امشب در شهر رویان فرانسه غوغایی بهپاست. بیش از هزار تماشاگر در سالن مسابقه باشگاه رویان اوشن این شهر جمع میشوند تا مسابقه بوکس ببینند؛ مسابقه بین ۲دختر؛ ۲دختری که یکی از آنها ایرانی است. فرانسویها از مدتها قبل منتظر این دختر هستند؛ از همان روزی که ستاره سابق بوکس جهان که او هم یک ایرانی است، وعده برگزاری این مسابقه را داده بود. از همان روز روزنامهها و شبکههای تلویزیونی فرانسه، گزارشهای مختلفی دادهاند از مهیار منشیپور و برنامهای که برای صدف خادم تدارک دیده است. منشیپور بوکسور ایرانی است که با نام فرانسه ۶قهرمانی جهان دارد. خادم هم بوکسور آماتوری است که نخستین مسابقهاش در بوکس را امشب در یکی از هیجانیترین میدانها تجربه میکند. این مسابقه برای فرانسویها در حدی مهم شده است که امشب حتی وزیر ورزش این کشور هم در جمع تماشاگران مینشیند. شاید برای همه آنها جذاب باشد چطور در کشوری که برای زنان بوکسی ندارد و هنوز از شبکههای تلویزیونیاش بوکس مردان بهندرت پخش میشود، یک دختر توانسته خودش را روی رینگ برساند. داستان بوکسور شدن صدف را با یک جستوجوی ساده در صفحههای اینترنتی هم میشود خواند؛ داستان یک «اتفاق» که مثل همیشه در ورزش ایران حرف اول را میزند. مدتها قبل خبر بوکسور شدن یک دختر سروصدایی در فضای مجازی بهپا کرد. تصور میشد این خبر و بوکس کار کردن صدف بیشتر ژستی است که او با دستکش و کیسه بوکس گرفته اما صدف به همشهری توضیح میدهد که چطور سمت بوکس رفت، چطور با مهیار منشیپور آشنا شد و چطور امشب در فرانسه روی رینگ میرود.
چطور میشود در ایران زندگی کرد، زن بود و بوکسور شد؟
از ۹سالگی بسکتبال بازی میکردم. دوران دبیرستان بسکتبال را کنار گذاشتم و خیلی چاق شدم. ۶۵کیلو بودم و چهل پنجاهکیلو وزن اضافه کردم. ۲سال طول کشید که وزنم را پایین بیاورم. بعد از این اتفاق دوباره سراغ بسکتبال رفتم. دیده بودم بسکتبالیستهای خارجی برای اینکه جنگندگیشان بالا برود، بوکس کار میکنند. من هم تصمیم گرفتم این کار را انجام بدهم. یک مربی بوکس پیدا کردم، از بوکس خوشم آمد و گفتم همین رشته را ادامه میدهم.
بوکس زنان نداریم، با کدام مربی و کجا تمرین میکردی؟
مربیام آقا بود و در پارک طالقانی با من تمرین میکرد. بعد از یک مدت گفت که نمیتواند به پارک بیاید. قرار شد من به جایی که او تمرین میداد بروم؛ یک جایی در قرچک ورامین، روستای خیرآباد. هفتهای سه چهارروز از مرزداران تا این روستا میرفتم و تمرین میکردم. یک مدت هم در پارکینگ خانه کیسه بوکس بسته بودم و تمرین میکردم.
مربی خوبی بود؟
نه، خیلی حرفهای نبود.
مسافت زیادی را هر روز باید میرفتی، ورزشی میکردی که به تصور جامعه زنانه نبود، با مربی مرد کار میکردی؛ خانواده چطور با این مسائل کنار آمدند؟
اولش که شروع کردم خانواده خیلی مخالف بودند و اصلا حمایتم نمیکردند. پدرم بدش نمیآمد ولی مادرم اصلا دوست نداشت؛ بهخصوص اینکه من دانشگاه را هم کنار گذاشته بودم. مجبور بودم هم کار کنم و هم تمرین کنم.
دانشگاه را چرا کنار گذاشتی؟
۲سال پیش دانشگاه کنکور دادم و مهندسی ورزشی قبول شدم اما نرفتم. استادها قبول نمیکردند که هم درس بخوانم، هم کار کنم و هم تمرین کنم. در ساعتهای بیکاری میخواستم در دانشگاه تمرین کنم اما اجازه نمیدادند روی زمین چمن دانشگاه بدوم. میگفتند باید از این نامه بگیری، از آن نامه بگیری. ۲ترم رفتم و دیگر نرفتم.
شغلت چیست؟
کلا کارم ورزش است. در این مدت کارت مربیگری بدنسازی و بسکتبال را گرفتم. در باشگاهها مربیگری میکردم که هم کار کنم و هم تمرین و اینکه هزینه جدایی برای تمرینات بدنسازی خودم نداشته باشم.
مدتی قبل بوکس کردن شما خبری شد. این دیده شدن به ادامه کارت کمک کرد؟
در باشگاهی در یوسفآباد کار میکردم. خانم عکاسی آنجا بود که کارش عکاسی از زنان بود. متوجه شده بود که من بوکس کار میکنم. یکبار از من عکاسی کرد و من هم یکی دو عکس را در صفحهام گذاشتم. بعد از آن رسانهها متوجه من شدند. یکی از روزنامههای ورزشی با من مصاحبه کرد و کلی جنجال بهپا شد. خیلی اذیت شدم. بوکسورها میگفتند بوکس بلد نیست. مسخرهام میکردند. کارشان خیلی بد بود. من از شدت ناراحتی شبها تپش قلب میگرفتم. مربیام هم از این کار من شاکی شد. میگفت باید دور از جنجال کار کنی.
گفتی مربیات حرفهای نبود. چطور متوجه این موضوع شدی و با او ادامه دادی؟
یکبار با مربیام به ارمنستان رفتیم و با نفراتی که آنها داشتند تمرین کردم. آنجا بود که متوجه شدم مربیام با من خوب کار نکرده و تصمیم گرفتم دیگر با او کار نکنم. دو سهماه بوکس را کنار گذاشتم. کارت مربیگری بدنسازیام را گرفتم. کلاسهای ورزش و تغذیه رفتم. مدام خودم را بهروز میکردم. مربیام در کلاس تغذیه مربی دیگری را به من معرفی کرد. او هم من را خیلی اذیت کرد و از لحاظ روحی خیلی به هم ریختم. حالم خیلی بد بود و از زندگی کردن هم پشیمان شده بودم. مدیریت یکی از باشگاههایی که کار میکردم، زن خیلی قویای بود، او خیلی کمک کرد تا من دوباره سرپا شوم. شش هفتماه تنهایی تمرین کردم. کوه میرفتم، تنها بودم تا قوی شوم. آن زن فرشته نجات من بود.
میگویند با یکی از مربیان تیم ملی کار میکنی.
بیشتر بوکسورها من را میشناختند و میدانستند بوکس کار میکنم و در اینستاگرام پیام میدادند و پیگیر کارهایم بودند. دخترعموی علی مظاهری، بوکسور تیم ملی در باشگاه ما بود. یک روز گفت که مظاهری میخواهد تو را ببیند. رفتم او را دیدم و صحبت کردیم. پرسید که چرا دیگر تمرین نمیکنی؟ به او گفتم که از کار کردن با مربیان مرد میترسم. مربی خوبی به من معرفی کرد. بعد از آن دوباره برگشتم و علاقهمند شدم.
غیر از شما دختران دیگری هم هستند که در ایران بوکس کار میکنند ولی پنهانی. با دختران دیگری که بوکس کار میکنند آشنا هستید؟
کم نیستند دخترانی که کار میکنند، با مربیان دیگر کار میکنند. ما چهار پنجنفر هستیم که با این مربی کار میکنیم. من یک مدت کار نکرده بودم و آنها که مربی خیلی بهتری داشتند، از من جلوتر بودند.
چقدر برای مربی هزینه میکنید؟
برای ۱۶جلسه ۲میلیون تومان میدهیم. من روزهای اول در این حد پول نداشتم. اگر از نظر مالی مشکلی نداشتم و این هزینه را میکردم الان خیلی بهتر بودم.
چطور با مهیار آشنا شدی؟
با مهیار منشیپور ۲سال قبل آشنا شدم، وقتی که به ایران آمده بود. در توچال یک برنامه تمرین گروهی گذاشته بود. برایم اسطوره بود و دوست داشتم او را ببینم. من و یکی دودختر دیگر هم برای این تمرین رفته بودیم. مشت هم زدیم. چندماه پیش یک پیام روی گوشیام آمد که مهیار منشیپور به تلگرام وصل شد. من اصلا یادم نبود که شمارهاش را دارم. همان موقع به او پیام دادم و فیلم تمرینات را برایش فرستادم.
برگزاری مسابقه در فرانسه را مهیار پیشنهاد داد یا شما؟
مهیار چند وقت پیش گفت میتوانم برایت بازی بگیرم. بازی هم رسمی است و غیرقانونی نیست. قرار شد از فدراسیون اجازه بگیرم. دعوتنامه خواستند او هم فرستاد. اما فدراسیون گفت که وزارت ورزش با رفتن من به فرانسه و شرکت در مسابقه مخالف است. منشیپور خودش پیگیر کار من شد و فدراسیون جهانی برای شرکت در مسابقه دفترچه صادر کرد.
تا حالا مسابقه بوکس دادهای؟
نه اصلا. این نخستین مسابقه من است. قبل از این قرار بود به ترکیه بروم و آنجا بازی کنم. کسی که میخواست مسابقه بگذارد، دلال بود. پانزده شانزدهمیلیون تومان میگرفت. من این پول را نداشتم. چند نفر از بچهها قبلا این پول را داده بودند و برایشان مسابقه گذاشته بود. البته میگویند مسابقات رسمی نیست.
از حریف بگو، او را میشناسی؟
آنی چاووین دختری است که قرار است من با او مسابقه بدهم. ۴مسابقه رسمی داشته و مثل من صفر نیست. مثل خودم بسکتبالیست بوده. فرانسوی و جنگنده است. خیلی تجربه ندارد ولی از من که اصلا تجربه مسابقه ندارم، بالاتر است. مسابقه قرار است در باشگاه رویان اوشن برگزار شود. رئیس باشگاه لباس تمرین، طناب، باند، دستکش و حتی کفش برای من خرید و فرستاد. برای خود مسابقه هم قرار است آدیداس لباس بدهد. برای من که تا حالا از طرف هیچکس حمایت نشدهام، این کارها خیلی ارزشمند است.
اگر در این مسابقه پیروز شوی، دوست داری آن را به چهکسی تقدیم کنی؟
به همه دختران و زنان ایرانی که برای این مملکت زحمت کشیدهاند. به زنانی که در جنگ شهید شدهاند، به مادران و همسران شهیدان راه وطن و البته به دخترانی که مثل خود من با همه محدودیتها میجنگند و دوست دارند برای سربلندی کشورشان کاری بکنند. قرار است در این بازی من با لباسی که به رنگ پرچم ایران است مسابقه بدهم. البته این لباس باید استانداردهای بینالمللی در یک مسابقه رسمی را داشته باشد.
بعد از این مسابقه قرار است چه اتفاقی بیفتد؟
من میخواهم به المپیک۲۰۲۰ برسم، بعد از این بازی مشخص میشود که میتوانم یا نه. اگر هم نشد برای المپیک۲۰۲۴ خودم را آماده میکنم. بعدش میخواهم با یک کارنامه خوب به بوکس حرفهای بروم.
الان خانواده با شما همراه شدهاند یا هنوز هم دوست ندارند بوکس کار کنی؟
خانه ویلایی داشتیم، خراب کردیم و ساختیم. خانواده حال اساسی به من داد. یک واحد آن خانه را به من دادهاند. کیسه زدهام و همان جا تمرین میکنم. خانهام شده باشگاه. همان جا کار میکنم. ۲۰شاگرد دارم. بهنظر خودم که آنها خیلی با من همراه هستند.
- 20
- 6