به گزارش خبرآنلاین، منصوره معین الدینی، فعال حقوق زنان و عضو حلقه مطالعات مسائل اجتماعی زنان با بیان اینکه به رغم تحولات اخیر در جامعه ایران، کشاکش میان سنت و مدرنیته در نهادهای مختلف نمایان است، گفت: چنین کشمکشهایی تنها در نظریات جامعه شناختی خلاصه نشده و در نهادهای مختلف حوزه عمومی و خصوصی، همواره تاثیرگذار بوده اند. اگرچه مساله برابری حقوق جنسیتی، جدید و حاصل جریان مدرنیته است اما در جامعهای هم چون ایران که درحال گذار است اهمیت موضوع بیشتر میشود.
او افزود: با وجود اینکه امروزه دیدگاههایی با تاکید بر اصالت فرهنگی سعی در جمع بستن میان سنت و مدرنیته دارند، این تنوع درمیان فعالان و مطالبهگران حقوق زنان نیز دیده میشود و به عبارتی در میان سنت گراها نیز، طرفداران برابری حقوق زن و مرد تاحدودی و با شرایطی دیده میشوند. بنابراین به طور قطع نمی توان گفت دیدگاه سنتی به طور مطلق استقلال زن را نادیده میگیرد، چنین امری بر پیچیدگی موضوع می افزاید.
معین الدینی گفت: اگرچه زن معاصر ایرانی با حضور در اجتماع تا حدی استقلال رای خود را به دست آورده است اما در حوزه خصوصی هم چنان درگیر مسایلی است که اساسا با خودمختاری وی در تضاد است، به خصوص که بافت سنتی با تاکید بیش از حد بر وظایف مادری و همسری و خانواده، فردیت زنان را کمرنگتر میکند.
این فعال حوزه زنان گفت: تعریف هویت زن ایرانی نمیتوان از تاثیر دین و مذهب همراه با جایگاه جهانی زن معاصر غافل شد. علیرغم پژوهشهای جسته و گریخته در این زمینه، بنظر میرسد که هویت زن ایرانی در عصرحاضر هنوز به درستی بازنمایی نشده است ضرورت پرداختن به این مساله ما را در ارایه راه حلی جامع برای دستیابی به حقوق برابر انسانی زن و مرد در جامعه ایرانی، یاری میکند.
جنبش زنان ایران قادر است که تجدد جامعه ایرانی را تکمیل کند
رحیم محمدی، جامعه شناس، مدرس دانشگاه و نویسنده کتاب قابل تامل مدرنیته ایرانی در ادامه این نشست درباره مشکل فقدان نظریه جنسیت و فمنیسم بیان کرد: امروز سخن گفتن از وضعیت زن معاصر ایرانی از یک سو سهل و ساده است، چون مثل سخن روزمره، هر روزه و سخن معمولی و عادی است. از سوی دیگر ممتنع و غیر ممکن است، چون فعلاً سخن گفتن از وضعیت زن معاصر ایرانی در ساحت اندیشه مفهومی و در ساحت نظریهجامعه شناختی و فلسفی ممکن نشده است.
او افزود: زنان ایرانی در صد تا صد و پنجاه سال اخیر سختترین و بزرگترین رنجها را بردهاند و کوششها و تغییراتی را خلق کردهاند، اما نظریه جنسیت و فمنیسم نداریم. نظریه نداریم یعنی نتوانستهایم مفاهیمی برای توضیح وضع جدید خودمان بیافرینیم و وضع خویش را در ساحت اندیشه مفهومی (یا ساحت گفتار نظری) توضیح دهیم.
محمدی با بیان اینکه وضعیت زن معاصر ایرانی، بخشی از فرایند جامع تجدد ایرانی و بخشی از سرنوشت انسان معاصر است، گفت: کسانی از ما غوره نشده مویز هم شدهاند! با کلماتی مثل علوم انسانی غربی، علوم اجتماعی غربی، جامعهشناسی غربی، فلسفه غربی میخواهند این اندک هوشمندی که در دهه های اخیر آغاز شده را هم خاموش کنند تا خیال خودشان و بقیه را راحت کنند.
او با اشاره به سه نوع گفتار درباره زن معاصر و مدرن ایرانی گفت: نوع اول شامل گفتار زندگی روزمره مثل سخن گفتن درباره کنترل فرزندآوری، تجربه مادری ازدواج، خودکشی، دستمزد کمتر زنان، بیکاری بیشتر و مواردی از این دست میشود.
این مدرس دانشگاه گفتار نوع دوم را گزارش از واقعیت و تجربه و زندگی روزمره زنان دانست و گفت: نمونههایی در حوزههای نمایشنامه نویسی، رمان نویسی،تاریخ نگاری و مانند اینها که مشکل فقدان نظریه موجب شده که توصیفها و گزارشها هم تهی از مضمون دقیق عقلانی باشد.
او ادامه داد: نوع سوم گفتار در ساحت نظری سطح اندیشه مفهومی و گفتار مفهومی قابل فهم است، اندیشیدن از واقعیت تا خلق مفهوم. طبعا با شکل گیری سوالات، پیدایش مسأله و در شرایط فقدان نظریه با بن بست عملی روبرو خواهیم شد.
محمدی در ادامه درباره وضعیت زن معاصر ایرانی را بر اساس مفهوم سوژگی بیان کرد: امروزه ادعا میشود زن ایرانی معاصر سوژه شده است. اما در معنا، سوژگی یک نام برای نامیدن انسان مدرن است. پس سوژه شدن یعنی مدرن شدن.
این مدرس دانشگاه افزود: مقاومت در برابر نظم جنسیتی مسلط و همچنین مقاومت در برابر موانع حقوق، آزادی و امنیت و توسعه زنان؛ برای زنان ایرانی هزینهها و مشقتها و دردهای زیادی ایجاد کرده است. در طرف دیگر نیز همزمان با سوژه شدن زن ایرانی؛ زوال نظم جنسیتی مسلط از جمله زوال پدرسالاری ـ مرد سالاری آغاز شده است. پس در اینجا یک نوع تقابل قدرت ـ مقاومت به وجود آماده است.
او افزود: پدر سالاری به ایجاد هراس اخلاقی و هراس اجتماعی پرداخته است و ازوس دیگر زنان هم پیشروی آرام خود را رها نکرده اند.
محمدی در پایان گفت: جامعه ایرانی در قرون اخیر همواره در تقابل نظم جنسیتی قدیم و جدید به سر برده است. وضعیت کنونی ما موجب تولید بی نظمی شده است. جنبش زنان ایرانی که با تجدد آغاز شده همواره گفتمان فمنیسم ایرانی را باز تولید کرده و تجدد را هم تکمیل میکند.
او جنبش زنان ایران را یکی از انسانیترین جنبشهای جامعه کنونی دانست و گفت: این جنبش هم تجدد ایرانی را توسعه و تکمیل داده و هم انسجام ملی را بازسازی میکند. امروز جنبش زنان ایرانی، حقوق شهروندی را برای همه ما به مسأله تبدیل کرده است. برابری را به مسأله تبدیل کرده و از برابری پرسش عَلَم میکند. آزادی را به مساله و اخلاق و امنیت اجتماعی را به مسأله تبدیل کرده است. منطق جنبش زنان ایران به قول آصف بیات «پیشروی آرام» است.
بازخوانی حضور زنان در فرایند مستمر تجدد، ضرورت امروز جامعه ایرانی است
در ادامه نشست گیتی خزائی، جامعه شناس و پژوهشگر اجتماعی گفت: رویکرد و کلیشه غالب، زن را متغیری وابسته به ظرف مکان و زمان مدرنیته یا سنت میداند، که بنا بر آنکه در ظرف سنت قرار گیرد یا در ظرف مدرنیته، هویت زنانه مدرن با عنوان «زن مدرن» یا هویت زنانه سنتی با عنوان «زن سنتی» را شکل میدهد.
او با نقد رویکرد غالب و کلیشهای زن سنتی گفت: من با بیان این موضوع که زن سنتی یعنی زن قرن نوزدهمی یا قرن چهاردهمی که بیسواد است، روزنامه نمیخواند و از آن مهمتر کار نمیکند و دانشگاه نمیرود، و لابد و لاجرم مورد ظلم و تعدی نظام مردسالار است و لای چرخدندههای ظلم خانواده له شده، اسیر اسطوره تحقیرکننده مادری است و ...و زن مدرن را به قرن بیستم به بعد ارجاع میدهد که دیگر روزنامه دستش میگیرد، کتاب میخوند، دانشگاه میرود، کار میکند، خودش را فمنیست میخواند، بر سر حقوقش میجنگد و ... این رویکرد و این دوقطبیگرایی را در تعریف هویت زنانه مورد نقد قرار میدهد.
خزاعی ادامه داد: به طور خلاصه چهار موضوع را می توان در این مقوله مورد تاکید قرار داد، یکی نقد رویکرد قطبی سنتی- مدرن در تعریف هویت زنانه و تقلیل هویت و حقوق برابر جنسیتی به شاخصها، المانها و نشانگان مدرنیته که نتیجه آن میشود انکه هریک از این گزینهها را که در زن معاصر یا پیشین نیافت، او را سنتی و قابل نقد و مورد ظلم میداند. نتیجه این رویکرد تقلیل هویت زنانه به ظرف مدرنیته و وابسته کردن هویت او به نشانگان تجدد است.
او گفت: مساله دومی که می تواند مورد نقد قرارگیرد زمانپریشی در رویکرد دوقطبی سنتی-مدرن است. با نشانگان قرن بیست و یکمی تجدد، نمیتوان ساختار تمدنی قرن هجدهم یا حتی پیش از آن را مورد ارزیابی، داوری و نقد قرار داد و رنجهای زن قدن بیستمی یا حتی قرن هجدهم یا پیش از آن را داوری کرد، او را سنتی یا مدرن نامید.
این جامعه شناس مسله سوم را سرگردانی هویت زنانه دانست و گفت: سرگردانی که نتیجه قطبی کردن آنان است، بنا به ظرف، به شکل زمان یا مکان برساخته میشود. زن فردی با هویتی سرگردان در حال گذار از سنت به مدرنیته است. خزاعی مساله چهارم را که رویکرد غالب است تقلیل ساختار زنانگی به فرد «زن» دانست و گفت: از این نکته غفلت میشود که این ساختار زنانگی است که در فرایند مستمر تجدد، بخشی از تمدن را برمیسازد و تنها یکی از مولفههایش «کنشگر زن» است. مورد چهارم در واقع بیشترین محل تحلیل درباره این مقوله است.
او در پایان گفت: این موضوعاتی که مورد اشاره قرار گرفتند، مولفههایی هستند که در بازخوانی حضور زنان در فرایند تجدد باید لحاظ شوند. تجدد یک فرایند مستمر است. ما سنت را پشت سر نمیگذاریم و وارد مدرنیته نمیشویم. مدام نوشدن خصلت بنیادی مدرنیته است و با پرداختن به دوقطبی زن سنتی- زن مدرن، نمیتوان آن را ندیده گرفت.
- 14
- 4