در فوتبال زنان، از هر کسی که بپرسید حتما «شهرزاد مظفر» را میشناسد. یکی از اولین زنانی که مدرک مربیگریاش را گرفته و حالا مدرس فیفا و ایافسی است و در کنفدراسیون فوتبال آسیا هم چهره شناختهشدهای است. البته که به مانند بسیاری از افراد موفق دیگر که در همهجای دنیا برایشان فرش قرمز پهن میکنند و در کشورشان به آنها بهایی نمیدهند، او هم در سالهای اخیر اسیر همین کجفهمیها در فدراسیون فوتبال شد و به ناچار از سرمربیگری تیم ملی فوتسال بانوان که سالها برایش خون دل خورده بود، استعفا کرد.
با اینحال بازیکنان و شاگردانش بعد از قهرمانی در آسیا، همه شادیشان را مدیون او دانستند. او که سالهاست برای ارتقای فوتبال زنان تلاش میکند، پیشنهادهای چشمگیر تیمهای خارجی را رد میکند و مانده است همینجا، در همین وطن و به پای دختران جوان فوتسالیست پیر میشود.
گفت و گوی زیر در آخرین روزهای سال ۹۵ با شهرزاد مظفر انجام شده است. او که وقتی از فوتبال زنان میگوید و آرزوهایش برای آن، صدایش میلرزد و تن شما را میلرزاند.
خانم مظفر، ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید. امسال در لیگ برتر فوتسال، نایب قهرمان شدید؛ طی این سالها همیشه رقابت بین تیم دانشگاه آزاد و حفاری است. البته چندسال پیش که پرسپولیس هم در لیگ بود، آن تیم هم در معادلات قهرمانی جا داشت؛ اما الان تقریباً قهرمانی و نایبقهرمانی بین شما و تیم حفاری تقسیم میشود. در بعضی هفتههای لیگ، تیمهایی بودند که به تعداد کافی، بازیکن نداشتند و مثلاً شما هم مجبور شدید با چهار بازیکن، بازی کنید که بهنوعی عدالت رعایت شده باشد. اگر ممکن است کلاً در مورد لیگ برتر فوتسال زنان برایمان صحبت کنید.
تشکر از شما که این فرصت را در اختیار من گذاشتید. اگر من در مورد ساختار لیگ توضیح دهم، شاید این موضوع بیشتر روشن شود. تقریباً در هر لیگی وضعیت همینطور است. در اسپانیا، سالهاست که یا بارسلونا و یا رئال قهرمان میشوند. در آلمان سالهاست بایرنمونیخ قهرمان میشود و بعضی اوقات دورتموند و یا شالکه هم مدعی بودهاند. در انگلیس که البته شمار تیمهای مدعی بیشتر است، باز هم قهرمانی و ردههای بالای جدول، بین چند تیم میچرخد و به همین دلیل وقتی لسترسیتی قهرمان شد، همه سورپرایز شدند؛ چون بهنوعی معادلات فوتبال را در آن کشور به هم زد.
منظورم این است که چون بعضی تیمها پولدارتر هستند، قاعدتاً در کورس قهرمانی هم میمانند. ولی اشکال لیگ ما این است که وضعیت بقیهی تیمها خیلی خراب است. اشکال لیگ به اینجا برمیگردد که بارها به فدراسیون گفتیم اگر میخواهیم شکل لیگ را عوض کنیم، باید در هنگام ورود تیمها به لیگ برتر، یکسری معیارهایی وجود داشته باشد. کمااینکه در مسابقات فوتبال حرفهای مردان هم تا زمانی که AFC ورود نکرده بود تا وضعیت استادیومها و تراز مالی تیمها را چک کند و نظارت انجام دهد، اوضاع چندان خوب نبود.
اما الان وضعیت بهتر شده. در لیگ فوتسال این مسألهی نظارت وجود ندارد. یعنی اگر شما فردا بیاید و بخواهید در لیگ فوتسال تیم داشته باشید، تقریباً مانعی وجود ندارد. اگر شما دویست میلیون تومان پول داشته باشید، بهراحتی میتوانید بیاید در لیگ تیمداری کنید. البته زاویه دید فدراسیون این است که می گوید در این وانفسا، اگر کسی میخواهد بیاید و تیمداری کند، ایرادی ندارد؛ ولی باید نظارت وجود داشته باشد. یعنی ما باید به آنها آگاهی بدهیم که لیگ فوتسال زنان برای شما شهرت و ثروت نمیآورد. بنابراین اینها میآیند و میبینند که همهاش باید در این لیگ هزینه کنند، بعد از یکسال هم میروند. من معتقدم که نظارت درست اگر وجود داشته باشد، ممکن است نفرات کمتری را جذب کنیم برای سرمایهگذاری در لیگ فوتسال، اما کسانی که میآیند با آگاهی میآیند و بیشتر میمانند.
ما از سال ۸۴، لیگ فوتسال داشتهایم و هر سال هم برگزار شده است. شما اگر در این سالها یک نگاه به لیست تیمها داشته باشید متوجه تغییرات خیلی زیادی میشوید. این نشان میدهد که یک جای کار غلط است. ممکن است شما ظرف دهسال، صد تا اسم پیدا کنید که در لیگ فوتسال زنان شرکت کردهاند. این برمیگردد به نبودن همان نظارت نسبت به کسانی که میآیند و در لیگ سرمایهگذاری میکنند.
من میتوانم برای شما چندتا اسم بیاورم، که در همان ابتدا که در لیگ شرکت میکنند، ما میدانیم که اینها به نیمفصل نمیرسند یا در نهایت در انتهای فصل منحل میشوند.
چرا بایرنمونیخ در آلمان میتواند بهترین بازیکنان را داشته باشد و قهرمانیهایش را تکرار کند؟چون پولدار است.
اگر تیمهای دیگری که در لیگ هستند، تقویت شوند برای ما بسیار لذتبخشتر است. من دوست دارم لیگ زنده و پویایی داشته باشیم. اصلاً برای من خوشایند نبود که برویم در یک بازی بیست یا سی تا گل بزنیم. واقعاً نهتنها لذت نمیبردیم، بلکه عذاب وجدان هم میگرفتیم که بچههای جوان تیم مقابل، احساس تحقیر کنند.
بنابراین ما باید از طریق آوردن باشگاههای بزرگ و اسمی، تعادل را در لیگ برقرار کنیم.
چرا فدراسیون تلاشی در این جهت انجام نمیدهد؟
یکی از دلایلش شاید این است که کلاً این حوزه برایشان از اهمیت کمتری برخوردار است.
اما چطور میشود فدراسیون را مجاب کرد که همانقدر که تلاش میکند لیگ مردان را باکیفیت برگزار کند، در مورد لیگ زنان هم حساسیت به خرج دهد؟
من سالها پیش موقعی که خانم شجاعی نایبرییس فدراسیون بودند، خواهش کردم که شما تیمهایی را که در بخش مردان حضور دارند ملزم کنید که در بخش بانوان هم تیمداری کنند. ایشان هم این موضوع را مطرح کردند و هر سال هم این مسأله در هیأترییسه مطرح میشود. اما زورشان به باشگاهها نمیرسد.
زمانی که با بسیاری از این باشگاهها مثل ذوب آهن، سپاهان و تراکتورسازی، صحبت میکنیم که به لیگ بانوان ورود کنند، میگویند: چرا؟ و انقدر هزینههایشان سنگین است که ترجیح میدهند این مبلغ جزیی را که باید در بخش بانوان سرمایهگذاری کنند نیز، در بخش مردان سرمایهگذاری کنند. مانند باشگاه ملوان. این مبلغ اندک، هیچ دردی از فوتبال مردان دوا نمیکند اما خدا میداند که چقدر میتواند به فوتبال بانوان کمک کند. چقدر میتواند باعث تحول و رشد در بخش فوتبال بانوان شود.
و همان مبلغ اندک میتواند فوتبال بانوان را زیر و رو کند؛ در حالیکه در بخش مردان هیچ تأثیر خاصی نمیگذارد.
هزینهی تیمداری بانوان در بخش فوتبال و فوتسال، در یک سال بهطور متوسط چقدر است؟
این خیلی متفاوت است و بستگی دارد که چه مقامی بخواهید کسب کنید. ما در لیگ امسال بودجهی صفر هم داشتیم؛ یعنی هیچ پرداختی به بازیکنان انجام نشد و تیم منحل شد. بودجه در بخش بانوان به چند مسأله بستگی دارد. حقوق و مزایای کادر فنی و بازیکنان، بخش دیگر امکانات است، یعنی اجارهکردن سالن و هزینههای میزبانی و سفرها و... من فکر میکنم با سیصد میلیون تومان تا پانصد میلیون تومان بهراحتی و بهخوبی میتوان در بخش بانوان تیمداری کرد.
یعنی یک بازیکن متوسط فوتبال، به اندازهی کل هزینهی یک تیم خوب در فوتسال بانوان پول میگیرد. اصلاً ما چندتا بازیکن داریم که دویست- سیصد میلیون تومان پول میگیرند و روی نیمکت نشستهاند؟ آیا ارزش ندارد که ما با این پولها یک تیم ببندیم و پانزده- شانزده دختر را در شهرستانها و نقاط محروم که واقعاً امکانات دیگری وجود ندارد، حمایت کنیم؟
من حرفم این است که کمی مدیریت شود. ما که اصلاً دیگر نمیگوییم این توزیع عادلانه باشد. چون هر وقت میگوییم، فکر میکنند منظورمان این است که همهچیز پنجاه- پنجاه باشد. اما این شرایط هم انصاف نیست: وقتی که با سیصد یا چهارصد تومن میشود یک تیم فوتبال یا فوتسال درست کرد. همیشه نباید با دید منفعت اقتصادی نگاه کرد. یک مقدار هم باید در نظر گرفت که میخواهیم به این قشر کمک کنیم و باعث رشدشان شویم، دستشان را بگیریم؛ قشری که نشان داده استعداد لازم را دارد. برویم کمی این ورزش را بلند کنیم و موقعیتی برایش فراهم کنیم.
رسانهها در همهی دنیا در همهی معادلات -چه سیاسی و چه اجتماعی- نقشی بسیار پرررنگ دارند. آیا در ورزش هم چنین است و میتواند سرنوشت یک تیم و یا بازیکن را عوض کرد؟ چقدر جای رسانه در ورزش زنان خالی است؟ چقدر نقش رسانهها در ورزش زنان میتواند مهم باشد؟
این یکی از مشکلات جدّی ورزش زنان است. یعنی رسانهاینشدن ورزش زنان، مسألهی بسیار مهمی است. ورزش با شهرت گره خورده است. هرچه این ورزش در محیط بسته انجام شود و دیده نشود، جلوی پیشرفت را میگیرد. ما همهی محدودیتها را میدانیم. اما خیلی از کارها را هم میتوان انجام داد که همان را هم انجام نمیدهیم؛ مثلاً ما در مسابقات اینچئون کره رفتیم فینال، تا آن زمان خیلی انعکاس خوبی داشت. من فقط یک سؤال دارم؛ آیا این بازی، فینال مسابقات آسیایی، نمیشد پخش رادیویی شود؟ چقدر میتوانست در روحیهی بچهها تاثیر بگذارد؟ یعنی کافی بود من به بچهها بگویم که بازی شما در سراسر ایران، دارد پخش رادیویی میشود. پخش رادیویی برای ورزش زنان میتواند بسیار کمککننده باشد و به آنها روحیه دهد.
اخیراً که بچههای ما قهرمان آسیا شدند، برنامهی نود، فرشته کریمی را دعوت کرد. خنداونه هم همینطور. اصلاً نمیتوانم بگویم این دیدهشدن، چه تأثیر عظیمی در روحیهی فرشته گذاشته است! شما فکر کن این مسأله برای بقیهی بازیکنان هم اتفاق بیفتد؛ بسیار میتواند در روحیهی آنها تاثیر بگذارد. بالاخره این مملکت یکی از قهرمانان زن فوتسالیست خودش را شناخت. من هرجا میروم و میفهمند که من مربی هستم، سریع میپرسند که فرشته کریمی برای شما بازی میکند؟
فرشته کریمی بهترین بازیکن آسیا شده است. چطور نباید در کشور خودش شناخته شود؟ چطور باید در کشور خودش گمنام باشد؟
بنابراین مسؤولان ما باید ببینند که همه چیز منفعت نیست. این دخترها جزو بهترینهای جهان هستند. تنها او نیست؛ بسیاری از دختران ما اگر سرمایهگذاری رویشان انجام شود، میتوانند جزو بهترینهای جهان باشند. چون این پتانسیل را دارند.
در ورزشهای گروهی، نتیجهگیری سختتر از ورزشهای انفرادی است. کدام ورزش گروهی این پتانسیل را داشته که در آسیا قهرمان شود و در دنیا جزو پنجتیم اول باشد؟ ما خیلی می توانیم از این استفاده کنیم.
به قهرمانی فوتسال در آسیا زنان اشاره کردی. دو سال قبل، خود شما با آنها نایبقهرمان شدی. خیلی افراد بعد از قهرمانی میگفتند که این قهرمانی نتیجهی تلاش شهرزاد مظفر است. حتی خود بازیکنان هم بعد از قهرمانی در صفحات اجتماعیشان از تو تشکر کردند. توضیح بده که اصلاً چه شد که استعفا دادی و یا کارَت را با تیم ادامه ندادی؟
خب آن روزها واقعاً حال و هوای خوبی نداشتم. البته بچهها لطف داشتند و قدرشناس بودند که بعد از قهرمانی آن حرفها را زدند. ولی میخواهم بگویم آن قهرمانی حاصل دهسال خون دلخوردن بود، با کمترین امکانات، خوابگاه بد، غذای بد، حتی لباس نداشتیم. یعنی آن قهرمانی، بعد از همهی زجرها و محرومیتها و محدودیتها، بالاخره حق ما بود. من زمانی که سرمربی تیم ملی شدم، فکر کردم وقت آن است که این زحمات به بار بنشیند. من به بچهها گفتم تا کی میخواهید از کمبودها شکایت کنید؟ بیایید از زحمات تمام افرادی که در این ده- پانزده سال درگیر بودند، استفاده کنید. برای خودتان نمیخواهید فکر کنید، که دهسال فوتسال بازی کردید و در نهایت یک جام هم نگرفتید؟ گفتم که بچهها بگذارید اینهمه زحمات به بار بنشیند.
اگر فیلم فینال آن بازیها را به شما نشان دهم، میبینید که ما در آن بازی هم کمشانس بودیم و خیلی بهتر از ژاپن بازی کردیم. بعدش من فکر کردم که شاید زود بود برایمان که از هیچیبودن به قهرمانی برسیم. شاید اگر آن موقع قهرمان میشدیم اتفاقات خوبی برایمان نمیافتاد؛ اما آن نایب قهرمانی زمینهساز یکسری تغییرات مثبت شد.
بعدش یکجورهایی فشار آوردند تا من استعفا بدهم. شاید هر کس دیگری جای من بود، دلش میخواست که تیم نتیجه نگیرد تا بفهمند که من چقدر برای آن تیم زحمت کشیده بودم. اما من هدفم خودم نبود و انگار چیزی را به من داده بودند که باید آن را به مقصد میرساندم و احساس میکردم که من دو متر مانده به خط پایان، افتادهام زمین و نتوانستهام به خط پایان برسم. همهاش دنبال این بودم که این دو متر باقیمانده هم طی شود و به خط پایان برسند؛ برای همین، نه حسادت کردم و نه کینهای به دل گرفتم. چون برای من، تیم ملی و بچهها مهم بودند.
من در همان مسابقات آسیایی از طرف AFC، مسؤول آنالیز مسابقات بودم. در بازی فینال، با یکی از همکارانم که ژاپنی بود، بالا نشسته بودیم. نباید هم هیچ حساسیتی به خرج میدادیم. یکی از بازیکنان ژاپن و فرشته کریمی از ایران هم، رقابت داشتند برای بهترین بازیکن جام. من و همکار ژاپنی هم باید آمارها را مینوشتیم. خلاصه اینکه قبل از بازی رفتم به فرشته گفتم که این را بدان که این تکبازی میتواند آیندهی تو را عوض کند؛ چون با شمارهی هفت ژاپن در رقابت هستی و هرکدام در این بازی بهتر بازی کنید، میتوانید بهترین بازیکن جام شوید (البته شاید این کار من هم زیاد درست نبود) و هر تیم که برنده شود، آن بازیکن، بهترین بازیکن جام میشود؛ که خودش می گفت این موضوع برایش بمب روحیه بوده که خوشبختانه ایران با تکگل فرشته قهرمان جام شد و فرشته هم بهعنوان بهترین بازیکن انتخاب شد.
می خواهم بگویم آنجا هم به عنوان مأمور AFC، همهی تلاشم را برای روحیهدادن به بچهها انجام دادم. الان احساس میکنم باری که روی دوشم بود، زمین گذاشتهام. الان باید هدف بزرگتر برای خودمان درست کنیم و به آن برسیم.
در آن دورهای که آن فشارها وجود داشت، روزهای بسیار پرفراز و نشیبی را طی کردی. تیم فوتسال زنان را به آنجا رساندی و بعد ناچار شدی استعفا بدهی. میخواهم بدانم دلسرد شدی در آن روزها؟ پیشنهادی از تیمهای دیگر داشتی؟
آن روزها من خیلی غمگین شدم. بیشتر از اینکه دلسرد شوم، خیلی عمیق اندوهگین شدم. احساس میکردم چرا باید فضای ورزش ما طوری باشد که اگر من از شما خوشم نمیآید و زورم بیشتر است، باید همهی خدمات شما را نادیده بگیرم و حالا که زورمان میرسد، شما را کنار بگذارم؟!
این بزرگترین سؤال من بود که چرا باید این فضا وجود داشته باشد؟ اینکه ما اجازه دهیم آدمها مسائل شخصیشان را وارد کار کنند و از طریق ارتباطشان به دیگران ضربه بزنند، این به ورزش ما ضربه میزند. منِ مظفر را میتوانند کنار بگذارنند، اما مهم این است که چه اتفاقی برای ورزش میافتد؟ اگر تصمیمات ما بر اساس شایستهسالاری باشد، همه میپذیرند. اما یک فرد رزومهدار و کارنامهدار را که همهی زندگیاش را برای فوتبال گذاشته است، چطور می توانید کنار بگذارید؟! من از این مسأله عبور کردم و گذشتم؛ اما اگر این مسأله در ورزش ما تکرار شود، به سود ورزش ما نیست.
در آن مقطع که آن اتفاقات افتاد و کسانی که من را آورده بودند گفتند که ما زورمان نمیرسد، یک نفر دست من را گرفت و بلند کرد؛ دکتر محمد دادکان. من نمیتوانم از این فرد اسم نبرم؛ بهخاطر اینکه ایشان در شرایطی به من روحیه و فرصت داد که هیچکس حاضر نبود چنین کاری بکند. ایشان مثل یک پدر، به من نیرو و انگیزه داد که بمانم و بجنگم. در شرایطی که، کسانی که وظیفهیشان بود این کار را بکنند، پشت من را خالی کردند.
تو خودت قبلاً والیبال بازی میکردی، چه شد که به سمت فوتبال آمدی؟ از کجا شروع کردی؟ مدرس AFC و FIFA هستی. فکر نکنم آدمهای زیادی در ایران باشند که این جایگاه را در ورزش داشته باشند.
من از بچگی عاشق فوتبال بودم. اما وقتی خودم میخواستم ورزش را شروع کنم، فوتبال و فوتسال هنوز وجود نداشت. به همین دلیل رفتم سراغ والیبال. دهسال عضو تیم ملی والیبال بودم. به محض اینکه فوتسال برای زنان راه افتاد، من والیبال را رها کردم و سراغ فوتسال رفتم. دوسال عضو تیم شهید کشوری و بعثت بودم. بعد کلاسهای مربیگری شروع شد که ثبت نام کردم. بعد بهشدت احساس کردم که به مربیگری علاقهمندم. بعد هم از دانشگاه و باشگاههای تهران تیم گرفتم و کارم را شروع کردم. در فوتبال مدرک B دارم و در فوتسال مدرک ۱و ۲و ۳ آسیا را دارم.
یک بحثی بسیار در ورزش زنان پررنگ است. نهفقط در ایران، بلکه در دنیا. مثلاً ورزشکاری که قهرمان المپیک شد، مطرح کردند که بدنش بیشتر از حد نرمال تسترون تولید میکند. در ایران هم در اینمدت، همیشه شایعاتی بوده و مسائلی مطرح شده که بازیکنان تیم ملی فوتبال زنان، دوجنسه و یا به اصطلاح علمی ترنسکشوال هستند. اگر میتوانید توضیحی بدهید در مورد اینکه فدراسیون چه راهکارهایی دارد برای انجام آزمایشات در این زمینه، و زمانی که اینچنین شایعاتی به وجود میآید، فدراسیون چقدر از ورشکاران زن حمایت میکند؟
این مسأله سالهاست که وجود دارد و در مورد آن حرف زده میشود. به نظر من هرچه شفافسازی بیشتری در این مورد وجود داشته باشد، بهتر است. اینکه ما اجازه نمیدهیم اطلاعاتی درز کند، باعث میشود که شایعات بیشتر شوند. اما آدمهایی هم هستند که دارند دامن میزنند به این شایعات؛ علت آن هم واضح است. کسانی بودند که در فوتبال و فوتسال بانوان نتیجه نگرفتند و کارنامه ندارند. اینها میخواستند مربیان دیگر را زمین بزنند. میرفتند سراغ بازیکنانی که با آن مربیان کار میکردند و آنها را میزدند که مربی زیر سؤال برود.
یکبار یکنفر از من پرسید که خانم! راست است که هفت تا مرد در تیم ملی فوتبال زنان بازی میکنند؟ من گفتم اگر من بگویم یک زن در تیم ملی مردان بازی میکند شما از من میپذیرید؟ گفت: نه معلوم است که نمیپذیرم!
گفتم پس چطور فکر میکنی در جمهوری اسلامی، هفت تا مرد در تیم ملی زنان بازی میکنند؟! آخر هرچه که میشنویم نباید باور کنیم. اصولاً دخترهایی که به سمت ورزش کشیده میشوند، خیلی با تعاریف سنّتی از زن در جامعه، همسو نیستند. ممکن است ظاهرشان فرق کند، علاقهمندیهای آنها فرق کند. علّتش هم این است که الویّت این دخترها ورزشکردن است. حتی ممکن است ترکیبات هورمونی متفاوتی داشته باشد؛ اما دلیل بر مردبودن نیست.
ما مسابقات مقدماتی جام ملتهای آسیا رفته بودیم. حدود دهسال پیش که در تیم ملی فوتبال بودم. در گروهی بودیم که میانمار، چین تایپه و ویتنام در گروه ما بودند. ما درخواست کردیم که تمرین تیم میانمار را ببینیم. گفتند ساعتِ سه تا چهار و نیم در این زمین تمرین دارند، شما بروید و ببینید. ما نشستیم و دیدیم که یک تیم پسران آمدند و تمرین کردند و رفتند. هر چه نشستیم خبری از تیم زنان نبود. بعد رفتیم پرسیدیم که مثل اینکه اشتباه شده ما تمرین تیم میانمار را می خواستیم ببینیم؛ تیم زنانشان را. گفتند بله همین تیم، تیم زنان میانمار بود. ما باورمان نمیشد. رفتیم از نزدیک نگاه کردیم، متوجه شدیم که بله آنها دختر بودند و از دور بهنظر میآمد که تیم پسران هستند. با این تفکر، باید آنها کلاً از دور مسابقات حذف میشدند. وقتی من رفتم با مربیان آنها صحبت کردم، میگفتند ما اصلاً دنبال چنین دخترانی میگردیم. فوتبال است، خشن است، ما باید بازیکنان قوی داشته باشیم.
ما اینجا میخواهیم جرأت و شهامت را از دختران بگیریم. معلوم است که با آن تعریف عمومی از دختر بودن، فوتبالیست درنمیآید. اینکه موهایشان را کوتاه کردهاند، دلیل بر مردبودن آنها نمیشود.
ممکن است بازیکنانی باشند که مشکل هورمونی داشته باشند که فدراسیون معالجاتی را در نظر گرفته است و مشکل آنها هم حل شد. اما اینکه مرد در تیم ملی بازی میکند، واقعاً سزاوار آنها نبود. بعضی از آنها زنگ میزدند که ما دیگر نمیتوانیم به شهرستانمان برگردیم. اینها اهل شهرستانها و روستاهای دورافتاده هستند. دیگر رویشان نمیشد برگردند شهرستان و پیش خانوادهیشان.
آیا این کار درست است که بهخاطر خصومت شخصی، ما باعث شویم که اینها طرد بشوند و آیندهی آنها را سیاه کنیم؟ تا ورزش را بگذارند کنار؟
الان طبق قوانین کمیتهی ملی المپیک، قوانین مرتباً دارد سادهتر میشود و هرچقدر ما سختتر میگیریم، آنها دارند قوانین را راحتتر میکنند.
من همین مسابقات آسیایی که سرمربی تیم ملی فوتسال بودم، وقتی رفتیم ویتنام برای مقدماتی، از اینجا میشنیدم که زمزمههایی در مورد دو- سه تا از بازیکنان ما هست. من از دکتر هراتیان در فدراسیون پرسیدم. گفتند آنها هیچ مشکلی ندارند. وقتی ما رسیدیم به ویتنام، باورتان میشود که ما هنوز به هتل نرسیده بودیم، دکتر AFC آمد و اسم سه بازیکن را گفت که آنها باید بیایند و تست پزشکی بدهند. همان سهبازیکنی که یک خانم مربی در ایران، روی آنها دست گذاشته بود. خدا را شکر که هیچ مشکلی وجود نداشت و ما روسفید شدیم؛ اما این مسائل باید مدیریت شود.
در فوتبال، بحث داوری و ضعف داوری خیلی جدّی است. در همین بازی بارسلونا و پاری سنژرمن، داور در رقمخوردنِ نتیجهی بازی، نقشی جدی داشت. ولی من رصد میکردم که بازیکنان و مربیان، به شکل باورنکردنی از این قضیه گذر کردهاند و به هیچوجه اعتراضی وجود ندارد. چقدر ما فاصله داریم با این فرهنگ؟ در فوتسال هم من دیدم که این اعتراضات به داوری خیلی زیاد وجود دارد. چطور میشود به آنجا رسید، که حتی مربیای که فکر میکنی از یک فرهنگ متفاوتی است، در آن شرایط نمیتواند خودش را کنترل کند؟
ما اتفاقاً در تیم خودمان بسیار بر این مسأله تاکید داریم که با داور صحبت نکنید. اگر قرار است کسی هم درگیر شود و صحبت کند، من هستم یا سرپرست تیم. در فوتبال مردان چه اتفاقاتی دارد میافتد؟ آیا آن چیزهایی که بچهها در تلویزیون میبینند بیشتر تاثیر میگذارد، یا صحبتهای من؟
دوم؛ در مورد خود من. احساس میکنم که ظرفیتم پایین آمده است. مثلاً دهسال پیش مربی آرامتری بودم. الان ظرفیتم خیلی پایین آمده است. اما وقتی هم در یک موردی پیشرفتی نمیبینی، خیلی اعصابت خرد میشود. چرا مشکلات دهسال پیش در داوری ما هنوز دارد اتفاق می افتد؟ چرا ارادهای برای درستکردن وجود ندارد؟ شما در یک جایی دیگر ظرفیتات تمام میشود. الان عصبانیت من بیشتر از این است که چرا ارادهای برای درستکردن این موضوع وجود ندارد برای اینکه مسیر داوری ما به جای درستی برسد؟
آره این موضوع را میفهمم. بحث داوری برای من در واقع یکی از همان نقاط ارتباط فرهنگ و فوتبال است. رفتار بازیکنان در قبال داور. در فوتبال بانوان این موضوع قابل فهم است. اما این چند وقت اخیر، وقتی بازیهای اروپایی را نگاه میکنم، همیشه میگویم که کار من با داوری در فوتبال تمام شده است. یعنی فکر میکنم شاید داورهای ما بهتر هم باشند؛ اما چرا این فرهنگ وجود ندارد؟ آنها چه کار کردند که به اینجا رسیدند؟ فدراسیون چقدر میتواند کمک کند؟ مخصوصاً الان با وجود شبکههای اجتماعی، مسأله بسیار بدتر شده. یعنی داور یک اشتباه سهوی انجام میدهد و شبکههای اجتماعی پر میشود از اینکه «لجن این فوتبال را گرفته است و...!»
من فکر میکنم به خاطر ساز و کار درستی که آنجا وجود دارد، به این نتیجه رسیدند که از اعتراض به داوری نهتنها سودی نمیبرند، بلکه ضرر هم میکنند. اما در ایران اینطور نیست؛ شما از اعتراض به داوری، سود میبرید و به همین دلیل هم هست که تشویق میشوی که این کار را انجام دهی. یعنی شما وقتی فشار وارد میکنی به داور، میگویی نمیخواهم این داورِ بازی ما باشد، این تبعات را هم دارد؛ یا فضا را طوری فراهم کنی و احساس ناامنی به داور بدهید که نتیجه به سود شما رقم بخورد.
در بازی فوتسال مس سونگون که داور نتوانست گزارش پایانی بازی را بنویسد، داور میگفت هیچکس به من نمی گوید خداراشکر که سالم از این سالن بیرون آمدی. جان من در خطر بود. اما هیچکس فکر نمیکند که من جانم را برداشتم و از آنجا بیرون آمدم؛ همه میگویند چرا گزارش ننوشتی. خب فضا برای نوشتن آن گزارش فراهم نبوده است.
فرهنگ، یک مجموعه از اِلِمانها است. از منِ مربی تا بازیکنان و تماشاچی. همهی ما بهنوعی داریم از این فضا ضرر میکنیم اما هیچکس هم حاضر نیست در این راستا قدمی بردارد. شما الان آقای فغانی را ببینید؛ چرا فشار روی ایشان کمتر است؟ به این دلیل که همه پذیرفتهاند که ایشان داور خوبی است. این کار را هم ما انجام ندادیم؛ در واقع حضور آقای فغانی در مسابقات مختلف بین المللی باعث این شده است.
لایفاستایل یک مربی را اگر بخواهید توضیح دهید چطور است؟ و این چقدر در ایران و خارج از کشور متفاوت است؟
من خودم بهشخصه اگر زندگیام را ورزش تأمین میکرد، صبح تا شبم را به فوتبال و فوتسال اختصاص میدادم. اما من میدانم که نمیتوانم اعتماد کنم و هرلحظه ممکن است زیر پایم را خالی کنند و به همین دلیل مجبورم کار اقتصادی دیگری هم انجام دهم. اما همیشه دارم به آن فکر میکنم. همین تیم باشگاهی برای من حداقل روزی شش ساعت وقت میگیرد؛ دو- سه ساعت تمرین. بقیه برای طراحی تمرین و حواشیای که وجود ندارد. ما خیلی بیشتر از پولی که داریم دریافت میکنیم، وقت میگذاریم.
ما در سایت «فرهنگستان فوتبال» سعی میکنیم بیشتر به مباحث فوتبال و جامعه شناسی در فوتبال اهمیت بدهیم و سعی میکنیم در حد توانایی خودمان، بحث فرهنگ را در فوتبال پررنگ کنیم. خودت سالهاست در این حوزه هستی و رسانههای ورزشی را دنبال میکنی؛ اساساً فکر میکنی چقدر جای چنین رسانهای خالی بوده و چقدر میتواند تأثیرگذار باشد؟ آیا ما ابزار این تأثیرگذاری را داریم؟ الان که با وجود شبکههای اجتماعی هر کسی برای خودش یک رسانه دارد و وضعیت روزبهروز بدتر میشود، چقدر جای این رسانه را خالی میدیدید؟
یک چیزی در سرفصلهای تدریس ما در رتبهی یک آسیا وجود دارد در سطح مربیگری، ما میگوییم برای آمادگیِ یک تیم فوتبال یا فوتسال، چهار فاکتور مهم وجود دارد: مسائل تاکتیکی، تکنیکی، روانی و مسائل بدنی.
ما میگوییم این چهار عامل باید کار شود؛ الان در فوتبال روز دنیا، دو عامل دیگر اضافه شده است: یکی مهارتهای اجتماعی است و دیگری کلاسهای تئوری؛ یعنی یکسری کارها باید در کلاسها انجام شوند. ولی مهارتهای اجتماعی را آنها تقریباً همتراز با دیگر مهارتها جلو میبرند و فهمیدهاند برای موفقیت یک تیم، المانهای دیگری وجود دارد. این مهارتهای اجتماعی، خودش ریزفاکتورهایی دارد از جمله: نحوهی برخورد با هوادار، حریف، داور، رسانهها، مشارکت خانوادهها و.... به نظر من، اگر مربیان ما این را بهعنوان یک عامل ضروری مثل مسائل فنی بهش اهمیت ندهند، همین است که روی آن سرمایهگذاری نمیشود و آموزش داده نمیشود. وقتی من هرچقدر وزنه بزنم، پیشرفت آن را میبینم؛ اما مهارتهای اجتماعی در ذهن مربیان، بهعنوان یک الویّت مطرح نیست، که میتواند منجر به موفقیت تیم شود.
در کتاب خاطرات فرگوسن نکتهی جذاب این است که چقدر این فرد برای این موضوع در دوران مربیگریاش وقت گذاشته است. چقدر به خانوادهی بازیکنانش سر میزده و با آنها ارتباط داشته؛ یا مثال دیگر لیزارازو، هافبک تیم ملی فرانسه، که در بایرنمونیخ بازی میکرد، وقتی داشت از بایرن جدا میشد با او مصاحبهای انجام شد و از وی پرسیدند که شما سالها در مونیخ بازی کردی، مونیخ را چطور شهری دیدی؟
گفت راستش من زیاد مونیخ را ندیدم. در هفت سال زندگیام در مونیخ، ۹۰درصد زندگی من در مسیر باشگاه به خانه گذشته است. هنوز دیدنیترین مکانهای مونیخ را ندیدهام. شاید یک هفته برگشتنم را عقب بیندازم، تا بتوانم جاهای دیدنی مونیخ را ببینم.
این مسأله برای بازیکنان حرفهای جا افتاده است. سر موقع بیدارشدن، سر موقع خوابیدن، اینها مهارتهای اجتماعی است. ما اینها را به بازیکنانمان یاد نمیدهیم. بازیکن ما در تونلی که میخواهد برود سوار اتوبوس شود، با هوادار درگیر میشود. کسی به بازیکنان ما یاد نمیدهد. من همیشه به بچهها میگویم ما حق نداریم رفتار زشت داشته باشیم؛ چون به پای یک مجموعه نوشته میشود. اما فکر میکنم بخش مهم مشکل ما همین مهارتهای اجتماعی است که در فوتبال مدرن بسیار به آن اهمیت داده میشود و در فوتبال ما مهجور مانده است.
هر بازیکنی که میآید، یک بکگراندی دارد. یک شرایط خانوادگی داشته است و آن چیزی که تراوش میکند، بهعنوان رفتار یک بازیکن، همهاش به مربی و باشگاه برنمیگردد و بخش زیادی از آن به بکگراند بازیکن برمیگردد. بنابراین ما بهعنوان یک باشگاه، وظیفهیمان این است که یکسری فرهنگها را باید کمکم غالب کنیم؛ مثلاً تمام فکر و ذکر بازیکنان ما این است که مشهور شوند، و بعد از آن شهرت اتفاقات خوبی برای آنها نمیافتد و سراشیبی شروع میشود؛ چون شهرت، شکل زندگی آدم را عوض میکند. نمیشود که همهچیز اطراف زندگی آدم تغییر کند و شما خودتان را رشد ندهید. این کاری است که رسانهها میتوانند انجام دهند، که چطور بازیکنان میتوانند رشد کنند. شهرت را بهتنهایی به بازیکنان ندهیم. من در بخش بانوان، این را از نزدیک دیدم که به محض مشهورشدن، چقدر روند زندگی و رفتار بازیکنان تغییر میکند. بنابراین رسانههای ما به جز اینکه بازیکنان را با بسیاری از اخبار زرد، مشهور میکنند، باید در کنار آن ظرفیتسازی هم انجام دهند و بتوانند بازیکنان را برای این شهرت آماده کنند و به آنها آموزش بدهند.
حرف آخر
فوتسال زنان خیلی فکر من را مشغول خود کرده است. احساس میکنم مثل بچهی من است و نباید زمین بماند و آرزویم این است که این فوتسال با اینهمه پتانسیل بتواند جلو برود و مردم ایران، قهرمانان ملیشان را بشناسد. الان جام جهانی فوتسال زنان دارد راه میافتد و من امیدوارم که روند رو به رشد فوتسال، ادامه پیدا کند.
- 11
- 2