دکتر علی سرزعیم عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی است. این اقتصاددان به دعوت کمیسیون اجتماعی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی در اول بهمن امسال در دفتر حزب اتحاد ملت با موضوع «عدالت اجتماعی و اقتصاد سیاسی» سخنرانی کرد. او به عوامل ایجاد فقر بهعنوان رشد پوپولیسم، اشاره و عدالت اجتماعی و حمایت از محرومان را یکی از مؤلفههای اصلی سیاستهای حمایتی اعلام کرد که دولت از آن امتناع کرده است. متن زیر، خلاصهای از این سخنرانی است:
یکی از مشکلات، همیشه آن بوده که به خود مفهوم «عدالت اجتماعی» نپرداختهایم و همواره به این سوال که عدالت اجتماعی یعنی چه؟ پاسخ سلبی دادهایم و اساسا برای جواب به این سوال، تئوری نداشتهایم. در اقتصاد، حوزهای که به این مفهوم نزدیک است، اقتصاد بخش عمومی است که متاسفانه حوزه بسیار ضعیفی در ایران است. برای اینکه ما دچار بحثهای تئوریک نشویم و بتوانیم حرف خود را بهصورت مشخص بزنیم به دو مفهوم «فقر» و «نابرابری» میپردازیم. شاید زیاد نیاز به توضیح نباشد که فقر و نابرابری برای افراد و حوزه سیاستگذاری بسیار مهم است. شواهد تجربی نیز مؤید این موضوع است که انسانها به این مقوله خیلی اهمیت میدهند.
در اقتصاد رفتاری، آزمایش بسیار معروفی وجود دارد که دو نفر را بهصورت اتفاقی انتخاب میکنند و به یک نفر صد واحد پول میدهند و میگویند قاعده بازی این است که تو باید انتخاب کنی این پول چگونه بین شما دو نفر تقسیم شود. نفر دوم یا این تقسیم را میپذیرد یا رد میکند که در حالت دوم، پول به هیچیک تعلق نمیگیرد. پیشبینی اولیه این بود که اگر شخص اول، ۹۹ واحد برای خود نگه دارد و یک واحد را به دیگر دهد، طرف مقابل باید بپذیرد زیرا یک بهتر از هیچ است، اما تقریبا در اکثر فرهنگهایی که این آزمایش اعمال شد اکثر جاها تقسیم از ۶۰ به ۴۰ که فراتر میرود، افراد نمیپذیرند؛ یعنی تسلیم توزیع نابرابر نمیشوند. این نتیجه خیلی مهم است زیرا یک تایید تجربی با پشتوانه تئوریک است که در چند فرهنگ تکرار شده. بنابراین نابرابری مقولهای است که برای انسانها مهم است چون حاضر هستند زیان ببینند، اما تسلیم آن نشوند. شاخص دیگری نیز وجود دارد به نام «شادی» که این شاخص در ایران خیلی پایین است و با رتبه درآمد سرانه ما نمیخواند.
این پدیدهای عجیب و ناگوار است. سوال این است که چرا مردم ایران این همه ناراضی هستند؟ این در حالی است که ما درآمد سرانه متوسطی در جهان داریم ولی مردم ذهنیت بد و کاذبی نسبت به این جایگاه دارند. این امر دلایل مختلفی دارد که یکی از این دلایل، نابرابری است که مردم را تلخکام کرده است. شواهدی نیز که برای این ایده عرضه شد از آمریکای لاتین بود که نابرابری، پدیده سیاسی پوپولیسم را به سرعت بالا میبرد و مردم بهدنبال منجی میگردند، به نحوی که با راههای ساده و سهلالوصول، مسائل کلان را حل و فصل کنند و این فرصتی را در اختیار شیادان عرصه سیاست قرار میدهد که ابراز وجود کنند. هر جا نیز تقاضا باشد، عرضه هم ایجاد میشود؛ بنابراین نابرابری زیاد، تقاضای پوپولیسم و بهصورت طبیعی عرضه آن را ایجاد میکند و این منافع کوتاهمدت دارد و زیان بلندمدت را بهدنبال میآورد و رشد را دچار اختلال میکند.
اگر بخواهیم نگاهی کوتاه به روند نابرابری و فقر در ایران، از قبل انقلاب تا بهحال داشته باشیم، به دو واقعیت مسلم میتوان رسید. واقعیت اول این است که ما یک کاهش چشمگیر هم در فقر و هم در نابرابری، چه اندکی قبل انقلاب و چه بعد از انقلاب داریم. واقعیت دوم نیز این است که فقر کاهش پیدا کرده بعد از انقلاب و روند نزولی آن ادامه پیدا کرده ولی نابرابری تقریبا ثابت مانده است.
ظاهرا سازوکارهای حاکم بعد از انقلاب، مستحکم باقی مانده و در آن تغییری ایجاد نشده است. در دوران رشد درآمدهای نفتی، نابرابری زیاد میشود و این خود نشانهای است که طبقات برخوردار ما دسترسی بیشتری به منابع نفتی دارند و وقتی درآمدهای نفتی کم میشود نابرابری هم کم میشود.
این موضوع بهخاطر این نیست که طبقات بالا، خوب صعود کردهاند بلکه به این معناست که زمان پایینآمدن درآمدهای نفتی طبقات بالا نزول میکنند. پدیده جالب دیگری که بعد از انقلاب رخ داده و توجه کمی به آن شده، دو نهاد کمیته امداد و جهاد سازندگی است. ما مطالعات علمی غیرسوگیرانه بر اثرات این دو نهاد کم داریم. شواهد خوبی وجود دارد که نشان میدهد کمیته امداد بر فقرزدایی در ایران بسیار موثر بوده است. هرچند که شاید این با ذهنیت سیاستزده جامعه ما، بسیار در تقابل باشد.
همینطور اقداماتی که در دهه اول انقلاب در گاز، آب و برقکشی، جادهسازی و مدرسهسازی با وجود جنگ، از سوی جهاد سازندگی صورت گرفت، تاثیر زیادی بر فقرزدایی از روستاها داشت، لذا باید از این دو نهاد قدردانی کرد و بهخاطر ملاحظات دیگر نباید کل این خدمات را نادیده گرفت. اما اینکه ما چرا تا به حال نتوانستیم فقر مطلق را از بین ببریم و فقر نسبی را کم کنیم، یک پرسش جدی است. بههرحال ما اقدامات اشتباه هم داشتهایم که با نیتهای فقرزدایانه و عدالتخواهانه بود، ولی یا کمک نکرده یا منابع این اقدامات، میتوانسته بهتر هزینه شود و نشده است.
اولین این اقدامات اشتباه، یارانه فراگیر است که هدفمند نیست و به کل جامعه تعلق میگیرد. شواهد نشان میدهد که معمولا برخورداری طبقات غنی از یارانه بیشتر بوده است؛ یعنی یارانه به پولدارها دادهایم. این یک اقدام عجیب است. معروفترین این اقدامات، ماجرای یارانه بنزین است. مطالعه اخیر نشان میدهد که ما حدود ۱۵۰میلیارد دلار برای بنزین یارانه دادهایم. ما اگر این عدد را روی طبقات فقیر هزینه میکردیم خیلی راحت فقر مطلق را ریشهکن میکردیم. از این دست اقدامات فراوان بوده است.
ما سیستم هدفمندی برای توزیع یارانه اتخاذ نکردیم که یک نتیجه بد به همراه داشت. سرانه ما برای هر فرد تحت پوشش، ۵۳تومان بود و امسال که دولت وضع بهتری پیدا کرد، شد ۱۵۳هزار تومان. این عدد بسیار کمی است. تور حمایتی ما بسیار ضعیف بوده است. پیامدهای این اتفاق که به رشد اقتصادی ما آسیب اساسی زده، این است که اکثر شرکتهای حمایتی ما با تورم نیرو روبهرو هستند. حجم بیش از اندازه نیرو در این مناطق تزریق شده و با چنین کاری این شرکتها اکثرا زیانده شدهاند، توسعه نیافتهاند، فرصت شغلی خلق نمیکنند و فقر و بیکاری بازتولید میشود. اگر نهادهای حمایتی ما عدد خوبی پرداخت میکردند، این شرکتهایی که نیروهای کار به آن تحمیل شده نجات مییافتند. شرکتهای دولتی از این قضیه در امان نماندند.
همین از موانع اصلی رشد ماست. چون نهاد خوب عمل نکرده، نیروهای انسانی سرشکن شده در شرکتها و سازمانها و این بیکاری پنهان در دولت ایجاد کرده است. پیامد بدتری هم وجود داشت و آن این بود که ما تحمیل نیرو در دولت داشتیم و بودجه جاری بسیار متورم شد و جایی برای بودجه عمرانی نماند. پس امکان ساخت زیرساختها از بین رفت و توسعه عقب افتاد. اینها همه مثل زنجیر از هم متاثر هستند.
صندوقهای بازنشستگی ما نیز با بحران مواجه هستند و اگر امروز به آن نیندیشیم، ابعاد آن بسیار وخیمتر از چیزی است که فکر میکنیم. اولین کسانی که اعتراضات خیابانی را آغاز کردهاند همین کسانی بودند که صندوق فولاد که ۸۵ هزار نفر را تامین میکرد نتوانسته بود مستمری آنها را بپردازد. اینها همه ضعف نظام حمایتی است. جایی که بسیار آسیبدیده، حوزه کشاورزی است. ما از ترس اینکه عدهای دچار عدم تامین و فقر شوند اینگونه دچار بحران آب شدیم چون اجازه کشت دادیم. اصل بحث این بود که گفتیم اقداماتی بعد از انقلاب صورت گرفته ولی کافی نبوده، حال سوال این است که چرا کافی نبوده؟ من معتقدم اشکالاتی در نیروهای سیاسی و روشنفکری و رسانهها وجود داشت که کمک کرد کارهای درست صورت نگیرد.
اینگونه بود که حمایت از فقرا را پوپولیسم نامیدیم و نام «احمدینژادی» روی آن گذاشتیم. منابع را با یارانه به سمت صنعت سوق دادیم در صورتیکه ادبیات اقتصادی به ما میگوید رشد اقتصادی میتواند منجر به کاهش بیکاری و رفع فقر شود میتواند هم اینگونه نباشد. رشد اگر مبتنی بر گردشگری بود شاید میتوانست فراگیر باشد. عامل دیگر در پاسخ به سوال این است که سیاسیون پدیدههای حمایتی مثل کمیته امداد را سیاسی کردند.
حتی اگر حکومت گامهایی برای سیاسیکردن این نهادها بر میداشت، نخبگان و روشنفکران باید جهت غیرسیاسیکردن آن گام برمیداشتند، نه اینکه این ماجرا را موضوع دعوا میکردند. این ضعف نیروهای اجتماعی ما هم بود. آخرین نکته هم این است که من فکر میکنم در جامعه اتفاقاتی در حال وقوع است که ما نهتنها به طرف حل این ماجرا نمیرویم، بلکه اوضاع بدتر هم میشود. یکی از این موارد، توجیه تئوریک برای عدم پرداختن به دولت است. این اقرار بر فساد در دولت که از روی عمد شکل میگیرد، تلاش برای پولندادن به دولت است. این موجب میشود دست دولت خالی شود و تور حمایتی ناقص بماند و تمام پیامدهایی را که بیان کردم، بهدنبال خواهد داشت.
اینگونه تمام پیامدهای اجتماعی فقر نیز ایجاد خواهد شد. مقاومت عجیبی که برای بازتوزیع وجود دارد، دولت را تضعیف میکند. من دولت مدرنی نمیشناسم که مالیاتگیری نکند و مالیات تصاعدی بر ثروتهای بالا نبندد. ما چیزی به نام مالیات بر ثروت نداریم، در صورتیکه بخش قابلتوجهی از درآمدهای مالیاتی در کشورهای پیشرفته از این محل تامین میشود. گویی بین بخش غنی و طبقه متوسط تبانی شکل گرفته تا وضع موجود را حفظ کنند و زیان متوجه بخش فقیر شود.
فقر در ایران با اعتیاد، نزدیکی بسیار دارد و اینگونه قدرت اعتراض اجتماعی هم در این طبقه وجود ندارد. طبقه متوسط، اما از قضا صدای بلندی دارد؛ مثلا تا بحث عوارض خروج از کشور مطرح میشود آنقدر فضای رسانهای میسازند تا دولت و سیاستگذار بترسند. لذا متاسفانه این عوامل کمک میکند سیاستگذار بترسد و وارد روند تغییر نشود. در چنین شرایطی نتیجه این میشود که در انتخابات، قشر ضعیف در نامزدها دنبال کسی میگردد که به فکر او باشد. این ضعف را باید در خود جستوجو کنیم و بپرسیم چه کاری انجام ندادهایم که پوپولیسم از آن بهانه گرفته است. اینگونه عملکرد پاس گل به رقیب است.
در مجموع من فکر میکنم بیتوجهی کافی به تور ایمنی و حمایتی از فقرا رشد بلندمدت ما را تحتالشعاع قرار داده و پس از این نیز چنین خواهد بود. ما ناگزیریم که نگاه ویژه و پرداختهای ویژه و اختصاص بودجه ویژه و هدفمند داشته باشیم. این فقط مربوط به توزیع بودجه دولت نیست بلکه باید بازتوزیع هم بازنگری شود.
- 16
- 5