دکتر اصغر مهاجری، جامعهشناس، میگوید: اینکه یک روز یک هنرمند را از خودمان دور کنیم و روز دیگر او را کنار خود بنشانیم شیوهای نیست که مردم با آن فریب بخورند. این روشهای هیجانی دیگر جواب نمیدهد.
شهرها آرام گرفتهاند. هیاهوی انتخابات تمام شده، پوسترها و بنرهای تبلیغاتی جمع شدهاند، از رنگها و پرچمها و شعارها هم دیگر خبری نیست. این شهرهای آرام، بعد از تلاش و تکاپو برای انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر، حالا در آرامش بعد از اعلام نتایج به سر میبرند. آرامش و در عین حال انتظار. انتظار تحقق وعدههایی که شنیدهاند و آنچه برای بهتر شدن اوضاع به کاندیدای مورد نظرشان رای دادهاند.
حضور پرتعداد و پرحوصله مردم در صفهای طویل حوزههای اخذ رای در جمعهای که پشت سر گذاشتیم، از نگاه جامعهشناسان قابل تحلیل است. فضایی که بعد از انتخابات ایجاد شده و نوع مواجهه گروههایی با رای متفاوت هم همینطور. دکتر اصغر مهاجری درباره این فضای پساانتخاباتی جامعه معتقد است همانطور که جامعه به بلوغ سیاسی برای شرکت در انتخابات رسیده، لازم است به این تشخیص هم برسد که کدام شعارها از کدام نامزدها قابل محقق شدن است و درواقع باید با تشخیص سره از ناسره، منتظر عملی شدن کدام وعدهها باشیم.
گفتوگوی خبرآنلاین با دکتر اصغر مهاجری، جامعهشناس را در ادامه بخوانید:
همانطور كه دیدیم انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری با استقبال گسترده مردم مواجه بود و مردم ساعتها برای رای دادن در صفهای طویل ایستادند. تحلیل شما به عنوان جامعهشناس از این اتفاق چیست؟ این مشاركت نشاندهنده افزایش میزان درك سیاسی و اجتماعی و فعالیت مدنی است یا گزینههای دیگری مثل فضای احساسی و رقابتی ایجادشده در جریان انتخابات را موثر میدانید؟
در دهه گذشته به خصوص در چند سال آخر فعالیت دولت احمدینژاد، سرمایه اجتماعی در ایران رو به كاهش گذاشت. سرمایه اجتماعی سه ضلع طلایی دارد؛ اعتماد، شفافیت و مشاركت. در چند سال گذشته به دلیل این كه نظام سیاسی و دولت شفاف و درست عمل كرد، دوباره سرمایه اجتماعی رو به فرسایش به جامعه بازگردانده شد. وقتی اضلاع اعتماد و شفافیت وجود داشته باشند، مشاركت افزایش پیدا میكند. همانطور كه در این انتخابات دیدیم، شاهد بازگشت سرمایه اجتماعی بودیم.
داشتن سرمایه اجتماعی بسیار مهم است و اگر كشوری انواع سرمایهها مانند اقتصاد و تكنولوژی و ... را داشته باشد اما سرمایه اجتماعی را نداشته باشد یا سرمایه اجتماعی دچار بحران شده باشد، امكان توسعه و پیشرفت در آنجا وجود ندارد. به عبارت دیگر عقلانیت مدیریت سیاسی كشور باعث شده كه مردم به مشاركت دلگرم شوند و حتی فریب شعارها و وعدههای غیرمنطقی را نخورند.
اتفاقی كه مورد توجه رسانههای خارجی هم قرار گرفته و تاكید كردند كه مردم ایران وعده افزایش یارانه را نادیده گرفتند.
بله همانطور كه دیدیم مردم فریب چنین وعدههایی را نخوردند. با این كه وضعیت اقتصادی مردم به دلایل مختلف داخلی و بینالمللی چندان خوب نیست، ولی مردم به دلیل همان عقلانیت سیاسی، رفتارهای کاندیداها را هم عاقلانهتر بررسی کردند و میدانستند كه نباید طمعورزی كنند یا از روی هیجان رفتار كنند. من معتقدم كه اگر نظام سیاسی و دولت ما فقط مشاركت را در روز انتخابات موكول نكند و مردم در فرایندی كه در طول چهار سال وجود دارد مشاركت داشته باشند و در برنامهریزیها دخیل باشند، از یك ثبات تصمیمگیری عقلانی بیشتری هم برخوردار میشوند.
در كشور ما این سابقه وجود داشته و ممكن است داشته باشد كه در كشورمان به دلیل كمكاركردی احزاب، مردم دچار این هیجانات بشوند و افرادی كه سوار بر امواج باشند برنده شوند. اما زمانی كه مردم در مدیریت و اجرا شریك باشند و شفافیت عملكردها بالا باشد، رفتارشان در فرایند جامعهپذیری سیاسی تغییر پیدا میكند و رفتارهای متناسب سیاسی را نشان میدهند همانطور كه ۲۹ اردیبهشت یكی از آنها را شاهد بودیم.
عدهای معتقدند این انتخابات اینطور نشان میدهد كه فضای جامعه دوقطبی شده و مردم به دو گروه با خواستههای متفاوت تبدیل شدهاند. شما با این نظر موافقید؟
از نظر ما جامعهشناسان اگر فقط یك هنجار مطلق، یك سلیقه، گفتمان و نظام ارزشی بر جامعه حاكم شود، آن جامعه رو به بیماری است. چنین جامعهای مانند آب راكدی میماند كه حركت نمیكند. تفاوت در طرز فكرها، شیوهها و سلیقههای متفاوت است كه یك جامعه را پویا میكند. باید این را بپذیریم كه در جامعه سلایق مختلف وجود دارد اما اهداف یكسان است، همه میخواهند در كشوری آباد و رو به پیشرفت و توسعه با برخورداری از شاخصهای رفاه زندگی كنند؛ اما در شیوههای رسیدن به این آرمانها و اهداف است كه تفاوتها وجود دارد.
به عنوان مثال ممكن است رویكرد عدهای در فقرزدایی این باشد كه به مردم كمك مستقیم شود و عده دیگری این تصور را داشته باشند كه مردم را توانمند كنند كه فقر برطرف شود. این سلیقهها در ایران دارای طرفداران متعددی هستند اما شیوهای كه پیروز شد و اكثریت افراد به آن رای دادند شیوه عقلانی رفتار كردن بود نه شیوههای هیجانی.
درواقع شما میگویید با این كه عدهای تلاش كردند مردم را به سمت رای دادنهای هیجانی سوق دهند، آنها با عقلانیت رای دادند.
بله این رفتارهای هیجانی را درمورد چند كاندیدا شاهد بودیم. به عنوان مثال این كه یك روز یك هنرمند را از خودمان دور كنیم و روز دیگر او را كنار خود بنشانیم شیوهای نیست كه مردم با آن فریب بخورند. اینها نشاندهنده این است كه استراتژی و راهبرد با فرهنگ، هنر و اقتصاد و سیاست از مبانی محاسبهگرانه عقلانی برخوردار نیست، این روشها تودهای، هیجانی و زودهنگام است كه مردم میدانند این روشها دیگر جواب نمیدهد.
یا این كه تلاش شد جامعه به دو گروه ۴ درصد و ۹۶ درصدی تقسیم شوند.
درست است، افرادی كه میخواستند موتور هیجانها و احساسات را روشن كنند و جامعه را به این سمت ببرند كه با دوقطبی كردن و هیجانهای كاذب در انتخابات شركت كنند، دیدند كه جامعه ایرانی در این چهار سال تمرین كرده كه عقلانیت بهتر از احساساتی عمل كردن است. ایرانیها دیدند كه در جریان دیپلماسی سیاسی توانستیم با عقلانیت به نتایج خوبی برسیم در حالی كه در سالهای قبل با نمایش و احساساتیگری تاوان سختی دادیم، به همین دلیل باز هم عقلانیت را انتخاب کردند.
مسالهای كه الان بعد از انتخابات مطرح میشود این است كه جامعه منتظر وعدههایی است كه پیش از انتخابات شنیده. در فضای پیش از انتخابات فضایی از سوی نامزدها ترسیم شده كه حالا افراد منتظرند تمام آن اتفاقها بیفتد. كاری كه دولت باید انجام دهد كه همه افراد اعم از آنها كه به آقای روحانی رای داده و آنها كه رای ندادهاند را با خودش همراه كند و پاسخگوی انتظاراتشان باشد چیست؟
دو عامل بسیار مهم در این زمینه وجود دارد. طرفداران كاندیداها باید در این سطح از سواد سیاسی قرار بگیرند كه در جریان رقابتهای انتخاباتی وعدههای زیادی داده میشود كه بسیاری از آنها از واقعیت دور هستند. باید منتظر وعدههایی باشند كه عیارهای واقعیت و عقلانیت را دارد. در همهجای جهان هم اینطور است كه در جریان انتخابات حرفها و شعارهای زیادی از سوی كاندیداهای مختلف مطرح میشود كه مردم از نامزد منتخب انتظار دارند همه آنها را برآورده كند. اما باید سره را از ناسره تشخیص داد و انتظارها را بر اساس واقعیتها منطبق كرد.
اما مساله دیگر هم این است كه وقتی دولتی میبیند این حجم از مردم آمدهاند و او را برگزیدهاند، لازم است در مقابل آنها این احساس مسئولیت را داشته باشد كه تلاشهایش را صادقانه و شفاف به آنها بگوید، مردم را در جریان كارهایی كه برای بهبود وضعیتشان انجام میدهد قرار دهد و تلاش بیشتری برای به نتیجه رسیدن خواستههای عقلانی مردم انجام دهد. من فكر میكنم آقای روحانی در چنین شرایطی لازم است به بعضی از مهمترین خواستههای مردم رسیدگی كند و برای تحقق وعدههایی كه داده، اولویتبندی داشته باشد و اول از همه مهمترین نیاز مردم را برطرف كند؛ با قید فوریت.
مواردی مانند معیشت؟
بله وضعیت معیشت مردم و رسیدگی به بهبود وضعیت واحدهای تولیدی از مهمترین كارهایی است كه باید مد نظر قرار بگیرد. در عین حال لازم است فسادهای اداری، رانتی و مالی كه وجود دارد شفاف شود و قاطعانه به آنها رسیدگی شود. فاصله طبقاتی انكارناپذیر است و لازم است پیروز انتخابات از جامعه مدنی و رسانهها برای این موارد كمك بگیرد. بعضی موارد هم هستند كه لازم است در بلندمدت مورد توجه قرار بگیرند و مردم این را درك میكنند كه قرار نیست یكشبه اوضاع بهتر شود.
مساله دیگر در كنار انتخابات ریاستجمهوری، مشاركت زیاد مردم در این دوره از انتخابات شورای شهر است و دیدیم که در تهران و بعضی از شهرهای دیگر، تمام لیست امید به شورای شهر راه پیدا كردند، این یكدست بودن میتواند مفید باشد یا همانطور كه اشاره كردید كه تفاوت آرا لازمه پویایی هر اجتماعی است، این كه تمام اعضای شورا از یك گرایش فكری و حزبی باشند ممکن است به ركود منجر شود؟
آنچه در این زمینه میگویم تنها به عنوان یك جامعهشناس نیست، من در مورد شوراها، تجربههای اجرایی زیادی دارم. درمورد شوراها سه نكته ظریف وجود دارد. با این كه مردم در این دوره شوراها مشاركت زیادی داشتند اما متاسفانه باید بگویم جامعهپذیری و فرهنگپذیری شهری ما به آن حدی نرسیده كه این نكات را در نظر بگیریم. نكته اول این است كه لیست امید شوراها از سر یك حركت سیاسی و انتخابات ریاستجمهوری پیروز شد وگرنه بعضی از این اعضا تجربه كافی برای مدیریت شهری در این حد را ندارند و افرادی كه تجربه فعالیت مدنی دارند در این گروه قرار نگرفتند. نكته دوم این است كه تجربه نشان میدهد شوراها اصولا تكصدایی هستند چون نصف به علاوه یك است كه مهم است و اگر این لیست كامل هم رای نمیآورد و اكثریت را داشت، باز هم همین تكصدایی ایجاد میشد.
نكته سوم این كه آنچه در نظر گرفته نمیشود این است كه شوراها از جنس سیاست نیستند بلكه از جنس مدیریت شهری هستند كه نیازهای محلی را باید به درستی بسنجند، مصوبه بگذرانند و بر آن نظارت كنند. سیاسی بودن شوراها نه به نفع حزب سیاسی است كه موفق میشود نه به نفع مردم. در تمام دورههای شوراها دیدیم كه سیاسی بودن باعث چه اتفاقاتی در شوراها شد و به نفع مردم نبود. این دوره هم ممكن است همین مشكلات ایجاد شود، مگر این كه جبهه پیروز كه موفق شدند وارد شورا شوند از مشاوران قوی بهرهمند شوند كه رنگ سیاسی بودن شورا كاهش پیدا كند و شهر به مردم شهر تعلق داشته باشد نه شهر برای یك حزب سیاسی.
- 10
- 3