به گزارش خبرورزشی، سرنا ويليامز، پرافتخارترين تنيسباز عصر اوپن زنان، بعد از مدتها غيبت، مهياي بازگشت به ميادين بزرگ است. سرنا، خواهر كوچكتر خانواده ويليامز كه به تازگي مادر شده است چند وقتي از دنياي تنيس دور بود و همين مورد باعث افت شديد رنكينگش شده است. او كه زمان باردارياش به عنوان زن شماره يك تنيس دنيا از ميادين كنار رفت حالا در آستانه رقابتهاي گرنداسم استراليا، اولين مرحله از گرنداسلمهاي فصل، در رتبه ۲۳ دنيا ايستاده است. مجله «ووگ» به مناسبت بازگشت سرنا به دنياي تنيس، جديدترين شمارهاش را به اين ورزشكار ۳۶ ساله اختصاص داده و در گفتوگويي با سرنا، به دنياي مادرانه او پرداخته است؛ هرچند سرنا باز هم در دنياي جديدش، به دنبال خلق چند ركورد ديگر در دنياي تنيس است.
مادر شدن
الان كه ۳۶ سالم است و به بچهام نگاه ميكنم، يادم ميآيد يكي از اهدافم، زماني كه خودم كوچك بودم، همين بود؛ اينكه بچه داشته باشم. راستش اين هدفم مربوط به قبل از آن بود كه تنيس، بالاتر از هر چيزي در زندگيام باشد؛ همان زمان كه دختر عادي بودم و عروسك بازي ميكردم. اووه، واي خدا، هميشه عروسكها را دوست داشتهام.
اهداف جديد در تنيس
راستش را بخواهيد اين ايده كه به سانفرانسيسكو اثاثكشي كنم و آنجا مادر شوم ايده بسيار گيرا و جذابي برايم بود. با اين حال من هنوز در تنيس به دنبال چيزهاي ديگري هستم؛ شايد بيمعني باشد ولي بايد به شيوهاي كاملاً مقتدرانه بيانش كرد: من هنوز هم گرنداسلمهاي بيشتري ميخواهم. متأسفانه، به خوبي كتاب ركوردها را ميشناسم و ميدانم براي تبديل شدن به بهترين تنيسباز تاريخ بايد به دو گرنداسلم ديگر برسم تا در كارنامهام ۲۵ گرنداسلم داشته باشم. (عبور از ۲۴ گرنداسلم مارگارت كورت و تبديل شدن به بهترين تنيسباز تاريخ.)
مسابقه دادن با بچه
الان واقعاً فكر ميكنم بچه داشتن ميتواند به من كمك كند تا به هدفم برسم. وقتي زياد مضطرب ميشوم، مسابقاتم را ميبازم ولي حالا فكر ميكنم بسياري از اين اضطرابها از زماني كه المپيا به دنيا آمده از بين رفته است. آن هم با علم به اين موضوع كه وقتي اين بچه را در خانه دارم، ديگر به هيچ مسابقهاي نبايد فكر كنم. به پول، قهرماني يا پرستيژ نياز ندارم. اين مواردي كه نام بردم را ميخواهم ولي نيازي به آنها ندارم و فقط احساس متفاوتي براي من دارند.
بچهداري
بعضي وقتها حس ميكنم واقعاً افسرده شدهام و به خودم ميگويم نميتوانم كارهايي كه به من محول شده است را انجام دهم. اين همان واكنش و ذهنيت منفي است كه گهگاه در زمين مسابقه هم به سراغم ميآيد. البته اين موارد بيانگر همان چيزي است كه هستم؛ هيچكس درباره لحظات بدش، استرسي كه دارد، ناراحتي زيادي كه هر بار بچه گريه ميكند به سراغش ميآید، صحبت نميكند. واقعاً كارم به مشكل برخورده بود و نميدانم چندين بار چنين حسي به سراغم آمده است. گهگاهي از گريههاي زيادش عصباني شدهام؛ بعد از اينكه عصباني شدهام از دست خودم ناراحت شدهام، بعد خودم را گناهكار حس كردهام. واقعاً چرا وقتي يك بچه گريه ميكند من اينقدر ناراحت ميشوم؟ اين واكنشها را نميتوانم درست تشخيص دهم.
سختترين كار
اطاعت كردن، حمايت به دنبال ميآورد. اين چيزي است كه مادرم به من ميگويد. اين جمله مستقيماً از انجيل ميآيد؛ مادرم آن را روي كاغذ نوشته و به من داده است. من هميشه آدم مطيعي بودهام: هر كاري كه والدينم به من گفتهاند انجام بده را انجام دادهام و بحثي هم در كار نبوده است. هرچند شايد ماههاي اوايل ۲۰ سالگيام كمي سركش بودهام. حالا فكر ميكنم داشتن يك بچه آن هم در اوج دوران تنيسم، سركشترين كاري است كه ميتوانم انجامش دهم.
دوقلوهاي راجر فدرر
واقعاً ناعادلانه است. او ۴ تا بچه دارد و به سختي يك تورنمنت تنيس را از دست داده است. اصلاً نميتوانم تصور كنم اگر من الان يك دوقلو داشتم وضعيتم چطوري بود. شايد الان كف زمين پهن شده بودم.
رقابت كردن با ونوس
ميدانم تا چه حد سخت كار ميكند. از بازي كردن مقابل او زماني كه آن نگاه عجيب روي صورتش است كه اگر ببازد حسابي ناراحت ميشوم، متنفر هستم. خيلي نگاه باشكوهي است. قلبم را ميشكند. خب، اين اواخر كه با او بازي ميكنم، ديگر مطلقاً به چشمهايش نگاه نميكنم چون اگر نگاهم به نگاهش بيفتد احساس بدي پيدا ميكنم و بازي را ميبازم. فكر ميكنم رقابت ما دقيقاً از جايي شكل گرفت كه ديگر به او نگاه نكردم.
عدم ثبات در جدول زنان
اينكه شماره يكي در غياب من به طور مشخص در اختيار كسي قرار نگرفته برايم موضوع جالبي است. حس خوبي به من ميدهد كه ميتوانم دوباره به جايي كه حس ميكنم متعلق به من است برسم. من براي اينكه دومين یا سومين بازيكن برتر تنيس باشم بازي نميكنم. اگر ميبينيد شماره يك مشخصي وجود نداشته خب معنياش اين است كه ميتوانم اين جايگاه را به خودم اختصاص دهم. البته اين را هم بگويم اگر يك شماره يك قاطع هم پيدا ميشد باز برايم جذاب ميشد چون بايد برايش خط و نشان ميكشيدم و ميگفتم براي فتح جايگاهت آمدهام.
وارد تورنمنت شدن با رنكينگ پايين
يادم ميآيد زماني كه به عنوان شماره ۱۸ وارد رقابتهاي گرنداسلم شدم چقدر استرس داشتم. آن سال، همه گرنداسلمها را باخته بودم و پا به يو اس اوپن، آخرين گرنداسلم گذاشتم. مربيام، پاتريك موارتاوغلو به من گفت: سرنا، اينكه شماره ۱۸ باشي هيچ معنياي ندارد. تو در ۱۸ سالگي كلي استرس داشتي. چرا در ۳۰ سالگي نداشته باشي؟ چرا در ۴۰ سالگي نه؟ براي من آن جملات كمككننده بود.
من ۱۸، ۱۹ و ۲۰ سال بعد از شروع تنيسم باز هم ميبردم؛ پس چرا بايد كنار بكشم؟ فكر ميكنم زنان گاهي خودشان را محدود ميكنند. نميدانم چرا ما اينطوري فكر ميكنيم. ميدانم به ما فهماندهاند به اندازه مردان، روياپردازيهاي بزرگ نداشته باشيم؛ اينكه فكر نكنيم ميتوانيم مديرعامل باشيم در حالي كه كنار همان مردان كار ميكنيم. من واقعاً از اينكه دختر دارم خوشحال و راضيام. ميخواهم به او نشان دهم هيچ محدوديتي براي زنان وجود ندارد.
- 15
- 2