اصلا گذشته اش را از یاد نبرده است ؛ انگار باگذشته تعهداتی بسته که بعداز از پایان هر دوره از مسابقات وگرفتن مدال قهرمانی اش سریع به زادگاهش می رود ؛ حتی در اصفهان برای استقبال هم وقت زیادی نمی گذارد.
زندگی او از کودکی هیجان انگیز و پر ازچالش بوده است، فقط یک هدف و فکر خوب می تواند دختر بچه ای راکه نیمی از عمر کودکانه اش باکار گذرانده است به یک بانوی قهرمان تبدیل کند . بانویی که اکنون تاثیر مهمی نه بر زندگی زنان بلکه جوانان سمیرمی گذاشته است.
وصف شهربانو منصوریان را زیاد شنیده بودم ، دختری که هم موتورسواری می کرد و هم اسب سواری و من به جرأتش غبطه می خوردم. او با تداوم فعالیتهای سختی ناپذیرش توانست از دل فقر و با دگرگون کردن تعصب ، مفهوم زیبایی را به نام خودش خلق کند.
سالها پیش ،وقتی در کوههای حصار کشیده شهرم ، همچون سایر بچه ها با بازی به دنبال کشف مفاهیم نویی از زندگی بودیم؛ شهربانو داشت کار می کرد وداستان قهرمانی او از همان کار کودکانه اش شروع شد.
بعد از گذشت سالها ، یک روز بارانی به خانه اش درخیابان قدس سمیرم رفتم .خانه ای سازمانی اما قدیمی، با قامت ورزشکارانه اش در را گشود، لباس قهرمانی به تن داشت .خانه اش را گرم وکنار بخاری با دو انار و دو لیوان چایی، فضا را برای بازگو کردن خاطراتش مهیا کرده بود.
چهره ای که از او در ذهن به تصویر کشیده بودم ، اکنون مقابل خودم می دیدم . او دیگر بزرگ شده و از دل آن همه رنج وکار کودکانه ، اکنون به یکی از بزرگ ترین چهره های سمبلیک جهان تبدیل شده است، او دیگر متعلق به شهر محروم سمیرم نیست، متعلق به یک کشور و قهرمان طلای ووشو جهان است.
شهربانو توانسته همه قهرمانی اش را در یک زندگی ساده خلق کند، اگرپا به دوران کودکی اش بگذاری خواهید دید که مسیر کودکی اش با سایر دختران متفاوت است.
او که با دو خواهرش الهه وسهیلا ، مثلث طلایی قهرمانی ووشوی جهان را تشکیل می دهند، می گوید: کودکی ام را در شرایط سختی تجربه کردم، محرومیت تاثیر بدی بر زندگی ما داشت و من ناچار با لباس مخصوص کار به مزارع و باغ های سمیرم می رفتم و باپاکنی درختان ، آبیاری و برداشت محصولاتی چون جو و گندم ، کمک کار کشاورزان بودم.
اودرحالیکه چشمهایش را بسته است ،شمرده حرف می زند و با لحنی آرام از دستمزدهای دوران کودکی اش می گوید، اینکه هیچگاه دستمزدم جوابگوی نیازخانواده نبود و شرایط مالی ایجاب می کرد کارکنم، کلاس پنجم ابتدایی مشغول به تحصیل بودم که با معرفی عمو، به شیراز رفتم و در یک خانواده خیر ، مشغول به کار شدم، این خانواده درماه های محرم، مراسم پخت و توزیع غذای نذری داشت و من درکنار آنها کار می کردم ، در طول چهارسال حضورم درشیراز به پیشنهاد همان فرد خیر من در ازاء کار می توانستم بین تحصیل و باشگاه یکی را انتخاب کنم .
شهربانو که جسورانه در مورد انتخاب آن روزش می گوید : باشگاه را انتخاب کردم و رشته کاراته و تکواندو را فراگرفتم ، اما در طول این مدت هم کارمی کردم و هم باشگاه می رفتم وتا حدودی خانواده را نیزتامین می کردم.
اوکه بعد از چهار سال به زادگاهش برمی گردد و در مورد بازگشتش به همین بسنده می کند که دوران دوم زندگی اش هم باچالش روبرو بوده است ، سه سال کاراته و چهار سال کنگ فو را از مهم ترین فعالیتهایش عنوان می کند و معرفی به باشگاه اصفهان وشرکت درمسابقات ملی را ثمره آنهمه تلاش و تمرین در سمیرم می داند.
شهربانو که آن موقع دختری زبر و زرنگ بود، خودش را اینگونه توصیف می کند: همیشه مشغول کار بودم و دستهای زمخت و زبرم، از انگیزه ام برای قهرمانی نکاست و آن دستهای زخمی وتاول زده را تنها نتیجه کارهای سختم می دانستم ،کمتر دوستانم را می دیدم و بیشتر در مزرعه کار می کردم و برای رسیدن به موفقیت دستمزدم را هزینه می کردم.
او با رفتنش به اصفهان ،دوران دیگری از زندگی اش را آغاز می کند، درحالیکه تجربه های روزمره و رفت وآمدهای مداوم او به اصفهان پراز مشقت وسختی است ،اما عشق و علاقه اجازه نمی دهد راهش را به پایان برساند و رشته ووشو را دراصفهان ادامه می دهد.
شهربانو غرق درخاطرات گذشته است و ازشروع مصائبی دوباره حرف می زند انگار تنها پاهای قوی و نگاه امیدوارانه همراه با مهرمادری ، رفیق روزهای سخت اوست ،او زندگی را با طعم جدید در باشگاه ووشوی اصفهان شروع کرد ، اما تامین هزینه ایاب و ذهاب ، خرید تجهیزات ورزشی و از همه مهمتر مایحتاج خانواده و تلاش برای رفع آنهمه مشکلات ، با کاردر مزرعه و بازیافت قابل حل نبود، زندگی اش هنوز درتنگنای شدید مالی قرار داشت.
او معتقداست که همیشه با امید به آینده کار می کردم و در پیچ وخم سرنوشت ، اجازه ندادم اهدافم دچار لغزش شود؛ تنها دغدغه ام، تلاش برای حضور منظم در باشگاه بود اما موقع تمرین به دلیل نداشتن تجهیزات ووشو ، مربی دیگر از من خسته شده بود وتهدیدم می کرد وگاهی جریمه می شدم. بعد از تمرین باشگاه به ناچار مجبورشدم کار کنم ، اما مربی از من یک آدم شلخته ای درذهنش به تصویر کشیده بود.
مدام از مهر مادرانه مادرش و لقمه های نان وپنیری می گوید که به مسیرهای طولانی پیاده روی اش لذت می بخشید و دریافتم که او اراده را با کمک افکار سازنده تا دیوارهای امید پیش برده و تلاش زیادی برای حضور در ورزش انجام می داده است ، تا اینکه پرداخت هزینه باشگاه و جریمه های مربی به خاطر نداشتن کلاه ودستکش و... باعث شد از رفتن به باشگاه منصرف شود.
شهربانو برای سومین بار به شهرش برمی گردد او می گوید: وقتی به سمیرم رفتم ،درصدد تلاش برای بازآفرینی و دستیابی به اهداف کوتاه مدت نبودم، با دیدن شرایط سخت مالی خانواده، اسبی که یادگار خاطرات بازی های کودکانه ام بود را برداشتم و مسیر ۱۵ کیلومتری خانه تا آبشار سمیرم را پیمودم؛ صبح تا شب با کرایه دادن آن به گردشگران رزق خانواده را پر رونق می کردم، اما مادرم با اینکه بیشتر از گذشته به من اعتماد داشت، نتوانست در برابر حرف مردم مقاومت کند.
او ادامه داد: وقتی مادرم از من خواست اسبم را که این بار کمک کار من در تامین مخارج شده بود، کنار بگذارم به احترامش کوتاه آمدم اما چند روز گذشت ونگاه ناامید مادر برای تامین غذا باعث شد، اسبم را دوباره به کارگیرم ، اما این باراتفاق دیگری افتاد ، وقتی با اسب مشغول کار بودم، رییس هیات ووشو آن زمان آقای' شیرزادی' به سراغم آمد و فهمیدم که او جای خالی من را که تا آن زمان مدال طلای کشور را برایشان به ارمغان آورده بودم احساس کرده بود .
شهربانو می گوید: آقای شیرزادی به اداره تربیت بدنی سمیرم رفته بود و آدرس منزل را پیدا و خانواده او را به سمت آبشار هدایت کرده بودند، ایشان وقتی حال وروز من واسبم را دید ، از کارم تعجب کرد و تصمیم هایی گرفت که زندگی ام را زیر رو کرد واجرایی شدن آن تصمیم ها انگار اولین قدم برای جهانی شدنم بود .
او نفس راحتی می کشد می گوید: دیگر همه چیز عوض شد ، دیگر از آن تیپ خاص کارگری در مزارع وکار درساختمان رها شدم ، از طرفی مردم هم نگاهشان نسبت به من و خانواده تغییر کرد و مسیر زندگی را با قدرت هرچه تمام تر در پیش گرفتم تا به قهرمانی جهان رسیدم.
بانوی قهرمان طلای ووشو جهان می گوید: اکنون بیست سال از عضویتم در تیم ملی می گذرد ۸سال به مسابقات جهانی اعزام شده ام و دو مدال طلای آسیا، سه مدال طلای جهان و دو مدال طلای جام جهانی از مهم ترین دستاوردهایم است.
او نه تنها خود قهرمان ووشو جهان شد بلکه راهی برای قهرمانی دو خواهرش الهه وسهیلا ، هم بازکرد ، الهه سال ۲۰۰۹ در کانادا نقره گرفت و سال ۲۰۱۱ هم در ترکیه سوم شد و در مسابقات رشته ساندا ، مقتدرانه توانست به همراه خواهرش، صاحب مدال طلا شود و امسال نیز در ادامه نهمین دوره رقابت های ووشو قهرمانی آسیا نماینده تیم ساندی کشورمان در بخش بانوان طلا گرفت.
سهیلا سومین خواهر شهربانو نیز در مسابقات جهانی اندونزی توانست در وزن پایین مدال طلا کسب کند.اکنون این سه خواهر از ملیپوشان تیم ملی ساندا هستند.
سرگذشت پر مشقت شهربانو درانتها به طعم شیرین قهرمانی اش رسید،او بر می خیزد و کنار مدال های قهرمانی اش که بر درو دیوار اتاق آویزان است می ایستد و عکس می گیرد ، مدال هایی که به قول خودش، نتیجه اهداف بی پایان دوران کودکی اش است و اکنون ثمره تلاش های طاقت فرسای آنروزها را در آرامش عمیق و فوق العاده ای تجربه می کند و تصمیم دارد در سمیرم بماند.
منصوریان یکی از امتیازهای مهمش را وجود دوخواهرقهرمانش می داند می گوید: ما سه خواهر به نوعی حریف تمرینی یکدیگر هستیم و همیشه در دسترس هم قرار داریم وبا هم کار میکنیم ، ابتدا حمام متروکه ' حاج اکبر ' سمیرم را برای شروع فعالیت ووشو تجهیز کردیم ، اما به دلیل شرایط نامناسب آن ، باشگاه تختی این شهر رابه آکادمی ووشو تبدیل کرده ایم.
او قصد دارد سمیرم را قطب ورزش ووشو جهان کند ویکی از اهدافش راه اندازی کمپ' باشگاه ستارگان ووشوی جهان ' دراین شهراست .
شهربانو می گوید : از کشورهای مختلف برای تمرین وآموزش با من در تماس هستند ومن با راه اندازی آن در سمیرم می توانم علاوه بر پوشش استانهای مختلف، نقش موثری براقتصاد شهرم داشته باشم، البته دراین مسیر خواهان حمایت دولتمردان ازاین طرح تاثیر گذارهستم چراکه با راه اندازی این کمپ، هم کسب وکار مردم وهم گردشگری رونق می گیرد.
این بانوی قهرمان جهان ۵۰درصد از موفقیتش را حمایتهای همسرش می داندو این روزها خود را برای مسابقات جهانی ووشو در روسیه آماده می کند، اما در کنار تمرین در زادگاهش مشغول انجام امور خیر برای کودکان محروم و کودکان کار است.
- 14
- 3