه منتقد و گاه دارای مواضع اپوزیسیونی .
آنها از یک طبقه خاص نیستند ؛ هم می توان طبقه متوسط را میانشان یافت و هم می توان از طبقه پایین تر و حاشیه نشین ها در جمعشان پیدا کرد . آنها خواست هایی متفاوت دارند که به نسبت طبقه ای که در آن قرار دارند با یکدیگر متفاوت است . این طبقه رادیکال موجب شده بود که سرمایه اجتماعی اصلاح طلبان افزایش یافته و آنها حرف اول را به لحاظ میزان رای در چند انتخابات داشته باشند . آنها اما چندان به اصلاح طلبان وفادار نمانده اند و عزم شیفت از جناح آنها را کرده اند . این رویداد تقریبا غیر منتظره، اوضاع را برای اصلاح طلبان تغییر داده است.
مواجهه عجیبی میان آنها و اصلاح طلبان شکل گرفته است ؛ موج حملات به چهره های ارشد جناح از محمد خاتمی گرفته تا جلایی پور و ابطحی در فضای مجازی به خوبی میزان زاویه گیری را نشان می دهد .
جلایی پور از این طیف به عنوان کرکس های سرنگونی طلب یاد می کند و رییس دولت اصلاحات از آنها به عنوان براندازها یاد کرد . محمد علی ابطحی هم به نامه نیوز گفت :« آن مجموعهای که میگوید ما برانداز هستیم، قطعا نباید در انتظار آقای خاتمی و اصلاحطلبان باشد. حتی اگر آن کسانی که از درون اصلاحطلبی بیرون بیایند و بخواهند به فکر براندازی باشند، اصلا مبنای براندازی و مبنای اصلاحطلبی نمیتواند در کنار همدیگر قرار بگیرد. »
نسبت جدید با حاکمیت
این یک واقعیت است که اصلاح طلبان در وقایع اخیر از موضع اپوزیسیون خارج شده ، در لاک محافظه کاری نمانده و با شتابی شاید غیر منتظره به سمت حاکمیت حرکت کرده اند . آنها حتی در ماجرای ناآرامی های اخیر بیش فعالی پیشه کرده و در میان سکوت بهت برانگیز برخی چهره های جناح رقیب به حمایت از نظام پرداختند .
این هم در مورد طرفدارن «ایدئولوژی» صدق می کرد و هم درمیان مشتاقان «استراتژی»؛ گویی فهم مشترکی از وضعیت موجود در میان آنها پدید آمده است.اصلاح طلبان «بدنه رادیکال» را که برای آنها جمعیت بیشتری به نسبت جناح رقیب به ارمغان آورده بود را رها کرده و صریح و روشن نشان داده اند که مانایی در قدرت رسمی را ترجیح می دهند.آنها با همین دستور کار حتی به نقد حسن روحانی هم نشسته اند و آنجا که او شاید به امید حمایت اصلاح طلبان از رفراندوم سخن گفته اعتراض های رسمی خود را بیان داشته اند. هم سعید حجاریان به او هشدار داده و هم غلامحسین کرباسچی از او خواسته از خواسته اش منصرف شود .
به یک معنا اصلاح طلبان فعلا یک دستور کار قطعی دارند ؛«تا اطلاع ثانونی نه اپوزیسیون می شویم و نه از مواضع اپوزیسیونی حمایت می کنیم»
حالا البته باید این تغییرات را از سمت حسن روحانی هم نگاه کرد . روحانی اکنون با اصلاح طلبانی مواجه است که :
۱ - جمعیت کمتری به نسبت ماه های قبل دارند . آنها بدنه رایکال خود را از دست داده اند پس قدرت نفوذ کمتری هم دارند.
۲ – منتقد مواضع تند دولت در مقابل حاکمیت هستند و هیچ گونه تغییر فاز اینچنینی را بر نمی تابند.
پس در واقع آنها از این پس دیگر چندان با هم در یک طرف میز قرار نمی گیرند . این یک تحول طبیعی است که هر چه بیشتر جلو رویم نمایان تر می شود . حتی اگر اصلاح طلبان در اظهاراتشان اصرار داشته باشند که همچنان با حسن روحانی موتلف مانده و از او حمایت می کنند .چرا که اصلاح طلبان با رییس جمهوری مواجه هستند که:
۱- مسئول وضع موجود است . مدافع وضع موجود بدون آنهم در این فضای فعلی هزینه های زیادی دارد.
۲- می خواهد برای عبور از فضای فعلی انتقادهایی از برخی نهادهای حاکمیتی داشته باشد.
۳- به آنها توجه چندانی ندارد و روزهای قبل از انتخابات را گویی از یاد برده است.
۴- بنا ندارد مناسبات را به گونه ای پیش ببرد که در آستانه انتخابات مجلس دست بالا را به آنها بدهد.
۵- برای انتخابات ریاست جمهوری آینده احتمالا مانند آنها فکر نمی کند.
این نشانه های دو سویه گواهی می دهد که تغییرات قابل توجهی در فضای سیاسی در پیش است . آرایش نیروها شکل دیگری خواهد گرفت . باید منتظر تصمیمات کاملا متفاوت اصلاح طلبان باشیم. شاید آنها که می گویند «ایدئولوژی» مقدم است با آنها که میگویند «استراتژي» اصل است مانند سخنان این روزهایشان به یک نظر ترکیبی مشترک برسند . اگر این اتفاق رخ دهد اعتدالگرایان دیگر در موقعیت این روزهای خود نخواهند بود.
همه این ها البته منوط به یک مولفه بسیار مهم است :«آیا حالا که نسبت اصلاح طلبان به حاکمیت تغییر کرده نسبت حاکمیت به اصلاح طلبان هم تغییر خواهد کرد؟»
به نظر می رسد این گزاره تکلیف آرایش نیروهای سیاسی را در نیمه دوم دهه نود مشخص خواهد کرد.
مصطفی صادقی
- 11
- 2
مجید
۱۳۹۷/۵/۳ - ۱۶:۲۸
Permalink