زمستانهای گذشته که برف تا کمر میرسید و سرمای آن روزها باقی میماند سال هاست که تکرار نشده پس چه نیازی به برف روب داریم یا به لحاف دوزها... نه سرمای استخوانسوزی داریم نه خانه ای بزرگ که لحافها را روی هم بچینیم در گوشه آن یا توی کمد... خیلی از شغلها و کارها بهخاطر تغییر شرایط زندگی و خیلی عوامل دیگر به همین ترتیب کم کم از دست رفتند چرا جای دوری برویم همین شغل خودمان روزنامه نگاری، با آمدن شبکههای اجتماعی و انتشار خبر و در دسترس قرار گرفتن آن به لطف گوشیهای همراه در عرض چند دقیقه دیگر مردم نیازی به روزنامه ندارند تا آنها را از خبرها آگاه کند کسی هم برای خواندن تحلیلها و گزارشها آنقدری زمان ندارد یا زمانش را صرف خواندن نمیکند.
یکی دو سالی هست که شغل ما هم در معرض تهدید قرار گرفته، گرانی کاغذ و اوضاع اقتصادی هم برای روزنامه نگاری قوز بالا قوز شده است. اما شغلهایی هم هستند که مردم به آن بینیاز نشدهاند اما بواسطه تکنولوژی نوع ارائه کار فرق کرده است مثلاً آژانسهای مسافری که کم کم جای خود را به تاکسیهای اینترنتی دادند هر چقدر هم صاحبان آژانس یا رانندگانی که در آژانس مشغول بودند در ۲ سال گذشته مقاومت کردند اما نتوانستند در برابر موج تحول دوام بیاورند، آنها هم مجبور شدند اپلیکیشنی روی موبایل خود نصب کنند و به خیل تاکسیهای اینترنتی پیوستند.
خوب حالا که تحول و تکنولوژی دست در دست هم به پیش میروند صاحبان مشاغل قدیمی چگونه باید شغل جدیدی برای خود دست و پا کنند یا شغل خود را با تکنولوژیهای روز همراه کنند؟ آموزشهای دانشگاهی یا فنی و حرفه ای در بازار کار متحول شده چه جایگاهی دارند؟ مردم باید بار این تحولات را خود به تنهایی به دوش بکشند و گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند یا دولت بهعنوان متولی آموزش همگانی موظف به فراهم کردن بسترهای آموزشی جدید است؟ این سؤالات را از پیروز سعادتی مشاور سابق وزیر کار و کارشناس عالی بازار کار پرسیدیم.پاسخهای او را در ادامه بخوانید.
شاهد هستیم که برخی مشاغل از بین رفته یا در حال محو شدن است. علت آن بینیازی مردم به این مشاغل و تولیدات آن است یا تکنولوژی ما را از آنها بینیاز کرده است؟
بازار کار را باید مقوله ای سیال بدانیم. این بازار همیشه و در همه دورانها ثابت نیست چون اقتصاد در حال تحول و پویایی است و تکنولوژی وارد جریان کار شده است، با تغییر تکنولوژی نیاز مردم و نحوه برآورده شدن آن نیازها هم تغییر کرده است. یک زمانی ما کفاشی داشتیم اما از زمانی که تولید کفش، کارگاهی و کارخانه ای شد نوع الگوی ساخت کفش عوض شد و پینه دوزی کم کم محو شد چون نحوه کار عوض شد. یکی از وظایف وزارت تعاون،کار و رفاه اجتماعی بررسی تحولات بازار کار است چرا این را میگویم؟ چون در این وزارتخانه یک مرکز به اسم تحقیقات و مرکز دیگری به اسم آموزشهای فنی و حرفه ای داریم.
اما در حال حاضر این سه نهاد از هم منفک شدهاند. آموزشهای فنی حرفه ای آموزشهای تک آموزشی است. در حالی که اگر وارد بازار کار جهانی شوید هیچ مرکز آموزشی و فنی حرفهای تک آموزشی نیست بلکه «مولتی استایل» است. یعنی برای یک حرفه چند آموزش داریم یک رشته را به فناوریهای مختلف خرد میکنند و حرفههای مختلف برای آن تعریف میکنند.
آموزشهای فنی و حرفه ای در ایران مطابق با الگوی جهانی است؟
خیر بههمین خاطر مراکز آموزشی ما نمیتوانند تولیداتشان و نیروهای آموزشدیده را وارد بازار کنند. نیرویی که آموزش میبیند با ابزارهای قدیم است، در حالی که باید آموزشهای فنی حرفهای چندآموزشی باشد؛ اگر کارخانه ای به نقطهای رسید که باید نحوه و الگوی تولید خود را عوض کند یا باید کارگرها را اخراج کند یا برای آنها کلاسهای بازآموزی بگذارد چون مراکزی برای بازآموزی نیست یا برای کارخانجات صرف نمیکند کارگرها را به مراکز آموزشی دیگر بفرستد؛ در نتیجه کارخانهها و صنایع تولیدی با استفاده از تکنولوژی کارهای کاربری را کم میکنند و دیگر به کارگر نیازی ندارند. این در حالی است که ما کشوری هستیم که باید تکنولوژی ما براساس نیروی کار باشد چون نیروی کار در ایران بیش از بازار کار است.
باید این نیرو در صنایع اشباع بشود اما بهخاطر وصل نبودن تولید و مراکز آموزشی به هم، کارخانهای که به سمت تکنولوژی جدید میرود مجبور است کارگرها را اخراج یا تعداد آنها را کم کند چون کارگر آموزش دیده ندارد. یکی از معضلات بعدی ما این است که آن نهادهایی که غیر از کارفرماها نیروها را شناسایی میکنند انجمنهای صنفی یا شوراهای کار هستند. یکی از وظایف اصولی آن نهادها این است که در داخل کارخانجات نیروها را با بازآموزی و بازآفرینی جدید حرف آشنا کنند یعنی شوراهای اسلامی کار و صنوف و انجمنهای صنفی باید نیروهای خود را به مراکز آموزشی بفرستند.
قبلاً در مراکز آموزشی صندوق کارآموزی داشتیم یعنی کارخانهها نیروها را به مراکز آموزشی معرفی میکردند و میگفتند ما فلان تکنولوژی را وارد کردیم نیرو در مراکز آموزش فنی حرفهای آن آموزش را میدید بههمین خاطر از محل درآمد کارخانجات و صنایع در سال ۲و نیم درصد بر اساس قانون به مراکز آموزش فنی حرفهای تعلق میگرفت.
اما آموزش نتوانست همپای صنعت خود را بالا بیاورد چون وقتی تکنولوژی داخل کشور میشود مرکز تحقیقات وزارت کار اولین جایی است که باید آن را اعلام کند اما این مرکز، این کار را نمیکند این مرکز باید به وزارت صنعت وصل باشد بازار را برآورد کند و اعلام کند الان چنین تکنولوژی وارد شده و این تکنولوژی میتواند مثلاً ۳۰ هزار نیروی کار را جذب کند. کارخانجات ریسندگی و پارچه بافی چرا افت کرد؟ چون تکنولوژیاش افت کرد و نتوانستیم رقابت کنیم.
وقتی تکنولوژی جدید وارد شد این تکنولوژی نیروی کار را جذب نمیکرد، پارچه بافی بهخاطر نوع تکنولوژی اش و رایانهایزه بودن ابزارش نیروی کار را پس زد، بازارش به هم خورد و نیروی مازاد آن در بازار ایجاد شد. اتصال کارخانهها به مراکز آموزشی الان در کشور ما گم شده است.
مشکل جا ماندن نیروی کار از تحولات بازار را باید در آموزش ببینیم؟
یکی از برنامههای توسعه کشور بهره وری است چرا بهرهوری در کشور ما از نیم درصد بالاتر نمیرود؟ در برنامه ۵ سال گذشته باید از لحاظ بهرهوری از نیم درصد به ۲.۵ درصد میرسیدیم، آیا رسیدیم؟ چرا کسی نمیپرسد چرا نرسیدیم؟ افت کجا بود؟ انحراف از برنامه کجا بود؟ یکی از مشکلات برنامههای کلان ما این است که کسی در پایان برنامه نتایج را بررسی نمیکند و هیچ جا بررسی نمیشود چرا به اعداد هدف نمیرسیم. همه فهمیدیم آموزش عالی ما ۱۰ سال است که نمیتواند نیروی کار را وارد بازار کار کند.
در دانشگاهها درصدهای درسهای کارگاهی را افزایش دادند، آموزش فنی حرفهای دید عجب بازاری برایش جور شده پس آمد آن وظیفه اصلیاش را که آموزش کارگران بود ، کنار گذاشت و بازار تجاری برای خودش درست کرد و وارد دانشگاه شد، برای دانشگاه هم به صرفه نبود خودش کارگاه دایر کند. پس دانشگاه با مراکز فنی و حرفه ای قرارداد بست که این مرکز در دانشگاهها کار آموزش کارگاهی را برعهده بگیرد در حالی که آموزشهای فنی حرفهای ما استانداردهایش استاندارد جهانی نبود.
دانشگاه فقط میخواست دانشجو «آچار به دست» باشد و توجهی به استانداردهای جهانی آموزشهای حرفهای برای آموزش دانشجویان نشد.اگر بررسی کنیم هیچ مرکز استاندارد جهانی به مراکز فنی حرفه ای ما مدرک نداده است در حالی که آنها ادعا میکنند آموزشهایشان براساس استانداردهای جهانی است. اما آموزشها در کشور ما براساس سلایق فردی است. مربیهای آموزشی هیچ مدرک جهانی یا منطقه ای ندارند. آموزشهای غیراستاندارد جاهایی خود را نشان داد. وقتی برای تجهیز پتروشیمیهای عسلویه کارگر برای جوش میخواستیم از چند هزار ثبتنامکننده فقط ۵ نفر از آنها توانستند جوش را براساس استانداردهای جهانی انجام دهند بنابراین ۲ هزار نیروی کار خارجی برای این کار استخدام شد.
نیروی کار هم کم کاری کرده است؟
مردم مقصر نیستند با این وضعیت اقتصادی کسی بخواهد خودش را دوباره بازآفرینی کند به بودجه زیادی نیاز است.یکی ۱۲ سال تحصیل کرده و بعد از آن با هزینه زیادی وارد دانشگاه شده ؛ حالا وارد بازار کار شده هیچ جا او را جذب نمیکند... بیشتر مراکز کار به کسانی نیاز دارند که تجربه کاری دارند آیا دانشجوی ما میتواند پروژه ای را دست بگیرد؟ کدام کارفرما جرأت میکند پروژه یا دستگاهش را به کسی که تازه وارد بازار کار شده بدهد؟ چون نیروی کار، آموزش فنی حرفه ای استاندارد را در دانشگاه ندیده است.
بازار کار به سمت بازار خدماتی رفته چون کمترین آموزش و کمترین حقوق و دستمزد را دارد؛ درست است که خدمات یکی از بازارهای جهانی است که نیروی کار را جذب میکند اما خدماتی که بهرهوری و تولید دارد نه خدمات دلالی، آژانسها خدمات دلالی دارند ؛ درست است بخشی از خدمات را جواب میدهند اما دلالی است تولید نیست مثلاً خدمات الکترونیک نداریم.
در جدیدترین آمار کشور هم بیشترین ارزش افزوده مربوط به بخش خدمات است و ارزش افزوده صنعت و کشاورزی منفی است.
بیشترین ارزش افزوده در بخش خدمات به تولید ناخالص کمک میکند؟ خیر. آیا در تولید کشاورزی سامانههای تکمیلی داریم؟ مراکزی که بتواند کشاورزی را در ۱۲ماه فعال نگه دارد داریم؟ هنوز بهرهوری در استفاده از آب در کشاورزی نداریم.
هیچکس از مسئولان سؤال نمیکند کدام آموزش فنی حرفهای براساس استاندارد تاف (tov) است؟ چرا نیروهای ما در بازارهای جهانی کار جذب نمیشوند در حالی که بعد از صنایع نظامی بیشترین درآمد برای گردش نیروی کار جهانی است. منطقه جنوب شرقی آسیا ،استرالیا و هند... بیشترین نیروی گردش کار را دارند. ۳ میلیون نیروی هندی وارد بازار کار اروپا شدهاند. نگاه ما در آموزش درون کشوری است اما در دنیا اینگونه نیست، آموزشها در کشورهای دیگر هم ملی و هم بینالمللی است.
سرریز نیروی کار آنها وارد بازار کار جهانی میشود اما در کشور ما نیروی کار نمیتواند وارد بازار کار فنی و حرفه ای اروپا یا کشورهای دیگر شود. تا ۱۵ سال پیش نیروی کار به کره جنوبی میفرستادیم. سرریز فنی حرفه ای ما به آنجا میرفت، سرریز پرستاری و پزشک عمومی را در دوره ۵ ساله به آلمان میفرستادیم که جواب داد اما وزارت کار بعداً آن را منحل کرد چون در چند سال نیروی کار و پزشک عمومی در امتحانات ورودی آن کشورها رد میشد پس آموزشهای ما زیر سؤال میرفت. وزارت کار میگفت این کار خروج نخبگان از کشور است در حالی که نخبه یا مغز به لحاظ علمی در هر کشور نهایت ۲۰ نفر است لیسانس یا فوق لیسانس و دکتر نخبه نیست نخبه الان کسی است که آموزشهای لازم را دیده باشد.
الان ما لشکر بیکاران فارغالتحصیل عالی را داریم. چرا آموزش عالی بررسی نمیکند تا آموزشهایش منطبق بر نیازهای بازار کار باشد. چرا در آموزش علوم انسانی و پرستاری مازاد نیرو داریم چرا پرستاران ما رتبهبندی نیستند چرا پرستاران ما در خارج رجیستر نمیشوند؟ ما انتقاد میکنیم اما در مقابل راه برون رفت را هم نشان میدهیم اما کسی توجهی نمیکند.
شغلهایی برای آینده
احمد روستا( عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
تمام شغلها را نمیتوان بهطور یکسان نگاه کرد ما طبقهبندیهای مختلف داریم در مشاغل. شغلهایی هستند که با توجه به تحولات جدید کم کم جذابیت خودشان را از دست داده اند در نتیجه زمینه مناسبی برای ادامه اینطور شغلها نیست در مقابل اینگونه شغلها یک سری شغلهای جدید بویژه در حوزه فناوریهای نوین ارتباطات و اطلاعات و خدمات مرتبط با اینها شکل گرفته و اینگونه شغلها که شاید عمر بلندی نداشتند امروز نه تنها در ایران که در تمام دنیا بهعنوان شغل نوظهور جلوه میکنند. بنابراین برای این تیپ شغلها شرایطی به وجود آمده تا کسانی که شغلهای گذشته خود را در خطر میبینند اولین متقاضیان اینگونه شغلهای جدید باشند.
نمونه آن این است که حتی تا چند سال پیش کسی فکر نمیکرد مثلاً اوبر در دنیا یا همین تاکسیرانیهای مختلفی که الان در ایران هستند شغلهایی را مطرح کنند که علاقهمندان یا کسانی که به این شغلها روی میآورند میتوانند از قشرهای مختلف جامعه باشند از خانمها و آقایان گرفته تا یک کارگر ساده یا یک فرد متخصص. بنابراین ما شاهد تحول در نوع شغلها و فعالیتها هستیم که نباید با این بهعنوان پدیده شگفتانگیز برخورد کنیم بلکه باید آن را بهعنوان یک واقعیت جهانی بررسی کنیم و آمادگی داشته باشیم برای جابهجایی خیلی از شغلهای گذشته بسوی اینگونه مشاغل نوظهور.
یک زمانی شما میگویید آیا تحصیلکردههای ایران پاسخگوی بخشهای مختلف اقتصادی کشور هستند یا نه؟ قطعاً بهدلیل عدم ارتباط درست و واقعی بین صنعت و دانشگاه یا فعالیتهای اقتصادی و محیطهای آموزشی متأسفانه خیلی از فارغالتحصیلان دانشگاهی در آغاز مناسب برای فعالیتهای حرفهای نیستند و این را هم خود نیروهای تحصیلکرده میدانند هم صاحبان و مدیران بخش اقتصادی کشور و تنها راه برطرف کردن این شکاف بین علم و عمل، ارتباط مناسب بین دانشگاه و صنعت و اقتصاد و آموزشهای متفاوت بویژه آموزشهای حرفهای و متناسب با واقعیت و نیاز روز بازار است.
اگر شرکتها و سازمانها فرصتی در اختیار اینگونه فارغالتحصیلان بگذارند سرعت یادگیری این نیروهای تحصیلکرده بسیار بالا است و میتوانند در زمان محدود و کوتاه آمادگی خود را برای پاسخگویی به نیازهای بخش صنعت اعلام کنند. زمانی که بعضی از شغلهای دیگر مورد پذیرش جامعه نیست یا به عبارتی نوع فعالیت آنها متقاضی مناسب ندارد آنها باید خودشان قبل از اینکه برخورد با بحران شغلی بکنند در جستوجوی شغلی باشند که بهطور نسبی میتواند متناسب با شرایط حرفهای آنها، سن آنها و موقعیت آنها باشد و اگر این کار را نکنند قطعاً در آینده با مشکلاتی مواجه میشوند چرا که محدود بودن نوع تخصص آنها یا کهنه شدن تخصص آنها یا نبودن تقاضا برای شغلهای گذشته ممکن است آنها را در معرض تهدید بیکاری قرار دهد هم خود افراد و هم بعضی سازمانهایی که میتوانند بهعنوان راهنما یا مشاورین این افراد باشند باید قبل از اینکه با پدیده بیکاری اینگونه افراد مواجه باشند راهنماییهای لازم و حتی تعلیمات جدید برای شغلهای جدید را ارائه کنند.
مرگ شغلهای قدیمی مربوط به ایران نیست اما ما متأسفانه به جای دوراندیشی، دیراندیشی داریم و به جای سرعت و چابکی، کند کاریم در حالی که علائم را میبینیم علاقهمند یا آماده برای تحول نیستیم خیلی از شغلها و فعالیتها و حتی برخی صنایع عمرشان به پایان رسیده اما منتظر مینشینیم تا ببینیم سرانجام چه میشود، در حالی که قطعاً اگر عمیقتر فکر کنیم خودمان به طرف جایگزین کردن جابهجایی و آماده شدن برای فعالیتها، شغلها و صنایعی میرویم که تقاضای مناسب در آینده دارند. مردم اصلاً منتظر دولت نباشند در دنیای امروز موفق کسی است که منتظر نباشد بلکه مقتدر و مبتکر باشد.
سهیلا یادگاری
- 19
- 4