بهزاد نبوي در گفتوگو با «انصافنيوز» درباره موضوعات مختلفي ازجمله شرايط اقتصادي کشور، لزوم گفتوگو با مخالفان دولت و نيز وضعيت سياست خارجي صحبت کرده است که اهم آن در پي ميآيد:
من معتقدم اتحاد نانوشتهاي بين دولت فعلي آمريکا، براندازان نظام و شايد ناخودآگاه تندروهاي داخلي خودمان به وجود آمده است. آقاي ترامپ و دولت فعلي آمريکا تمام تلاشش اين است که اعتماد مردم را از جرياناتي که به آنها اعتماد دارند، سلب کند؛ در موضعگيريهايشان ميبينيم که بيشتر انتقادات متوجه عملکرد دولت است. تمام تلاششان را ميکنند که مردم را نااميد و ناراضي کنند و متأسفانه بيتأثير هم نبوده است. براندازان نیز، اگر دقت کرده باشيد، در فضاي مجازي لبه تيز حملاتشان متوجه کساني است که ممکن است مردم از آنها حرفشنوي داشته باشند و مورد اعتماد مردم باشند.
براي مثال، در حوادث ديماه اگر دقت کنيد، ميبينيد بيشترين حملات متوجه آقاي خاتمي بود. بعضي از آنها در صحبتهايشان بهصراحت عنوان ميکردند ما مشکلمان با اصلاحطلبان، معتدلان و ميانهروهاست.
دسته سوم هم تندروهاي داخلياند که حداقل تا همين يکي، دو ماه قبل، دنبال دولت نظامي و حوادثي مثل حوادث ديماه مشهد و... بوده و شايد هنوز هم هستند. فکر ميکردند که همهچيز سمتوسويش عليه دولت، اصلاحطلبان و ميانهروهاست و با سرنگوني دولت ميتوانند به نتيجه دلخواهشان برسند.
ميخواهم قدري بيشتر درباره عملکرد دسته سوم توضيح دهم، تا هماهنگي اين دسته با آقاي ترامپ که دنبال لغو يا حداقل بلااثرکردن برجام است، مشخص شود. براي مثال، برجام امضا شد و هنوز مرکبش خشک نشده بود که حمله به آن را شروع کردند و مرتب اعتراض ميکردند: «پس چه شد؟!»، «چرا هيچ دستاوردي نداشت؟!» و.... اين درحالي بود که تا يکي، دو ماه بعد از امضاي برجام که دهها هيئت بزرگ اروپايي، ژاپني، کرهاي و... براي مذاکره ميآمدند، تندروها در کنار نقد و نفي برجام، با اقدامات عملي ماجراجويانه، مانع از تحقق اهداف مذاکرات با آن هيئتها و بهرهگرفتن از نتايج آن توافق تاريخي ميشدند.
مجموعه اين مسائل سبب شد در دوران اوباما نتوانيم از نتايج برجام استفاده کنيم. امضاي برجام عمدتا ميتوانست روابط اقتصادي خارجي را به حالت عادي برگرداند که حتي در آن صورت نیز همه مشکلاتمان در کوتاهمدت حل نميشد؛ چراکه همانطور که اشاره کردم، در اقتصاد ما مشکلات مهمي وجود دارد و براي حل آنها به سرمايهگذاريهاي گسترده نياز داريم.
برجام براي تحقق اين امر بستر لازم را آماده کرد، ولي نتيجه سياستهاي ناصواب اين شد که نتوانيم از اين بستر استفاده کنيم. تندروهاي داخلي دراينباره نقش تعيينکنندهاي بازي و خواسته يا ناخواسته بهانههاي لازم را براي خروج ترامپ از برجام فراهم کردند. متأسفانه بعد از خروج آمريکا از برجام نيز از طرح «بدعهدي آمريکا» (که صحيح هم است) براي شروع تهاجم عليه دولت و نه دفاع از برجام، بهره بردند. حالا به نظر ميرسد خودشان هم به همين نتيجه رسيدهاند و بعضا صحبتهايي در راستای تأييد دولت هم ميکنند؛ حالا اينکه چقدر اين نظرات عميق است و چقدر سطحي را من نميدانم.
بههرحال «ايرانچنج» محصول کار دسته دوم يعني براندازان نظام است. اين دسته هم از ميان ضعفهاي موجود ما، فعلا و عمدتا روي مشکلات اقتصادي متمرکز هستند؛ ضمن اينکه مسائل سياسي را هم فراموش نميکنند.
در شرايط بحراني فعلي، همه بايد دنبال وحدت ملي باشيم. مدتهاست بحث گفتوگو و آشتي ملي مطرح شده، اما چندان به آن توجه نشده است. نه فقط اصولگرايان تندرو بلکه طيفهاي ديگر هم به آن توجهی جدي نکردهاند. بايد اين تغيير لحن مخالفان را صرفنظر از قصد و نيتشان، به فال نيک گرفت و بحث و گفتوگو درباره مشکلات کشور را باز مطرح کرد.
در مورد راهحل مشکلات اقتصادي بعد از تحريم جديد، احتمالا هر دو طرف موافق محکمتربستن کمربندها و استقرار نوعي اقتصاد جنگي و کنترلشده، حداقل در کوتاهمدت، هستند و اختلاف بر سر راهحلهاي ميانمدت براي حل ريشهاي مشکلات و تأمين منابع کافي براي سرمايهگذاري از خارج است. يک طرف معتقد به عدم خروج از برجام، حفظ رابطه دوستانه با اروپا، روسيه و چين و تجديدنظر در سياست خارجي است و طرف ديگر مخالف است. اين اختلاف که عمدتا بر سر تغيير سياست خارجي خواهد بود، احتمال دارد در گفتوگوها حل شود. در گفتوگوها بايد اختلاف استقلال با جنگ و دشمني دائم با دولتها و سياست خارجي بحرانزا و تشنجآفرين را، براي طرف مقابل تشريح کرد.
من در زندان با بازجويم صحبت کرده و به او ميگفتم: «چرا شما فکر ميکنيد يا بايد نوکر آمريکا بود يا با آمريکا جنگيد؟ آيا راه ديگري نداريم؟» ادامه دادم: «کشورهايي را مثال نميزنم که شما قبول نداريد، ولي همين چين مورد قبول شما، آيا نوکري آمريکا را ميکند؟» پاسخ منفي داد. سؤال کردم: «آيا با آمريکا ميجنگد؟»، ترديد کرد؛ گفتم: «برادر عزيز! اگر چين با آمريکا ميجنگيد که نميتوانست شريک اول تجارياش باشد! بنابراين بين اين دو، راه ديگري هم وجود دارد. ميتوان نه جنگيد و نه نوکر بود؛ استقلال يکي از دستاوردهاي بسيار مهم انقلاب است، ولي بايد توجه داشت ميتوان با حفظ استقلال، بين اين دو حدِ جنگ و نوکري، مواضع ديگري هم داشت». گفته ميشود امروز مواضع چين در قبال خروج آمريکا از برجام نرمتر از اروپاييهاست. مفهوم اين نرمش نوکري نيست، بلکه توجه به منافع ملي است.
بايد به اين دوستان گفت ما يک قدرت مستقل جهانسومي هستيم و متناسب با تواناييهاي خودمان بايد شعار دهيم؛ قصد ما نبايد اين باشد که از موضع قدرت نظامي، آمريکا را به زانو دربياوريم؛ بلکه بايد از موضع عقل و درايت منافع ملي خود را حفظ کنيم؛ عقل و درايت است که ميتواند مشکلات ما را حل کند.
امروز در سياست خارجي بايد به چند نکته توجه داشت. خروج از برجام و حتي تهديد به خروج از آن را بهشدت به زيان منافع ملي ميدانم. محدوديت برجام براي ما، تنها عدم امکان دستيابي به سلاح هستهاي است. خروج يا طرح خروج، اولا اجماع جهاني را که پس از خروج يکجانبه آمريکا از برجام به سود ما تغيير کرد، مجددا به زيان ما خواهد کرد و ثانيا تصور تلاش ما براي دستيابي به سلاح هستهاي براي جهانيان به وجود خواهد آمد و ثالثا بايد روابط خود
را با اروپا، روسيه و چين (امضاکنندگان برجام) به بهترين شکل برقرار و حفظ کنيم و از هرنوع اقدام تحريکآميز و ماجراجويانه جديد که اروپا و حتي روسيه و چين را در مقابل ما قرار داده و تسليم فشارهاي آمريکا خواهد کرد، اجتناب کنيم. تداوم اين سياست، در ميانمدت، به احتمال قوي آمريکا را در قبال فشار جهاني وادار به عقبنشيني خواهد کرد. البته تا آن زمان بايد در سياستهاي داخلي هم تجديدنظر و مردم را براي تحمل سختيهاي کوتاهمدت آماده کنيم.
- 19
- 3