با منصور برزگر پير كشتي ايران كه مرشد چند نسل از قهرمانان و خاك تشك خوردههاي كشورمان بوده گفتوگويي بلند بالا داشتهايم كه هر روز بخشي از آن را ميتوانيد در همين ستون بخوانيد.
شما همواره حسرت خورده و گفتهايد كه چند كشتيگير بودند كه ميتوانستند نتايج خيلي بهتري كسب كنند؛ اما اين طور نشد. يكي از آنها فريدون قنبري است.
يك موضوعي است كه من بايد حتما بگويم. در مملكت ما نهتنها در ورزش و كشتي بلكه در خيلي از مسائل به خاطر عدم آگاهي و مشكلات فرهنگي شاهد استعدادكشي هستيم، به خصوص در مدارس. در واقع ما در استعدادكشي بينظيريم و صاحب ركورد. من يك پسر دارم كه خيلي باهوش است و در كلاس دوم داشت ميرفت تيزهوشان كه امتحان دهد؛ اما به خاطر رفتار بد معلمش نتوانست، در صورتي كه اگر رفتار بد آن معلم نبود الان يك نابغه بود. براي همين من هميشه به مربيان ميگويم كه مراقب رفتارشان باشند، چرا كه خيليها را ديدهام كه به خاطر رفتار بد مربيان و معلمان فنا شدهاند و يكي از اينها فريدون قنبري است.
قنبري يك استثنا بود. خودش يك روز يك مثالي ميزد كه خيلي جالب بود. تعريف ميكرد و ميگفت كه من خيلي دوست داشتم با همه، با بچههاي ديگر درگير شوم. يك روز معلم علوممان من را ديد و گفت فريدون كجايي؟ گفتم در اين كلاس هستم. گفت خب پس شاگرد من هستي كه. به كلاس رفتيم و شروع كرد از من تعريف كردند. هر بار كه درس علوم داشتيم معلممان از من تعريف ميكرد و من را تشويق ميكرد تا اينكه من در كلاس علوم شدم يك آدم ديگر و نمرهام هم ١٧ شد و اين براي من كه از درس و مدرسه فراري بودم نمره خيلي خوبي بود. معلممان هم برگه من را آورد و به همه نشان داد و گفت ببينيد اين نمره را خود فريدون گرفته و به من گفت ببين من به تو ارفاق نكردم خودت شدي ١٧. تو باهوش هستي و اگر خودت بخواهي، ميتواني هميشه نمرات خوب بگيري.
اين را گفتم تا بگويم «درس معلم ار بود زمزمه محبتي/ جمعه به مكتب آورد طفل گريز پا را» وقتي جوانان ما به پست و مقامي ميرسند از آن لاك بيرون ميآيند. به هر حال اينها كه از نسل مرفه نيستند. كارگر هستند، كشاورز هستند. من خودم شاگرد آهنگر بودم، شاگرد مكانيك بودم. اينها كه از آن قشر ميآيند چند درصدشان ميتوانند خود را حفظ كنند و از اين فضايي كه به وجود آمده قسر در بروند؟ متاسفانه جوانان زيادي نيستند كه بتوانند خود را حفظ كنند و بر اثر اين اتفاقات و فشارها به فنا ميروند. خيلي از جوانان كه نتوانستيم دركشان كنيم، فنا شدند. به نظر من همين برخورد ما در خيابان در صف ايستادنها بايد بهتر شود، ما بايد فرهنگمان را عوض كنيم. بايد به هم احترام بگذاريم. اين سيستم بايد اصلاح شود، اين علاوه بر دولت و حكومت دست خود ما هم هست. فرهنگ ما بايد از پايه درست شود. تا وقتي كه ما مسائل و مشكلات را از نظر فرهنگي درست نكنيم، جامعه ما به نابودي ميرود و جوانانمان به فنا ميروند.
منصور برزگر ساليان سال در كشتي بوده و در تيم ملي سرمربيگري كرده، آيا در همه اين سالها شما شاگرد حرف گوش نكن ناخلف هم داشتيد كه از فرامين سرمربي خودش سرپيچي كند؟
شما در هر جامعهاي برويد، افراد مختلف با فرهنگهاي مختلف وجود دارند. در مدرسه، در سربازخانه، در ادارات و جايي نيست كه افراد مختلف با فرهنگهاي متفاوت حضور نداشته باشند. من همهجور كشتيگيري در كلاسم بوده است. از قدارهكش بگير تا دكتر و مهندس كه بعدها حتي وزير هم شدند، مثل آقاي سيد شمسالدين حسيني؛ اما در كلاس من همه اينها صبور بودند و شايد اگر الان هم كه بالاي پنجاه سال سن دارند من را ببينند خم شوند و دستم را ببوسند. در كلاس من جز تمرين كشتي، جز فرهنگ كشتي كار ديگري نميكردند و من از همه اينها متشكرم. يك روز من در اردوي تيم ملي نبودم و بين چند تا از كشتيگيران دعوا شده بود.
روزنامهها هم خيلي سر و صدا كرده بودند و جلسهاي بابت همين موضوع تشكيل شده بود با حضور آقاي تركان، ناطق نوري و... ميگفتند قدارهكشي شده است. من به اين دوستان گفتم كه اگر فكر ميكنيد در كشتي دعوا نميشود و در بين كشتيگيران قدارهكش نيست اشتباه ميكنيد؛ اما خب ما هستيم كه به عنوان مربي بايد اينها را مديريت و كنترل كنيم و جوي را به وجود آوريم كه انرژي خود را صرف كشتي كنند نه دعوا و حواشي، چرا وقتي ما هستيم پس دعوا نميكنند؟ شما اگر فرهنگ كشتي را از قديم از دوره آقا سيدحسن رضيخان و دورتر دوره كنيد، ميبينيد كه اين مسائل همواره در كشتي بوده و هست.
يك بار يكي از كشتيگيران روسيه به ايران آمده بود تا در ليگ براي ما كشتي بگيرد كه به يكباره سروصدا شد و گفتند دعوا شده است. از او پرسيدم در روسيه هم كشتيگيران دعوا ميكنند؟ گفت اينجا كشتيگيران شما چطور و با چه چيزي دعوا ميكنند؟ گفتم نهايت با چوب و چاقو و قمه. گفت آنجا كه دعوا ميشود، اسلحه ميكشند! در داغستان وقتي دعوا ميشود كشتيگيران اسلحه ميكشند.
بله در پارهاي از مواقع خبرش را خواندهايم كه كشتيگيران روس يا جاهاي ديگر درگير شده و حتي اسلحه كشيدهاند. مگر همين سعيد مورتاز علياف كشتيگير شناخته شده روسها و برنده بزرگاني چون عليرضا حيدري، عباس جديدي، الدار كورتانيدزه و گئورگي گوگشليدزه و... نبود كه در درگيري گلوله خورد. يا ميهاييل گانف، قهرمان شناخته شده بلغارها و برنده بوايسار سايتياف كبير در درگيري كلوپ شبانه چاقو نخورد.
اين مسائل در ورزش وجود دارد و تا حدود زيادي عادي است. مگر در فوتبال نيست، اين همه آدم بر سر اين مسائل در فوتبال مردهاند.
وحيد جعفري
- 14
- 3