
روز_داخلی_ اتوبوس بیآرتی
اتوبوسهای بیآرتی اکثر مواقع شلوغ است، آنقدر شلوغ که حتی اگر دستت را به میلهها نگرفته باشی، ثابت هستی و تکان نمیخوری. با اینکه اتوبوسها کم نیستند، اما مسیر تجریش تا راهآهن آنقدر مسافر دارد که کفاف یک سفر درونشهری پر از آرامش را ندهد. حال اما چند وقتی است که علاوهبر شلوغی یک معضل دیگر هم برای مسافرها ایجاد شده است. هر ایستگاهی که اتوبوسها توقف میکنند پچ پچهها شروع میشود. «الان کدوم ایستگاهیم؟» بعضیها هم صدایی بلند میکنند و از راننده میپرسند: « آقا به ایستگاه ونک رسیدیم؟» و راننده کلافه از سوالهای مدام، به هر ایستگاهی که میرسد مثل یک صدای خودکار، ایستگاه را اعلام میکند. این ماجرا تقریبا یک اتفاق ثابت هر روزه در داخل اتوبوسهاست.
روز_ خارجی_ خیابان ولیعصر(عج)
برای دیدن این ماجرا از بیرون، کافی است محل عبورومرورتان از خیابان ولیعصر(عج) باشد. اتوبوسها مثل قطار پشت هم ردیف میشوند؛ اتوبوسهای قرمز واردشده از کشور چین که حالا شمال به جنوب و غرب به شرق تهران را به یکدیگر وصل میکنند. آنها جلوی چشم مردم رژه میروند و تعدادشان هم کم نیست. و خب چه چیزی بهتر از اینکه از این رژه مدام برای تبلیغات استفاده کنیم؟ برای همین هم چند وقتی است که شیشههای بیآرتیها جای خود را به تبلیغ برای محصولات مختلف دادهاند.
خمیردندان سن سوداین، آدامس بایودنت، عکس سیروان خسروی که میخندد و تبلیغ ساناستار را میکند یا رضا گلزار که آبمیوه به دست به مردم شهر لبخند میزند و سانینس را تبلیغ میکند. تبلیغها قدم رو میروند و باعث میشوند چشم هزاران عابر خیابان ولیعصر(عج) یا انقلاب روی آنها بچرخد. این ماجرای بیآرتیها از بیرون است.همین تبلیغات که از بیرون پولساز است و جلوه خوبی هم به بیآرتیها میدهد، از داخل جلوی دید مردم را میگیرد.
برای همین هم آدمها حس میکنند داخل یک قفس گیر افتادهاند و روزنهای به بیرون وجود ندارد. خیابانها مشخص نیستند و خیلیها ممکن است از ایستگاهی که میخواهند پیاده شوند جا بمانند. تبلیغها سد راه پنجرهها میشود و چون صدایی نیست ( مثل مترو) که هر ایستگاه را معرفی کند، سردرگمی چند برابر میشود. مردم از این موضوع گلایه دارند، اما گلایههایشان را در همان اتوبوس بین یکدیگر مطرح میکنند. بعضیها به راننده میگویند: «آقا تو رو خدا شما بهشون بگو یه جای نفسی هم برای ما بذارند. مُردیم اون گردن کشیدیم که ببینیم کدوم ایستگاهیم.»
این را مردی میانسال هنگام پیاده شدن از ایستگاه شهید بهشتی خطاب به راننده میگوید و راه دیگری برای شکایت کردن از مشکلش پیدا نمیکند. در کشور ما اعتراضها بیشتر از هر جای دیگری در شبکههای اجتماعی خود را نشان میدهد. گاه با شوخی و گاه در قالب حرفهای جدی. درباره شیشههای اتوبوس که تبلیغاتش جلوی دید مسافرها را گرفته است بیشتر از هر جای دیگری در توئیتر انتقاد شده است و مردم اعتراضهای خود را نشان دادهاند. این درحالی است که تعداد زیادی از مسافرها افرادی هستند که همین اعتراض را حتی در قالب شبکههای اجتماعی هم مطرح نمیکنند و تنها به گلایهها اکتفا میکنند.
شاید کمتر کسی فکر کند برای چنین کارهایی راههای قانونی وجود دارد. درواقع اعتراضها میتواند از حالت نمادین و توئیتهایی که تنها چند بازدیدکننده دارد وارد مرحله قانونی شود و درنهایت ترتیب اثر داده شود. هرچند شکایت کردن در کشور به قول معروف به کفش آهنین نیاز دارد و بهراحتی هم به نتیجه نمیرسد. شاید برای همین است که بسیاری قید شکایت کردن را برای همیشه میزنند و فکر میکنند باید مشکلات عمومی را که عمدتا در شهر وجود دارد تحمل کنند و با آنها کنار بیایند، اما برای هر مشکلی راهی هست.
مردم اگر بدانند که راههایی برای شکایت وجود دارد همهچیز در حد غر زدن باقی نمیماند و فکری به حال مشکلات میشود. کوچکترین مورد شاید همین اتوبوسها باشد که میتوان از طریق قانون جلوی تبلیغات روی شیشههای آنها را گرفت و به شرایط عادی قبل برگشت. مطالبهگری قانونی آن هم در حوزه شهری شاید حلقه مفقوده تمام این سالها باشد که مردم قید آن را برای همیشه زدهاند.
- 9
- 1