به گزارش درنگ،فضای مجازی آنقدرها هم بد نیست. اگر استفاده درستی از آن داشته باشیم با زندگیهای شادی در شبکههای اجتماعی به خصوص اینستاگرام آشنا میشویم که دنیایی دیگر از زندگی را به ما نشان میدهد. این بار سراغ خواهر و برادری چهار ساله و دو ساله به نام «برسام» و «آسا» رفتیم. این دو کوچولو ۶۷ هزار فالوئر در اینستاگرام دارند و مادرشان تقریباً هر روز عکسها و فیلمهای آنها را با اهداف مختلفی که در سر دارد برای این تعداد از مخاطبان به اشتراک میگذارد.
برسام و آسا دو شخصیت کاملاً متفاوت اما جذاب و دوست داشتنی دارند. آسا دختری مستقل و عاشق هیجان است و برسام بر خلاف خواهرش پسری به شدت مهربان، وابسته به مادر و پدر و همواره نگران و عاشق خواهرش است.
مادر و پدر جوان برسام و آسا تمام تلاششان را میکنند زندگی شادی برای بچهها رقم بزنند و از دریچه دوربین موبایل و البته اینستاگرام علاقه مندان به این دو کودک را هم مهمان محفل گرمشان کنند.
مهشید صیدی مادر این دو کودک است که نوع تربیت فرزندانش بسیاری از پدرها و مادران را تشویق به فرزندآوری یا افزایش تعداد فرزندانشان کرده است، حتی برخی مادران نحوه تربیت فرزند خود را با مشاهده پیج اینستاگرام برسام و آسا تغییر دادهاند. تصمیم گرفتیم به دور از اینستاگرام و در فضایی کاملاً متفاوت با مادر بچهها گفتگو کنیم تا نه تنها با ناگفتههایش درباره این پیج آشنا شویم.
ابتدا از خودتان بگویید چرا که در کنار برسام و آسا، شخصیت شما هم برای تعداد زیادی از مخاطبان قابل توجه است.
من مهشید صیدی متولد ۶۲ هستم. در رشته گرافیک (ارتباط تصویری) تحصیل کردم و قبل از بچهدار شدن شدیداً در فضای کار غرق بودم اما با وجود بچهها در حال حاضر پروژهای سفارش کار میگیرم. در آینده با بزرگ شدن بچهها مجدد وارد فضای جدی کاری خواهم شد و شاید در دورتر به همراه بچهها ادامه تحصیل بدهم. چون وقتی ۱۱ ساله بودم پدرم ادامه تحصیل داد و همراه با ما درس خواند و این قضیه بسیار در ذهنیت ما نسبت به تحصیل تاثیر داشت.
چه شد که تصمیم گرفتید زندگی برسام و آسا را در اینستاگرام به نمایش بگذارید و چه مدتیست در فضای مجازی فعال شدهاید؟
ماجرا را از زاویه دیگری تعریف میکنم. در ماه هشتم بارداریام سر برسام، من و همسرم دچار یک بحران شدیم. در گردن همسرم توموری ایجاد شد که مهرههای سه و چهار گردن را کاملاً از بین برد و نخاعش به یک تار مو بند بود. حدود یک ماه درگیر پیدا کردن پزشکی بودیم که او را جراحی کند و پزشکی حاضر نمیشد این ریسک را بپذیرد. بنابراین در آن بازه زمانی در شرایط سختی به سر میبردیم و از سوی دیگر برسام هم سه هفته زودتر به دنیا آمد.
در کل من و همسرم حدود دو تا سه ماه در خانه بودیم و شرایط بیرون رفتن نداشتیم. همسرم جراحی سختی را پشت سر گذاشته بود و باید پرتو درمانی انجام میداد، من هم تازه زایمان کرده بودم. وقتی مادری فرایند زایمان را پشت سر میگذارد، این امکان را ندارد که هر زمان بخواهد بیرون برود چرا که فضای او محدود میشود و گاهی هم به دام افسردگی میافتد که خوشبختانه من فرصت افسردگی بعد از زایمان را نداشتم. در آن زمان آنقدر شاکر خداوند بودم که همسرم را دوباره به من بازگردانده است که حتی کولیک ۷۰ روزه برسام و بیخوابیهای وحشتناک هم من را اذیت نمیکرد. در این دوران خاله خودم و عمه برسام کنارمان بودند و آن روزها با اینکه کمک همسرم را نداشتم اما با حس خوب سپری شد.
در آن لحظهها برای اینکه از دنیای بیرون عقب نباشم به فضای مجازی نزدیکتر شدم؛ من همیشه به عکاسی علاقه داشتم و قبل از مادر شدن همیشه دوربین به دست بودم. به جای اینکه عکس برسام را تک تک برای دوستان بفرستم در اینستاگرام لحظات رشد برسام را ثبت کردم. با به دنیا آمدن آسا مخاطبان من بیشتر شدند و انرژی خیلی خوبی رد و بدل میشد که حال خوبی داشت. از دنیای خودم میگفتم و دوست داشتم از دنیای دیگران بشنوم.
در آن زمان این امکان را داشتم که زمان بیشتری را به اینستاگرام اختصاص بدهم، چون فضای یک مادر در کنار نوزادش تنها به یک اتاق محدود میشود و زمان بیشتری در اختیار دارد. اما الان شرایط فرق کرده است، باید با بچهها بازی کنیم، بیشتر برایشان زمان بگذارم و با دنیای بیرون آشنایشان کنم. در واقع تازه زندگی به جریان افتاده است.
نظر پدر بچهها درباره این فعالیت مجازی شما چیست؟ اگر پیامهای مخالف یا حتی توهین آمیز می گیرید چه واکنشی دارند؟
یکی از تفریحات پدر بچهها این است که وقتی آنها خوابیدند به پیج سر میزند، عکسها را میبیند، کامنتها را میخواند، قربان صدقه بچهها میرود و کیف میکند. همین که من میبینم با عشق یک ساعت از وقت استراحت شبانهاش را برای این کار صرف میکند، بزرگترین حمایت برای من محسوب میشود. تا این حد که من و همسرم هر دو یک پیج اینستاگرام در گوشی داریم و هر دو یک هدف را دنبال میکنیم.
فعالیت شما و به نمایش گذاشتن نحوه تربیت برسام و آسا چقدر به آموزش مادران جوان کمک کرده است و تاکنون چه بازخوردی دیدهاید؟
این موضوع برایم خیلی جالب است. مثلاً مادرانی که به من پیام میدهند که تا پیش از آشنایی با شما، مدل دیگری با بچهام برخورد میکردم اما الان حوصلهام برای بچهداری بیشتر شده است. یکی از تاثیرگذارترین پیامها را از طرف یک خانم روانشناس گرفتم. او برای مادرانی که بعد از زایمان افسردگی میگیرند، اینستادرمانی در نظر گرفته و یکی از پیجهایی که به آنها معرفی میکند صفحه اینستاگرام من است؛ این موضوع تاثیر بسیار خوبی روی من داشت.
چون هدف و پیام من از به اشتراک گذاشتن عکس و فیلم بچهها این است که حال مادرها خوب باشد. وقتی حال مادر خوب باشد همه چیز خوب است. ما مادران باید خودمان را خیلی دوست داشته باشیم و حالمان خوب باشد تا کارهای بچهها به نظرمان جالب و خندهدار باشد.
باید لحظه را دریابیم و با بچهها خوش باشیم. البته من هم گاهی کم میآورم اما ۹۰ درصد اوقات حالم خوب است. ۱۰ درصد مواقع ممکن است عصبانی یا بیحوصله باشم و حالم خوب نباشد که کمی به خودم فرصت میدهم و سعی میکنم کاری کنم که انرژیام بیشتر شود.
برسام و آسا دو شخصیت کاملاً متفاوت و البته جذاب دارند. برسام وابسته و آسا مستقل. برسام برادری دلسوز و خواهر دوست هست و آسا همیشه اسم دادا را به زبان می آورد. لطفاً شخصیت متفاوت بچهها را بیشتر توضیح دهید.
آسا و برسام دو شخصیت کاملاً متفاوت از نظر خلق و خوی و حالات و رفتار دارند. برسام در طیف افراد حساس و آسا از نظر شخصیتی در طیف افرادی به اصطلاح Easy قرار دارد و از نوزادی هم فقط میخورد، میخوابد یا با یک اشاره میخندد.
لحن من در اینستا بیشتر طنز است و گاهی به شوخی آنها را مقایسه میکنم، اما در دنیای واقعی کلید مقایسه کردن بین برسام و آسا را خاموش میکنم چون دوست ندارم به هر کدام بگویم از آسا یا از برسام یاد بگیر. آسا بچه خوش خنده، راحت و اجتماعی است اما شیطنتهایش آنقدر زیاد است که گاهی سه نفر هم از عهده او بر نمیآیند. در مقابل، برسام مطیع، آرام، منطقی و مهربان اما گوشهگیر و درونگراست و به سختی با محیط ارتباط میگیرد. البته رفتارهای برسام علاوه بر خلق و خوی خودش تا حد زیادی به دوران بارداری من ارتباط دارد چون تمام استرسها و ناراحتیهای من به او منتقل شد. اما آسا دوران بارداری بسیار راحتی داشت، با اینکه برسام یک سالش بود ولی به هیچ وجه در دوران بارداری آسا استرس و اضطرابی نداشتم و به راحتی گذشت.
وابستگی برسام با مهدکودک رفتن تا حد زیادی برطرف شده است، به جز مهدکودک راههای دیگری هم برای کاهش وابستگی برسام در پیش گرفتید؟
از طریق مدیر مهدکودک برسام با موسسهای آشنا شدم که کار توانبخشی کودکان (اصلاحگر رفتاری کودکان) انجام میدهند. طی مراحلی برای بچه، بازی تعریف میکنند که بر اساس بازیهای تعریف شده در طول زمان، رفتارهای مدنظر کودک اصلاح میشود. البته ما هنوز کارمان را شروع نکردیم اما بسیار امیدوارم نتیجه خوبی بگیریم.
گرچه اضطراب برسام نسبت به سال قبل خیلی بهتر شده و به طور قطع بهتر هم خواهد شد اما من تمام تلاشم را انجام میدهم که احیاناً کمکاری در حقش نکنم و جای «ای کاش» گفتن برای خودم نگذارم. این قبیل مراکز جای «ای کاش» گفتن را برای والدین نمیگذارد چرا که وقتی بچه به هر دلیلی از درون عذاب میکشد مادر هم همراه او عذاب میکشد.
کار کردن هوش هیجانی در مهدکودک هم به برسام خیلی کمک کرد. من هم در خانه روی هوش هیجانی او کار میکنم.
سعی میکنیم به جای اینکه سرکوب یا مخفی کنیم و بگوییم داد نزن و عصبانی نباش بیشتر هیجاناتش را به او بشناسانیم. شاید در گذشته کمی سختگیرتر بودم اما الان روشم فرق کرده و نتیجه بهتری هم گرفتم. در حال حاضر خودش هم هیجاناتش چه مثبت و چه منفی را بهتر میشناسد و موقعیتی که پیش از این هراس داشت، حالا راحتتر میتواند بپذیرد.
فعالیت در فضای مجازی و قرار گرفتن در میان انواع نظرات و کامنتهای کاربران تا چه حد راهنمای شما در زندگی و تربیت بچهها است؟
بسیار زیاد، برخی دوستان نظرات کارشناسانه میدهند که خیلی هم خوشحال میشوم، چون من هم میدانم ایراداتی دارم که باید برطرف کنم. گاهی حتی پیامهای منفی مخاطبان هم برایم تاثیرگذار بوده است. قرار نیست همه همیشه از من تعریف کنند گاهی مادری چیزی میگوید که البته بد هم نیست، به هر حال همه اینها نظر هستند و قابل احترام .
البته پیش از این ممکن بود از انتقادی ناراحت شوم، زمانی که هنوز فضای اینستاگرام تا این حد برای من بزرگ نشده بود. یکی از مزایای اینستاگرام برای من این بود که نشانم داد اینجا یک زندگی واقعی در جریان است. من در اینستاگرام خیلی قوی شدم و یاد گرفتم کجا جواب بدهم، بیاعتنا باشم، پاسخی را با شوخی رد کنم، کجا تحت تاثیر حرفی قرار بگیرم یا چه حرفهایی اصلا تکانم ندهد. تا اینجا نتیجه خیلی خوبی از این فضا در محکم کردن شخصیت خودم گرفتهام.
یک سوال که ممکن است برای برخی مخاطبان پیش آمده باشد این است که مدام موبایل دست گرفتنتان باعث نمیشود بچهها خیلی زود وارد فضای مجازی شوند؟
اگر هر روز من ۱۰ فیلم هم در پیجم بگذارم در کل ١٠ دقیقه از ٢۴ ساعت ما را میگیرد؛ بنابراین برخلاف تصور، من همیشه گوشی به دست نیستم. بیشتر زمانی سراغ موبایل و اینستاگرام میروم که بچهها خواب هستند.
اغلب برسام و آسا در طول روز من را در سه حالت میبینند: در حال بازی با آنها، مشغول کار خانه، کتاب خواندن و گاهی گوشی به دست بودن؛ این حالت زمانی است که کار خوب و جالبی انجام میدهند و من فیلم میگیرم.
موبایل یا حداقل موبایلِ من برای آنها جذابیتی ندارد، چون روی موبایلم هیچ بازی نصب نکردهام. در ذهن آنها تنها کارکرد گوشی من صحبت کردن با آن و فیلم گرفتن است.
البته در مواقع ضروری مثل هواپیما یا مطب دکتر بعد از تمام شدن تمام بازیها، اسباب بازیها و خوراکیها برای سرگرمیشان گوشی به دستشان میدهم و انیمیشن میبینند اما تا جای ممکن از این کار دوری میکنم.
فیلمها و عکسهای شما از بچهها به طور کامل انرژی مثبت و انگیزه به مخاطبان را القاء میکند، آیا خانوادههایی هستند که با دیدن صفحه شما، میلی به مادر شدن نداشتند اما حالا قصد دارند که نفر سومی هم به خانوادهشان اضافه کنند؟
بله بارها و بارها این موضوع پیش آمده است. به خصوص درباره اضافه شدن نفر چهارم به خانواده ... برخی با دیدن خانواده ما دوست داشتند چهار نفره بشوند. البته گاهی خوشحال میشوم اما بیشتر مواقع جای نگرانی دارد چون این پیج، صفحهای هست که خوشیهای روزانه را در آن به اشتراک میگذارم که بگویم حالمان خوب است اما یک قسمت عمده مادر شدن به خصوص در ماههای اول، شب بیداریها و سختیهایی است که در اینستاگرام به اشتراک نگذاشتهام. بنابراین ممکن است من غیرمستقیم عدهای را برای چیزی که آمادگی آنرا ندارند تشویق کنم.
مهمترین انتقادی که از سوی مخاطبان به شما می رسد، چیست؟
مهمترین انتقاد، اصرار بر مراقبت من از بچهها و به مخاطره نینداختن امنیتشان است یا اینکه چشم نخورند. درباره چشم خوردن باید بگویم تمرکز آدم روی هر چه باشد همان اتفاق میافتد. بیشترین تمرکز من این است که از پیجم انرژی مثبت بگیرم و روی چشم خوردن تمرکز نکنم. اما درباره امنیت بچهها باید بگویم، به عنوان یک مادر از اتفاقاتی که برای آتنا و بنیتا افتاد خیلی ناراحت شدم. مدتی داشتم به این فکر میکردم که شاید من هم به اوج ناراحتی از این دنیا برسم و فکر کنم آنقدر دنیای کثیفی است که به خاطر شاد کردن دل سایرین، نخواهم خطری را برای خودم و بچههایم به جان بخرم.
خوشحالم که عدهای با دیدن فیلمهای بچهها شاد میشوند و این شاد کردن به من حس خوبی میدهد چون آدم شوخ طبعی هستم و به نظرم اگر هر فردی رسالتی در دنیا داشته باشد شاید رسالت من این است که کمی بیشتر بخندانم، اما نه به هر قیمتی.
مادران معمولاً چه سوالاتی از شما میپرسند؟
این سوالات طیف گستردهای دارد که طبیعی هم است. هر کسی از نظر خود سوالی میپرسد که جدید است اما من قبلاً توضیح دادم. به عنوان مثال من در مورد پوشک برسام و آسا، گارد تختشان، نحوه تنظیم ساعت خواب و حتی غذا خوردن بچهها در پستهای قبلی بارها توضیح دادهام و هشتگ گذاشتهام اما فرد جدیدی که به ما میپیوندد ممکن است دوباره همان سوال را بپرسد. سعی میکنم برای آن عده گاهی اوقات درباره یک نکته خاص لایو بگذارم و عمده سوالات رو جواب بدهم.
در کل برخی از سوالات کلی است و من خوشحال میشوم پاسخگو باشم اما جواب دادن به این قبیل سوالات هم کلی است. مثل اینکه چطور بچهها به هم حسادت نمیکنند یا از داشتن دو بچه راضی هستید یا نه؟ این سوالی است که حتی یک کتاب برای پاسخ به آن کم است چرا که داشتن یا نداشتن دو بچه به شرایط و عوامل مختلفی در زندگی بستگی دارد.
از عادتهای برسام و آسا بیشتر برای مخاطبان بگویید.
عادت بد و خوب داریم. تا جایی که عادت به خود کودک یا دیگری آسیب نزند از نظر من اشکالی ندارد. مثلاً قبل از اینکه بیرون برویم آسا حتما باید یک کابینت از ظرفهای پلاستیکی را بیرون بریزد و فکر میکنم این عادت تا زمان ازدواجش هم ادامه دارد یا اینکه عادت دارد تمام کارهایش را خودش انجام دهد. یکی از عادتهای خوب برسام خوردن انواع میوه با اشتهای زیاد است. اما در محیط بیرون عادت به خوردن چیزی ندارد، اگر بلند حرف بزنم تاکید میکند که مامان آرامتر حرف بزن، همه میشنوند. از عادات جالب برسام این است که در آسانسور با یک فیگور خاص بایستد. تقریبا همه چیز برسام تبدیل به عادت شده است مثل اینکه شبها نباید سی دی ببیند.
مهمترین افراد دوست داشتنی و تاثیرگذار زندگی برسام و آسا چه کسانی هستند؟
جانان و عمه مینا در کنار خاله سارا و سبا و دخترعمه هایشان از مهمترین آدمهای تاثیرگذار زندگی برسام و آسا هستند چون از لحظهای که به دنیا آمدند خالصانه کنارشان بودند که اگر نبودند آرامش الان را آن موقع نداشتم. در هر مقطع زندگی آسا و برسام تاثیر زیادی داشتند. آسا عاشق شوهر خاله من است که به اندازه خالهام مهربان است. برسام محبت ویژهای به پدرم دارد، گرچه اینجا زندگی نمیکند و خیلی کم او را میبینیم. در شعاع بزرگتر دوستان من، افرادی هستند که حضورشان از روز اول زایمان من پر رنگ بود. اگر این عزیزان کنارم نبودند منِ مهشید شکل دیگری بودم. من عاشقانه خانواده، برادرانم و اطرافیانم را دوست دارم و دلم میخواهد فرزندانم همین اندازه عاشقانه محیط اطرافشان را دوست داشته باشند.
- 10
- 4