
به گزارش خبرآنلاین، «اصلاحات ساختاری» ترجیعبند سخنان علیرضا علویتبار است. او راهکار را همین میداند راهکاری که عملیاتی شدن آن را فراتر از دولت میداند. او معتقد است اصلاحات ساختاری تنها در اختیار قوه مجریه (دولت) نیست بلکه همه باید به ضرورت اصلاحات ساختاری پی ببرند. او بر این باور است که اصلاحات باید از دو عرصه اقتصادی و سیاست خارجی آغاز شود و البته تاکید می کند که بخشهای مختلف ابتدا باید در مورد یک نقشه راه به توافق برسند و تعهد کنند که از اجرای آن حمایت میکنند . چکیده اظهارات علیرضا علوی تبار به شرح زیر است:
*برای درک بهتر وضعیت کنونی باید به چند واقعیت تاثیرگذار توجه کرد. این واقعیتها را میتوان به این شکل خلاصه کرد:
*اول- ایران با مجموعهای از مشکلات مواجه است که یکدیگر را تقویت و تشدید میکنند و چون مدت طولانی از حل آنها اجتناب شده است، به صورت عمیق و ریشهدار درآمدهاند و به همین دلیل دیگر مساله و مشکل نیستند، بلکه «معضل» و «بحران» هستند. اگر باز هم از حل آنها خودداری شود به فاجعه تبدیل میشوند.
*دوم- بخش فعال و تاثیرگذار و تعادلبخش در جامعه به شدت ضعیف شدهاند و انگیزه خود را از دست دادهاند. گویی به تعبیر آقای عبدی همگی نگران، ناامید و خستهاند. پیامد این وضعیت ذهنی و روانی نوعی فلج شدن جمعی و صبر و انتظار منفعلانه است.
*سوم- اقتصاد زیرزمینی و غیررسمی ایران با تمام قوا به صحنه آمده است و دارد عدمالنفع سالهای گذشته خود را جبران میکند. رکود بخش ساختمان برای مدتی سرمایههای آنها را راکد کرده بود، حال دارند در بازار ارز و سکه جبران میکنند. این بخش در ضمن قدرتمندی خود را نیز به رخ میکشد.
*چهارم- نوعی همسویی و هماهنگی میان تندروان و خشونتگرایان خارجی (اعم از دولتهایی چون امریکا و اسراییل و عربستان و مخالفان برانداز) با بخشهای تندرو در ایران دیده میشود. به طوری که تندروان داخلی به طور مداوم سند و مدرک به نفع ادعاهای خارجیها فراهم میکنند. راستش را بخواهید اخیرا احساس میکنم باید از توطئه و نفوذ بیگانه برای فهم برخی از رفتارهای داخلی کمک گرفت.
*ترکیب دولت به گونهای است که برآیند آن محافظهکاری، ناکارآمدی و تداوم اقتصاد خوشوبش است. ظاهرا دولت دیگر توجه چندانی به نظر کارشناسان اقتصادی ندارد و در سیاست خارجی و بهویژه سیاست منطقهای نیز کاملا منفعل شده است.اقتصاد رانتی ایران، برخی را به گونهای آلوده کرده است، به طوری که ترجیح میدهند وضع تغییر نکند تا آنها از فرصتهای اقتصادی، جایگاه تصمیمگیری و شأن و منزلتی که از آن برخوردارند، برخوردار بمانند.
*ترس از دست دادن آنچه دارند مانع اقدام جدی برخی برای مقابله با فساد و رانت میشود. فعالیت مافیای قدرت و ثروت در کشور و همچنین فشار و تهدید خارجی و دخالت و جنگ روانی آنها نیز به اوج رسیده. ظاهرا قدرتهای سلطهگر هزینه میکنند تا مساله بیافرینند و از اعلام آن هم ابایی ندارند. به گمانم با در نظر گرفتن همه این مشکلات میتوان علت وضعیت نابسامان کنونی را بهتر درک کرد.
*ایران نیازمند اصلاحات ساختاری است. میتوان با راهحلهایی مشکلات را قابل تحمل کرد و یا بر آنها سرپوش گذاشت، اما تنها با اصلاحات ساختاری میتوان با مشکلات مقابله کرد. اصلاحات ساختاری نیز توسط قوه مجریه (دولت) به تنهایی قابل اجرا نیست. لازم است همه به ضرورت اصلاحات ساختاری پی ببرند. یک جنبش آگاهانه و سامان یافته اجتماعی نیز میتواند ضعفها و کمبودهای حکومت را در زمینه اقدام برای اصلاح جبران کند. باید تهدید موجود را به فرصت تبدیل کرد.
*اصلاحات را باید از دو عرصه اقتصادی و سیاست خارجی شروع کرد و بعد آن را به عرصه سیاست داخلی و فرهنگ و جامعه تعمیم داد.
*برای رفتن به سوی اصلاحات ساختاری چند گام مهم باید برداشته شود. نخست باید بخشهای انتخابی حکومت با بخشهای انتصابی آن در مورد یک نقشه راه به توافق برسند و تعهد کنند که از اجرای آن حمایت کنند. دوم باید خطمشیگذاری در همه زمینهها (داخلی و خارجی) در مجاری رسمی باشند. سوم، دولت باید خود را نوسازی و بازسازی کند. با ترکیب کنونی نمیتوان از گردنههای دشوار گذشت. به ویژه تغییر در تیم اقتصادی دولت ضروری است. چهارم، تنها دولت نیست که باید بازسازی و نوسازی شود.
* در کوتاهمدت برای مقابله با التهاب موجود در عرصه اقتصاد شروع مجموعهای از مذاکرات دیپلماتیک میتواند اثربخش باشد. لازم نیست بلافاصله با دولت امریکا وارد گفتوگو شد. گفتوگو با اروپا به علاوه چین و روسیه برای دریافت بستهای حمایتی برای حفظ برجام میتواند شروع خوبی باشد، اما این گفتوگوها را نباید فقط به برجام خلاصه کرد.
*هدفم از فهرست کردن اقدامات فوق تاکید بر این نکته است که حل ریشهای مشکلات تنها با اصلاح ساختارها ممکن است. دولت میتواند با تکیه بر نظرات کارشناسان اقتصادی و دور شدن از اقتصاد خوش و بش به دنبال راهحل باشد. اما این راهحلها بدون نوعی توافق با سایر مراکز قدرت ممکن نیست. بخش هایی در کشور ما وجود دارند که بخش قابل ملاحظهای از اقتصاد را دراختیار دارند. در بلندمدت راهی جز گذار کامل به اقتصاد غیررانتی و تصمیمگیری دموکراتیک نیست.
*مردم دیگر چندان به جناحهای مختلف اعتماد ندارند و سخنان زیبای آنها را چندان جدی تلقی نمیکنند. به ویژه تصور عمومی این است که همه جناح ها فاسدند و نمیخواهند چیزی تغییر کند. نمیگویم این تصورات درست است، اما متاسفانه تاثیر خود را بر مردم میگذارد. از پیوند اقتصاد زیرزمینی با قدرت سیاسی غافل نشوید.
*این دولت دارد گاهی هزینه ناهماهنگی با اقتصاد زیرزمینی را میپردازد. ثانیا نابرابری چندان جامعه را فرا گرفته که بخشی از مردم دعوت به وحدت را نوعی سرپوشگذاری بر توزیع بسیار نابرابر امکانات تلقی میکنند. باید با اقدام و عمل ذهنیت شکل گرفته را شکست. نیاز به شجاعت برای تغییر داریم. والا با گفتار نمیتوان مردم را دوباره قانع کرد. سیاستورزی عادی در شرایط غیرعادی پاسخ نمیدهد.
- 17
- 4