
فعالان اصولگرایی، تلاش برای رسیدن به مناصب مختلف را جزوی از روحیه انقلابی خود و ابزاری برای رفع تکلیفی میدانند که به عهدهشان گذاشته شده است. دوست دارند در مناصب بالای سیاسی و مدیریتی حضور داشته باشند تا غریزه شیفتگی خدمت را در خود ارضا کنند. اصولگرایان عموماً به این دلیل در مجامع سیاسی حاضر میشوند تا باری از مشکلات جامعه بردارند و منشا خیر باشند و بتوانند با علم و درایت و کارآیی خود، کشور را به سوی تعالی و کمال سوق دهند. حال اینکه حضور همین اصولگرایان در صدر قوای مقننه و مجریه در چند سال قبل چه بلاهایی سر مملکت آورده که خروج از آن خیلی سخت شده است، بحثی مجزاست که در این نوشته به آن نمیپردازیم. اما قصد داریم علاقه بیحد و حصر اصولگرایان برای خودنمایی و جلوه کردن در ایام انتخابات و اینکه خود را بهترین گزینه برای انتخاب شدن معرفی میکنند، بررسی کنیم.
تردیدهایی که به «تشنه خدمت بودن» داریم
نمیتوانیم با قوت قلب، اعتقاد به این داشته باشیم که علاقهمندی شخصیتهای اصولگرایی برای رسیدن به مناصب بالای حکومتداری و دولتمردی، تنها ناشی از روحیه خدمت به مردم است. برای اینکه این امر به درک بالای سیاسی و اجتماعی نیاز دارد که در برخی موارد در اصولگرایان علاقهمندان به خدمت دیده نمیشود. برای اثبات این مدعا نمونههای عینی نه تنها کم نیستند که پرشمارند. مثلاً انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی در نبود و کمکاری رایدهندگان حامیان اصلاحطلبان، مشارکت چندان بالایی را جذب نکرد و آن دوره شاهد روی کار آمدن اکثریت اصولگرایان در مجلس بودیم. مجلسی که با سال آخر دولت دوم خاتمی تلاقی پیدا کرد. مجلسنشینهای راستگرا که در آغاز برای نمایشهای جامعهپسند، رفتارهای ناشیانهای از خود نشان میدادند ـ از جمله اینکه خواستار بازگشت برگزاری جلسات مجلس در ساختمان قرمز قدیمی بودند و ساختمان سبز بهارستان را اشرافی میدانستند ـ هم و غم خود را علاوه بر رفتارهای پوپولیستی، روی تخریب دولت گذاشتند و بدون اینکه بخواهند راهکاری برای رفع معضلات وقت کشور ارائه دهند، با مانعتراشیهایی مانند ایجاد موج استیضاح وزرا، اقدام به تضعیف دولت کردند. اقدامی که واکنشهای زیادی در پی داشت؛ تا اینکه در روزهای نزدیک به یکی از همین استیضاحها، نگارش نامهای از رهبر انقلاب خطاب به مجلسیان، مانع ادامه موج استیضاح وزرای دولت شد. در متن نامه آمده بود: «در شرایط کنونی که ماههای آخر ماموریت خطیر دولت در حال سپری شدن است، استیضاح وزیران هیچ سودی برای کشور و دستگاههای مسئول ندارد و متقابلاً زیانهای محتمل آن بسیار و خطرات آن هشداردهنده است».
اصولگرایان مجلس هفتم که سرخوشانه و سرمستانه بازپسگیری مجلس از رقبای اصلاحطلب را جشن میگرفتند، نه درکی از شرایط وقت کشور داشتند، نه میدانستند که استیضاح وزیران هیچ سودی برای کشور ندارد و نه متوجه زیانهای محتمل این اقدام خود بودند. بنابراین میتوان ادعا کرد؛ آن گروه از اصولگرایان کمترین صلاحیت را برای اینکه خود را لایق حضور در دیگر کارزارهای انتخاباتی؛ چه نمایندگی مجلس و چه ریاست جمهوری و حتی حضور در مدیریت شهری داشتند، اما همیشه شاهد این بودیم که با اصرار بسیار برای حضور در این عرصهها اشتیاقی وصفناپذیر دارند.
در موضوع ریاست جمهوری که شلختگی و بیسلیقگی اصولگرایان برای حضور در کارزار انتخابات اظهرمنالشمس است. بماند که محمود احمدینژاد، در بحث مدیریت کلان و ریاست بر قوه مجریه آبرویی برای اصولگرایان نگذاشته است؛ اما افرادی که حتی به اندازه احمدینژاد توانمندی «!» ندارند هم خود را در قامت یک رئیس جمهور کاردان و ایدهآل میبینند و در جلسات مختلف درونگروهی آن را به دوستان «همفکر» خودشان گوشزد میکنند. کسانی که علم و توانایی کافی برای مدیریت کلان ندارند، اما با طرح مسایل حاشیهای همیشه خود را مطرح و گزینهای اصلح قالب میکنند تا با حضور در لیستهای انتخاباتی، جامعه را از خدمات خود بهرهمند کنند!
اختلافات همیشگی برای حضور در لیستهای انتخاباتی
ایرانیان، جمعیتی با هوش سیاسی بالایی هستند. اینکه در روزمرگی خود به دنبال یافتن ریشههای سیاسی موضوعات مختلف هستیم، از همین هوش سیاسی و حتی در برخی موارد سواد سیاسی ما خبر میدهد. وجود همین خصیصه، انتخاب شدن در کارزارهای انتخاباتی را به ویژه در کلانشهرها سخت و دشوار میکند؛ چاره کار، تهیه لیستهای انتخاباتی است. «بستن لیست» در جبهه اصلاحطلبان کمترین حاشیه را دارد، درست که گاهی به آن اعتراضها یا انتقادهای درگوشی میشود، اما حاشیه بزرگی را در بستر اعلام لیست اصلاحطلبان شاهد نیستیم. در نقطه مقابل و در اردوگاه اصولگرایان، وضع جور دیگری است. برای نمونه در انتخابات مجلس یا شورای شهر، هزینه، انرژی و زمان زیادی در بین مجامع و جمعیتهای اصولگرایی (الی ماشاءالله کم هم نیستند) صرف میشود تا نمایندگان آنها در لیست نهایی اصولگرایان قرار بگیرد. بماند که لیست نهایی هم بر اساس جر و بحثها و مذاکرات طویلالمدت و خستهکننده قبلی تقسیمبندی شده است. در این میان کمتر شاهد این هستیم که کاندیدای بالقوه جریان اصولگرایی راضی به خارج شدن از لیستی شود که در بیشترین حالت ۳۰ جای خالی دارد؛ اما شاید بیش از هزار و ۳۰ نفر خود را لایق حضور آن به ویژه در ردیفهای تکرقمی آن میدانند.
انتخابات ریاست جمهوری در هر دوره نشاندهنده اوج شلختگی و بینظمی اصولگرایان است که به هیچ صراطی مستقیم نمیشوند. قاعدتاً راستگرایان باید یک کاندیدای توانمند و قوی را راهی مبارزات انتخاباتی کنند؛ اما شاهد این هستیم که هر کسی ساز خود را میزند. همین دوره قبل انتخابات ریاست جمهوری بود که اصلاحطلبان روی حسن روحانی برای انتخاب مجدد سرمایهگذاری کرده بودند و این را میتوان از رفتار و گفتار دیگر کاندیداهای اصلاحطلب یعنی اسحاق حهانگیری و سیدمصطفی هاشمیطبا، متوجه شد. در طرف مقابل اما قصه دیگری خلق شد. سیدمصطفی آقامیرسلیم، مورد تاکید حزب موتلفه بود، سیدابراهیم رئیسی را جمنا روانه رقابت کرد و محمدباقر قالیباف که در دیدگاه خودش، گزینه بهترینِ همیشگی است، به دلخواه خودش و بر اساس تکلیفی که به عهدهاش میدانست در انتخابات شرکت کرد و در آخر مجبور شد به نفع رئیسی پرطرفدار کنارهگیری کند. او سابقه دو بار شکست در رقابتهای ریاست جمهوری در سالهای ۱۳۸۴ و ۱۳۹۲ را در پرونده کاری خود دارد. اتفاقاً در هر دو کارزار هم جمع رقبای اصولگرا که اخلاق را سرلوحه امور و کمک به نظام اسلامی برای دستیابی به کمال را هدف اصلی خود میدانند، راضی به حضور نیافتن در انتخابات برای حمایت جریانی که از آن برآمدهاند، نبودند. به جز محسن رضایی که در آخرین شب رقابتهای انتخاباتی در سال ۱۳۸۴ کنارهگیری کرد؛ اما نه به نفع کاندیدای اصولگرای خاصی.
بیتوجهی به بزرگترها
اصولگرایان در میان خود افراد قابل احترام فراوانی دارند که در نقش «ریشسفید» و «خیرخواه» تلاش مضاعفی برای اینکه واجدان شرایط واقعی از میان این تفکر سیاسی به رقابتهای انتخاباتی برسند، انجام داده و میدهند. زمانی مرحوم آیتالله مهدویکنی این نقش را به عهده داشت اما در برخی موارد دیده و شنیده بودیم که ناراحتی خود را از اینکه پیشنهادات منطقی او و دیگر دلسوزان کشور از سوی اصولگرایان «تشنه خدمت» نادیده گرفته میشود، بیان کرده بود. آیتالله موحدیکرمانی هم در ایام پس از فوت مرحوم مهدویکنی، نقش همسنگر خود را به عهده گرفته است؛ اما به نظر این روحانی اصولگرای سنتی، نباید خیلی از نتایج همفکریها برای روانه کردن کاندیدای اصلح به کارزارهای انتخاباتی راضی باشد؛ که اگر اینطور بود شاهد بلبشوی اصولگرایی در ایام نزدیک به انتخاباتهای یکی دو سال اخیر نبودیم. حالا در سالی که منتهی به برگزاری انتخابات یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی است، غلامعلی حدادعادل، سیاستمدار اصولگرا و یکی از بزرگان و ریشسفیدان این جریان (وی ریاست مجلس هفتم را که ذکر آن در میانه این مطلب رفته است، به عهده داشت) خطاب به اصولگرایان تاکید کرده است: «بعضی برای رضای خدا کاندیدا نشوند».
خطاب این چهره عضو شورای مرکزی جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی در سخنانش که در نشست مشترک اعضای شورای مرکزی و دبیران استانی کانون دانشگاهیان ایران اسلامی بیان شدهاند، اصولگرایانی است که بدون توجه به کارایی خود و اهمیت کارکردگرایی مجلس، فقط خود را لایق حضور در مناصب بالای مدیریتی میدانند و در راه رسیدن به آن از هیچ تلاشی فروگذار نیستند.
بخشی از متن گفتههای تند حدادعادل به این اصولگرایان این است: «در هر دوره تعدادی از عزیزان وارد میدان میشوند و همه اظهار میدارند به دلیل احساس تکلیف شرعی وارد رقابت انتخاباتی شدهاند که این تعدد کاندیدا در جبهه نیروهای ارزشی باعث تقسیم آرا و موفقیت رقیب میشود، خوب است که امسال برخی برای رضای خدا احساس تکلیف شرعی نکنند و فداکاری کنند تا زمینه برای رسیدن به گزینه یا گزینههای مشترک هموار شود».
- 14
- 3