داستان زها محمد حدید معمار فقید عراقیالاصل، به اعتباری مشهورترین بانوی معمار معاصر، از تلاشهای حاج حسین پدربزرگش در کوران حوادث جنگ جهانی اول در موصل تا تجارب منحصربهفرد پدرش محمد در سرآغاز تأسیس عراق امروزی و نهایتا مسیر پیشرفت دختری تنها در دنیای ناآشنا و مردسالار معماری غرب، داستان الهامبخش زنی است که «از پس ابری از ابهامات با آدمها صحبت میکند، یکی از همان اندک زنانی است که جبر زمانه بر آنها کارگر نبوده و نتوانسته جلوی پیشرفت آنها را بگیرد. داستان موفقیت اعجابانگیز معماری که بسیار حرفهای بود اما خیلی خیلی کم میساخت... زنی با خلاقیتی وسیع، اندکی سربههوا، گاهی خوشخنده ولی بیشتر خشک...».
رولان بارت نویسنده، فیلسوف، نظریهپرداز ادبی، منتقد فرهنگی و نشانهشناس معروف قرن بیستم فرانسه در «لذت متن» به بررسی دو مفهوم «لذت» و «سرخوشی» میپردازد و میگوید: «اگر بخواهم متنی را با سنجه لذت ارزیابی کنم دیگر نمیتوانم بگویم این متن خوب است و آن متن بد. دیگر نه احترامی است و نه انتقادی؛ تشویق و توبیخ همواره پیرو اهداف راهکاری، استفادههای اجتماعی و اغلب یک خیالخانه یا ایماژستانِ فروکاهندهاند. من نمیتوانم خوب و بد بسازم؛ متنی را تصور کنید که کمالپذیر است و آماده ورود به بازی گزارههای هنجارگذار: متن ما بیش از اندازه چنین است و قدر کفایت چنان نیست...؛ جلای متن (که بی آن، روی هم رفته، هیچ متنی وجود نخواهد داشت) سرخوشی خواهش آن است: درست آنجا که متن از خواسته در میگذرد، از غان و غون فراتر می رود، از این رهگذر میکوشد که طغیان کند، در سد صفتها رخنه کند، صفتهایی که درهای زباناند، همان درها که ایدئولوژیها و خیالپروریها از آنجا در درون زبان سرازیر میشوند...».
ساحات یا ابعاد مختلف فضا با هم و با انسان پیوندی عمیق دارند؛ به این معنا که در مراحل درک، تولید و بازنمایی فضا، ذهن انسان نقش فعالانهای بازی میکند. وجود یا عدم وجود فضایی که صرفا امتداد اجسام بوده، از ادراککننده کاملا مجزا باشد اصولا مسئله مهمی نیست چراکه تمامی موارد مواجهه با فضا در عمل وزنی از ذهنیت را دارد و این ذهنیت خود تحت تأثیر عوامل فرهنگی بوده و در میان افراد یک فرهنگ غالبا مشترک است [این معنا که ذهنیت افراد در بستر جامعه شکل گرفته است]؛ اما هر فردی فضا را به شیوه و با محتوای خاص خود درک میکند؛ اشتراکات میان افراد، کنش اجتماعی را ممکن كرده و این اشتراکات مبنای ادراک یک فرهنگ یا خردهفرهنگ از فضاست.
داستان نسلها از موصل تا لندن...
جنگ جهانی اول در روزهای اتمام خود ماجراهای غریبی برای موصل رقم زد. امپراتوری عثمانی آخرین نفسها را میکشید و کشور عراق قرار بود تشکیل شود. در این گیرودار تنها هوشمندی میتوانست منجی تاجری متوسطالحال باشد؛ حاج حسین، تاجر باهوش، اموال خود را در کوران حوادث جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی حفظ کرد.... اموالی که از تجارت با شامات و ملاکی کسب کرده بود. حاج حسین حدید این کیاست را در انتخاب همسر و بعدها در تربیت فرزندان هم به کار برده بود.
داماد «چلبی»ها شدن و ازدواج با دخترعموی والی کم چیزی نبود. حاج حسین نهایتا والی موصل شد. محمد، پسرش، نور چشمی پدر بود؛ وقتی میخواست او را برای ادامه تحصیل به بیروت بفرستد لحظهای درنگ نکرد و بعد هم هزینه گزاف مدرسه اقتصاد لندن را به جان خرید. «محمد حدید» بسیار مدیون دوراندیشی و تبار پدر بود و البته شاید اندکی هم سختکوشی خودش؛ او اولین فارغالتحصیل عراقی مدرسه اقتصاد دانشگاه لندن بود، آن هم با درجه عالی و خاطرههایی کلیشهای در ذهن اساتید از یک جوانک باهوش عرب... این اساتید خود در زمانی کوتاه وزیر و وکیل شدند و عنان امور بریتانیای نیمه اول قرن بیستم را به دست گرفتند؛ ظاهرا شتر سرخموی بخت در آستانه خانه محمد جا خوش کرده بود! محمد به موصل بازگشت و درجات ترقی را در کشور تازهتأسیس «عراق» به سرعت طی کرد.
زها [در فارسی به اشتباه زاحا متداول شده است] وقتی به دنیا آمد که پدر ۴۲سالهاش نماینده مجلس و از رجال تأثیرگذار عراق بود؛ زها یا به سیاق نامگذاری عربی «زها محمد حدید» به آموختن ریاضی در دانشگاه آمریکایی بیروت پرداخت و بعد از فارغالتحصیلی در حالی که ۲۱ سال بیشتر نداشت راهی لندن شد. روزهایی که کمتر دختری از عراق در لندن درس میخواند، آن هم «معماری». نوه حاج حسین به هنرآموزی شاخص در مدرسه معماری انجمن معماری لندن و بعدها متروپلیتن بدل شد و آشناییاش با استادی جوان از بلاد هلند [رم کولهاس] مدرس جوان و معمار جویای نام، زها را که دیگر سوگلی استاد بود، به مسیری از شهرت و افتخار سوق داد.
نیجل کوتس که هماکنون استاد معماری آکادمی هنرهای زیبای لندن است و همزمان با زها دانشجوی رم کولهاس بود، در مورد آنها میگوید: «هر دو بسیار مغرور و متکبر بودند؛ بحثهای جالبی میانشان در میگرفت که سرمنشأ همه این بحثها علاقه وافر به انقلاب در معماری بود. با وجود اخلاق تند زها و محدودیتهایی که در ارتباط ایجاد میکرد، همه او را دوست داشتند، چون میدانستند او آدمی با اندیشهها و اخلاقیات خاص است... اما هیچ وقت فکر نمیکردیم که او اینقدر موفق شود...».
زها در دنیای مردان کار میکند ولی سقفش را با هیچ مردی تقسیم نکرده است؛ زها تا آخر عمر تجرد را انتخاب کرد. نه به سیاق مألوف مردان کسبوکار، گلف بازی میکند و نه به قایقرانی و ماهیگیری علاقه دارد، اینها مقولاتی هستند برای دنیای مردان، اما باز هم میتواند قرارداد ببندد...! زها همیشه متفاوت عمل کرده است؛ تمام سرمایه او خودش است و یحتمل همان نیرویی که سرمایه حاج حسین را در سالهای افول عثمانیها حفظ کرد: کیاست «حدید»ها و حضور در زمان مناسب و در جای مناسب. شاید آثار عجیب او هم ریشه در صحاریای داشته باشد که از آنها آمده. جایزه ارزشمند معماری پریتزکر [به تعبیری نوبل معماری] وقتی آن را در اولین زن و جوانترین دریافتکننده آن ضرب کنیم، کرنشی بود در برابر یک عمق شرقی و لطافتی زنانه. پریتزکر نقطه عطفی در زندگی حرفهای حدید بود. حدید قرار بود از چنبره معمار کاغذی بودن [تعبیری که در مورد معمارهایی که آثارشان ساخته نمیشود] نجات پیدا کند، ستاره بخت او رو به اوج بود و قرار بود آوازه شهرتش تا برندهشدن اثری در کنار برج میلاد تهران هم برسد.
بیراه نمیگفت یکی از داوران پریتزکر: «زها راه دیدن ما و تجربه فضایی ما را تغییر داد...؛ چند معمار داریم که بتوانند این کار را انجام دهند. معماری او لباس بر تن ساختمان نیست... او فضا را در دست دارد. او کف روان، دیوار لغزان و سقفهایی که در حال پروازند را به گونهای که بیرون و درون یگانهای دارند، در هم میآمیزد...». خودش میگوید: «پدر و مادر من اعتقاد خاصی به تحصیلات داشتند و میگفتند آموختن سبب استقلال میشود. در سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰، بغداد جامعهای سکولار داشت، به طوری که بسیاری از خانوادههای مسلمان، یهودی و مسیحی، فرزندانشان را به مدارس کاتولیک میفرستادند و من هم به مدرسه کاتولیک میرفتم و این سبب اغتشاش ذهنی من شده بود. از ۱۱سالگی میخواستم معمار شوم. دوست صمیمی پدرم پسری معمار داشت، او بسیار به خانه ما میآمد [او در اینجا از آن پسر عدنان چادرچی نام نمیبرد، عدنان بعدها پارلمان عراق و بسیاری بناهای شاخص را طراحی کرد].
آنها از او خواستند کارهایش را در خانه ما نگه دارد. تعداد بسیاری ماکت به خانه ما آورد. من در آن موقع بسیار کوچک بودم و ماکتها برایم بسیار وسوسهانگیز بود! گاهی فکر میکردم که آنها خانه عروسکهایم است. مادرم از آن معمار تأثیر پذیرفت و در همان سال دکوراسیون خانه را کاملا عوض کرد. آن زمان شروعی برای متفاوتنگریستن من به زندگی شد...». بعدها اما همه چیز تغییر کرد؛ همه چیز به راحتی عروسکبازی دوران کودکی یک دختربچه پیش نمیرود؛ حدید مخالفان بسیاری داشت، برخی نحوه تفکر او را قبول نداشتند و عدهای معماری نشانهگرای او را زیر سؤال میبردند. به نظر معمار سنتی بریتانیایی، روبرت آدام، کارهای او معماری نیستند حتی آنها ساختمان هم نیستند بلکه مجسمههایی انتزاعی هستند که نام معماری را یدک میکشند! مارك ویگلی پرفسور شاخص در عرصه تحقیق و تدریس معماری در مورد معماری وی معتقد است: «این معماری بیشتر معماری شكستن، جابهجاشدن، انكسار، انحراف و تحریف است...». زها تنهاست، برنده تنهاست.
معماری یا پرسش از سنت
محمدرضا شیرازی مدرس و پژوهشگر معماری در مورد معماری حدید که به نوعی از معماران ساختارزداست، معتقد است که با مطالعه دیدگاه معماران دیكانستراكشن درمییابیم كه آنها نیز همواره نگاه ویژهای به سنت داشتهاند و آن را در مقام دیگری مورد توجه قرار دادهاند. این معماران، از آیزنمن گرفته تا حدید، اگرچه منتقدان بزرگ سنتاند، اما انتقاد آنها از سنت، بر پایه شناخت و فهم مؤلفههای آن شكل گرفته است. زها حدید نیز در هیچ پروژهای یك راهكار معین را به كار نمیگیرد. وقتی چومی خطاب به او عنوان میكند كه برخلاف ریچارد مهیر كه یك راهكار مشخص دارد، در هر پروژه راهكار خود را تغییر میدهد، حدید با تأكید بر این تعبیر عنوان میكند: «همیشه فشار زیادی روی من بوده تا با آنچه بقیه انجام میدهند مطابقت كنم و دیگران به خوبی چنین میكنند. من علاقهای ندارم آنگونه كار كنم چون واقعا معتقدم كه كارها باید متفاوت باشند»، او دوست دارد هربار، در هر پروژهای نو باشد.
برای حدید سنت «اكنون» اوست. او از اكنون خود میگریزد و برای گریز از آن، ناچار باید اكنون خود را كه مدام در حال تبدیلشدن به سنت است خوب بشناسد. با بررسی طرحهای حدید به شخصیت بغرنج و روشنفکرانهای که سرچشمه طرحهای اوست پی میبریم. زها حدید، نمایانگر مدرنیته زنانهای است که صرفا منحصر به سلسله مراتب زمانی نمیشود، بلکه در عین حال، دربردارنده رفتاری متأثر از درکی روشن و واقعی است؛ معماری وی با بخش لطیف روح زندگی معاصر هماهنگ است. در چیستایی زیبایی، گروتر چنین بیان میکند که انسان در مواجهه با یک جسم یا پدیده، پیامهایی را از آن دریافت میكند که احساسات درونی او را تحت تأثیر قرار داده و ماهیت آن پدیده را در ذهن او شکل دهد. وقتی زیباییشناختی یک پیام به حد مشخصی برسد، فرد جسمی که پیام را از آن دریافت كرده، زیبا تشخیص میدهد.
این حد خاص مقداری از اطلاعات است که گیرنده را وادار به تشکیل طرحواره كرده، از این طریق سطح ادراکش را به سطحی بالاتر از سطوح ادراکی میرساند و به عکس نیز میتوان گفت یک چیز زیبا، ادراکی غنی را برای ما ممکن میكند و این باعث رضایت ما میشود. در این تعبیر آثار زها جولانگاه سطحی از ادراک است که سرخوشی و لذت را توأمان در مخاطب رقم میزند و البته این همه را نه با رد سنت، بلکه با پرسشگری از آن و تعقیب روند خلاقهاش، ممکن میكند.
بهرام هوشیاریوسفی
- 13
- 1