سهم «آرزو» و «عاطفه» از دنیای بیانتهای آرزوهای کودکانه، آرزویی بسیار ساده و پیش پاافتاده بود: «زندگی کردن مثل هر کودک دیگری!» اما گویی همین آرزوی کوچک و ساده نیز از این دو دریغ شده بود. خواهرانی که بار سنگین ناملایمات روزگار و از جمله اعتیاد پدر و مادر، شانههای کوچک و نحیفشان را رنجور و خمیده کرده و خانواده را از هم پاشانده بود.
شاید اگر کودک دیگری بود، از پای درمی آمد و به زائدهای بدل میشد، اما این دو، نه تنها زیر این همه فشار از پای درنیامدند و از هم نپاشیدند، بلکه با وجود سن و سال اندک، بهتر از خیلی پا به سن گذاشتهها، دل به امید بستند و پشتکار به خرج دادند تا سکوی افتخار پیش بروند و حتی عنوان قهرمانی کسب کنند.
این دو خواهر ۱۳ و ۹ ساله که از دو سال قبل به جمع کودکان خانه ایرانی جمعیت امام علی(ع) اضافه شدهاند، با عضویت در تیم پرشین این خانه و کسب عنوان قهرمانی در مسابقات بینالمللی کاراته – سبک شوتوکان - که به میزبانی شهر اصفهان در روزهای آخر مردادماه برگزار شد، برگ جدیدی را به دفتر زندگی خودشان و همه کودکان ساکن در مناطق محروم اضافه کردند. از همین رو هم هست که ماجرای زندگیشان سخت جذاب و خواندنی است.
«آرزو» و «عاطفه» در یکی از روستاهای شهرستان زابل، در خانوادهای آسیب دیده به دنیا آمدند. این دو به غیر از خودشان، یک برادر بزرگتر هم دارند. این برادر بزرگتر، درست از همان زمانی که به دلیل محرومیت افسارگسیخته و حتی نداشتن آب آشامیدنی، از زابل مهاجرت کردند و در قم جاگیر شدند، کارگری میکند و با آنکه به خاطر بیسوادی مورد بیگاری صاحبکارانش نیز قرار میگیرد، اما خودش را موظف میداند به هر قیمتی شده زندگیشان را سرپا نگه دارد.
پدرشان که اعتیاد شدیدی داشت، ۶ سال پیش در یک سانحه تصادف کشته شد و مادر خانواده هم که وضعیتی شبیه شوهر داشت و با وجود چهل سال سن، چهره تکیده و فروریختهاش او را به زنی ۶۰ ساله شبیه کرده، چند روزی است که به کمپ ترک اعتیاد رفته تا سهمی در جشن شادمانی آرزو و عاطفه داشته باشد.
داستان این جشن شادمانی برمیگردد به هنگامی که آرزو و عاطفه با وجود یک زندگی سراسر غبار و غم و تجربههای تلخ متعدد، از کار در کورههای آجرپزی تا بارها مورد بیمهری قرار گرفتنها، با تلاش و پشتکاری ستودنی، قهرمان زندگی خود و بچههایی شبیه خودشان شدند.
معجزه آرزو
نه تنها آرزوهای «آرزو»، بلکه خودش نیز با دختران ۱۳ ساله دیگر تفاوتهای بسیاری دارد. سربالاییهای تند و موانع بیشمار مسیر زندگی، او را با سن و سال اندک و جثهای نحیف به عقب نرانده که هیچ، حتی باعث شده است تا مصمم تر، رو به جلو حرکت کند و برای ساختن لحظههای خوب در زندگیاش تلاش کند.
او که به گفته مربیانش تا همین سال گذشته بسیار گوشه گیر و ساکت بوده - و از هر ایجاد ارتباطی وحشت داشته- به کسی میماند که مدتی طولانی در فکر فرو رفته و کم و کیف پیرامونش را سنجیده اما به یکباره تصمیم گرفته سکوت خود را بشکند و در عرصه زندگی خودی نشان دهد.
دست کم از حرفهای مربیاش که اینطور بر میآید: «آرزو در خانوادهای ازهم پاشیده متولد شده و با وجود سن و سال اندک، روزهای بسیار سختی را تجربه کرده، با این حال انگار همین مشکلات از او دختری قویتر ساخته است. دو سال پیش یعنی همان وقتی که با آرزو و خواهرش عاطفه آشنا شدیم در کورههای آجرپزی اطراف شهر قم مشغول کار بودند. ارتباط اجتماعی بسیار ضعیفی داشتند .
به سختی توانستیم آنها را راضی کنیم در طول هفته چند روزی را نزد ما بیایند. اما حالا همه چیز فرق کرده است؛ آرزویی که بشدت گوشه گیر بود و خیلی کم اتفاق میافتاد صدایش را بشنویم، حالا دختر مهربان و دلسوزی است که مدام با همسن و سالهای خودش صحبت و حتی آنها را به انتخابهای درست تشویق میکند. این روزهای آفتابی آرزو، سیاهیهای گذشتهاش را کمرنگ ساخته و دختر منزوی گذشته حالا یک قهرمان بشاش است که این برای مربیهایش حکم یک معجزه را دارد.»
«گلشن» که چند سالی است مسئول خانه ایرانی شهر قم است با اشاره به اینکه آرزو و خواهرش در خانوادهای رشد کردهاند که اعتیاد جزء لاینفک خانهشان بوده است، گفت: پدر و مادر این خانواده شناسنامه نداشتند به همین خاطر فرزندان هم فاقد اوراق هویتی بوده و بالطبع مشکلات عدیدهای را تجربه کردهاند.
از مشکلات همزمان با کشته شدن پدر خانواده در سانحه تصادف تا منع شدن از حضور در کلاس درس و سایر مراکزی که به داشتن اوراق هویتینیاز باشد.
پل زدن به آسمان
شنیدن داستان عاطفه اما از زبان مربی کاراتهاش خواندنیتر است: «عاطفه بیقراری شدیدی داشت و پذیرفتن قوانین برایش بسیار سخت بود. او نه تنها روزهای نخست پس از ورودش به باشگاه بشدت مهار نشدنی بود و به هیچ عنوان به حرف کسی گوش نمیداد بلکه فضای کلاس را نیز به هم میریخت.»
سعیده برازنده افزود: اما هرچه گذشت عاطفه تغییر بیشتری کرد. او نسبت به اوایل جدیتر شده بود و بیشتر دل به کار میداد، اما نمیتوانم رگههایی از ناامیدی را منکر شوم که در وجود او و البته بیشتر از او خواهرش آرزو - که از شدت گوشهگیری اصلاً به او نمیآمد بخواهد کاراته کار کند - رخنه کرده بود.
من که پیشتر، تجربه کار در زمینه معضلات اجتماعی را نداشتم به دلیل روحیه جنگندگی که در آنها بخصوص در عاطفه دیدم، خودم را موظف دانستم از هیچ کمکی در راه موفق شدن این دو خواهر دریغ نکنم. به گمانم با همین همدلی بود که هر چه بیشتر گذشت تغییرات بیشتری در این دو خواهر به وجود آمد.
آنها از سوی خانواده و جامعه حمایت نشده بودند و به همین خاطر به خود باور نداشتند؛ اما پیروزیهایشان در مسابقات استانی و بعد کشوری، سکوی پرتاب خوبی برایشان بود تا تمرینات را جدیتر پی بگیرند و به توانمندیهایشان باور پیدا کنند. خوشبختانه نتیجه این همه کار در مسابقات بینالمللی اخیر نمایان شد و عاطفه و آرزو نشان دادند با پشتکار و تلاش میتوان از سد مشکلات گذشت.
قهرمانهای کوچک
«دیگه مثل قبل خجالت نمیکشم و وقتی وارد باشگاه میشم با صدای بلند سلام میکنم، نباید بگیم نمیتونیم چون ما نشون دادیم که میتونیم، برای همینم هست که اگر کسی از ناامیدی صحبت کنه باهاش حرف میزنم و میگم، منی که رو به روت وایسادم یه عالمه سختی کشیدم اما دیگه اون روزا تموم شده... یاد گرفتم که تلاش کنم تا روزای بد تکرار نشه.»
باورش سخت است اما جز واقعیت نیست که اینها جملات آرزوی گریزان از جمع همین ۲ سال پیش است، دختر ۱۳ سالهای که حالا زندگی جدیدش را از سر گرفته و کار به جایی رسیده که کافی است مربی باشگاه چند دقیقه دیرتر برسد تا با نرمش دادن به بچههای کلاس جوّ باشگاه را دست بگیرد و همه سعیاش ایجاد انگیزه در میان همسن و سالانش باشد.
البته عاطفه از آرزو هم جسورتر و باانگیزهتر است؛ با اینکه فقط ۹ سال دارد اما خوب توانسته از پس چم و خم زندگی بربیاید. از روز مسابقه که تعریف میکند گل از گلش میشکفد و هیجان در صدایش موج میزند: «سر وزن بودم و خانم مربی گفته بود اگه وزنم بالا بره نمیتونم توی مسابقه شرکت کنم برای همین موقع غذاخوردن که میشد، سرمو به تمرین گرم میکردم تا یه وقت وزنم بالا نره.
حتی روز مسابقه که بلندگوهای سالن اسم منو صدا کردن که برای مسابقه حاضر بشم، دویدم تا خودمو به خانم مربی برسونم که با صورت خوردم زمین، هرچی بقیه میگفتن یه چیزی بخور که حالت جا بیاد من به حرفشون گوش ندادم و هی میگفتم فقط بذارید برم روی تشک که از مسابقه جا نمونم.»
این همه هیجان و اشتیاق وقتی واقعیتر میشود که سعیده برازنده – مربی کاراته عاطفه و آرزو میگوید: این دو خواهر که کمربند سبز کاراته دارند در این دوره از مسابقات که ۷۷۰ نفر شرکت داشتند، حضور یافتند که عاطفه در گروه خودش در رشته کومیته مدال طلا و در رشته کاتا مدال برنز را کسب و آرزو هم در کومیته به مدال برنز و در کاتا به مدال نقره دست پیدا کرد.
آنها با همه توانشان روی تاتامی ایستادند و گل کاشتند. هر پرچمی که از سوی داوران به نشانه امتیاز بالا میرفت عاطفه سرش را برمیگرداند، با چشمانش به من لبخند میزد و در آن لحظات حس مادری را به من القا میکرد که برای موفقیت فرزندش بیتاب است.
چشمان آرزو و عاطفه انرژی خاصی داشت که مرا جذب میکرد و با آنکه در حق آرزو ناداوری صورت گرفت اما به قدری شوق پیروزی داشت که بر همه اتفاقات بد آن روز غلبه کرد و برای من و همراهانم مهم این بود که دو قهرمان جنگجو را به جامعه ورزشکاران معرفی کردیم.
دیگر از آن انزوا و ناآرامی سابق خبری نیست، حالا آرزو و عاطفه علاوه بر تمرین درس هم میخوانند تا علاوه بر پیشرفت در حوزه ورزشی، از تحصیل نیز باز نمانند. برادرشان مهدی هم روزهای جمعه به جمع مددجویان خانه ایرانی میپیوندد تا سواد خواندن و نوشتن بیاموزد.
با اینکه اگر فرصت بچگی کردن میداشتند و از حقوق طبیعی خود باز نمیماندند، به طور قطع آینده بهتری میداشتند، اما مهم این است که بسیار با استعداد هستند و میخواهند اثبات کنند با تلاش و پشتکار میتوان از مبارزه با تیرگی رو سفید بیرون آمد.
سهیلا نوری
- 18
- 2