افراد ذاتا تمایل دارند باور کنند در جهانی عادل زندگی میکنند که در آن هرکس چیزی را بهدست میآورد که سزاوار آن است. یا به عبارتی، از هر دست که بدهی از همان دست پس میگیری. این باوری منطقی و آرامشبخش است. اما وقتی در عمل عکس آن تجربه شود و نتوان برای رفع آن کاری کرد نتیجهاش استرس و افسردگی برای فرد و جامعه میشود. نابرابریهای اجتماعی در شهرهای بزرگی مثل تهران بیشتر به چشم میآید.
ولی از بینبردن نابرابریهای اجتماعی در توان شهروندان نیست. چطور ممکن است در یک شهر دوجوان زندگی کنند که یکی تمام داراییاش یک اتومبیل برای مسافرکشی باشد که هم قیمت گوشی موبایل دیگری است؟! آیا این واقعا عادلانه است؟! آیفون ۱۰، ۸ آبان، در تمامی مدلها و رنگها وارد بازار کشورمان شد. قیمت این گوشی ۲۳میلیون تومان است! کاشت نگین هفتمیلیونی در چشم دغدغه جدید میلیونرهای تهرانی! حراج صندلی پزشکی! ۲۲دانشگاه زیرمجموعه وزارت بهداشت برای رشتههای پزشکی، دانشجوی پولی با شهریههای دهها میلیونی میپذیرند تا افرادی با پرداخت پول نجومی در کنار رتبههای برتر کنکور بنشینند! دانشجوی نخبه حقوق دانشگاه شهید بهشتی با پریدن از طبقه سوم دانشکده حقوق این دانشگاه به زندگی خود پایان داد! حال شهر من خوب نیست!
دروغ، فریب، بیاعتمادی، تبعیض، تعرض و تضییع حقوق شهروندی، کاهش ادراک بهزیستی و رفاه اجتماعی، جرم و جنایت، روند رو بهرشد پروندههای قضایی، خلأهای قانونی و دور زدن قوانین، فقر، گرانی و بیکاری، عدمامنیت شغلی، مشاغل کاذب، فروش تحقیق دانشجویی و پایاننامه، تزلزل جایگاه علم و دانش، عدمتخصصگرایی، از دست رفتن کرامت متخصصان، حمایت ناکافی و مهاجرت نخبگان، افت تحصیلی و ترکتحصیل، سودجویی و ارائه خدمات تخصصی توسط غیرمتخصصان، خشم، خصومت و پرخاشگری، احساس استرس، اضطرار و اضطراب، بیبرنامگی برای بازنشستگان و سالمندان، فنی و مهندسی پنداشتن تمام مسائل شهری، بیعدالتی ادراک شده، کاهش علاقه اجتماعی و دلبستگیهای خویشاوندی، سستشدن پیوندهای اجتماعی، از دسترفتن سرمایههای اجتماعی، و دهها مورد دیگر، حال شهر و شهروندان را خراب کردهاست. اما بهراستی چرا حال شهر من خوب نیست؟
اعتماد سنگبنای جامعه سالم است. دروغ باعث بیاعتمادی میشود و بیاعتمادی امنیت روانی را از بین میبرد. مثال آن وعده وعیدهای مسئولان وقت، بههنگام ریزش ساختمان پلاسکو برای ساختن مجدد آن در مدتی کوتاه است. در متنی که در کتاب «جستاری در پلاسکو» نوشتم هشدار دادم که «وقتی قول میدهیم و عمل نمیکنیم به نوعی دروغ گفتهایم. مسئولانی که امروز با خطای خوشبینی برنامهریزی، قولهایی میدهند که مثلا فلان و بهمان میکنیم، اگر نتوانند به وعده خود عمل کنند، عامل ایجاد بیاعتمادی در مردم خواهند بود.»
بههرحال، جامعهای که اعتماد اجتماعی در آن رنگ باخته باشد، مهمترین متغیر سرمایه اجتماعیاش را از دست داده و جامعهای که سرمایه اجتماعیاش را از دست داده باشد، برخورداری از تمام منابع و ثروتهای مادی جهان هم جبرانکننده فقدان مذکور نخواهد بود! از طرفی دستکم بخشی از سرچشمههای احساس رفاه و سلامت اجتماعی را باید در درون افراد جستوجو کرد. از این منظر باید گفت که ما مسئولتریم! جامعه بدون فرد فردِ شهروندان که موجودیت نمییابد! حال ما بنشینیم و بگوییم نابرابری اجتماعی وجود دارد و جامعه باید تغییر کند. گله کنیم که مسئولان باید عدالت را برقرار کنند اما خودمان به هم رحم نکنیم!
پس نقش و سهم افراد در این میان چه میشود؟ هر فرد باید از خودش شروع کند تا جامعه اصلاح شود. اگر این پخش مسئولیت را بتوانیم از طریق اطلاعرسانی، آگاهسازی، آموزش و فرهنگسازی کاهش دهیم آنگاه راه رسیدن به جامعهای با سلامت و رفاه اجتماعی بالا باز میشود. چراکه احساس رفاه، شادی، خشنودی، رضایتمندی و مانند آن موضوعهایی درونروانی هستند که ممکن است با واقعیت موجود هم منطبق نباشند. برای مثال ممکن است یک فرد با درآمد متوسط احساس رفاه و رضایت از زندگی داشته باشد اما فردی با پایگاه اقتصادی بسیار بالا احساس نارضایتی کند. پس به قول معروف بهجای لعنت فرستادن به تاریکی بهتر است شمعی روشن کنیم.
- 14
- 2