به گزارش عصر ایران، این روزها در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی خصوصا گروه های تلگرامی تصویری از فرانسوا اولاند رییس جمهوری پیشین فرانسه مورد استقبال و حاشیه نویسی کاربران قرار گرفته است.
علت این است که این تصویر آقای اولاند را با لباس عادی و غیر رسمی و با کیسه های خرید در حال عبور از عرض خیابانی - قاعدتا در پاریس- نشان می دهد.
کاربران درباره این عکس با حسرت نظر می دهند که فردی که تا همین سه ماه قبل رییس جمهوری فرانسه – یکی از قدرت های برتر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی جهان- و ساکن کاخ الیزه بوده حالا این قدر بی شایبه و بی تشریفات مثل هر شهروند عادی دیگر رفت وآمد می کند، به خرید می رود و مایحتاج زندگی را شخصا تهیه می کند نه این که باز در حکومت بماند و اگر هم بخواهد فعالیت سیاسی انجام دهد در چارچوب حزب متبوع خواهد بود.
تازه به اینها باید این نکته را اضافه کرد که برای دوره دوم کاندیدای ریاست جمهوری فرانسه نامزد نشد و داوطلبانه صحنه را ترک کرد.
هر چند با نگاه بد بینانه می توان گفت این عکس شاید تبلیغاتی باشد یا از دور هوایش را دارند یا در دنیای سرمایه داری سیاستمداران ظاهری کاره ای نیستند و قدرت در دست شرکت های بزرگ است اما همه اینها هم که باشد باز او تا همین سه ماه پیش رییس جمهوری فرانسه بوده است. حتی اگر این عکس مربوط به قبل باشد باز موضوع بحث تفاوت نمی کند. چون بحث بر سر حسرت است و عکس بهانه است.
درست است که فرانسه در روزگار ما ابهت و اقتدار گذشته را ندارد ولی یادمان باشد ناصر الدین شاه قاجار از بانک های خارجی استقراض می کرد تا به فرنگ سفر کند و فرنگ بیشتر به همین فرانسه اطلاق می شد.
این همه شگفتی یا ستایش و در واقع حسرت به خاطر تصویر رییس جمهوری سابق فرانسه که مثل هر فرد دیگری به زندگی خود مشغول شده به این سبب است که سال هاست در ایران مردم احساس می کنند مقامات در پایان دوره سراغ کار و زندگی خود نمی روند و تنها از یک حالت به حالت دیگر و از یک موقعیت به موقعیت دیگر در می آیند.
مثلا شخص ۴ سال نماینده مجلس بوده از فلان شهرستان و دور بعد دوباره یا انتخاب نشده یا نامزد نشده یا شده ولی مشمول لطف شورای نگهبان نشده و دیگر در مجلس نیست و طبعا باید برگردد به ولایت و همان کار و کسب سابق یا هر اشتغالی که داشته را ادامه دهد اما در تهران می ماند و در فلان اداره با رتبه بالا مدیر کل می شود.
دیگری سال ها صاحب سمتی بوده در حوزه ای اما تمام که می شود به عرصه ای دیگر می کوچد و بعد دوباره به صحنه ای دیگر وارد می شود. کمتر به جامعه برمی گردند و این پرسش را پدید می آورند مگر شما از جامعه برنخاستید . چرا به جامعه برنمی گردید؟ به حقوق بالا و مزایا و راننده و عنوان خو کرده اید؟ آیا از انقلابی گری تظاهرات آن کافی است و شامل نوع زندگی شما نمی شود؟
البته این حکم کلی نیست. کما این که شماری از روحانیون به قم بازمی گردند و به مرجعیت یا تحقیق یا تدریس می پردازند اما باز هم در اینجا هم وجه غالب با این افراد نیست و جامعه احساس می کند به اختیار خودشان نیست و بعضا از سر ناگزیری بوده است.
بخش قابل توجهی از محبوبیت چهره های سیاسی به خاطر نوع زندگی آنها پس از مسؤولیت است.
زنده یاد احمد بورقانی در نظام آباد زندگی می کرد. به نیویورک رفت و چند سال در دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی بود. برگشت و پس از چندی معاون وزیر ارشاد و ۴ سال هم نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی شد اما محل زندگی و نوع زیست او تغییر نکرد.
اگر اتومبیل خود را این اواخر تغییر داد به این خاطر بود که رنو ۵ دیگر برای او تنگ شده بود و به خرج افتاده و قابل استفاده نبود و تازه چه تغییری؟ اتومبیلی به جای آن خرید که مورد استفاده اکثریت جامعه است.
از این رو وقتی در ۴۹ سالگی درگذشت آن تجلیل با شکوه را شاهد بود.
در حالی که با مردم زیستن و در بطن و متن جامعه بودن ارمغان و دستاوردی درخشان هم دارد که همانا حُریت است.
اگر سید محمود دعایی ساده زیست نبود و با پیکان جا به جا نمی شد و در صف خرید میدان میوه و تره بار نمی ایستاد چه بسا به این درجه از آزادگی هم نمی رسید و در مراسم تشییع جنازه اهل فرهنگ و هنر که کمتر در آنها روحانیون شرکت می کنند حاضر نمی شد در حالی که گاه نماز میت را هم او به جا می آورد.
اما چرا این گونه شد؟ چرا غالب مسؤولانی که از مردمی ترین انقلاب تاریخ برآمده اند این گونه شده اند؟
انصاف این است که اوایل جمهوری اسلامی چنین نبود. مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت صبح ها در همان پارکی که قبلا ورزش می کرد حاضر می شد و همراه مردم ورزش صبح گاهی را انجام می داد.
نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی که چند ماه پیاپی دست در کار تدوین مهم ترین سند کشور بودند حقوقی نگرفتند و اگر از شهرستان آمده بودند در خانه دوست و آشنا سکنا گزیدند.
انصاف این است که گفته شود ترورهای فرقان از اردیبهشت ۵۸ تا تیر ماه ۶۰ و بعد ترورهای مجاهدین خلق (منافقین) فضا را تغییر داد و فاصله انداخت و وقتی در محراب نماز جمعه امام جمعه را منفجر کردند ناگزیر از جداسازی شدند اما رعایت امنیت مقامات به معنی مجوز زندگی تشریفاتی نیست ثانیا مقامات اصلی در این دایره قرار می گیرند و شامل هر فرماندار و بخشدار و نماینده سابق نمی شود.
اگر هم رعایت مسایل امنیتی توجیه جداسازی باشد ماندگاری دایمی در ساختار قدرت را چگونه می توان توصیف کرد؟
دوره ۸ ساله احمدی نژاد با همه تباهی ها و سیاهی ها که بر کشور تحمیل کرد فوایدی هم داشت و یکی این بود که برخی مدیران را به خود آورد و واداشت در بخش خصوصی کار کنند و وابستگی آنان به مناصب را کاست اما این هم از سر اجبار بود نه اختیار.
نکته اما این است که چرا مردم از مشاهده این افراد تعجب کنند. سال ۹۰ وقتی در لابی بیمارستان لاله برادر رییس جمهور اسبق را دیدم و احوال پرسی کردم خانمی پرسید چقدر چهره شان آشنا بود! پاسخ دادم: دکتر محمد رضا خاتمی است. پزشک و جراح بخش اورولوژی همین بیمارستان.
با تعجب گفت: وا! یعنی واقعا دکترند؟ پرسیدم: بله. مگر عجیب است؟ پاسخ داد: فکر می کردم دکتر سر اسم شان همین جوری است و باو نمی کردم برادر رییس جمهور سابق هم کار کند چه رسد به این که پزشک باشد!
به آن خانم گفتم: بیمارستان مهر تشریف برده اید؟ پرسید بله. چطور مگر؟ گفتم کسی که وزیر بهداری مملکت و رییس تیم پزشکان امام خمینی بوده در آن بیمارستان شاغل است و شاید خیلی از پرستاران و کارکنان جوان آن ندانند دکتر هادی منافی در گذشته وزیر و پزشک امام بوده و او را تنها به عنوان پزشکی که در این سن هم بازنشسته نشده می شناسند.
این مثال ها را می آورم تا گمان نشود خدای ناکرده حکم کلی صادر می کنیم اما واقعیت این است که از این دست مثال ها زیاد نیست و چون کم است جلب توجه می کند و اگر زیاد بود که این عکس حسرت زا و بلکه حسرت افزا نمی شد!
مردم دوست دارند همه روحانیون را مانند گذشته در کوچه و خیابان و در حال خرید و رفت و آمد مشاهده کنند . دوست دارند مقامات پس از دوران مسؤولیت به همان حرفه ها و اشتغالات قبلی بازگردند. همین حالا خیلی ها دوست دارند بدانند شهردار تهران پس از ۱۲ سال در کجا مشغول می شود؟
برخی از قبلی ها به خاطر توفیق اجباری ناچار از ترک دولت و بخش عمومی شدند اما به انتخاب و احتیار لطف دیگری دارد.
نمی دانیم عکس فرانسوا اولاند دقیقا مربوط به چه زمانی است. بهانه این نوشته اما استقبال مخاطبان و حسرت است.
چرا این حسرت فراگیر شده است؟ چون خیلی ها آن قدر می مانند تا رانده شوند. یا اگر به جامعه بازمی گردند با کاراکتری دیگر است.
ریشه مشکل اما از کجاست؟ به جر مسایل امنیتی از اینجاست که افراد با سیستم درس می خوانند و هویت می گیرند و رشد می کنند و به پول و رفاه می رسند و هویت خود را با منصب و جاه عجین می بینند و نمی توانند دل بکنند. در حالی که اگر در بیرون به هویت و اعتبار دست یافته باشند مشکلی با بازگشت ندارند. مهم ترین دلیل نایاب بودن استعفا در ایران نیز همین است. چون نمی خواهند به جای قبل بازگردند.
دکتر ایرج فاضل جراح حاذقی است. به اصرار و خواست رییس جمهور وقت- هاشمی رفسنجانی فقید- وزیر بهداشت شد و وقتی با استیضاح مجلس از وزارت افتاد از نمایندگان تشکر کرد چون دوباره می توانست به حرفه اصلی خود بازگردد و بیش از دوران وزارت جراحی کند. با این که بر سر شمارش آرای استیضاح او تردید وجود داشت و امکان بازنگری هم بود اما صبح روز بعد که رییس جمهور تماس گرفت تا این خبر را به او بدهد دکتر فاضل در اتاق عمل بود و نتوانست به تلفن پاسخ دهد.
یادمان باشد یکی از معیارهای مردم درباره سلامت افراد نوع زندگی آنان پس از دوران زمام و مقام داری است و این که بیرون از لابیرنت قدرت هم می توانند جایی در مدیریت داشته باشند یا تمام هنر آنها در هزینه کرد اموال عمومی بوده است؟
- 11
- 6
ناشناس
۱۳۹۶/۵/۱۸ - ۱۰:۰۸
Permalink