خبرهای خوبی از آب به گوش نمیرسد. اعتراضات در خرمشهر وارد روز دوازدهم شده است. تا لحظه تهیه این گزارش، مسمومیت ۲۳۰ نفر از سه روستای بخش ابوالفارس خوزستان به دلیل قطعی ۲۰ ساعته آب توسط مراکز بهداشتی استان گزارش شده است. خبرها حکایت از کمبود ۶۰ درصدی ذخایر برق آبی کشور دارد و نه تنها قطعی برق به تهران رسیده بلکه ادارات خوزستان بیآب را به تعطیلی کشانده است. شوری آب به استان یزد رسیده و چاه ۲ هزار متری در سیستان که با هدف رسیدن به آبهای فسیلی ایران حفر شده نگرانیها از بابت فاتحهخوانی آبهای زیر زمینی ایران را بیشتر از پیش کرده است.
خشکسالی پدیدهای نادر برای ایران نیست. هزاران سال پیش کوروش پادشاه هخامنش روزهای صفر آبی را برای سرزمین پهناور ایران پیشبینی کرده بود. «خداوندا سرزمین مرا از حمله بیگانه، خشکسالی و دروغ در امان بدار»؛ در آستانه سال ۱۴۰۰ شمسی نه دعای کوروش حافظ ایران بود و نه هشدارش از ۱۴۰۰ سال پیش توانست تلنگری برای ما باشد. خشکسالی اولین نمود خود را با خداحافظی با برف و باران به ما نشان داد، زمستانهای خشک، بیباران، بیبرف.
در فروردین ۱۳۸۷ سازمان هواشناسی ایران با ارائه گزارشی از نتایج مشاهدات ایستگاههای هواشناسی خبر از وقوع خشکسالی و کاهش شدید بارندگی در زمستان ۱۳۸۶ داد و ادامه آن را برای ۴ سال، یعنی تا پایان سال ۱۳۹۰ پیشبینی کرد. از آن به بعد چند سالی تابستان با قطعی گاه و بیگاه آب و برق سپری شد تا اینکه در شهریور ۱۳۹۵ پایگاه اطلاعرسانی وزارت نیرو از خالی بودن حدود ۴۷ درصد از کل سدهای ایران خبر داد و مجموع ظرفیت کل مخازن ۱۶۹ سد موجود در کشور را برابر با ۸/۴۹ میلیارد مترمکعب اعلام کرد. این داستان ادامه داشت. کم کم وضعیت آب شرب در شهرها و روستاهای مختلف به خصوص مناطق محروم بغرنجتر شد.
کیفیت آب پایین آمد اما هر از گاهی مشکلات با راهکارهایی موقت درمان میشد. سالها بعد خشکسالی روی دیگر خود را به ما نشان داد. تابستانها گرمتر، زمستانها بیبارانتر و رودخانهها بیآبتر میشد و ولع ما برای خودکفایی در منابع غذایی بیشتر. جمعیت ایران روز به روز افزایش مییافت، زمینهای زیر کشت بیشتر میشد و چاهها به مدد کشاورزان میآمد. ٢٢٠هزار حلقه چاه غیرمجاز، دشتهای ایران را محصور کرد و برای بستن آنها، دست وزارت نیرو هم به واسطه برخی مصوبات و قوانینی که در دولتهای نهم و دهم مصوب شده، بسته شد.
دریاچه ارومیه اولین قربانی بود. خبر حیات ۲۰ درصدیش سراسر ایران را پر کرد و تلاشها برای نجاتش از سال ۸۰ تا به امروز گرچه بیثمر نبوده اما نتوانسته حیات دوباره را به آن برگرداند. پس از آن ضرب آهنگ خبرهای خشکی، پایان حیات، شوربختی و بیآبی دریاچهها و تالابها و رودخانههای ایران تندتر شد و ضربان حیات آب در ایران کندتر.
«هامون خشکید»، «ریزگرد آمد»، «سیستان آب ندارد»، «بلوچستان خشک است»، «زاینده رود مرد»، «اصفهان آب ندارد»، «فاجعه در تالاب گاوخونی»، «شادگان کانون ریزگردهای خوزستان»، «اهواز هوا ندارد»، «پایان منابع آبی زیرزمینی تا ۵۰ سال آینده»، «بخت بد بختگان»، « ۷۵ درصد از تالابهای ایران در معرض خشکی» سرخط خبرهای روزنامهها را پر کرد. بعد از آن خشکسالی ما را با انتقال آب آشناتر کرد. از آن به بعد بود که خبرها از «انتقال آب خرز به فلات مرکزی، دریای عمان به فلات مرکزی، زایندهرود به یزد، کوهرنگ به اصفهان، کارون به اصفهان، بهشتآباد به کرمان و ...» حکایت داشت. کمی نگذشت که خبرها شکل دیگری به خود گرفت.
«شکستن لوله انتقال آب اصفهان به یزد»، «تجمع مخالفان انتقال آب کارون»، «اعتراض بختیاریها به انتقال آب کوهرنگ» و ... تیتر یک رسانهها شد. حالا اما آخر جاده خشکسالی بیش از گذشته نمایان شده است. خوزستان که تا پیش از این با معضل خشکسالی تالاب و هجوم گرد و غبارها روبهرو بود با آب شور و گلآلودی مواجه شده است.
سیستان و بلوچستان در شرایط بد بیآبی به سر میبرد و در شرایط بحرانی آبهای زیرزمینی، مسئولان خبر از حفر اولین چاه با عمق ۲ هزار متری میدهند. سازمان حفاظت محیط زیست که تا پیش از این مخالف سرسخت این کار بود در برابر طرح تحقیقاتی حفر چاه ژرف که به آخرین ذخایر آبی ایران مشهورند سکوت کرده و نماینده سیستان و بلوچستان این چاه را راه حل مشکل بیآبی استان میداند و امیدوار برای حفر دومین چاه در بلوچستان است.
اعتراضات مردم خوزستان به آب از حضور در نماز جمعه به صف یزلهکنان مقابل مسجد جامع خرمشهر رسیده و خبرها از به خشونت کشیده شدن تظاهرات مردمی به گوش میرسد. تا به حال مسئولان که تا پیش از این سالها به خشکسالی و رسیدن به روز صفر نیاندیشه بودند، راهکارهای موقتی برای حل این بحران ارائه کردهاند. راهکارهایی که تا کنون دردی را دوا نکرده و تنها حکم مسکنی برای درد بیآبی ایران داشتهاند. برای درمان دریاچه ارومیه خرید آب از ترکیه را پیشنهاد کردهاند و برای درمان آلودگی هوا صبر و دعا برای باد را تجویز کردهاند.
اگر اوضاع آبی کشور به همین شکل کنونی ادامه یابد، چندین اتفاق زنجیرهای میافتد که میتواند وضعیت تاریخی و تمدنی ایران را تحت الشعاع قرار دهد. در مرحله اول، بخشهای مرکزی ایران، از مرز کم آبی عبور میکند و به بیآبی میرسد و در فاز بعدی، این بحران به مناطق غیرکویری هم میرسد. با کاهش منابع آب، تنش های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تشدید میشود. بدین معنا که دوران کمآبی، درگیری بر سر سهم آب، اوج میگیرد کما این که از هم اکنون طلیعه آن را شاهد هستیم.
این وضعیت، به طور ملموسی، اتحاد ملی را تحت الشعاع قرار میدهد و از مردمی که در روزهای سختی مانند دوران جنگ تحمیلی، در کنار هم ایستاده بودند، جماعتی میسازد که اینک رو در روی هم ایستاده و آب را از هم دریغ میکنند. این نگران کنندهترین نوع رابطه در میان بخشهای مختلف یک ملت است. کمبود آب، فقط در بخش کشاورزی متوقف نمیشود و بخش صنعت را نیز در بر میگیرد. بسیاری از صنایع آب بر مانند فولاد که در مناطق بحران آبی واقع هستند، ناگزیر خواهند شد از ظرفیت تولیدشان بکاهند. بدین ترتیب شاهد افزایش بیکاری در بخش کشاورزی و صنعت خواهیم شد.
با تشدید کم آبی، دولت ها ناگزیر میشوند همه یا بخش اعظم منابع آبی را به آب شرب شهری اختصاص دهند ولی افزایش جمعیت از یک سو و کاهش منابع آبی، تامین آب آشامیدنی را نیز با مشکلات و کمبودهای عدیده مواجه میکند.
در آیندهای نزدیک، بسیاری از شهرهای ایران، شاهد ایستگاههای فروش آب تصفیه شده چاه ها خواهند بود. با تشدید بحران و رسیدن از کم آبی به بیآبی، بزرگترین مهاجرتهای درون سرزمینی را شکل میدهد. اتفاقی که هماکنون نیز شاهد آن هستیم. مناطق مرکزی ایران رفته رفته از جمعیت خالی میشوند و ساکنان آن به حداقل ممکن میرسد؛ در مقابل، جمعیت شهرهایی چون تهران به مرز انفجار میرسد و آن زمان است که نمیدانیم با بحران بیکاری و حاشیهنشینی و فقیر چه کنیم.
از آن سو زمینهای رها شده به کانون ریزگرد و فرسایش خاکی بدل میشوند و کاهش تولیدات کشاورزی، به کمبود منابع تغذیهای دامها میانجامد و بحران تغذیه در کشور فراگیر میشود. بحران اجتماعی بیداد میکند و فروپاشی همان چیزی است که همه ما از آن هراسانیم.
زهرا داستانی
- 19
- 6