شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۳
۰۱:۰۶ - ۱۴ شهریور ۱۴۰۱ کد خبر: ۱۴۰۱۰۶۱۴۲۵
سایر حوزه های اجتماعی

داستان‌های پشت‌پرده پشت‌نویسی ماشین‌های سنگین

نوشتن متن پشت ماشین,داستان‌های پشت‌پرده پشت‌نویسی ماشین‌های سنگین

شب، توی جاده، دست آدم برای پنهان کردن تنهایی‌اش حسابی خالی است. این را راننده‌های جاده خیلی‌خوب می‌فهمند. کسانی که روز و شب‌شان در حرکت می‌گذرد، در اتاق کوچک ماشین، در تنهایی.

ماشین، برای آن‌ها شی ء بی‌جانی نیست که کارشان را راه بیندازد؛ رفیق است، همسفر است، خانه است، بخشی از هویت‌شان است که نگذارد با جاده تاریک و ناتمام یکی شوند، تابلویی است از باورها، علایق و سلایق‌شان تا نشان فردیت آن‌ها باشد. شاید حتی راهی برای شکستن کلیشه «راننده سبیل کلفت بداخلاق» که همه را در قالبی از پیش معین می‌گنجاند.

در پرونده امروز، از زاویه پشت‌نویسی ماشین‌های سنگین به این موضوع نگاه می‌کنیم. شعرها، پندها، شوخی‌ها، حسرت‌ها و کنایه‌هایی که پشت ماشین‌های جاده حک می‌شود، خبر از آدم‌های جورواجور می‌دهد با منش و نگرش منحصربه فرد.

کسانی که در شغل و در نوع مواجهه با تنهایی با هم اشتراک دارند، اما وجوه افتراق‌شان آن قدر زیاد است که همه‌شان را در تیپ سینمایی راننده جاده، محدود نکنیم. خودتان ببینید! این پرونده، ماحصل دو ساعت گشت‌وگذار در پایانه بار مشهد است.

دو راننده و دو نفر از همسران راننده‌ها هم در گپی مختصر به ما کمک می‌کنند تا از منظری غیرکلیشه‌ای به این شغل نگاه کنیم.

دلتنگی پدرانه

نوشتن متن پشت ماشین,داستان‌های پشت‌پرده پشت‌نویسی ماشین‌های سنگین

بالای ماشین، نوشته «ثنا نفس باباشه» و پشتش نوشته «مهدیار». جواد، پدر ثنای ۱۰ ساله و مهدیار ۲ ساله است و آن قدر بچه‌هایش را دیربه‌دیر می‌بیند که علاقه و دلتنگی‌اش را با حک کردن اسم‌شان روی ماشینش نشان می‌دهد: «در ماه، شاید سرجمع پنج روز خانه باشم. راستش باید بگویم خانه‌ام این ماشین است. بچه‌ها دلتنگ می‌شوند، ولی چاره‌ای نیست. برای تأمین کردن آینده آن‌هاست که روز و شبم را در جاده می‌گذرانم.»

جواد، ۳۵ ساله است و اهل اصفهان. خودش هم مثل ثنا و مهدیار، دلِ پری از رانندگی جاده دارد: «شغل ما خیلی سخت و پرمسئولیت است، اما در جامعه جایگاه ندارد. نه امنیت شغلی، نه امکانات و خدمات رفاهی، نه احترام. متأسفانه بعضی راننده‌ها مثل برخی مشاغل دیگرگرفتار اعتیادند، اما مردم این را به پای همه ما می‌نویسند و می‌گویند راننده‌ها معتادند. پنج تا انگشت یک دست مثل هم‌اند که همه راننده‌ها مثل هم باشند؟ بهترین حرفی که درباره ما می‌زنند، این است که راننده‌ها بداخلاق‌اند. نمی‌شود که! هرکس اخلاق و عادت‌های خودش را دارد.»

از جواد درباره رابطه‌اش با ماشینش می‌پرسم: «با ماشینم درددل زیاد می‌کنم. توی جاده کسی غیر از من و او که نیست. با ماشین که عجین شدی، رفیقت می‌شود.» جواد می‌گوید حالا باید برود اصفهان، ۲۴ ساعت رانندگیِ به قولِ خودش یک کله! قبل رفتن ازش می‌پرسم تا حالا درباره شغلش با ثنا حرف زده؟ از دخترش پرسیده دوست دارد چه کاره شود: «راستش وقتی می‌رسم خانه، آن‌قدر خسته‌ام که اصلا وقت نمی‌کنم با بچه‌ها حرف بزنم. یادم باشد این بار ازش بپرسم.»

سرپایینی زندگی

نوشتن متن پشت ماشین,داستان‌های پشت‌پرده پشت‌نویسی ماشین‌های سنگین

قبل از آمدن به پایانه بار، مدام از این و آن می‌شنیدم که «اون جا محیطش مردونه است». در قسمت بارگیری که راننده‌ها مثل پایانه مسافربری، مقصد را با صدای بلند و خطاب به مخاطبی نامعلوم اعلام می‌کنند، هیچ زنی دیده نمی‌شود، اما در پارکینگ‌ها هم به خانم‌های زیادی برمی‌خورم، هم به کلی بچه در سن‌وسال مختلف.

فاطمه که یک چشمش به دختر ۵ ساله‌اش است، قبول می‌کند با من حرف بزند: «من و دخترم بعضی وقت‌ها که فرصتی پیش بیاید همراه شوهرم می‌آییم. البته خیلی پیش نمی‌آید، مخصوصا در این سال‌های اخیر که بار خیلی کم است و شوهرم مجبور می‌شود بیشتر خانه بماند. حالا هم که بار را تحویل داده، باید خالی برگردیم.»

فاطمه می‌گوید شوهرش ۱۰ سالی است روی ماشین کار می‌کند، ولی اگر کسی نظر او را بپرسد، می‌گوید: «اصلا فایده ندارد. اوضاع این کار همیشه در این سال‌ها بد بوده، حالا بدتر هم شده.» حین صحبت کردن‌مان راننده سر می‌رسد، با صورتی گرفته و درهم. از او می‌خواهم چند کلمه‌ای درباره شغلش حرف بزند. کوتاه و تلخ جواب می‌دهد: «چی بگم؟ نه جرئت می‌کنیم حرف بزنیم، نه فایده‌ای دارد.»

مدارا با زمانه

نوشتن متن پشت ماشین,داستان‌های پشت‌پرده پشت‌نویسی ماشین‌های سنگین

ستایش درحال بازی کردن در محوطه است. چهار، پنج ساله به نظر می‌رسد و از آن بچه‌هایی است که از دیوار صاف بالا می‌روند. از او می‌خواهم من را پیش مادرش ببرد. چند قدم بالاتر زن جوانی توی کامیون نشسته و دختر چندماهه‌ای کنارش خوابیده است. شهلا اهل پاسارگاد است، حوالی شیراز، می‌گوید: «من و دخترها، ستایش و نیایش، ماهی دو سه بار همراه شوهرم می‌آییم. برای ما سفر است و تفریح، شوهرم هم تنها نمی‌ماند. این بار البته به قصد زیارت آمدیم.» هنگام حرف زدن ما، ستایش در چشم به هم‌زدنی از پله‌های کنار کله ماشین بالا می‌رود و خودش را به بار می‌رساند.

شهلا می‌گوید وقتی او را ۹ ماهه حامله بوده در سفر‌های شوهرش همراهی‌اش می‌کرده، با این که همه می‌گفتند کار خطرناکی است. «من نمی‌ترسیدم. خودم هم از بچگی کنار دست پدرم توی جاده بودم. در منطقه ما، کشاورزی از رونق افتاده. زمین داریم، ولی آب نیست. برای همین بیشتر مرد‌ها با ماشین کار می‌کنند. اما من از رانندگی دلِ خوشی ندارم. شوهرم هیچ‌وقت خانه نیست، وقتی هم که می‌آید یا می‌خوابد یا کار‌های ماشینش را راست و ریست می‌کند.

ستایش وقتی می‌بیند بچه‌های دیگر با پدرشان می‌روند تفریح، گریه‌اش می‌گیرد. همه فکر می‌کنند رانندگی یعنی پول روفی! [پول پارو کردن]، اما کسی از زحمت راننده‌ها و سختی کشیدن خانواده‌های‌شان خبر ندارد. توی جاده بودن، بی‌خوابی دارد، خستگی دارد، شام و ناهار یکی شدن دارد و تنهایی.»

نصب العین!

متن پشت ماشین: در این دنیا جا به اندازه کافی برای همه هست، سعی کن جای اصلی خودت رو پیدا کنی

مهدی، اهل مشهد است و جوان‌تر از آن که از نامردی روزگار گلایه کند، ولی خب از قرار معلوم دل پردردی دارد. وقتی درباره جمله پشت ماشینش سوال می‌کنم، می‌گوید: «این جمله برای من معنی و مفهوم زیاد دارد. حکایت روزگار و جامعه امروز ماست که هیچی سر جایش نیست. درواقع درددل من است با ماشینم.» مهدی که اسم خودش را جلوی ماشین نوشته، می‌گوید:این کار از قواعد ماشین‌بازهاست.

ماشین بازی دیگر چه قواعدی دارد؟ «ماشین، مونس راننده است. وقتی هفته‌ای پنج روز توی جاده‌ای، ماشینت را بیشتر از خانواده‌ات می‌بینی. راننده جماعت به ماشینش خیلی رسیدگی می‌کند. مراقب است فشار بهش نیاید. کسی حق ندارد درِ ماشین را محکم ببندد یا با کفش بیاید تو.» راننده ماشین باز گرچه شب و روزش را با عشقش می‌گذراند، اما سختی و مشکل هم کم ندارد. وی می‌افزاید: «مهم‌ترین دغدغه ما سوخت است.

سهمیه گازوئیلی که به ما می‌دهند آن قدر کم است که ۱۰، ۱۵ روز بیشتر جواب نمی‌دهد. بقیه ماه را باید سوخت آزاد بخریم که از سه هزار تومان هست تا پنج هزار تومان. باربری‌ها کمیسیون خیلی زیادی می‌گیرند و قیمت قطعات ماشین، سر به فلک می‌کشد. یک جفت لاستیک شده هشت میلیون تومان. خلاصه دخل با خرج نمی‌خواند. قدیم‌ها ماشین‌داری خوب بود، اما الان نمی‌صرفد.»

نوشتن متن پشت ماشین,داستان‌های پشت‌پرده پشت‌نویسی ماشین‌های سنگین

khorasannews.com
  • 17
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش